فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۲۱ تا ۳۴۰ مورد از کل ۳٬۵۸۸ مورد.
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱شماره ۲۶
327 - 352
حوزههای تخصصی:
نام بخشی از هویت انسان است که تحت تأثیر عوامل گوناگون برای نوزاد انتخاب می شود و معمولاً انتخاب نام در بدو تولد و یا قبل از آن توسط دیگران انجام می گیرد. ولی در آثار ادبی، نویسنده به اختیار خود و بر اساس موضوعی که در اثر به آن می پردازد، برای قهرمان داستانش نامی را برمی گزیند. بررسی اسامی قهرمانان به ما کمک می کند تا درک بهتر و عمیق تری از اثر داشته باشیم. گاهی در آثار ادبی شاهد انتخاب اسامی غیربومی برای تعدادی از قهرمانان توسط نویسنده هستیم که دلایل آن می تواند متعدد باشد. بعد از تحولات سال 1320 در ایران، جامعه روشنفکر شدیداً در پی جریانات سیاسی و اجتماعی زیر هجوم ترجمه های غربی و از جلمه روسی قرار داشت، نویسندگان گاهی به تأسی از الگوهای مورد علاقه، برای قهرمانان خود نام غیربومی انتخاب می کردند، به ویژه نویسندگانی که در خارج از کشور نیز مدتی سکونت داشته اند. برای نمونه می توان به اسامی غیربومی قهرمانان (کاتوشکا، مارفینکا، مارگریتا) در آثار بزرگ علوی اشاره کرد. این اتفاق در ادبیات روسی هم می افتد. نیکالای گومیلیوف نویسنده و شاعر سده بیستم نیز به دلیل سفرهایش به ممالک شرقی و آشنایی با عرفان و شاعران ایران زمین، آثاری خلق کرد که در آنها به قهرمانان خود نام غیربومی (حافظ، درویش، پری) داده است. با بررسی اسامی در برخی آثار روسی و فارسی به این نتیجه می رسیم که نویسندگان روسی و ایرانی تحت تأثیر عواملی برای قهرمانان خود نام غیربومی انتخاب کرده اند که تأثیرگذارترین آن جریانات سیاسی و اجتماعی، آشنایی نویسنده با آثار ادبی سایر ملل، حضورش در ممالک دیگر، ....
هم سنجی خوانش های شاعران معاصر مصر از اسطوره ایزیس و اوزیریس (با تکیه بر شعر أمل دنقل، صلاح عبدالصبور و احمد عبدالمعطی حجازی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاعران معاصر مصر به منظور پرهیز از گزارشگری وخطابه گرایی در انتقال مفهوم و در راستای اصالت بخشی به متن و نمادین ساختن آن به الهام گیری از اسطوره روی آوردند و کوشیدند هنرمندانه مفاهیم مورد نظر ذهنی خود را به مخاطب شعری انتقال دهند؛ لذا شعرشان سخت با میراث و از جمله میراث اسطوره ای در هم تنیده شد. دو تن از شخصیت های اسطوره ای به کار گرفته در شعر این دسته از شاعران، اسطوره ایزیس و اوزیریس می باشد که عموماً دال بر حاصلخیزی، خیزش و زندگی دوباره دارد. در پرتو حضور چشمگیر این دو چهره اسطوره ای و نقش محوری آنها در القای مفاهیم، پژوهش حاضر می کوشد با رویکرد کیفی و روش توصیفی- تحلیلی چگونگی حضور و شیوه های فراخوانی و به کارگیری آندو شخصیت را از سوی سه شاعر برجسته و معاصر مصر یعنی «امل دنقل»، «صلاح عبدالصبور» و «احمد عبدالمعطی حجازی» مورد بررسی و همسنجی قرار دهد؛ از آن روی که آنان کوشیدند از رهگذر این اسطوره بین زمان گذشته و حاضر و تجربه شخصی و جمعی پیوند و یگانگی ایجاد نمایند و رمزگونه از شرایط زمانه سخن گویند. چنین استنباط می شود که شاعران یادشده به رغم تفاوت در گرایش های شعری، تلاش کردند ضمن ایجاد همسویی بین شخصیت اصلی اسطوره و واقعیت های سیاسی- اجتماعی کشورهای عربی، شکوه و حاصلخیزی گذشته را به وطن برگردانند و شرایط نابسامان آن را به چالش بکشند.
