فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۲۱ تا ۱٬۱۴۰ مورد از کل ۷٬۲۶۵ مورد.
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، می کوشیم تا رابطه ی زبان و منطق را از نظر ویتگنشتاین بررسی کنیم. برای این منظور از سه کتاب مهم او یعنی رساله ی منطقی-فلسفی، پژوهش های فلسفی و در باب یقین استفاده کرده ایم. ابتدا این رابطه را در رساله ی منطقی-فلسفی توضیح می دهیم و نتایج آن را برمی شمریم. سپس بعضی از انتقادات واردشده به این تلقی را بررسی می کنیم، از جمله نشان می دهیم که نگاه ذات گرایانه به زبان از نظر ویتگنشتاین متأخر، نگاهی اشتباه است و سرچشمه ی بدفهمی از رابطه ی منطق و زبان شده است. آن گاه با مدد گرفتن از پژوهش های فلسفی تلقی ویتگنشتاین متأخر از رابطه ی زبان و منطق را بازسازی می کنیم. از این منظر، منطق مقوم پیشین زبان نیست، بلکه خود محصول به کارگیری زبان است. آن گاه به منظور تأیید این تلقی، به یک پژوهش مردم شناختی استناد می کنیم. در انتها، می کوشیم تا با استفاده از مفهوم «جهان-تصویر» از کتاب در باب یقین به بعضی سؤالات محتمل پاسخ دهیم.
عقلانیت ایمان از منظر سوین برن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار ابتدا به دو تلقی از مفهوم عقل اشاره می شود. در ادامه به نگاه ریچارد سوین برن اشاره خواهد شد که مطابق با تلقی نخست از عقل است. همچنین بیان خواهد شد که از نظر سوین برن ایمان دینی و باور عادی، از یک نوع عقلانیت برخوردارند. در این زمینه ضمن اشاره به تعریف رایج معرفت نزد معرفت شناسان، این پرسش را پاسخ می دهیم که ایمان دینی چه نسبتی با معرفت دارد؟ در این زمینه اصولی را، بررسی خواهیم کرد که سوین برن برای عقلانیت باور ذکر می کند. در ادامه به تعریف خاصی که در کلامی اسلامی از ایمان وجود دارد، یعنی ""تصدیق قلبی"" می پردازیم و گفته خواهد شد که مفهوم ایمان مفهومی کاملاً درون دینی و مختص ادیان الهی است. در نهایت به این نتیجه می رسیم که با این تلقی از عقلانیت، ایمان معرفت نیست.
نظریه باری مشاهدات1 در بوتة نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیدگاهی که می گوید مشاهدات فاعل شناسا، وابسته به شبکة بینشی معرفتی وی، انعطاف پذیر بوده و از آموزش ها، تربیت ها و انتظارات او متأثر است دیرزمانی است که جایگاه ویژه ای را در مباحث فلسفة علم به خود اختصاص داده است. در برابر این دیدگاه، اعتقاد به وجود لایه ای نفوذ ناپذیر از مشاهدات مطرح است که از صلبیت و خلوص برخوردار بوده، ساختار تربیتی و معرفتی مشاهده گر تأثیری در آن ندارد. در این مقاله تلاش خواهیم کرد تا بر اساس نظریات دو تن از فلاسفة علم معاصر، چرچلند و فودور، که به ترتیب از شاخص ترین مدافعان دیدگاه های مذکورند، نظریه باری مشاهدات را مورد ارزیابی قرار دهیم و درنهایت، دیدگاهی آشتی جویانه مبتنی بر ادراک تشکیکی لایه ای ارائه کنیم؛ دیدگاهی که ضمن قبول صلبیت در مرتبة حس، به ادراکی فربه پذیر و انعطافی پس از حس و پیوستة با آن قائل است و نیازی نمی بیند که اختلاف در گزارشات و قضاوت های مشاهدتی را با انعطاف پذیری حواس فاعل شناسا توجیه کند.
