علوم و فنون مدیریت اطلاعات
علوم و فنون مدیریت اطلاعات دوره 10 زمستان 1403 شماره 4 (پیاپی 37) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر به بررسی چالش ها و فرصت های ترکیب گراف دانش[1] و مدل زبانی بزرگ[2] در حوزه علوم اسلامی- انسانی می پردازد. یکی از دلایل اصلی این مسئله، پیچیدگی و تنوع مفاهیم و مقولات در این حوزه است. مفاهیم دینی و انسانی به طور طبیعی دارای ابعاد و لایه های متعددی هستند که تحلیل آن ها نیازمند رویکردهایی نوین و کارآمد است. گراف دانش به عنوان ابزاری قدرتمند برای سازمان دهی اطلاعات و نمایش روابط بین مفاهیم شناخته می شود. این ابزار می تواند به شفاف سازی و تجسّم روابط پیچیده میان مفاهیم کمک کند و به پژوهشگران امکان می دهد تا به راحتی روابط میان مفاهیم مختلف را درک کنند. هدف اصلی پژوهش حاضر، ارائه الگویی جهت ترکیب این دو مفهوم در علوم اسلامی- انسانی برای تحلیل دقیق تر و کارآمدتر مفاهیم اسلامی و انسانی است.
روش: پژوهش پیش رو از لحاظ هدف توسعه ای بوده و با رویکرد کیفی انجام شده است. روش گردآوری داده ها کتابخانه ای و برای مرور نظام مند متون بوده که به شناسایی مفاهیم کلیدی و اساسی می پردازد. منابع موجود در دو حوزه گراف دانش و مدل های بزرگ زبانی با روش هدفمند جهت تحلیل، انتخاب و مورد بررسی قرار گرفته است.
یافته ها: یافته اصلی پژوهش حاضر، طراحی یک الگوی جدید مبتنی بر ترکیب گراف دانش و مدل های زبانی بزرگ برای تحلیل و استنتاج مفاهیم علوم اسلامی- انسانی است. گراف دانش به عنوان ابزاری برای سازمان دهی اطلاعات و نمایش روابط میان مفاهیم می تواند به شفاف سازی و تجسم روابط پیچیده میان مفاهیم کمک کند. همچنین، مدل های زبانی بزرگ قادر به پردازش زبان طبیعی[3] و استخراج اطلاعات معنادار از متون هستند. ترکیب این دو رویکرد می تواند به توسعه چارچوب های نوینی برای تحلیل و استنتاج داده ها در حوزه های علوم دینی کمک کند.
نتیجه گیری: تلفیق گراف دانش و مدل های زبانی بزرگ به عنوان رویکردی نوین و کارآمد در تحلیل و استنتاج مفاهیم پیچیده در علوم اسلامی- انسانی مطرح است. این الگوی پیشنهادی می تواند به عنوان الگویی برای تحقیقات آتی و توسعه سیستم های هوشمند در این حوزه ها مورد بهره برداری قرار گیرد و به بهبود فرایندهای تحقیق و تحلیل در علوم اسلامی- انسانی کمک کند.
ارزیابی انطباق برنامه درسی مقطع کارشناسی علم اطلاعات و دانش شناسی با مهارت های مورد نیاز دانش آموختگان برای ورود به بازار کار بر پایه طبقه بندی بازنگری شده بلوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش ارزیابی انطباق برنامه درسی کارشناسی علم اطلاعات و دانش شناسی با دیدگاه های متخصصان و مهارت های مورد نیاز دانش آموختگان برای ورود به بازار کار بر پایه طبقه بندی بلوم بود.