«خاله سوسکه» و سفر چهارم گالیور: روایاتی پسا-اومانیسمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
255 - 284
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی مقوله پسا-اومانیسم در ادبیات کودک می پردازد، با وجود آنکه ادبیات کودک همواره به منزله ابزاری در خدمت فرهنگ حاکم دیده شده است؛ ابزاری که می کوشد بن مایه های تعلیمی، ارزش ها، هنجارها و کلیشه های فرهنگی، که غالبا مبتنی بر تفکر اومانیستی و رابطه سلسله مراتبی «خود/ دیگری» هستند، را به نسل بعد انتقال دهد؛ تعالیمی که زنجیره ای از تقابل های دوگانه نظیر «مرد/زن» و «انسان/حیوان» را شامل می شوند. اما فرهنگ ها هم زمان شاهد ظهور آثاری هستند که در راستای واشکنی این ساختارها و دوانگاره های فرهنگی غالب گام برمی دارند تا بتوانند گفتمانی پسا-اومانیسمی را بسط دهند. از این آثار، می توان به سفر چهارم گالیور(1726)، نوشته جاناتان سویفت بریتانیایی و داستان «خاله سوسکه»، فولکلور ایرانی، اشاره کرد. این پژوهش می کوشد با روشی توصیفی- تحلیلی ودر خوانشی با تکیه بر تحلیل محتوا به بررسی نمودهای گفتمان پسا-اومانیسمی و چگونگی تقابل آن با پارامترهای گفتمان انسانگرای حاکم در دو فرهنگ غربی و شرقی بپردازد. چنین استدلال می شود که هر دو اثر با چالش گفتمان «هستی شناختی» اومانیستی، کمرنگ کردن مرزهای «خود/دیگری» و برجسته سازی مفهوم «عدم اصالت هویت» نوعی «ضد-روایت» را شکل می دهند که می کوشد با خلقِ گفتمان فرهنگی نوین، نوعی رابطه غیرسلسله مراتبی مبتنی بر تساوی را رقم زند. ماحصل این موضوع، تلاش دو اثر بر صلح و آشتی دوباره کودک با طبیعت پیرامون و ایجاد مقدمات برای شکل گیری گفتمان نوینی است که، برخلاف گفتمان اومانیستی، به جای تسخیرِ صرفِ طبیعت بر همزیستی مسالمت آمیز با آن تأکید دارد.
خوانش پذیری شعر فاطمه ناعوت و محمدرضا شفیعی کدکنی بر اساس نظریه «شعور مادّه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شعور ماده، دیدگاهی است در امتداد آراء هستی شناسان و نواندیشان و برآیندی از سلسله پژوهش های میدانی و آزمایشگاهی پیرامون دو مقوله ماده و شعور که در سده های اخیر ابعاد جدیدی از آن مورد توجه قرار گرفته است. مطابق این نظریه ، قلمرو شعور و ادراک بسیار گسترده و همه اشیاء شعورمند هستند. این نظریه که بن مایه اصلی آن وامدار فلسفه و عرفان شرقی است، در آثار شاعران معاصر عربی و فارسی نیز تبلور یافته است که ازجمله تعقیب کنندگان آن، فاطمه ناعوت، شاعر و روزنامه نگار مصری و محمدرضا شفیعی کدکنی می باشند. مقوله شعور ماده، در شعر هر دو شاعر، حضور قابل توجهی دارد و ذهن آن ها را بر آن داشته است تا روح این معنا را در حوادث و اشکال مختلف امروز تسرّی بخشند. به همین علت، خوانش پذیری شعرشان بر مبنای نظریه شعور ماده از مهم ترین یافته ها در مسیر بررسی شعر این دو شاعر است. مقاله حاضر بر آن است تا میزان انطباق آثار دو شاعر را با مبانی نظریه شعور ماده مورد بررسی قرار دهد. نتیجه این بررسی نشان می دهد، ناعوت و شفیعی، ضمن پذیرش درک پذیری و شعورمند بودن عناصر، روابط بین اشیاء را براساس شبکه های نظام مند، حافظه پنهان و هوشمندی، کشف و با استفاده از فن های شعری انعکاس بخشیده اند و البته برای فرار از پیچیدگی های زبان فلسفی و عرفانی، عموماً از سوژه های ملموس در شعر استفاده کرده اند.
بررسی تطبیقی معراجنامه های بایزید و روزبهان بقلی با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱شماره ۲۶
125 - 158
حوزههای تخصصی:
تحلیل گفتمان انتقادی درباره چگونگی و چرایی تولید گفتمان سخن می گوید و با توجه به بافتِ درون زبانی و برون زبانی سعی در موشکافی گفتمانِ تولید شده دارد. پژوهش پیش رو با روش تحلیلی – تطبیقی بخش هایی از معراجنامه بایزید بسطامی و روزبهان بقلی را با تکیه بر مدل نورمن فرکلاف بازنگری کرده است. نتایج نشان می دهد که بایزید و روزبهان با انتخاب واژگان و نحو خاص، گفتمان متمایزِ عرفانی خود را تولید و بازآفرینی کرده اند. مکاشفه، گفت و گو و تجلی سه پایه مشترک معراج بایزید و بقلی است، اما ساختار فکری، ایدئولوژیکی و عرفانی هر کدام تفاوت های ظریفی دارد. گفتمان عرفانی بایزید بر محور من (انسان)/ خدا (او) شکل گرفته است و در آن میانجی یا واسطه ای وجود ندارد که در طی تهذیب نفس و کشش الهی انانیت زایل و هویت انسان با فنا شدن در حق، مستحیل می شود و جز حق چیزی باقی نمی ماند، اما گفتمان روزبهان حول محور شخصیت های روزبهان (انسان)، ملائکه، خضر و خدا شکل گرفته است. در این گفتمان ملائکه و خضر واسطه بین او و خداوند هستند و خضر نمادِ پیر و راهنمای انسان است. ضمناً در پایان معراجِ بایزید همه صفات اشارات و زبان او توحیدی شده است، اما روزبهان از خداوند طلب فرجام نیک دارد. روزبهان از مرگ می هراسد و بایزید به حق پیوسته است. سهم بایزید در عرفان اصیل ایرانی - اسلامی به مراتب از روزبهان برجسته تر است.
