در ناحیة جنوبِ شرق استان فارس با وجود تنوع نژادی، زبانی و قومی، فرهنگی متنوع موسوم به فرهنگ فارسی وجود دارد که نمایانگر پیوستگی اقوام و فرهنگ های گوناگون این منطقه است. این پیوستگی به ویژه در رابطه با اشعار و موسیقی محلی جلوة بیشتری دارد. همراهی شعر و موسیقی در اجرای آوازهایی چون شروه، سرکوهی، حاجیونی، صابوناتی و جهرمی، درک هرچه بهتر از دوبیتی و تک بیتی های فرهنگ فارسی را میسر می سازد. هدف اساسی از طرح این مسئله، شناخت فرهنگ فارسی از خلال اشعار به کارگرفته شده در آوازهای محلی است. از یک طرف، گستردگی و تنوع در مضامینِ اشعار آوازها، با محوریت مفهوم عشق و دوری، دغدغه ها، باورها و اندیشه های مردم را می نمایاند و از طرف دیگر، پدیدة آواز به واسطة حضورش در موقعیت های گوناگون زمانی و مکانی، کارکردی اجتماعی دارد. به یک معنا درک ارتباط شعر و آواز با فرهنگ فارسی در معنای آوازهای محلی نهفته است. بنابراین برای جمع آوری اشعار و درک موقعیت های اجرایی آوازها، علاوه بر اینکه از دو روش معمول کتابخانه ای و میدانی استفاده شده است، تحلیل اطلاعات، بر مبنای دیدگاه های ادبی، انسان شناسی و روان شناسی قرار دارد.
با وجود آنکه در سال های اخیر بسیاری از نسخه های خطی به واسطه پژوهشگران تصحیح و چاپ کرده اند ولیکن کم نیست آثاری که هنوز در گوشه و کنار کتابخانه های مختلف دنیا در زاویه ی گمنامی به سر می برد. یکی ازاین نسخه های نفیس و منحصر به فرد، منظومه ای است در قالب مثنوی در شرح عشق و عاشقی به شیوه ی ده نامه سرایی که یکی از شیوه های معمول ادب فارسی به ویژه در قرن هشتم هجری است. یگانه نسخه ای که از این منظومه ی غنایی به جای مانده و یا تا کنون یافت شده ، نسخه ای است که در کتابخانه ی توبینگن برلین نگهداری می شود و تاکنون تصحیح و چاپ نگردیده و ناشناخته باقی مانده است . این پژوهش بر آن است تا برای نخستین بار به معرفی این منظومه ی نفیس متعلق به قرن هشتم هجری که از جهت ادبی دارای ارزش فراوانی است ، بپردازد . روش تحقیق نیز به صورت اسنادی – تحلیلی است. بدین ترتیب که سعی گردید پس از تهیه ی فیلمی از تنها نسخه ی موجود و بازخوانی آن نسخه، این منظومه ی نفیس که به روش دیگر ده نامه های ادب فارسی ، با بافت و ساختی گوناگون سروده شده است ، مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد .
گرشاسپ پهلوانی است که روان او از بارگاه اهورا و همچنین خود او از حماسه ملی، شاهنامه، رانده شده است. روان او به بهشت راه ندارد زیرا آتش، پسر اهورا مزدا و امشاسپند اردیبهشت را آزار رسانیده، در شاهنامه نام آور نیست زیرا سرسپرده ضحاک انیرانی است پس در هر جایی که خواست اهــورا مزدا و دوستی مردمان ایران یاریگر پهلوانی نباشد، او در ناخودآگاه این مرز و بوم جایگاهی ندارد. او در جنگ تیری می خورد، دیو خواب اهریمنی براو چیره می گردد و تن او هزاران سال در خواب ناآگاهی فرو می رود تا این که بر روان او نوری اهورایی می تابد و از خواب بیدار می گردد، به سوی اهورا می رود و برای به دست آوردن دوستی ایران و ایرانی ضحاک را می کشد. با میانجی گری زردشت، گناه آزردن آتش او نیز به پاس کردارهای اهـورایی آمرزیده می گردد و در فرجام، روان او به بهشت برین راه می یابد.
گشتاسپ که یکی از پادشاهان کیانی بوده است، در روایات دینی و ملی ایران جایگاهی شایان توجه دارد. او به دلیل برخوردار بودن از دو جنبه مهم و اساسی در زندگی اش یعنی پذیرش دین بهی و نیز نقش آفرینی در داستان حماسی و جنگ با ارجاسپ تورانی، از شخصیت های نام آوری است که در شاهنامه فردوسی نیز مفصلا بدو پرداخته شده است. برای دانستن پیشینه داستان گشتاسپ و منشا و خاستگاه آن و آگاهی از منابعی که مورد استفاده و استناد مستقیم یا غیرمستقیم فردوسی واقع شده است، مراجعه به متون کهن ایرانی از جمله: اوستا، برخی از متن های مهم پهلوی و در کنار آنها، گشتاسپ نامه دقیقی که فردوسی آن را عینا در شاهنامه خود گنجانده، ضروری می نماید. در این مقاله، هدف اصلی، بررسی تطبیقی داستان گشتاسپ از دوران کهن تا زمان فردوسی است، با این اندیشه که حدود تاثیر و تاثر متقابل روایات در متون دینی و ملی تا حد امکان نمایانده شود.
نویسنده مقاله با استناد به ابیاتی از بوستان نام این اثر سترگ را «کاخ دولت» دانسته و معتقد است: برخی از مهمترین اندیشههای متعالی سعدی در زمینة زندگی فردی و اجتماعی و جامعة معتدل و آرامشبخش در بوستان آمده است و شاید به همین دلیل هم در نسخههای کهن، نام «سعدینامه» بر خود دارد. سعدی در بوستان به ترسیم دنیایی میپردازد که در آن زشتی، ریا، ظلم، بدی، عدم تحمل یکدیگر و... بیرونق است و عدل و تدبیر و عشق و شور و قناعت و تواضع در آن موج میزند. دنیای آرمانی که انسانهای برجسته، اندیشمند و هنرمند در همة روزگاران در ترسیم آن کوشیدهاند.