فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۴۸۱ تا ۳٬۵۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۸
235-245
حوزههای تخصصی:
Existential anxiety is an outstanding issue both in psychology and philosophy. It implies the mental rummage following the notion of existence, inexistence and related concepts. Martin Heidegger is a philosopher incorporating the meaning of existential anxiety and time perception in a unique comprehensive view, suggesting that there is a relation between being, time and anxiety. To the best of our knowledge, no empirical study has assessed any association between time perception and existential anxiety. The current study aims at investigating the mentioned association. Eighty four students in Tabriz University of Medical Sciences voluntarily participated in this study and gave their written informed consent. Time perception was assessed by verbal and production tests. The score of existential anxiety was obtained by the Good & Good Existential Anxiety Questionnaire. Association of time perception and existential anxiety was analyzed statistically. Mean score of existential anxiety of subjects was 7.57±4.75 out of 32. Accuracy of time perception was significantly related to existential anxiety score ( P = 0.034); in the manner that inaccurate time perceivers had higher existential anxiety scores. The results of this study are preliminary in line with the existential concepts presented by Heidegger; indicating that existential anxiety and time perception may have common roots. This understanding about existential anxiety suggests further explorations and deeper existential reasonings, as well as more efficient psychological and psychiatric clinical practice.
ادراک زیبایی شناسی آگاهی در پدیدارشناسی از نظرگاه هوسرل، هیدگر و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
135 - 150
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر می کوشد نشان دهد در آموزه روان شناختی پدیدارشناسی به سببِ کاربست روش فروکاست آیدتیک، ادراک معرفت شناختی آگاهی به ادراک زیبایی شناختی آگاهی تبدیل می شود. دستاورد مهم این مقاله تمرکز بر این چرخش انقلاب گونه است که تمهیدات آن از هوسرل و آموزه فروکاست آید تیک او مایه می گیرد؛ زیرا براساسِ این روش، حیات استعلایی آگاهی از حالت شهود ذوات در ذهنیت محض به علمی عینی کننده تبدیل می شود تا سبب قوام بخشی (وجودبخشی) اشیا شود؛ اما سرانجام کاربست آموزه فروکاست آیدتیک نزد هیدگر قرارگرفتن وجود خاص آدمی به جای آگاهی است تا آگاهی اگزیستانس پدیدار شود. نویسنده نتیجه می گیرد براساسِ کاربست این آموزه و یکی شدن آگاهی و آزادی که شاخصه مهم اگزیستانس است، در نزد سارتر هدف نهایی آموزه فروکاست آیدتیک، عدم سازی است؛ زیرا آگاهی محض، خالی از محتوا و عدم است. به این ترتیب، آگاهی در عین حال که خودانگیختگی است، آگاهی هم هست؛ لذا آگاهیْ صرافت محض و فاقد ماهیت شناخته می شود و می توان آن را به «طرح» تعریف کرد؛ زیرا می تواند خود را آزادانه بیافریند، انتخاب و ابداع کند. پس آگاهی همان اگزیستانس است. این گونه از ادراک حیات استعلایی آگاهی را می توان عمیق ترین ریشه ادراک زیبایی شناسی آگاهی دانست که سرانجام پدیدارشناسی را به «فلسفه عمل» تبدیل می کند؛ اما نمونه های مهم خودانگیختگی و نظرگاه زیبایی شناختی آگاهی که در اینجا طرح آگاهی خوانده می شود، در تخیل و عواطف به روشنی دیده می شود.