نمودهای تولّد دوباره قهرمان در داستان «طاهر و زهره» بر مبنای روایت های ایران، قبرس و کوموک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسطوره قهرمان که با خرد و الهام فراوان همراه است، بیانگر شوق بشر به رشد تحول گراست. مخاطبان این اسطوره با قهرمان هم ذات پنداری می کنند و در واقع اساطیر، زمینه ای پدید می آورند که فرد بتواند با خواندن و شنیدن آن دگرگون شود و به کمال برسد. یکی از داستان های معروف اسطوره ای که روایت های مختلف آن در ایران، آذربایجان، تاتار، ترکمن، ازبک، قبرس، آناتولی، کوموک و ... شهرتی دارد، داستان «طاهر و زهره» است. این داستان که مانند دیگر ادبیات «عاشیقلار» تلفیقی از نثر و نظم است، نمود مرگ و تولد دوباره قهرمان است که در طی داستان بارها اتفاق می افتد. این مقاله مرگ و بازتولّد تکراری قهرمان را در روایت های مختلف داستان «طاهر و زهره» بر مبنای کهن الگوی بازتولد یونگ به روش توصیفی و تحلیلی بررسی می کند. قهرمان داستان در سیر داستان بجز تناسخ چهار نوع از بازتولد: 1- تولد مجدد 2- مشارکت در فرآیند تحول، 3- تجسد و 4- رستاخیز را تجربه می کند. در این داستان آنچه می میرد، معمولاً «خود» سابق قهرمان است که با مرگ و بازتولد خود، بیداری جامعه را رقم می زند. این مرگ می تواند مرگ تردید، پیمان شکنی، خیانت، دروغ و مکر و نیرنگ باشد که به یاری عشق ممکن می گردد، عشقی که تجلی آن همواره در زندگی بشر دیده می شود.
بازخوانی اندیشه های سارتر در آثار جلال آل احمد با تمرکز بر داستانِ زندگی که گریخت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
121 - 154
حوزههای تخصصی:
اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفی است که به واسطه نگاه خاص و تاکیدی که بر «انسان» دارد، از جایگاهی ویژه در ادبیات، به ویژه رمان و نمایشنامه برخوردار است. انسان در جهان اگزیستانسیال موجودی تنها و رها شده است که باید به فریاد خود برسد، زیرا هیچ واجب الوجودی به او کمک نخواهد کرد. اندیشمندان ایرانی در دهه های چهل و پنجاه توجه خاصی به این مکتب، به ویژه از منظر سارتر داشتند و آثار متعددی خلق کردند. جلال آل احمد یکی از این روشنفکران و نویسندگان بود که در مقطعی از حیات ادبی خود تحت تأثیر اندیشه های سارتر قرار داشت. در داستان کوتاه «زندگی که گریخت»، او به عنوان یک «نویسنده متعهد»، به شرح مصائب و رنج های یک کارگر باربر ساده می پردازد و تلاش می کند راهی برای خروج از بن بست بی عدالتی اجتماعی بیابد. این مقاله تلاش دارد تا مفهوم رنج در این داستان را بررسی کند و به واسطه آن تاثیر اندیشه های سارتر بر آثار آل احمد را واکاوی کند. این تحقیق برای بررسی مفهوم ذکرشده از روش توصیفی تحلیلی و مطالعه تطبیقی سود می برد تا عناصر و مؤلفه های مکتب اگزیستانسیالیسم (به ویژه تفکرات سارتر) را در آثار آل احمد بیابد. برآیند این مقاله نشان می دهد رنجی که آل احمد آن را به تصویر کشیده است، رو به ناامیدی و انفعال ندارد، او در پسِ ترسیم این رنج، در صدد بهبود و سامان بخشی اوضاع نابسامان کارگران است و این رویکرد برآمده از نظریه «نویسنده متعهدی» است که سارتر از آن سخن می گوید.
گفتمان و عناصر پست مدرن در اشعار سید مهدی موسوی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ششم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۹
130 - 154
حوزههای تخصصی:
شعر کلاسیک فارسی به ویژه غزل در ادامه سیر تکاملی خود، پس از انقلاب مشروطیّت و پس از تسلّط فکری جریان نیمایی، ساحات و جریانات مختلفی را شاهد بوده است که یک جریان آن عمدتاً تحت لوای غزل امروز یا غزل نو یا شعر نئوکلاسیک از آن یاد می شود. در دهه هفتاد شمسی جریانی نوپا با تکیه بر اندیشه پست مدرنیسم غربی، فضایی را ایجاد کرد که به آن شعر، فرم یا آوانگارد اطلاق کردند که در طبیعت خود، نوعی تعارض با معیارهای شناخته شده ادبی داشت. سید مهدی موسوی، شاعر پیش رو، این جریان با انتشار کتاب«فرشته ها خودکشی کردند» به عنوان پرچم دار این سبک مطرح شد. این مقاله در پی واکاوی گفتمان این اندیشه و ویژگی ها و رویکردهای زبانی و محتوایی اشعار موسوی است. روش تحقیق، توصیفی- تحلیلی است. در این پژوهش، دیوان اشعار موسوی، موردبررسی قرارگرفته و یافته های پژوهش نشان می دهد که اندیشه پست مدرنیسم ابتدا در اشعار شاعران نو سرا و سپیدگو با بحران مخاطب مواجه بوده است؛ ولی در نتیجه تلاش های جریان دوم با محوریّت موسوی و انتخاب شعر موزون و مقفّی، توانسته راه خود را باز کند و یافته بعدی نشان می دهد، ساختارشکنی های زبانی، نحوی، اخلاقی و توجّه به زبان و عدم قطعیّت معنا و سایر ویژگی هایی چون طنز اجتماعی و تکثرگرایی در شعر موسوی بارز است.