روش : این پژوهش از نظر هدف کاربردی بوده و از روش تحلیل محتوای کیفی جهت دار (قیاسی) بهره برده است. دلیل انتخاب این روش، یافتن مفاهیم پنهان در اهداف رفتاری سرفصل های درسی و تحلیل آنها از دو بعد شناختی و دانشی است. الگوی به کار گرفته شده در تحلیل محتوای داده های این پژوهش، طبقه بندی بازنگری شده بلوم (توسط اندرسون و کراسول) بوده که با تحلیل محتوای هدف های رفتاری در سرفصل های کارشناسی رشته، آگهی های استخدام و نظرات متخصصان علم اطلاعات و دانش شناسی بر پایه طبقه های یاد شده در این طبقه بندی (مقوله های اصلی و فرعی) انجام شده است. جامعه پژوهش به این شرح است: 1. آخرین ویرایش سرفصل های کارشناسی رشته علم اطلاعات و دانش شناسی مصوب 28/11/1393، شامل 61 درس در سه بخش، درس های تخصصی اجباری 30 درس، درس های پایه 19 درس و دروس تخصصی اختیاری 12 درس که در قالب گروه های موضوعی (متون تخصصی انگلیسی، مبانی رایانه و فناوری، مدیریت، پژوهش و نگارش، سازماندهی، مرجع شناسی، کتابخانه و اطلاعات، کارآموزی، مبانی، سایر دروس) تقسیم بندی شدند. 2. متخصصان و صاحب نظران علم اطلاعات و دانش شناسی در حوزه آموزش این رشته که تعداد این افراد 48 نفر بوده، برحسب دسته بندی موضوعی که بر روی سرفصل های کارشناسی این رشته انجام شده بود، به ازای هر دسته موضوعی تعدادی از این اساتید برحسب سابقه تدریس و تجربه پژوهشی در این حوزه ها انتخاب شدند. 3. آگهی های استخدام منتشر شده در جراید، روزنامه ها و وب سایت ها در 10 سال اخیر که جمع آوری شده و تحلیل محتوا شدند. نمونه گیری در این پژوهش به روش هدفمند و براساس تخصص و تجربه آموزشی و پژوهشی استادان دانشگاه ها در حوزه های موضوعی گوناگون انجام شد. ابزار پژوهش سیاهه وارسی بود که بر پایه طبقه بندی بازنگری شده بلوم توسط اندرسون و کراسول (2001) انجام شد. این سیاهه وارسی در قالب یک ماتریس 19´11 بود که ستون های آن نشانگر نوع دانش شامل 4 نوع و 11 زیرشاخه و سطرهای آن شامل 6 مهارت و 19 زیرشاخه بود. جهت تحلیل داده هایی که از سه گروه جامعه گرفته شده بود، کدهایی از طبقه بندی بازنگری شده بلوم گرفته شده و در نرم افزار MAXQDA 2020 تعریف شد. پس از تعریف کدها در نرم افزار، فایل های مربوط به سرفصل کارشناسی رشته علم اطلاعات و دانش شناسی در قالب گروه های موضوعی، داده های به دست آمده از پرسشنامه هایی که میان متخصصان علم اطلاعات و دانش شناسی توزیع شده بود، به همراه داده های حاصل از بررسی آگهی های استخدام که مهارت های مدنظر آن ها جدا شده بود؛ وارد نرم افزار شد؛ سپس داده ها کدگذاری شده و مورد مقایسه و ارزیابی قرار گرفتند. برای افزایش اعتبار و اتکاءپذیری داده های پژوهش، از شیوه بررسی همتایان استفاده شده است، به این صورت که از تیم پژوهش دو نفر که سابقه پژوهش در این حوزه را داشتند، در سه مرحله، هر بار 10 درصد از اهداف رفتاری را به صورت تصادفی بررسی کردند. برای تأییدپذیری نیز از زاویه بندی پژوهشگران (استفاده از بیش از دو نفر در پژوهش) و داده ها (استفاده از بیش از دو منبع داده دربرگیرنده آگهی های بازار کار، دیدگاه متخصصان درباره سرفصل و تحلیل محتوای سرفصل) در پژوهش استفاده شده است.
یافته ها: یافته ها نشان داد که از نظر شناختی بیشترین تأکید اهداف رفتاری این سرفصل بر مهارت های یادآوری و به کار بستن و از نظر دانشی بر دانش روندی و دانش امور واقعی بوده و با دیدگاه متخصصان این حوزه موضوعی نیز همراستا هستند. همچنین میان جامعه پژوهش، بر تعداد محدودی از مهارت های شناختی 19گانه و مهارت های دانشی 11گانه تأکید شده و میان اهداف رفتاری سرفصل و دیدگاه متخصصان تفاوت وجود دارد و این اهداف با نیازهای بازار کار هماهنگ نیستند.