پزشکی جالینوس و مکاتب پزشکی یونان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۱۸)
145-162
حوزههای تخصصی:
جالینوس پزشک، فیلسوف و منطق دان یونانی از اثرگذارترین افراد در پزشکی یونان باستان بود و آثار او همچنین در جهان اسلام و اروپا، اساس آموزش و عمل پزشکی بود. جالینوس از آن جا که به پزشکی بقراط تسلط داشت و دارای روش در پزشکی بود، موردتوجه بود. آن چه جالینوس را از دیگر پزشکان متمایز می نمود تاکید بر روش مند بودن او است. در زمان او سه مکتب پزشکی مهم به امر طبابت مشغول بودند: اصحاب تجربه، قیاس و حیل. این سه گروه در کسب دانش پزشکی، تعلیم آن و تشخیص بیماری و درمان، اختلاف نظرهایی با هم داشتند. مساله پژوهش حاضر شناخت مکتب های پزشکی زمان جالینوس و پاسخگویی به این پرسش که تعامل جالینوس با این مکتب ها چگونه بود و مکتب پزشکی جالینوس چه بود؟ جالینوس از روش تلفیقی مبتنی بر عقل و تجربه برای کسب دانش طب و درمان استفاده می نمود. او معتقد بود برای شناخت دقیق حقایق می بایست از روش های گوناگونی اعم از تجربه، آزمایش و تعقل و استدلال در کنار هم استفاده نمود.
ملاحظاتی بر نظریه ارجاع بدیهیات تصدیقی به علم حضوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بدیهیات به عنوان زیرساخت معرفت فلسفی و بلکه همه معارف بشری از گذشته دارای ارزش بسزایی بوده است و لیکن به دلایل مختلفی به چرایی آن جز در مطاوی کلمات فلاسفه پرداخته نشده است. در تبیین و توجیه اعتبار و خطاناپذیری بدیهیات مبانی مختلفی مطرح شده است. یکی از این مبانی ارجاع بدیهیات به علوم حضوری و استفاده از خاصیت خطاناپذیری این علم برای تضمین صحت بدیهیات می باشد. آیت الله مصباح را می توان مبدع و یا نخستین مقرر این نظریه دانست. ایشان از شش بدیهی رایج تنها وجدانیات و اولیات را واجد شرایط بداهت می دانند و به دلیل اینکه علم حصولی و حس را مناشیء وقوع خطا می دانند، تلاش می کنند تا ارتباط وجدانیات و اولیات را با آنها قطع نمایند تا راه ورود خطا به بدیهیات مسدود شود و آن گاه برای تضمین صدق و بداهت بدیهیات آنها را با علم حضوری که سرچشمه ضمانت صحت است، پیوند می دهند. اما این نظریه به نظر می رسد با مشکلاتی روبرو است. نوشتار مذکور درصدد است تا با تبیین نظر ایشان و برشمردن ویژگی های علم حضوری ملاحظات وارد بر این نظریه را بررسی کند.
نقد و بررسی نظریه انالوژی توماس آکویناس در مبحث صفات الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معضل صفات الهی (صفات مشترک با انسان ها) و سخن معنی دار گفتن درباره خداوند دغدغه مشترک فیلسوفان متأله و متکلمان در علم کلام و فلسفه است. معضلی که یک سوی آن به مسلک تعطیل می انجامد و سوی دیگرش به تشبیه و تجسیم راه های گوناگونی که پیش روی ایشان مطرح است، یعنی بی معنایی، معنای سلبی، معنای ایجابی استعاری و مجازی، معنای ایجابی حقیقی اعم از اشتراک معنوی، اشتراک لفظی و صفات علی در این مقال مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت. انالوژی راه حل انحصاری توماس آکویناس است که فراتر از دو گانه اشتراک لفظی و معنوی با لحاظ دو مبنای مشابهت و علیت راهی نو را پیش روی فیلسوفان و متکلمان مسیحی هم برای مشکل مزبور و هم برای توجیه برخی عقاید خاص مانند تثلیث و تجسد گشوده است. در این مقال ضمن طرح تفصیلی انالوژی، مبانی، ابعاد، جایگاه و اقسام آن به نحوه تطبیق آن بر صفات الهی، سپس به بررسی و نقدهای وارد بر این نظریه و بیان مدلولات صحیح و نیز نارسایی های آن پرداخته خواهد شد.