بررسی تطبیقی باور به آزادی انسان در اندیشه های ویلیام بلیک و مولانا(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ششم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۲۱
50 - 70
حوزههای تخصصی:
یکی از زمینه های مطالعاتی در ادبیات تطبیقی بررسی موضوع، جایگاه، بیان ادبی و مواردی از این قبیل در آثار شاعران است. جنبه های اصلی بررسی تطبیقی، موضوع و اندیشه و احساس است. هدف پژوهش این است که با روش توصیفی تحلیلی باورمندی انسان نسبت به آزادی را در اشعار بلیک و مولانا را با یکدیگر مقایسه کند. برای شناخت پیوند ادبیات جهان و ایران و میزان تأثیرپذیری ادیبان گوناگون از یکدیگر ضروری است که مطالعات تطبیقی جهانی انجام شود. در این پژوهش اندیشه مولانا و بلیک در اشعار مهم است و بررسی می شود. در این پژوهش این نتایج حاصل شده است که روحیه آرام بلیک کاملاً با وضعیت جامعه روزگار خود سازگار نبوده و نگرش او نسبت به آزادی این روحیاتش را نشان می دهد. ملکوت، مادی گرایی و علم پرستی، وحدت وجود و توجه به جهان درونی انسان و تخیّل از جمله نشانه های سبک عراقی است که در اشعار مولانا وجود دارد و این نشانه ها در اشعار بلیک هم به چشم می خورد. آزادی مولانا عرفانی و فردی است و با ترک تعلقات دنیوی و دلبستگی های معنوی و فردی بیان می شود. در مقابل آن آزادی بلیک اجتماعی و سیاسی است.
بازتاب فلسفه در شعر شفیعی کدکنی (براساس رویکرد اگزیستانسیالیسم)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال دوازدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۶
151 - 172
حوزههای تخصصی:
فلسفه و ادبیات هرچند متعلّق به دو حوزه متفاوت علم و هنر هستند که هدف یکی کشف دانش و دیگری خلق زیبایی و لذّت بخشی است، با این همه ارتباط هایی نیز بین این دو حوزه وجود دارد. ادبیات گاهی جلوه گاه افکار و اندیشه های فلسفی و تفسیر و تبیین این افکار می شود و شاعران و نویسندگان برای غنائی معنایی و محتوایی آثار خود افکار فلسفی را در آثار خود وارد می کنند و هم زمان، فلسفه برای سهولت انتقال، به زبان ادبیات و هنر نیاز دارد. افکار فلسفی در قالب زبان ادبی دل نشین تر و زیباتر، قابل بیان است. در نوشتار پیش رو پس از بحثی درمورد رابطه فلسفه و ادبیات به بحث درمورد افکار فلسفی شفیعی کدکنی با تکیه بر اگزیستانسیالیسم پرداختیم. دیدگاه های وجودی در اشعار شفیعی کدکنی به شکلی گسترده وارد شده است و این اندیشه ها در بسیاری موارد بر پاره ای از اشعار شاعر، نظام و وحدت معنایی بخشیده است و شاعر، فکری فلسفی را در این اشعار پرورده است. دیدگاه های فلسفی شفیعی همچون اومانیسم، آزادی فلسفی، وانهادگی انسان، حق انتخاب و آزادی انسان و... سبب غنای محتوایی و اندیشگی اشعار او شده است. روش پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی است و تلاش شده است تا نمودهای اندیشه های فلسفی در اشعار شفیعی کدکنی، از متن استخراج شده و مورد بحث و بررسی قرار گیرد. نتایج پژوهش حاضر، نشانگر این است که اگزیستانسیالیسم و دیدگاه های اگزیستانسیالیستی بخش قابل توجّهی از رویکرد فکری شفیعی کدکنی را به خود اختصاص داده و او از اصول این مکتب فکری همچون؛ آزادی انسان، تعهّد و مسئولیت، اختیار و انتخاب، انسان گرایی و... در جهت غنای محتوایی شعر خود بهره برده و به برخی اشعار خود، رنگی فلسفی زده است.