معرفت شناسی فضیلت محور و مسئله توجیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیشنهاد رویکردهایی که برای تبیین نظریه معرفت به مؤلفه دیگری غیر از توجیه متوسل شده و یا توجیه را از این ساختار حذف کرده اند، مهمترین بخش بدنه معرفت شناسی معاصر را تشکیل می دهد. معرفت شناسی فضیلت محور با تقریر ارنست سوسا از جمله این رویکردها است. در این رویکرد ابداع معنای جدیدی از مؤلفه سوم ساختار معرفت و جایگزینی آن به جای توجیه در سه مرحله صورت گرفته است. این مراحل عبارتند از نقد و حذف توجیه در معنای درون گرایانه آن، رفع اشکالات برون گرایان نسبت به توجیه و ابداع معنای شایستگی باور به جای توجیه.
دریفوس و تاریخ فلسفی هوش مصنوعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله برای ارائة روایتی تاریخی از تحولاتِ هوش مصنوعی در قرن 20 و 21 از نظرگاهی فلسفی، سه دوره را از هم جدا کرده است: 1. تسلطِ پارادایم نمادی؛ 2. بازگشت به پیوندگرایی؛ 3. ظهور حیات مصنوعی. مدعای اصلی مقاله آن است که هم بازگشت به پیوندگرایی و هم ظهور حیات مصنوعی، نقدهای دریفوس بر رویکردهای پیشین در هوش مصنوعی را تأیید می کند. به باور دریفوس یک نگرشِ اتمیستی فورمالیستی به ذهن، دانش، و هستی، پشتوانه اصلیِ پارادایم نمادی است. شکستِ هوش مصنوعی نمادی در صوری سازیِ فهمِ هرروزه و چرخش به سوی نگرشی کل گرایانه در پیوندگرایی مؤیدِ نقدهای دریفوس است. همچنین حیات مصنوعی با بدن مندانه و موقعیت مند دانستنِ شناخت موضع وی را تأیید می کند. با این وجود، حمایت واپسین دریفوس از هوش مصنوعی هیدگری و این ادعا که این جریان، هستی شناسیِ هیدگری را در آزمونی تجربی قرار می دهد قابل نقد است. همچنین همراه با ارزیابی نقد دریفوس نشان داده می شود که وی از نقد فلسفی هوش مصنوعی به نقدِ کلِ فرهنگ و اندیشه غربی پل می زند و نشان می دهد که برای اصالت دادن به فهمِ تئوریک و فراموشیِ جهان انسانی، خطرِ پیشِ روی این فرهنگ ظهور انسان هایی با فهمِ ماشینی و نه ماشین هایی با توانایی های ورای انسانی است
دگرگونی نظریه های حقیقت در فلسفه های قاره ای و تحلیلی قرن بیستم
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه تاریخ فلسفه
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
فلسفه های قرن بیستم زیر دو عنوان مهم قاره ای و تحلیلی، دسته بندی می شوند. از سوی دیگر، تطابق، انسجام و عمل گرایی، شایع ترین نظریه های مطرح در تبیین کیفیت رابطه ذهن و عین، در قالب نظریه های صدق یا همان حقیقت می باشند. حال، اگر بخواهیم نظریه های حقیقت را در متن دو سنت بزرگ قاره ای و تحلیلی، ارزیابی کنیم، با دو سوال مهم مواجه خواهیم بود: اول اینکه با عنایت به واگراییِ انکارناشدنیِ جغرافیایی، تاریخی و محتواییِ سنن مذکور، در جهت تقریب آنها آیا حتی به کاربرد تعبیر تشابه خانوادگی نیز نمی توان امیدوار بود؟ آیا می شود با معیار سنت گرایان در رویکرد به دین، از معبر اشتراک معنوی، این دو جریان را دو اعتبار از حقیقتی واحد انگاشت؟ سوال دوم این است که آیا همین رویه در قبال نظریه های حقیقت، قابل اِعمال است؟ آیا رهیافت اندیشمندانِ دو سنت قاره ای و تحلیلی به مقوله صدق یا حقیقت، واجد هسته های مشترکی هست تا از رهگذر آنها بتوان هم دو سنت مذکور و هم نظریه های صدق در قرن بیستم را زیر چتر واحدی جمع کرده یا حداقل از اشتراک حداکثری آنها سخن گفت؟ چنین می نماید که تلاش در جهت یکسان سازیِ سهم ذهن و عین در نظریه های حقیقتِ قرن بیستم، مرزهای تطابق ارسطوییِ، بازنماییِ دکارتی و سوبژکتیویسم کانتی را که رویکردی دوآلیستی دارند، درنوردیده و انسجام و عمل گرایی را وانهاده است.