هیدگر و منطق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳۵
5 - 27
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائلی که هیدگر از همان سال های اوّلیّه تحصیل دانشگاهی خود و بعد از آن در سال های تدریس به آن پرداخته است مسأله منطق است. البته هر کجا او از منطق سخن می گوید منظورش منطق فرادادی (سنّتی) است و نه منطق ریاضى- سمبلیک که اصطلاحاً به آن منطق جدید مى گویند. آنچه او درباره منطق جدید گفته و نوشته است بسیار کم و غالباً همراه با توصیفاتی منفى است. در منطق فرادادی (سنّتی) نیز او به دنبال دستیابی به روش هاى درست فکرکردن و رسیدن به استدلال ها و استنتاجات درست نیست. اینکه آیا قیاسى درست ساخته شده است، یعنى نتیجه به درستى از مقدّمات به دست آمده است، پرسشى است که به صورت جملات آن قیاس و نسبت صورى میان آنها مربوط مى شود. اعتبار استدلال، ربطى به مضمون جملات ندارد. منطق به نزد او نخست با سخن و به تبع آن با حقیقت سر و کار دارد. بر خلاف قول شایع که گزاره را جای صدق/ حقیقت می داند هیدگر آن را مبتنی بر گشودگی (Erschlossenheit) دازین می داند. بر اساس گشودگی دازین است که اصولاً مواجهه با موجود ممکن می شود. بنابر این بازسازى مفهوم حقیقت، به نظر هیدگر، نباید محدود به تحلیل هاى صورى از ساختار جمله باشد، بلکه باید نحوه عمل انضمامى و زنده اى که با آن به چیزها نسبتِ صدق/ حقیقى مى دهیم نیز مدّ نظر قرار گیرد.
بررسی نقدهگل موسوم به صورت گرایی تهی به اخلاق کانتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۵۸)
107 - 137
حوزههای تخصصی:
هگل هر سه نقد عقل نظری، عملی و قوه حکم را با نگاهی انتقادی مطالعه کرد. نقد موسوم به صورت گرایی تهی، به شکل های مختلف در آثار هگل، از دوران جوانی تا پایان عمر، حضور دارد، گاه در ضمن نقدهای دیگر پنهان است و گاه خود چنان آشکار است که نقدهای دیگر را در ضمن خود پنهان دارد. اما نهایتاً بنیان این نقد بر این تصور استوار است که اخلاق کانتی غیرتاریخی، صوری و بی محتواست، لذا در موقعیت های انضمامی عمل از عامل اخلاقی دستگیری نکرده، تکلیف او را در انجام یا ترک فعل روشن نمی کند. به زعم هگل، دلیل عمده این ضعف به عقل گرایی خشک و بی روح کانت برمی گردد که با استعلا بخشیدن به عقل عملی و قطع پیوند آن با خواست ها و امیال جزئی و سوبژکتیو، آن را تهی از محتوا کرده و به صرف صورتی کلی از قانون فروکاسته است
فرایند تکوّن طبیعت گرایی روش شناختی در تاریخ تفکر غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طبیعت گرایی روش شناختی، یعنی حذف علل ماورائی در تبیین طبیعت، چه وضعیتی در تاریخ تفکر غرب دارد و در چه فرایندی به عنوان اصلی ترین ویژگی علم جدید (science) شناخته شد؟ با بررسی تاریخی تفکر غرب مشخص می شود که ریشه طبیعت گرایی روش شناختی به پایان دوره اسطوره و آغار تفکر فلسفی می رسد. در یونان باستان، به استثنای فلوطین و تا حدی افلاطون، گفتمان غالب در شناخت طبیعت اکتفا به علل طبیعی بود. در اوایل قرون وسطی، به دلیل گرایش به افلاطون و فلوطین، ماوراءگرایی و استناد به معرفت وحیانی روش دانشمندان در شناخت طبیعت بود. اما در اواخر قرون وسطی، به دلیل نفوذ ارسطو، روش طبیعت گرایانه به فضای علمی غرب بازگشت. با نقد ارسطو در رنسانس و انقلاب علمی در قرون شانزدهم و هفدهم شیوه جدیدی از طبیعت گرایی روش شناختی به عنوان روش علم پذیرفته شد. فیزیک کلاسیک با نگاه دئیستی به عالم و نظریه تکامل با طرد هر گونه طرح و نظم الهی طبیعت گرایی جدید را در فضای علمی تثبیت کردند و همچنان این مشخصه به عنوان پارادایم علم شناخته می شود.