التغیّرات الفونولوجیة للکلمات المستعارة من العربیة فی اللغة الفارسیة(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
37 - 62
حوزههای تخصصی:
شهدت الألفاظ المستعاره من العربیه تغیّرات مختلفه فی اللغه الفارسیه، بما فی ذلک التغیرات الصوتمیه. هل التغیرات فی الکلمات المستعاره من العربیه منتظمه بالفارسیه؟ وهل التغیرات فی الکلمات المستعاره من العربیه تخضع لقواعد صوتمیه؟ تناولت هذه المقاله، فی إطار نظریه تشومسکی وهیل فی علم الأصوات التولیدی، والمعروفه باسم SPE، والتی تمت مراجعتها باستمرار من قبل اللغویین التولیدیین، العدید من التغیّرات الصوتمیه فی الکلمات المستعاره من العربیه. علم الصوتمی التولیدی هو جزء من القواعد النحویه التولیدیه التی تحدد التمثیلات الصوتمیه الصحیحه للکلام بطریقه تعکس القواعد النحویه الداخلیه للمتحدث الأصلی. أهم مکوّنات هذه النظریه، هی: مستویات التمثیل الصوتمی. القواعد الصوتمیه، المشتقات؛ سمات الصوتمیه الممیزه والخطّیه. یخضع البحث فی هذه المقاله للمنهج الوصفی-التحلیلی. بدایه یتم إلقاء نظره على البنیه الصوتیه والبنیه المقطعیه فی اللغتین الفارسیه والعربیه، ثم أنواع التغیّرات الصوتمیه فی الألفاظ العربیه: المماثله (الانسجام الصوتی)، و عدم المماثله (عدم الانسجام الصوتی)، و الحذف، و القلب (تحویل)، و الإطاله التعویضیه، مع أمثله لکل منها. نتیجه لذلک، تُظهر هذه الدراسه أن المتحدثین بالفارسیه، کالمتحدّثین باللغات الأخرى، قاموا بتغیرات صوتمیه فی الکلمات المستعاره من اللغه العربیه فی معظم الحالات من أجل التکیف مع النظام الصوتی التابع للغه الفارسیه.
تحلیل سیمای زن در «ترز دسکیرو» و «زن زیادی» از منظر رئالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات تطبیقی به سازوکار و تأثیر و تأثر پیوندهای ادبی می پردازد. فرانسوا موریاک و جلال آل احمد شرایط بغرنج زنان را به تصویر می کشند. هر دو نویسنده با انتقاد از معضلات جامعه و قوانین محدودکننده ای که زنان را مطیع و وابسته می سازد، جامعه آرمانی خود را ترسیم می کنند. خواننده به تدریج با گذشته و حال قهرمان داستان آشنا می شود و آینده ای مبهم و آکنده از تشویش و نگرانی را برایشان پیش بینی می کند. مقاله حاضر به شیوه توصیفی، تحلیلی و تطبیقی، به بررسی مقایسه ای و تطبیقی ترز دسکیرو اثر موریاک و زن زیادی اثر آل احمد بر اساس رویکرد مکتب واقع گرایی اجتماعی می پردازد. یافته های این تحقیق نشانگر این است که شخصیت های اصلی این دو اثر زنانی اند که در جامعه مردسالار تحت ستم هستند؛ این جوامع با نگاهی تحقیرآمیز به آزادی، آرزوها، علایق و امیال زنان می نگرند و حق و حقوق آنان را پایمال می کنند. هر دو نویسنده با به تصویر کشیدن ستمی که از سوی مردان و جامعه بر زنان روا می شود، نگاه جامعه را به مسائل و مشکلات این نیمه فراموش شده معطوف می کنند، ارزشهای نامتعارف جامعه را زیر سوال برده و جامعه را به تجدید نظر درباره زنان فرا می خوانند.
زبان تصویری قلعه الموت (مطالعه تطبیقی متن و تصویر)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تصویر زبانی بین المللی است، یعنی مردم با هر ملیّت، نژاد و زبانی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند و به ترجمان نیازی ندارد. قلعه الموت از مهم ترین قلاع اسماعیلیه است اما برای بررسی آن عمدتاً به منابع تاریخی رجوع شده و منابع تصویری، به طور اخص نگاره ها، مورد توجّه قرار نگرفته است. با توجه به اینکه تصویر روشنی از قلعه الموت پیش از حمله مغول و تخریب آن در دست نیست، این پژوهش قصد دارد بر مبنای نگاره ها موقعیّت و جایگاه الموت را بررسی کند و نشان دهد چگونه از این تصاویر می توان برای بازسازی قلعه مدد جست؟ جستار حاضر در تلاش برای یافتن تجسمی از قلعه الموت، نگاره های سه متن تاریخی کهن یعنی جهانگشا ، چنگیزنامه و جامع التّواریخ را بررسی می کند. موقعیت جغرافیایی الموت، کاشی های زرین فام قلعه، تصویر هلاکو خان و... از جمله مواردی است که از رهگذر این نگاره ها به دست می آید. حاصل پژوهش نشان می دهد نگاره ها به ارائه تجسّمی از قلعه پیش از تخریب و در هم شکستن عظمتش کمک کرده و در واقع روایت متنی را به روایت تصویری تبدیل می کنند.