خدا و مسأله شر(درد و رنج)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین مسائل کلام و فلسفه دین، مسئله شر (درد و رنج) و ارتباط آن با خدا و صفات اوست. به این صورت که چرا از سویی، خداوند قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه علی الاطلاق است و از سوی دیگر، در جهان شر (درد و رنج ) وجود دارد. در این نوشته ، به یک رویکرد (پاسخ) مهم و مشهور، اما از دو نظرگاه طبیعی و وجودی (که از جانب فلاسفه و متکلمان مطرح شده) پرداخته شده است. طبیعی از این نظر که شرور لازمه خیرات هستند و بدون شر، خیر یا متحقق نمی شود یا در صورت تحقق درک شدنی نیست. برای پدیدآمدن خیر، شر ضرورت دارد. یعنی اهمیت شر به گونه ای است که اگر از بین رفت، خیر را هم با خودش می برد و از این نظر است که خدا خیر و شر را با هم آفریده است. و وجودی از این لحاظ که شرور و درد و رنج ها سبب می شوند که وقتی انسان به خودش مراجعه می کند، ببیند که خدا و موجود ماورایی وجود دارد که دست اندرکار جهان و غیر از ما انسان هاست و رابطه نزدیکی با ما دارد و ما نیز وابستگی شدیدی به او داریم. همچنین با تجربه درد و رنج ها می فهمیم که انسان های دیگر نیز درد و رنج را تحمل می کنند و سبب می شود با آنها اظهار همدردی کنیم.
پرسش هایی در باب «پرسشی در باب تکنولوژی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه هیدگر، ذات تکنولوژی جدید نوعی انکشاف است که آدمی را به تعرض به طبیعت فرا می خواند و از او می خواهد که طبیعت را در مقام منبع ذخیرهٔ انرژی نظم بخشد. در این نحو از انکشاف، وجود به محاق فراموشی می رود و خطر نیست انگاری و بی خانمانی، بشر جدید را تهدید می کند. از دیدگاه هیدگر، انسان معاصر با تأمل در ذات تکنولوژی می تواند از اسارت آن خارج شود و نیروی منجی ای را در آن بیابد. نیروی منجی بشر از نیست انگاری، همان هنر است که شعر عالی ترین مصداق آن است. راهی که هیدگر برای رسیدن به رهیافت های فوق پیموده است در سخنرانی 1954 او با عنوان «پرسشی در باب تکنولوژی» ترسیم شده است. در نوشتار حاضر از موانعی سخن خواهد رفت که در راه مزبور، مانع از رسیدن مخاطبِ هیدگر به نتایج فکری او در باب ذات تکنولوژی می شود و در ادامه از تمام هیدگرشناسانی که این نوشته را می خوانند خواسته (پرسش) خواهد شد که اگر امکان برداشتن این موانع وجود دارد، با برطرف کردن آنها راه تفکر هیدگر را از طریق پاسخ راه گشا به این پرسش ها، هموارتر سازند و اگر این موانع با امکاناتی که تفکر هیدگر در اختیار آنها قرار می دهد قابل کنار زدن نیست و راه تفکر او را بسته است، عقیم بودن راه هیدگر را در تأملاتش در باب تکنولوژی بپذیرند و اذعان کنند که از راهی که هیدگر ترسیم کرده است نمی توان به نتایج مختار او رسید.
موسیقی و احساس از دیدگاه نظریه های تجلی، احساس و تحریک
حوزههای تخصصی:
فلسفه موسیقی شاخه ای از فلسفه است که با نگاهی عمیق و بنیادین به مسائل و پرسش های مطرح در هنر موسیقی و تجربه موسیقایی افراد می پردازد. با توجه به این نکته، در این نوشتار، به بررسی چگونگی فرآیند رشد و ظهور احساس در موسیقی با توجه به سه دیدگاه رایج در این موضوع یعنی تجلی، احساس و تحریک پرداختیم. موسیقی یکی از انتزاعی ترین و غیر تقلیدی ترین هنرها محسوب می شود که قدرت برانگیختن و القای احساسات مختلف در انسان را دارد. آهنگ ساز، احساس خود را از طریق گام ها و نت های موسیقی به صدا در می آورد تا حس درونی خود را روی صحنه اجرا به همگان اعلام کند بی آنکه از زبان گفتار استفاده کند. شنونده نیز موسیقی را می شنود و با توجه به معنایی که از آن دریافت می کند احساسات درونی خود را در واکنش به موسیقی بروز می دهد و در این واکنش احساسی، مخاطب از احساسات و تجربیات واقعی خود در زندگی نیز تاثیر می پذیرد. به این شکل که به واسطه موسیقی برخی واقعیات زندگی خود را تخیل و تصور کرده و سپس، در تجربه موسیقایی خود واکنش احساسی از خود نشان می دهد.