واکاوی جایگاه«مرگ» در اندیشه مولانا و فلسفه وجودی و دلالت های برآمده از این دو دیدگاه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با به کارگیری روش تحلیل محتوای کیفی به واکاوی متون و پژوهش های بین المللی در ارتباط با مرگ پرداخته است. از کلیه منابع چاپی و الکترونیکی در دسترس مبتنی بر اهداف و سؤالات پژوهش برای جمع اوری اطلاعات استفاده شد. تجزیه وتحلیل اطلاعات با بکارگیری نظام مقوله بندی قیاسی انجام شد و در فرایند آن ابتدا با کدگذاری باز مؤلفه ها احصاء و سپس با حذف همپوشانی و دسته بندی موارد، نتایج محقق شد. هدف کلی از انجام تحقیق واکاوی جایگاه مرگ در اندیشه مولانا و فلسفه وجودی و دلالت های برآمده از این دو دیدگاه بود. نتایج بدست آمده در مقوله هایِ مرگ به مثابه یک حقیقت و مسلم ترین امکان ها، به مثابه تعالی طلبی، به مثابه اندیشه ورزی، به مثابه رهایی، به مثابه شادی، به مثابه آزمون، به مثابه غلبه بر ترس، به مثابه کنترل امیال، به مثابه تغییر و تحول تقسیم بندی گردیدند. بنابراین می توان گفت که مرگ به عنوان پایان زندگی نیست و می تواند به عنوان یک پل و گذر از یک دوره زندگی و ورود به دوره دیگر زندگی باشد. بنابراین می توان مرگ را به عنوان یک گام از زندگی تلقی نمود.
بررسی و تحلیل انتقادی دلیل اثبات هیولا و مبانی آن نزد فیاض لاهیجی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لاهیجی در تمامی کتاب های فلسفی و کلامی خود از میان هشت برهان بر اثبات هیولا تنها به برهان وصل و فصل اکتفا کرده است. استحکام این برهان نزد فیاض به حدّی است که بر خلاف دأبش در شرح تجرید بر سر این مسأله از دیدگاههای خواجه فاصله پیدا می کند. وی نقد خواجه را به چالش کشیده است. با وجود آنکه خواجه در کتب فلسفی اش مؤید هیولا است در کتاب تجرید مخالف وجود هیولا است. لاهیجی علت مخالفت خواجه را تبیین کرده است که در این نوشتار به آن پرداخته شده است. این مقاله بر اساس قاعده «الحد و البرهان یتشارکان فی الحدود» دلیل، سپس مبادی تصوری و تصدیقی فیاض در اثبات هیولا را توصیف دقیق و تحلیل انتقادی کرده و نشان داده است مخالفان هیولا از دو قیاس مقاومت و قیاس معارضت در انکار هیولا بهره برده اند. در باره قیاس مقاومت اطلاعات کافی وجود دارد، اما در قیاس معارضت، پژوهش فیاض در بررسی و نقد آن مغتنم و جزء تحقیقات پیشرو در این زمینه است.