بررسی ابعاد شخصیت آبجی خانم در داستان کوتاه صادق هدایت و دوشیزه کیلمن در رمان خانم دالووی اثر ویرجینیا وولف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
219 - 253
حوزههای تخصصی:
با آن که رمان خانم دالووی و داستان کوتاه آبجی خانم در دو سبک داستانی و در دو زمان و مکان متفاوت خلق شده؛ اما تیپ شخصیت دوشیزه دوریس کیلمن و آبجی خانم بسیار به یکدیگر نزدیک است. دوریس کیلمن متعلق به طبقه فرودست فرهنگ ویکتوریایی بعد از جنگ جهانی دوم و آبجی برآمده از فرهنگ خرافه زده طبقه فرودین ایران است. ویژگی های خلقی، ظاهر شخصی، مسائل تربیتی و عاطفی، طبقه اجتماعی، محدودیت های فردی، ذهن و روان و عوامل مهمی که موجب شکل گیری شخصیت یک انسان می شود و دلیل پیدا یا ناپیدای کنش و واکنش های اوست، در لایه های سطحی و عمقی هر دو داستان قرار داده شده و نویسندگان با آگاهی از این موارد شخصیت های خود را خلق کرده اند. این مقاله به بررسی وجوه شباهت های بنیادین میان این دو شخصیت پرداخته و سپس تفاوت های میان آن ها را _که بر آمده از زیست تاریخی_فرهنگی و رویکرد دو نویسنده نسبت به زن است_ تحلیل کرده است. هم چنین هر دو اثر متضمن نکات روان شناختی و نشان دهنده درک عمیق نویسندگان از روان انسان و ساختارهای سازنده شخصیت، در داستان هستند.
ادبیات تطبیقی و مطالعات ترجمه: از تقابل تا تعامل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات تطبیقی و مطالعات ترجمه از جمله رشته هایی هستند که در حصار مرزبندی های سنتی محدود نمانده اند و هر یک چه به صورت منفرد و چه در پیوندی مستمر و تنگاتنگ می توانند به دانشی فزاینده تر درباره ادبیات ، تاریخ ، و فرهنگ های گوناگون منجر شوند. با درهم تنیدن نظریات این دو رشته، با هدف رسیدن به نتایجی مطلوب می توان پژوهش هایی را به ثمر نشاند که انجام آن پژوهش ها در فضای محدود یک رشته ممکن نیست. نویسندگان مقاله حاضر می کوشند با اتخاذ نگرشی تاریخی بر نقاط تماس، تشابه، و یا تعامل میان این دو رشته تمرکز کنند و نشان دهند کدام حوزه ها از همکاری تطبیقگران ادبی و متخصصان رشته مطالعات ترجمه سود بیشتری می برند. از جمله این پژوهش ها می توان حوز ه های «تاریخ ادبیات»، «تاریخ ترجمه» و «مطالعات دریافت» را نام برد.
دراسه نقدیه لقصیده أندلسیات لجروح العراق علی ضوء نظریه لاکلا وموف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۴۵
9-32
حوزههای تخصصی:
یعتبر التحلیل النقدی للخطاب محاوله جاده لتحلیل النصوص. إنّ الوظیفه الأساسیه للتحلیل النقدی للخطاب، فهم الخطاب من خلال الصراع معه والدخول المنهجی إلی أعماقه لبلوغ فهمه والمعرفه به ولا یخفی علی أحد ما یضطلع به من دور الرئیسی فی إشاعه دلالاته ومعانیه. مسار التحلیل فی هذا الاتجاه یختلف عن مسار تحلیل الخطاب من حیث المنهج والرؤیه. فی التحلیل النقدی للخطاب، تتجه الدراسه نحو البحث فی العلاقه بین الخطاب وبین السلطه والأبعاد السیاسیه والاجتماعیه للخطاب. بشری حمدی البستانی من الشاعرات البارزات فی الشعر العراقی الحدیث ومکانتها بارزه وظاهره وقد أثرت أعمالها الحرکه الشعریه المقاومه وحظی شعرها نظراً لبنائه اللغوی الممتاز ونثرها أیضاً باهتمام الباحثین ولایزال یجلب اهتمامهم. یحاول هذا البحث عبر الاعتماد علی منهج التحلیل النقدی للخطاب وفی ضوء نظریه لاکلا وموف دراسه قصیده أندلسیات لجروح العراق من الشاعره. تعد هذه القصیده من أشهر قصائدها التی أنشدتها فی سنوات الحصار والاحتلال وتحتوی علی رؤیه حضاریه ومواقف متعدده من الصراع الخطابی ومحاوله لتثبیت الأنا وتقویض العدوان. إن البناء الإیدئولوجی لخطاب بشری البستانی الشعری وثراء القصیده من حیث البناء والمعنی یقود الباحث إلی مثل هذا الجهد العلمی. موضوع المقاومه یجسّد الدال المحوری لهذه القصیده ودعوی الخیانه وتسلیم مفاتیح البلاد إلی الأجانب والصراع مع المحتل فی المستوی الأیدئولوجی الخطابی من أبرز الدوال المتحرکه تمفصل حولها مجموعه من الدوال الأخری تؤکد المسار الدلالی للدوال المرکزیه فی تمحورها حول الموضوعات المختلفه المتحرّکه والتأکید علی الحلم العربی. یعتبر الصراع مع الأمل والانتصار علی الموت والعدوان من الدوال المحوریه الأخری فی القصیده وسلسله التکاتف فی الخطاب تأتی ضمن المحاوله لإسقاط خطاب الآخر ومسعاه الإیدئولوجی والکشف عن الهویه الثابته للآخر وفضح الهویه الحقیقیه للعدو الذی یجر الخراب والدمار فی العراق الحضاری أیضا محاوله تقویضیه من الشاعره لبشری البستانی لفضح حقیقیه السلطه وأفعالها العدوانیه التی تعبر عن إرهاب الاحتلال الأمریکی عبر الاعتماد علی اللغه الشعریه الموحیه.