مقایسه ی دیدگاه ابن سینا و لایب نیتس پیرامون علت غایی
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی علت و معلول
علت غایی در سیر تفکر فلسفی همواره محل بحث و گفتگوی موافقان و مخالفان بوده است. پژوهش حاضر به روش مطالعات تطبیقی و با هدف دست یابی به شناخت بهتر این مسئله به مقایسه ی نگرش ابن سینا، فیلسوف مشائی مسلمان و لایب نیتس، فیلسوف عقل گرای غربی پرداخته است. ابتدا دیدگاه ابن سینا پیرامون علت و معلول، جایگاه علت غایی، رابطه ی آن با علت فاعلی و پاسخ به اشکال غایت افعال الهی و سپس دیدگاه لایب نیتس در زمینه ی علیت به طور کلی، جایگاه علت غایی و ضرورت آن و رابطه ی آن با علت فاعلی مورد بررسی قرارگرفته است. ابن سینا علت غایی را به عنوان یکی از علل وجودی معرفی نموده است و لایب نیتس در قالب اصل جهت کافی و مبتنی بر اصل کمال.لایب نیتس بر خلاف ابن سینا علت غایی را بر علت فاعلی برتری داده است. هر دو متفکر به نوعی احیاکننده ی علت غایی هستند؛ ابن سینا با پاسخ دادن به اشکالات علت غایی و لایب نیتس با پی بردن به نقص فلسفه ی دکارت و دفاع از حکمت الهی.
مرگ خدا و پیامدهای آن در فلسفة نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خدا و انگاره های هم بسته با او، در فلسفه ورزی نیچه موضوعیتی اساسی دارد. البته با این توضیح که نگاه نیچه به این مفاهیم، با رویکرد سایر اندیشمندان بسیار متفاوت است؛ او بسان دیگران برای اثبات مدعای خویش، دست به دامان استدلال های مرسوم فلسفی نمی شود و شیوة دیگری برمی گزیند. شیوه ای که برآمده از نگاه انضمامی او به زمانه ای است که در آن می زید، نه صرفاً براهینی انتزاعی و بریده از واقعیت. همچنین بیان او در این حوزه به ویژه با طرح ایدة «مرگ خدا»، جنجال برانگیز بوده و مجالی برای ظهور تفسیرهایی گوناگون و بعضاً متعارض شده است. ایده ای که در منظومة آموزه های او هم موضوعیت دارد و هم طریقیت. به نحوی که دیگر آموزه های اساسی او نظیر نیهیلیسم و ابرانسان، کاملاً در ربط و نسبت با آن، یعنی ایدة «مرگ خدا»، سامان یافته است.
در این جستار برآنیم به قدر امکان موضع نیچه دربارة انگارة خدا را شرح دهیم، و دغدغه ها و دلواپسی های او را پس از واقعه ای که آن را «مرگ خدا» می نامد، برشمریم.