تلفیق متافیزیک بوهمی و صدرایی برای تبیین فعل الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مکانیک کوانتم گرچه نظریه ای برای توضیح پدیده های فیزیکی بود ولی فیزیک دانان را با پدیده هایی مواجه کرد که باورهای رایج متافیزیکی آن ها را به چالش می کشید. لذا تفسیرهای مختلفی از مکانیک کوانتم ارائه شد که ناشی از برداشت های فلسفی متفاوت از مکانیک کوانتم بود. در میان این تفاسیر، تفسیر دیوید بوهم با توجه به ویژگی های خاصی که دارد برای اهداف الهیاتی ظرفیت های قابل توجهی دارد. در این مقاله ظرفیت های فلسفی و الهیاتی این تفسیر را در تلفیق با دیدگاه های هستی شناسانه ملاصدرا برای تبیین فعل الهی بررسی خواهیم کرد. در این مقاله نشان خواهیم داد تصویری که فلسفه صدرا از نحوه فاعلیت الهی ارائه می کند می تواند بستر مناسبی برای درک پیامدهای فلسفی و الهیاتی مکانیک کوانتم فراهم کند. علاوه بر این نشان خواهیم داد که تفسیر بوهم از مکانیک کوانتم قرابت های مهمی با فلسفه صدرا دارد و تلفیق این دو می تواند درک جدیدی از فاعلیت الهی در اختیار ما قرار دهد. هدف نهایی این مقاله آن است که این تلفیق را به صورت یک مدل پیشنهادی ارائه کند.
نقش انواع شناخت در نظریه «حیات معقول» علامه جعفری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۹۴
195 - 219
حوزههای تخصصی:
نیاز بشر به سبک درست زندگی، انگیزه و ضرورتی برای تبیین مؤلفه های شناختی آن است. هدف از این پژوهش، پرسش از چیستی و نقش انواع شناخت در نظریه «حیات معقول» علامه جعفری با بررسی توصیفی- تحلیلی آثار مکتوب ایشان است. «حیات معقول» در برابر «حیات طبیعی محض»، نوعی زندگی مبتنی بر تعقل با محوریت عقل عملی و نفی راسیونالیسم غربی است که طیف وسیعی از شناخت های وحیانی، عرفانی، حکمی و علمی را در بر می گیرد. این دریافت ها به شکل حضوری یا حصولی و از راه هایی چون آموزش، تقلید یا تعبد به دست می آیند. معارف یادشده، علاوه بر ارزش ذاتی، واجد هویتی ابزاری برای پرورش استعدادها و هدایت اختیاری انسان اند که پیامد آن ورود به هدف اعلای زندگی یعنی شرکت در آهنگ کلی هستی و به تعبیر دیگر عبادت خداوند خواهد بود. نتیجه اینکه حیات معقول وابسته به مجموعه ای کامل از شناخت های الهی و بشری با درجات ارزشی متفاوت است، مشروط بر اینکه با کمک سازوکارهای عقلی و وحیانی از آسیب های معرفتی و عملی در امان بماند.
ارزیابی انتقادی استدلال معرفتی و استدلال تعاکس بر حسن و قبح عقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و دو پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
271 - 287
حوزههای تخصصی:
آنچه ما «استدلال معرفتی» و «استدلال تعاکس» خوانده ایم دو استدلال از سه استدلالی ست که خواجه نصیرالدین طوسی، فیلسوف متکلم امامی، در کتاب مهم و تأثیرگذار تجرید الاعتقاد ، بر حُسن و قبح عقلی اقامه کرده است. نتیجه مورد نظر خواجه و مقدمات هر دو استدلال مبهم است و می توان تفسیرهای متعددی از آن ها ارائه داد. در این مقاله با تفکیک جهات معرفت شناختی و هستی شناختیِ هریک از استدلال ها، روایت های محتمل هر استدلال بیان شده و پس از صورت بندیِ منطقیِ هر استدلال، مورد ارزیابی قرار گرفته است. به زعم نویسندگان، نتیجه بهترین تقریر از استدلال نخست، حُسن و قبحِ عقلیِ معرفت شناختی است و نتیجه بهترین تقریر از استدلال دوم، حُسن و قبحِ عقلیِ هستی شناختی؛ و البته هیچ یک از این دو استدلال نمی تواند نظریه عدلیه را اثبات یا دیدگاه مخالفان شان را ابطال کند.