نتیجه گیری: اگر اهداف رفتاری سرفصل بیشتر جنبه عملی و کارگاهی داشته باشد، می توان بر همخوانی بیشتر آموزش و اشتغال در این رشته افزود تا نیازهای بازار کار و آموزش دانشگاهی همسو و مکمّل یکدیگر باشند.
الگوی سرریز دانش در میان شرکت های دانش بنیان نانو و بایو فناوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: سرریز دانش مزیت فکری است که از طریق تبادل اطلاعات به دست می آید، و در ازای آن هیچ پاداش مستقیمی به تولیدکننده داده نمی شود، یا پاداش داده شده کمتر از ارزش دانش تولید شده است. در واقع سرریزدانش به عنوان موقعیتی است که یک شرکت از تلاش های تحقیق و توسعه یک بنگاه اقتصادی دیگر بدون پرداخت پاداش قابل توجهی که به آن بنگاه اقتصادی بپردازد، بهره می برد. در این راستا، هدف پژوهش حاضر تدوین الگوی سرریز دانش در میان شرکت های دانش بنیان نانو و بایو فناوری بود.
روش: پژوهش حاضر، از نوع پژوهش های کاربردی، با روش کیفی بوده که ماهیت اکتشافی دارند. همچنین این پژوهش از نظر هدف بنیادی است که با تحلیل کیفی آمیخته با طرح اکتشافی متوالی انجام شد. در طرح های تحقیق آمیخته اکتشافی، پژوهشگر درصدد کشفی عمیق درباره موقعیت نامعین می باشد و برای این منظور ابتدا به گردآوری داده های کیفی می پردازد. بنابراین، برای انجام این طرح، در مرحله اول برای شناسایی مؤلفه های سرریز دانش در میان شرکت های دانش بنیان نانو و بایو فناوری، با استفاده از نظریه داده بنیاد و انجام مصاحبه بر مبنای نمونه گیری نظری، ابعاد گوناگون این فرایند شناخته شد. در این پژوهش با استفاده از نظریه داده بنیاد و انجام مصاحبه، مؤلفه های سرریز دانش استخراج گردید. جامعه مورد مطالعه شامل خبرگان، کارآفرینان و مدیران شرکت های دانش بنیان نانو و بایو فناوری بود. روش نمونه گیری هدفمند بوده و در نهایت براساس اشباع نظری، 12 نفر به عنوان نمونه شرکت کردند. از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته با خبرگان و کسب توافق لازم، ابعاد، مؤلفه ها، و شاخص های نهایی برای الگوی سر ریز دانش شناسایی و تعیین شد. برای حصول اطمینان از روایی بخش کیفی (روایی صوری و محتوایی کیفی) پژوهش و به منظور اطمینان از دقیق بودن یافته ها از دیدگاه پژوهشگر، مشارکت کنندگان یا خوانندگان گزارش پژوهش، اقداماتی از قبیل بازبینی توسط اعضاء، بررسی همکار، تجربه و سوابق اساتید راهنما و مشاور، تجربه چندین ساله در حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی و مدیریت دانش و اطلاعات و مشارکتی بودن پژوهش استفاده شد. برای پایایی نیز از تکنیک محاسبه پایایی بین دو کدگذار (شاخص تکرارپذیری) استفاده گردید.
یافته ها: شرایط علّی سرریز دانش شامل علل سازمانی، فرهنگ ارتباط و همکاری، علل دانشی، فعالیت های نوآورانه، رهبری، پژوهش و توسعه، منابع انسانی، حمایت؛ پیامدهای سرریز دانش شامل افزایش دانش و توانمندی، پیامدهای اقتصادی، پیامدهای عملکردی، گسترش شبکه ها و ارتباطات سازمانی و پیامدهای فناورانه؛ شرایط زمینه ای سرریز دانش شامل زیرساخت ها، توسعه آموزش و یادگیری، ارتقاء توانایی ها و مهارت ها، سرمایه گذاری و تجارت و ارتباطات؛ شرایط مداخله گر سرریز دانش شامل شرایط سیاسی، شرایط فرهنگی و شرایط تعاملی؛ راهبردهای سرریز دانش شامل راهبردهای ارتباطی و تعاملی، توسعه سیستم ها و ساختارها، راهبردهای تجاری و راهبردهای سیاسی می باشند. نتایج دلفی فازی نشان داد که همه مفاهیم مربوط به مدل پارادایمی سرریز دانش دارای آستانه پذیرش بالای 7/0 بوده و مؤلفه های شناسایی شده برای مدل پارادایمی تأیید شد.