پیش سقراطیان ارسطوئی- نگاهی به روایت ارسطو از پیش سقراطیان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله تلاش می کنیم روایت ارسطو از پیش سقراطیان را بر اساس متون خود ارسطو و عمدتاً با استفاده از کتاب های متافیزیک، فیزیک و کون و فساد مورد بررسی قرار دهیم. اینکه چگونه ارسطو همه پیش سقراطیان را به یک نحو و بر مبنای چهارچوب فلسفه خودتفسیر می کند. او آرخه پیش سقراطی را به معنای عنصر یعنی امری بسیط که خود از چیز دیگری نیست و همه چیز از آن ترکیب شده است، تفسیر می کند و حتی آن را به عنوان جوهر و هر چیز دیگر را به عنوان عرض در نظرمی گیرد و تمایز آرخه و اشیاء را بر مبنای این تقابل در فلسفه خود مورد تفسیر قرار می دهد. ارسطو همچنین نگاه پیش سقراطیان به تغییر را بر مبنای تمایز خود میان تغییر و کون و فساد تحلیل می کند. همه این موارد نشانگر آن هستند که ارسطو پیش سقراطیان را ارسطوئی و بر مبنای اندیشه خود تفسیر کرده است. این نکته ای است که باید همواره هنگام مطالعه پیش سقراطیان از طریق منابع ارسطوئی مد نظر قرار داد.
متافیزیک مواجهه فضا در تماس نگارگری ایرانی با نقاشی رنسانس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نگارگری ایرانی همواره در گفت وگو با ""دیگر"" سنتهای بصری (مخصوصا سنتهای شرقی) خود را پویا نشان میداد. اما به نظر میرسد تماس با نقاشی رنسانس برای نگاگری ایرانی(که از اواسط دوره ی صفوی شدت گرفت) بیشتر در حکم ""مواجهه"" با امری بیگانه بوده است. ریشه ای ترین بخش این مواجهه در برخوردِ دو دریافتِ ناهمساز از مفهوم ""فضا"" قابل مشاهده است. چرا که مفهوم فضا در نقاشی همبسته ی اصول اساسی بازنمایی است. آنچه در این مقاله مورد توجه قرار گرفته است، ""چرائی"" این مواجهه ی فضایی است. رهیافت این مقاله در پاسخ به این پرسش رهیافتی فلسفی است؛ از این رو می کوشد تا با تدقیق در بنیادهای متافیزیکی که امکان سربرآوردن مفهومِ فضا را امکان پذیر می سازد، این مواجهه را به شکلی مفهومی بازگشایی کند. به این منظور از یک سو با استفاده از مفهوم ""امر ریاضیاتی"" در فلسفه ی هیدگر، نشان داده شده است که چگونه فرازش متافیزیک مدرن به ظهور برداشتی ""کمّی"" از فضا در نقاشی رنسانس منجر شده است؛ و از سوی دیگر اینکه چگونه کاربستِ دریافتی ""کیفی"" از فضا در نگارگری ایرانی یکسره در تقابل با دیدگاه مدرن نسبت به فضا قرار دارد.
موضوعِ محاوره سوفسطائی: سوفسطائی یا فیلسوف؟ بررسی دیدگاه هایدگر در درسگفتار سوفسطائیِ افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مشهور است که افلاطون در آغاز محاوره سوفسطایی و محاوره سیاستمدار وعده می دهد که می خواهد سه محاوره به نام های سوفسطایی، سیاستمدار و فیلسوف بنویسد. دو محاوره اول نوشته می شود و اکنون در دسترس است؛ اما در خصوص محاوره سوم همانند دو محاوره دیگر چیزی در اختیار نداریم؛ یعنی افلاطون محاوره فیلسوف را نمی نویسد، یا همچنانکه دو محاوره قبلی را نوشته بود نمی نویسد. درباره این محاوره سوم نظرهای مختلف وجود دارد. در مقاله حاضر به بیان و ارزیابی نظر هایدگر در این خصوص خواهیم پرداخت.هایدگر این عقیده رایج را در میان مفسران نمی پذیرد که افلاطون طرح نوشتن محاورات سه گانه را داشته است و بر این اساس سعی می کند توصیف فیلسوف را در میان آثار افلاطون بازنماید. او معتقد است افلاطون محاوره فیلسوف را نوشته است؛ اما نه همانند محاورات دیگر؛ بلکه بنحو سقراطی. مقاله حاضر در صدد است نشان دهد که اولاً، افلاطون به وعده صریح خویش در خصوص تألیف فیلسوف عمل نمی کند؛ دوم اینکه دلیل این خُلف وعده وی این است که افلاطون معتقد است مطالب اصلی فلسفه قابل نوشتن نیستند و نوشتن آن ها هیچ نفعی برای آدمیان ندارد. سوم اینکه توصیف او از فیلسوف را به خوبی می توان در آثارش یافت.
