یکی از راه های کشف سیر تحول پدیده های ادبی روش تحلیل بینامتنی است که ارتباط عمودی بین متون را برجسته می سازد و از دیرباز با نام توارد، انتحال ، سلخ و المام مورد توجه محققان ادبی بوده است. براساس منطق مکالمة باختین، هیچ اثری منحصراً از قلم و فکر یک نویسندة خاص تراوش نکرده است و فقط انسان اسطوره ای توانست با اولین سخنش به دنیایی بکر و بیان ناشده نزدیک شود. اگر این دیدگاه را مبنای بحث قرار دهیم، دیگر نمی توا ن گفت تنها پرویز شاپور (78 1302) پدر کاریکلماتور در ایران و دهة چهل بوده است؛ زیرا ردّپای کاریکلماتور در طنزهای عبارتی گذشتگان، مثل برخی ضرب المثل ها، رسالة تعریفات عبید زاکانی، لطیفه ها، جملات قصار و اشعار برخی شاعران نیز دیده می شود و خود شاپور هم به همان میزان برکاریکلماتور نویسان پس از خود از قبیل سهراب گل هاشم، مهدی فرج اللهی، عباس گلکار، حوریه نیکدست و ابوالفضل لعل بهادر اثرگذار بوده است که این اثر پذیری را می توان در سه محورِ بازنویسی، تقلید از تکنیک و اندیشه و جهان بینی در آثار پیروان شاپور بررسی کرد. جستار حاضر می کوشد با رویکرد توصیفی مقایسه ای، ضمن معرّفی پیشینه و پسینة کاریکلماتورنویسی در ایران، با بررسی مجموعة « قلبم را با قلبت میزان می کنم» از پرویز شاپور و پنج تن از کاریکلماتورنویسان مذکور، به آسیب شناسی روش کار شاپور و پیروانش نیز بپردازد.
سیستمهای تشکیل دهنده ارگانیسم بدن تحت تاثیر متغیرهای مختلفی هستند که این متغیرها باعث پیچیدهشدن رفتار انسان میشود. این ارگانیسم، در محیطی زندگی میکند که محرک های مختلف بهطور دایمی آن را تحت تاثیر قرار میدهد. روانشناسان برخی از این محرکها را که برای انسان لذتبخش هستند فشارهای روانی مطلوب نامیدهاند و برخی را که موجب آزار و اذیت انسان میشوند باعنوان فشارهای روانی نامطلوب معرفی کردهاند این دسته از محرکها میتوانند اثرات مخرب زیستی - روانی - اجتماعی را در انسان باعث شوند.
طنز سخنی است اعتراض آمیز، لطیف و نیشخندانگیز که هدفش انتقاد و اصلاح جامعه است و از دیرباز در ادبیّات تمامی ملّت ها وجود داشته است. جاحظ نخستین طنزپرداز بنام در ادبیّات عربی است؛ چنانکه عبید زاکانی نیز پدر طنز فارسی است. آنچه موجب روی آوردن این دو ادیب به ادبیّات طنز شد شرایط حاکم بر جامعه ایشان بود؛ از این رو، طنز در ادبیّات این دو، طنزی اجتماعی و گاه سیاسی است و درصدد اصلاح و تربیت است. پژوهش حاضر بر آن است تا در چشم اندازی تطبیقی و با روش توصیفی – تحلیلی، همگونی ها و ناهمگونی های طنز اجتماعی را در ادبیّات این دو ادیب ایرانی و عرب مورد بررسی قرار دهد. آنچه جاحظ و عبید را به هم شبیه می کند، طرز نگاه آن دو به جامعه عصر خویش و گرایش به بیان طنزگونه و غیر صریح به منظور انتقاد از تناقضات موجود است؛ تناقض بین آنچه هست و آنچه باید باشد.