نتیجه گیری: در این پژوهش پیامدها، شرایط زمینه ای، شرایط مداخله گر و راهبردهای سرریز دانش در میان شرکت های دانش بنیان نانو و بایو فناوری بررسی شد. منطبق بر یافته ها، فراهم کردن برخی عوامل و شرایط و از بین بردن موانع با استفاده از راهبردهای مناسب، می تواند در ارتقاء سرریز دانش مؤثر باشد و پیامدهای مثبتی را برای شرکت ها و کل جامعه به همراه آورد. سرریز دانش به عنوان نوعی عامل خارجی که باعث نشت غیرارادی و تبادل داوطلبانه دانش از کشورهای توسعه یافته می شود، منبعی برای افزایش بهره وری عوامل تولیدی است و آثار مثبتی به همراه دارد. براساس فرایند سرریز دانش می توان منابع کمیاب و بهترین دانش را پیدا کرد و با در دسترس قرار دادن آن برای همه کارکنان، به آنها کمک کرد تا در دانش جدید و بروز تسلّط پیدا کنند. بنابراین، در شرکت های دانش بنیان، بیش از دیگر سازمان ها، دانش به عنوان مهم ترین دارایی شرکت مطرح است و وقتی به طور مناسب به کار رود، می تواند منجربه توسعه توانمندی کارکنان و بهبود تولید و خدمات گردد. به طوری که سرریز دانش در این شرکت ها، با در اختیار داشتن دانش نیروهای داخلی و خارجی و یکپارچه سازی آن، یادگیری و توانمندسازی فردی و سازمانی را گسترش می دهد و منجربه افزایش نوآوری سازمانی می گردد. سرریز دانش باعث تسریع روند ارتقای فناوری و رشد اقتصادی می شود. یکی از کانال های جذب سرریز دانش، واردات کالاهای واسطه ای و سرمایه ای از کشورهای توسعه یافته است که در صورت هدفمند بودن، افزایش تنوع و کیفیت کالاهای واسطه ای و سرمایه ای را به همراه داشته و امکان یادگیری از فناوری و دانش وارداتی را برای شرکت های کشورهای در حال توسعه فراهم می آورد و بهبود وضعیت اقتصادی کشورهای مورد نظر را درپی خواهد داشت. یافته های این پژوهش برای سیاست گذاران در حوزه های شرکت های دانش بنیان نانو و بیوفناوری از منظر پیاده سازی الگوی پارادایمی سرریز دانش جهت کسب مزیت رقابتی و ارتقای جایگاه خود در سطح بین المللی حائز اهمیت است و می تواند راهنمایی برای مدیران و متخصصان این حوزه قرار گیرد.
ارائه چارچوبی برای شناسایی و تحلیل پیشران های موثر بر آینده استارتاپ های فناوری مالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: فناوری مالی با استفاده از نوآوری ها و فناوری های پیشرفته، صنعت مالی و نهادهای سنّتی آن مثل بانک ها و بیمه ها را به کلی دگرگون کرده است. استارتاپ های فین تک در حوزه های مختلفی مثل پرداخت، وام دهی، تأمین مالی، سرمایه گذاری، ارزهای دیجیتال، رگولاتوری، بانک و بیمه فعالیت می کنند. پیشران های مختلفی روی آینده استارتاپ های فین تک اثر می گذارند. در این راستا، تحقیق حاضر درصدد شناسایی و تحلیل پیشران های آینده استارتاپ های فناوری مالی است. روش: پژوهش حاضر از نظر جهت گیری، کاربردی و از حیث روش شناسی، آمیخته است. در این پژوهش از فنون کمّی و کیفی برای تحلیل داده ها استفاده شد. روش دلفی فازی برای غربال پیشران ها، دیمتل فازی به منظور ارزیابی میزان اثرگذاری پیشران ها، بهترین- بدترین فازی برای تعیین وزن پیشران ها از نظر شدت عدم قطعیت و نهایتاً روش تعاریف ریشه ای برای ارائه سناریوی مطلوب پژوهش استفاده شد. جامعه نظری پژوهش، خبرگان متخصص در حوزه فین تک ها و استارتاپ های فین تکی بودند و روش نمونه گیری به صورت قضاوتی انجام شد. برای جمع آوری داده ها