عقلانیت باور دینی از دیدگاه ولترستورف با محوریت نقد اعتدالی دلیل گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عقلانیت باور دینی یکی از مهم ترین مباحث فلسفه دین است که پنج رویکرد معرفت شناسانه متفاوت را در بر می گیرد. تا همین اواخر، دلیل گرایی رویکرد غالب در حوزه عقلانیت باورهای دینی بود و نماد عقل گرایی حداکثری به شمار می رفت. اما معرفت شناسی اصلاح شده مکتب نوظهوری است که در مقابل دلیل گرایی قرار گرفته، عقلانیت را بی جا و بی مورد دانسته و معتقد است که اعتقادات دینی شاید کاملاً موجه و معقول باشند، حتی اگر هیچ قرینه ای آنها را تأیید نکند. در این میان دیدگاه های ولترستورف به عنوان یکی از مهم ترین افراد مطرح در این رویکرد، متشکل از دو فرضیه عمده است: اول آنکه افراد زیادی به صورت مبنایی یعنی بدون واسطه و نه بر اساس دیگر عقاید، به بسیاری عقاید در مورد خدا قائلند؛ و دیگر اینکه آنان اغلب حق دارند، به آن امور معتقد شوند. دراین مقاله پس از بیان مخدوش بودن معیار لاک در استفاده از مفهوم معقول که همان معیار مبناگروی کلاسیک است، نحوه مواجهه ولترستورف با بحث عقلانیت مشخص می شود که او معنای عام و گسترده عقلانیت را می پذیرد و مراد وی از عقلانیت، تنها عقل ارسطویی نیست، بلکه خود ایمان را به تنهایی عقلانی می داند و ترکیبی از دلیل گرایی و ایمان گرایی را پیشنهاد می دهد.
بررسی مبانی فلسفی «سکناگزینی» از دیدگاه پدیدارشناسی، با تکیه بر ارزش های اسلامی ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«سکناگزینی» مفهومی فراتر از داشتن یک سرپناه است. این مقوله از منظر پدیدارشناسی، نه تنها به منزله ی برقراری ارتباط با دیگران است، بلکه ارتباط با خانه را نیز در بر می گیرد. در فرهنگ ایرانی، خانه همواره محلی برای ظهور و شکل گیری خانواده محسوب می شود. در اسلام همواره، به خانه، به دید یکی از نیازهای اساسی انسان توجه و از آن، به مانند مکانی برای رسیدن به آرامش یاد شده است. پژوهش حاضر که آن را با روش منطقی تحلیلی نگاشته ایم، تحلیلی بر مباحث مربوط به معماری و مفاهیم «سکونت» و «مسکن» در سه شاخه ی اسلام و فرهنگِ ایرانی و نظریات پدیدارشناسان است. در این مقاله کوشیده ایم مبانی فلسفی سکناگزینی را از دیدگاه اندیشه ی فلسفی پدیدارشناسی نشان دهیم و سپس از منظر ارزش های اسلامی ایرانی بررسی کنیم.
بررسی تطبیقی آرای لیندا زاگزبسکی و استاد مرتضی مطهری در باب علم پیشین الاهی و اختیار انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
مسأله ی علم پیشین الاهی و اختیار انسان یکی از مسائل اساسی فلسفه ی دین است که از دیرباز، ذهن متکلمان و فیلسوفان را به خود معطوف نموده است. بر اساس این مسأله، ازآن جاکه علم مطلق الاهی مستلزم خطاناپذیری آن است، ازاین رو اگر خداوند در زمان t1 بداند که فاعل S فعل a را در زمان t3 انجام می دهد، آنگاه S در زمان t3 فعلی جز a را نمی تواند انجام دهد. ازاین رو، علم پیشین الاهی در تعارضی ظاهری با اختیار انسان است. این مقاله می کوشد آرای لیندا زاگزبسکی (فیلسوف دین معاصر) را با دیدگاه های استاد مرتضی مطهری در این باب مقایسه کند. در این راستا، ابتدا به بررسی پاسخ های سه گانه ی کلاسیک به این مسأله (بوثیوس گرایی، آکام گرایی و مولیناگرایی) از منظر زاگزبسکی می پردازد و نشان می دهد که زاگزبسکی ضمن پذیرش برخی از عناصر این دیدگاه ها و تلفیق آن ها با یکدیگر، سه راه حل بدیع ارائه می کند. مقاله سپس به بررسی دیدگاه استاد مطهری در دو بخش جبر و اختیار و قضا و قدر می پردازد و در پایان، وجوه شباهت و افتراق آرای دو متفکر را نشان می دهد. یافته ی پژوهش آن است که هر دو متفکر سازگاری علم پیشین الاهی را با اختیار انسان می پذیرند، اما «آکام گرایی تومیستی» و دو راه حل دیگر زاگزبسکی به رغم نکات مثبت و درخور پذیرشی که دارند، در نشان دادن این سازگاری ناتوان است، در حالی که راه حل استاد مطهری راه حل دقیقی برای اثبات این سازگاری است.