اتکای حدّ وسط بر قاعده درست ؛ نقدی بر تفسیر حدّ وسط ارسطویی به مثابه معیارِ خود بنیاد عمل اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حدّ وسطْ غالباً مهم ترین مفهوم در نگرش اخلاقی ارسطو معرفی شده، تا حدی که در بسیاری سنّت های تفسیری نه یکی از مفاهیم ، بلکه جوهره نظریه اخلاقی ارسطو انگاشته شده است. این امر موجب گردیده تا درستی و نادرستیِ نگرش اخلاقی ارسطو در گروِ اثبات یا نفیِ وجاهتِ حدّ وسط به مثابه معیار عمل اخلاقی قلمداد شود. با بررسی مسیر حرکت تفکر ارسطویی در اخلاق نیکوماخوس، آشکار می شود که او حدّ وسط را همچون امکانی در فهم و تحقّق خیر عملی معرفی می کند، اما در ادامه مسیر به سنجشِ توانمندی آن در تحقّق غایت پژوهش عملی می پردازد. در طول مسیر، روشن می شود که حدّ وسط در قامت قاعده ای کلی ، تنها بیان گر این است که می بایست در هر موقعیتْ به عملی متناسب با آن دست یازید. در واقع ، باید حدّ وسط در هر وضعیتْ بنا بر مقتضیات متعدد و متغیّرِ هر موقعیت ، توسط شخصِ عامل اخلاقی تعیین شود. نتیجه این امر این است که حد وسط ، شهودی جزئی است، نه معیاری کلی و به همین جهت، خودْ نیازمند قاعده ای کلی در تعیین جزئی آن است. در نگرش ارسطو، حدّ وسط بر قاعده ای درست استوار است که درستیِ آن برخاسته از بستری است که آن را شکل داده است؛ این بستر نهایی و تکیه گاهِ بنیادین که قاعده درست در آن حضور دارد «فرونسیس» یا حالت دارندگیِ قاعده درست _ بر اساس دانایی عملیِ برخاسته از تجربیات عملی _ است. بنابراین، حدّ وسطْ متکی بر قاعده درستی است که خود در فرونسیس حضور دارد و به همین جهت، حدّ وسط ارسطویی معیار و قاعده ا ی نهایی و خود بنیاد در فهم و تعیین عملِ درست نیست ، بلکه خود بر قاعده درست استوار است؛ قاعده ای که با دانایی عملی (فرونسیس) همچون توانیْ در شناختن و عمل کردن، محقّق می شود.
امکان جمع بین زندگی اخلاقی و زندگی لذت بخش از نظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۲
151 - 182
حوزههای تخصصی:
نسبت میان زندگی اخلاقی و لذت و درد یکی از پرسش های مهم فلسفی است. آیا انسان اخلاقی لزوما لذت بیشتری از زندگی و عمل اخلاقی خود می برد؟ یا نه، اخلاق نسبتی با زندگی لذت بخش ندارد. و حتی چه بسا فرد غیراخلاقی لذت بیشتری از زندگی خود ببرد. ما در این مقاله این پرسش مهم را از نظر ارسطو به عنوان یکی از مهمترین فیلسوفانی که در این حوزه سخن گفته است بررسی می کنیم. نسبت میان حالات اخلاقی و لذت در فلسفه ارسطو پیچیده است. مطابق با فهم ما از او زندگی اخلاقی لزوما لذت بخش نیست ولی این به معنای رد ارتباط وثیق اخلاق و لذت و درد نیست. از نظر ارسطو، حالات اخلاقی در قلمرو لذت و درد هستند و لذت، نتیجه عمل اخلاقی است، یعنی خوبی یک فعل به دلیل لذت آور بودنش نیست، به عکس فعل به جهت خوب بودنش لذت آور است. این یعنی فرد به خاطر لذت و دوری از درد است که کار بد می کند و از امور اخلاقی اجتناب می ورزد، ولی انسان فضیلتمند از کار اخلاقی خود لذت می برد، بنابراین لذت بردن از عمل اخلاقی نشانه سیرت انسان فضیلتمند است. این نگاه ارسطو تبعات مهمی در هدایت هیجانات ما از آغاز کودکی دارد. به نظر او، هدایت و مهار لذت و درد اهمیت و قوت فراوانی در ایجاد روحیه اخلاقی و زندگی اخلاقی توأم با لذت دارد.