از مرور پیشینه، مصاحبه با خبرگان و سه پرسشنامه غربال فازی، اثرسنجی و اولویت سنجی استفاده شد. یافته ها: در ابتدا 21 پیشران از طریق مرور پیشینه و مصاحبه با خبرگان استخراج شد. این پیشران ها در ادامه با بکارگیری تکنیک دلفی فازی غربال شدند. 11 پیشران دارای عدد دیفازی کمتر از 7/0 بودند و از محاسبات کنار گذاشته شدند. 10 پیشران باقیمانده از منظر دو شاخص اثرگذاری و شدت عدم قطعیت، با دو تکنیک دیمتل فازی و بهترین- بدترین فازی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. پیشران های میزان آشنایی نهادهای اجرایی، قانونی و نظارتی با مدل های کسب و کار فین تک ها و عملکرد رگولاتور در قانونگذاری، بیشترین خالص اثر را داشتند. همچنین دو پیشران عملکرد رگولاتور در قانونگذاری و میزان آشنایی نهادهای اجرایی، قانونی و نظارتی با مدل های کسب و کار فین تک ها به علت داشتن وزن بیشتر، از عدم قطعیت بیشتری برخوردار بودند. نتیجه گیری: با توجه به پیشران های عملکرد رگولاتور در قانونگذاری و میزان آشنایی نهادهای اجرایی، قانونی و نظارتی با مدل های کسب و کار فین تک ها، سناریوی مطلوب پژوهش توسعه یافت. برای توسعه سناریوی تحقیق از شش مولفه (مشتریان، بازیگران، فرایند دگرگونی، جهان بینی ذی نفعان، محیط مسئله و مالک مسئله) مربوط به تکنیک تعاریف ریشه ای استفاده شد.
تاثیر آموزش های مجازی دوران همه گیری کووید-19 بر رفتار اطلاع یابی دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه تربیت مدرس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: از مهم ترین دغدغه های فکری دانشجویان و اساتید دانشگاه، دسترسی به اطلاعات روزآمد و متناسب با نیازهای اطلاعاتی آنان است. لذا با توجه به آموزش های مجازی در دوران شیوع ویروس کرونا و تفاوتی که درپی آن در شیوه آموزش رخ داده است، می تواند بر رفتار اطلاع یابی دانشجویان تاثیرگذار باشد و میزان این تغییر نیز نامشخص است. در این راستا، پژوهش حاضر درصدد است تا تاثیر آموزش های مجازی بر رفتار اطلاع یابی دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه تربیت مدرس را مورد بررسی قرار دهد.
روش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه گردآوری اطلاعات در زمره پژوهش های آمیخته اکتشافی قرار دارد. در بخش کیفی، ابتدا مولفه های رفتار اطلاع یابی و آموزش مجازی از منابع مختلف شناسایی و سپس با استفاده از روش دلفی، مولفه های اثرگذار از نظر خبرگان شناسایی شد. سپس در بخش کمّی، با روش پیمایش، تاثیر آموزش مجازی بر رفتار اطلاع یابی دانشجویان بررسی گردید. در بخش کیفی، نمونه مورد بررسی برای مرحله دلفی، 15 نفر از خبرگان بودند که با روش نمونه گیری هدفمند، انتخاب شدند. نمونه مورد بررسی در بخش کمّی، شامل کلیه دانشجویان تحصیلات تکمیلی که از مهر ماه سال 1399 در دانشگاه تربیت مدرس، به دلیل شیوع بیماری کووید-19، به صورت مجازی تحصیل کرده اند، تا دانشجویان ورودی نیم سال دوم 1400 است که با بهره گیری از جدول نمونه گیری استاندارد کوکران، تعداد 357 نفر از آن ها براساس روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند و از طریق پرسشنامه برخط مورد بررسی قرار گرفتند. در نهایت 257 پرسشنامه توسط دانشجویان پاسخ داده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS و به منظور شناسایی تاثیر، از آزمون رگرسیون استفاده شد.