بررسى صور خیال در باب «بازجست کار دمنه» در سه ترجمه نصرالله منشی، ابن مقفع و محمد بخاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱شماره ۲۶
353 - 382
حوزههای تخصصی:
کلیله و دمنه یکی از مهم ترین و برجسته ترین متون ادبی و تعلیمی است که توجه بسیاری از پژوهشگران را به خود جلب نموده است و ترجمه های گوناگونی از آن در دست است. هدف این پژوهش بررسی صور خیال (تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز) در باب «بازجست کار دمنه» در دو ترجمه فارسی نصرالله منشی و داستان های بیدپای محمد بن عبدالله بخاری و ترجمه عربی عبدالله بن مقفع از مشهورترین ترجمه های کلیله و دمنه است. در این پژوهش که به شیوه توصیفی- تحلیلی صورت گرفته است، نگارندگان پس از بررسی صورخیال در سه اثر و ترسیم جدول و نمودار بسامدی به این نتیجه دست یافتند که صور خیال به کار رفته در دو ترجمه، جهت روشنگری خواننده و از ابهام و پیچیدگی به دور است و بسامد عناصر خیال در ترجمه فارسی نصرالله منشی بسیار بالاست و مترجم فارسی با پدید آوردن تشبیهات، استعارات و کنایات و مجازها به زیباتر شدن و خیال انگیزی بیشتر اثر خود پرداخته و در این زمینه بر دو مترجم دیگر برتری یافته است.
نشانه شناسی عناصر ارتباطات غیر کلامی در رمان های منزل بورقیبه از ایناس العباسی و شب ناسور اثر ابراهیم حسن بیگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارتباطات غیر کلامی نقشی غیر قابل انکار در انتقال مفاهیم و موضوعات مورد نظر فرد دارند که ارتباطات کلامی از بیان آن ها عاجز است. بررسی ها نشان می دهد کاربرد این نوع ارتباطات در رمان های معاصر نیز گسترشی روزافزون داشته و نویسندگان، آگاهانه یا غیرآگاهانه از آن بهره برده اند. پژوهش حاضر نیز با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی و با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی نشانه شناسانه عناصر ارتباطات غیر کلامی در رمان های منزل بورقیبه از ایناس العباسی و شب ناسور اثر ابراهیم حسن بیگی پرداخته و میزان بهره گیری نویسندگان از این عناصر و نیز کارکردهای مورد نظر هر یک را تبیین کرده است. حاصل پژوهش حاکی از آن است که ایناس العباسی در 53 مورد از این عناصر بهره برده است که بیشتر بیانگر مضامینی مانند غم و اندوه و... است. در مقابل در رمان حسن بیگی 120 مورد ارتباط غیر کلامی به چشم می خورد که مفاهیمی مانند اضطراب و دلهره و... را به مخاطب انتقال می دهد. در رمان هردو نویسنده، عناصر پیرازبان بیشترین کاربرد را در انتقال پیام داشته است؛ همچنین بیشترین کارکرد مورد استفاده آن ها، کارکرد جانشینی و پس از آن تکمیلی است. سایر کارکردها نیز در رمان ها بازتابی نداشته اند.ارتباطات غیر کلامی نقشی غیر قابل انکار در انتقال مفاهیم و موضوعات مورد نظر فرد دارند که ارتباطات کلامی از بیان آن ها عاجز است. بررسی ها نشان می دهد کاربرد این نوع ارتباطات در رمان های معاصر نیز گسترشی روزافزون داشته و نویسندگان، آگاهانه یا غیرآگاهانه از آن بهره برده اند. پژوهش حاضر نیز با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی و با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی نشانه شناسانه عناصر ارتباطات غیر کلامی در رمان های منزل بورقیبه از ایناس العباسی و شب ناسور اثر ابراهیم حسن بیگی پرداخته و میزان بهره گیری نویسندگان از این عناصر و نیز کارکردهای مورد نظر هر یک را تبیین کرده است. حاصل پژوهش حاکی از آن است که ایناس العباسی در 53 مورد از این عناصر بهره برده است که بیشتر بیانگر مضامینی مانند غم و اندوه و... است. در مقابل در رمان حسن بیگی 120 مورد ارتباط غیر کلامی به چشم می خورد که مفاهیمی مانند اضطراب و دلهره و... را به مخاطب انتقال می دهد. در رمان هردو نویسنده، عناصر پیرازبان بیشترین کاربرد را در انتقال پیام داشته است؛ همچنین بیشترین کارکرد مورد استفاده آن ها، کارکرد جانشینی و پس از آن تکمیلی است. سایر کارکردها نیز در رمان ها بازتابی نداشته اند.