بررسی تاثیر دوگانگی نظر و عملِ ارسطویی در تحولِ عمل گراییِ پاتنم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۲
323 - 349
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سیرِ تحولِ عمل گرایی در اندیشه پاتنم مورد بررسیِ نقادانه قرار می گیرد و نقدهای او به دوگانگی های مختلف و ادعای فروپاشیِ دوپارگیِ واقعیت/ ارزش و انتهای سیرِ عمل گراییِ او که منجر به مسئله ی امکانِ هستی شناسی و صدور اعلامیه ی ترحیمِ هستی شناسی شد، بیان می گردد. سپس با نگاهی تطبیقی، نظرِ ارسطو در باب دوگانگیِ نظر و عمل تقریر می گردد و تفکیکِ اخلاق به عنوانِ راهکارِ کلیدی ارسطو در مسئله ی امکانِ هستی شناسی مورد مداقه قرار می گیرد. در انتها تبیین می شود که علی رغمِ نقدهای کوبنده پاتنم به نظرات قبلیِ خود و تلاشِ وی برای رهایی از دوگانگی های مختلف، اندیشه ی پراگماتیکِ او از دوگانگیِ نظر و عملِ ارسطویی رهایی نداشته و همراهِ همیشگیِ اندیشه ی پاتنم، از رئالیسمِ متافیزیکی تا رئالیسمِ درونی و کثرت گراییِ عمل گرایانه بوده است و بر همین مبنا، تحولِ عمل گراییِ پاتنم و تمایلِ او به اخلاق را می توان با در نظر گرفتنِ تاثیرِ دوگانگیِ نظر و عمل تبیین کرد و به این ترتیب برخلافِ نظرِ پاتنم، نقدهایِ وی به متافیزیک هیچ گاه مؤیدی بر تردید در هستی شناسی و صدورِ اعلامیه ترحیم برای آن نمی گردد، بلکه یادآورِ اهمیتِ مسئله ی تفکیکِ اخلاق در فلسفه امروز و توجهی دوباره به فلسفه ی ارسطو است.
زبان و نسبت آن با تکنولوژی در فلسفه هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هایدگر در همه ادوار اندیشه خود به مقولات زبان و تکنولوژی توجه خاصی دارد. در این مقاله نشان داده شده است که نوع برداشت و تلقی هایدگر از این دو مقوله ظرفیت بررسی هم ارز این دو را ایجاد می کند. برای این منظور ابتدا نسبت زبان با تفکر و هستی مطرح شده، سپس تفاوت زبان سنتی با زبان تکنولوژیکی و نیز نحوه صحیح سلوک با تکنولوژی از منظر هایدگر بیان شده است. در نظر او، باید به زبان طبیعی و زبان سنتی آری گفت که تاریخمند و اصیل است، امری مقدر که هستی در آن «رخ» می نماید. این زبان ماندگار است و از امکانات زبان محافظت می کند. در مقابل، زبان منفی همان زبان تکنولوژی است که زبانی منطقی، گرفتار در روزمرگی و تحت دیکتاتوری عموم و علوم طبیعی است و وظیفه آن فراهم آوردن نشانه ها است. بر این نگاهِ راهگشای هایدگر نقدهایی وارد است که در مقاله مطرح شده اند.