تحلیل و بررسی کارکردهای معنابخشی مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مرگ، ساده ترین واقعیت زندگی ماست. ما متولد می شویم، رشد و زندگی می کنیم و در پایان، می میریم، از این ساده تر نمی شود. شاید گمان شود که مرگ نابودگر زندگی و نقطه ای در برابر آن است. به همین دلیل، زیستن با انکار مرگ است که معنا یافته و پایا می شود. حال اینکه مرگ صرفاً یک پایان نیست، بلکه فرایندی بامعناست. فرایندی که با کمک دین، نه تنها ویرانگر زندگی نیست، که آن را معنا می دهد. زندگی با انکار مرگ، اصالت خود را از کف می دهد. مرگ در سطح شناختی «ایجاد آگاهی از موقعیت» می کند و درحقیقت، پاسخی است به این پرسش که ماهیت این جهان چیست؟ و در سطح کُنش، رویه اخلاقی خاصّی را مطالبه می کند و از اینجاست که کارکردهای مرگ سامان می یابند. این کارکردها تماماً معنایی است که مرگ به زندگی می دهد. اگر اندیشه مرگ نبود، احتمالاً آدم ها طوری دیگر زندگی می کردند.
تحلیل و بررسی پلورالیسم دینی و گوهر و صدف دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کثرت گرایی دینی از مسائل پراهمیت کلام جدید به حساب می آید که مبانی و لوازم خاص به خود را دارد. یکی از مبانی پلورالیسم دینی، تقسیم دین به دو عنصر گوهر و صدف می باشد. نظریه گوهر و صدف دین، می تواند منتج به مسئله پلورالیسم دینی گردد. مدعای مقاله حاضر این است که علاوه بر اینکه پلورالیسم دینی خود، دارای آسیب ها و مشکلات درونی است، مبنای آن گوهر و صدف نیز توانایی تبیین رابطه میان گزاره ها و آموزه های دینی را نداشته، همچنین در حوزه «دین داری» به ناحق، حوزه ایمان و عمل صالح را از یکدیگر جدا نموده است. براساس رویکرد درون دینی هیچ یک از آموزه های دینی را براساس نظریه مذکور نمی توان عرضی خواند و هیچ دینی راضی به تقسیم آموزه هایش به ذاتی و عرضی نیست. همچنین در حوزه «دین داری» علی رغم تأکید دین بر توجه به باطن دین، رستگاری ملازم با پایبندی کامل به ایمان و عمل صالح، به صورت توأمان شمرده شده است و از همین رو تجزی در دین راه ندارد.
سنت گرایی و تکثرگرایی دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سنت گرایی مکتبی نوپا و مربوط به سده بیستم است که در نزاع بین سنت و مدرنیته، که در عصر روشنگری به وجود آمد یا به اوج خود رسید، جانب سنت را می گیرد. باورهای این مکتب از قبیل حکمت جاویدان، که در دل هر سنت قرار دارد، سبب باور به حقانیت همه سنت های ریشه دار و در نتیجه، حقانیت و نجات بخشی همه سنت های بزرگ دینی، یعنی تکثرگرایی دینی، شده است. این نوشتار به بیان و بررسی مبانی تکثرگرایانه این مکتب می پردازد. مسئله مقاله این است که اساسی ترین باور سنت گرایی (که موجب پذیرش تکثرگرایی دینی شده) یعنی اعتبار و تقدس همه سنت های تاریخی، مخدوش است.