بررسی تطبیقی شخصیت در داستان های منتخب گلی ترقی و آلیس مونرو بر مبنای نظریه اناگرام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
155 - 183
حوزههای تخصصی:
ادبیات تطبیقی نقش مهمی در شناخت جایگاه نویسندگان ایران در جهان ایفا می کند. شناخت پیوندها و تفاوت های دو فرهنگ، مرزبندی ها و هم پوشانی ها را تغییر می دهد و نگرش جدیدی را بازآفرینی می کند. از طرفی، واکاوی روان شناختی ادبیات داستانی، شناخت زوایای پنهان آن را میسر می سازد. اِناگرام یک تیپ شناسی نوین است که از مطالعه بر روان انسان ها حاصل شده است. این نظریه روان شناسی، صفات رفتاری انسان ها را در 9 تیپ شخصیتی کمال گرا، امدادگر، موفقیت طلب، فردگرا، پژوهشگر، پرسشگر، خوش گذران، ریاست طلب و صلح طلب دسته بندی می کند. هدف پژوهش حاضر، بررسی تطبیق پذیری شخصیت های اصلی آثار منتخب گلی ترقی و آلیس مونرو، با تیپ های نُه گانه اناگرام و تحلیل روان شناختی شخصیت ها به منظور شناخت دقیق تر و همچنین مقایسه و برابر نهادنِ نتایج تحلیل، جهت دستیابی به شباهت ها و تفاوت های دیدگاه هر دو نویسنده بوده است. مقاله حاضر، پژوهشی توصیفی- تحلیلی است. نتایج به دست آمده، حاکی از آن است که شخصیت های داستانی گلی ترقی و آلیس مونرو، انطباق پذیری بالایی با نظریه اناگرام دارند و هر دو نویسنده از تیپ های 2 (امدادگرا) و 8 (ریاست طلب) با بیشترین فراوانی بهره جسته اند و تفاوت شان در این است که شخصیت پردازی در آثار آلیس مونرو تنوع بیشتری نسبت به آثار گلی ترقی دارد.
دلائلیة الموتیف فی شعر علی جعفر العلاق؛ موتیف العشب، والأغنیة، والریح أنموذجا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
89 - 113
حوزههای تخصصی:
إن الموتیف هو الفکره المرکزه أو النقطه الدلالیه النهائیه التی یقوم الشاعر عبر الإکثار منها والترکیز علیه بالتکرار المکثّف بشحن النص الشعری بالطاقات الدلالیه وأیضاً یکرّس فکره نصیه رئیسه ویرسخ عبر الحاله الأثیریه الثابته للموتیف أو النقطه المرکزه الفکره أو المعانی التی یحرص علی إیصالها. ویعدُّ مفتاح الولوج إلی العالم الشّعری للشاعر ومنظومته الفکریِّه وهو یمثّل عنصرا أساسیا من عناصر بناء الشّعریِّه عند العلاق وحضوره یعبّر من جهه عن إلحاح الشاعر علی فکره خاصه ومن جهه أخری یعمل کعتاد هجومی یقدر به القارئ أن یقبض علی دلالات النص. أخذ هذا البحث علی عاتقه أن یعالج موضوع الموتیف عبر الاعتماد علی المنهج الوصفی _ التحلیلی ومن خلال اختیار موتیفات العشب، والریح، والأغنیه من معجم العلاق الشّعری ومن ثم العکوف علیها بالمعالجه والمحاوله لتقویل هذه الموتیفات وتسلیط الضوء علیها بالرؤیه الدلالیه التی من مهامها دراسه نظام العلامات ومن الأسباب الدافعه لاختیار هذه الموتیفات هی الحضور المکثّف لها فی جمیع إصداراتها الشعریه وجمیع قصائده وأیضاً الحضور المعرفی لهذه الموتیفات المکرره فی مسعی لخلق المعرفه عند المتلقی بفاعلیه الموتیف فی شعر العلاق مما یعتبر من الأهداف الأساسیه لسبر أغوار النص الشعری عند العلاق وأیضا من أهم عوامل وأسباب الجمع بین هذه الموتیفات فی هذه الورقه البحثیه هی العلاقه الدلالیه بین الموتیفات المتکرره فی الکثیر من الأحایین. تشیر النتائج إلی أنَّ هذه الموتیفات جزء لا یستهان به فی التشکیل الشّعری وبعضها ذات الجذور الأسطوریِّه والمعرفیِّه، مثل: العشب أو لبناء المفارقه بین الماضی والحال والعشب هو عشبه الخلود الجلجامشی یرکن إلیه الشاعر لتجسید زعزعه الواقع العربی أو خفوت الإراده العربیِّه. وموتیف الأغنیه والرّیح من الموتیفات المتکرره فی شعر الشاعر وهما یحملان الدلالات المختلفه واستخدم الشاعر موتیف الأغنیه فی إطار ما یسمی بالتراسل بین الحواس لیجسّد بها ما آل إلیه المکان العربی من الموت والضیاع والشّتت أو یستخدمه رمزاً لإعاده الأرض إلی الزمن الأسطوری ذات الفاعلیه الحضاریه والأغنیه ذات الرصید الأسطوری وتقود إلی قیثاره أروفئوس والریح تأتی رمزاً للتوق إلی وتأتی فی بعض الأحیان رمزاً للسلب والخراب والتدمیر علی وجه الأرض.