نسبت انسان و جهان در اندیشه هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین فیلسوفان اگزیستانسیالیست نامدار آلمانی در سده بیستم «مارتین هیدگر» است. بنیادی ترین پرسش از نگاه هیدگر، پرسش از «هستی» است که متأسفانه هماره به دلیل توجه بیش ازحد به هستندگان به جای هستی، مورد غفلت قرار گرفته است؛ ولی این پرسش تنها از راه بررسی و شناخت تنها پرسشگر هستی، یعنی «دازاین» انجام شدنی است. منظور از دازاین، وجود انضمامی یا «در جهان بودن» است؛ ولی مراد از «جهان» نیز، عالم اشیای فیزیکی یا جهان پیرامون ما نیست، بلکه مراد از آن، دل مشغولی ها و دل بستگی های ما است که برخلاف پندار رایج، نه تنها تقابلی با انسان ندارند، بلکه ذاتاً آن روی سکه وجود آدمی و درنتیجه از وجود وی جداناپذیر هستند.
تحلیل گرایش های عرفانی حکیم سبزواری پیرامون چگونگی پیدایش کثیر از واحد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۶
101 - 119
حوزههای تخصصی:
این پژوهش درصدد بررسی دیدگاه عرفانی حکیم پیرامون چگونگی پیدایش مظاهر کثیر از واحد است. مراد عرفا از فیض اقدس، ظهور علمی اشیا بدون کثرت در علم الهی و از فیض مقدس، فیضی است که اعیان ثابته را که در علم الهی موجود هستند، در عین محقق می سازد. پرسش اساسی این مقاله عبارت است از: حکیم سبزواری پیرامون چگونگی پیدایش کثیر از واحد چه تحلیل عرفانی ارائه می دهد؟ دستاوردهای این جستار هم عبارتند از: حکیم بر این باور است که ذات، اسما و صفات بدون توجه به کثرات در مقام احدیت ظهور دارند، اما در مقام واحدیت این کثرات از یکدیگر متمایزند. او اسم را ذات به علاوه صفت معرفی می کند و عرفا بر این باورند که اسمای الهی از طریق تعاون، تناکح و تقابل در پیدایش کثرت مؤثرند، علاوه بر این، ما می توانیم از طریق ائمه اسما و فروع آن ها، اصول اسما و افراد آن ها و برحسب شهود سالک چگونگی پیدایش کثرت را براساس اسمای الهی تبیین کنیم. حکیم برای وجود منبسط ویژگی های متعدد مثل نفسیت، وحدت حقه ظلیه، ظهور ذات غیب الغیوب... ذکر می کند
هم بستگی ذوق و نبوغ از نظر کانت در تجربه زیباشناختی با رهیافت فرم محور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
79 - 94
حوزههای تخصصی:
به نظر کانت، نبوغ دور از هر گونه مشروعیت و اعتبار شناختی و عینی در حوزه ای از حساسیت قرار دارد و به مثابه یک نوع آزادی طبیعی برای تولید هنر ایده آل همراهی ذوق را لازم دارد. هم بستگی این دو نیروی ذهنی در موضع غیرشناختی سوژه در برابر ابژه شرط لازم هنر زیباست. کیفیت تحقق این هم بستگی در تجربه زیباشناختی قابل بحث است، به ویژه از وقتی نظریه زیباشناختی هنر جای نظریه های متافیزیکی سنتی هنر را می گیرد. در مطالعه سرگذشت این تجربه ملاحظه می-شود در یک سیر تطوری تجربه زیباشناختی از جهت گیری ابژکتیو (عینی) به جانب جهت گیری سوبژکتیو (ذهنی) فردی در رمانتیسم و اکسپرسیونیسم و زمانی دیگر در فرمالیسم به سوی تلاقی امر ابژکتیو و سوبژکتیو و سرانجام در نظریه های نهادی با نظر به سوبژکتیو جمعی در حال حرکت است. در این تطور، چرخش فرمالیستی متأثر از دیدگاه کانت و حاصل غلبه ی نبوغی است که در راستای تمایل ذوق مدرن عمل می کند، نبوغ با تأیید ذوق به ساحت فنومن وارد می شود و اینچنین رابطه آنها مثل رابطه تجربه حسی و مفهوم است. در این نوشتار تلاش می شود با توصیف و تحلیل داده های گردآوری شده از مطالعه ی نظر کانت و فرمالیسم چگونگی ارتباط ذوق و نبوغ بیان شود.