یافته ها: متغیر آموزش های مجازی بر اهداف جست وجوی اطلاعات دانشجویان به میزان 33/0 اثرگذار است. متغیر آموزش های مجازی بر منابع مورد استفاده دانشجویان به میزان 19/0، بر معیارهای سنجش اعتبار و گزینش منابع به میزان 38/0، بر مجاری دستیابی به اطلاعات به میزان 33/0 اثرگذار است. متغیر آموزش های مجازی بر رفتار اطلاع یابی دانشجویان تحصیلات تکمیلی به میزان 34/0اثرگذار است.
نتیجه گیری: آموزش مجازی این امکان را برای دانشجویان فراهم می کند که نه تنها از منابع مختلف استفاده کنند، بلکه امکان مقایسه منابع و انتخاب از میان آن ها به صورت همزمان و غیرهمزمان را تسهیل کرده و با بهره گیری از نظام های نوین اطلاع رسانی، زمینه آگاهی از اصل بودن منابع توسط دانشجویان را ممکن ساخته است. همچنین امکان کسب اطلاعات و دانش را از طریق آزمون و خطا به طور قابل ملاحظه ای کاهش داده و راه های گوناگون و متنوعی را برای دسترسی به منابع و کسب اطلاعات به وجود آورده و باعث شده که دانشجویان از مجاری موجود به منابع و اطلاعات دسترسی کامل داشته باشند.
جایگاه پسادکتری در ایران در مقایسه با سایر کشورهای منتخب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هر ساله تعداد قابل توجهی از جوانان کشور با مدرک دکتری تخصصی فارغ التحصیل می گردند که اولین دغدغه آنها بعد از فارغ التحصیلی مسأله پیدا نمودن شغل مناسب با توجه به مدرک تحصیلی می باشد. یکی از جایگاه های شغلی مورد انتظار برای این قشر از فارغ التحصیلان جذب شدن در دانشگاه ها و موسسات آموزشی و پژوهشی در جایگاه هیأت علمی می باشد که این امر نیز به دلیل محدود بودن ظرفیت جذب و استخدام هیأت علمی در عمل باعث ایجاد دل نگرانی برای این گروه از محققین کشور می گردد. برگزاری دوره های پسادکتری به عنوان دوره های کوتاه مدت، هم از نظر ایجاد بستر انجام کارهای تحقیقاتی و هم از نظر افزایش شانس اشتغال در محل طی نمودن دوره پسادکتری، در بسیاری از مواقع باعث جذابیت برای بسیاری از فارغ التحصیلان مقطع دکتری می گردد. در پژوهش حاضر تلاش شده است ضمن تشریح اقدامات صورت گرفته در وزارت عتف و دانشگاه ها و موسسات پژوهشی در برگزاری دوره های پسادکتری، به بررسی دیدگاه ها و عملکرد برخی از کشورها در این خصوص پرداخته شود.
روش: روش اجرای این تحقیق به صورت پیمایشی و براساس بررسی اسناد بالادستی کشور در حوزه علم و فناوری است. در بررسی جایگاه پسادکتری در اسناد بالادستی، چهار سند بالادستی یعنی قانون برنامه پنج ساله پنجم توسعه کشور، قانون برنامه پنج ساله ششم توسعه کشور، نقشه جامع علمی کشور و سند تحول دولت مردمی (دولت سیزدهم) و همچنین برنامه های پیشنهادی وزیر علوم، تحقیقات و فناوری مورد بررسی قرار گرفت. همچنین به منظور بررسی نتایج علمی اجرای این آیین نامه ها در دانشگاه ها و موسسات پژوهشی کشور، با انجام طرح پایش، به گردآوری اطلاعات محققان پسادکتری شاغل در 46 دانشگاه و موسسه پژوهشی دولتی از طریق تکمیل اطلاعات محققان در سامانه، پرداخته شد.
یافته ها: بررسی اسناد بالادستی نشان داد که اصطلاح پسادکتری تنها در سه بخش از این اسناد (ردیف 12 اقدام ملی از راهبرد کلان 6 نقشه جامع علمی کشور، راهبرد تحول آفرین نهم و برنامه کلان شماره 18 برنامه های پیشنهادی مقام عالی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در دولت سیزدهم) مورد اشاره مستقیم قرار گرفته است و در سایر موارد به صورت کلی و در قالب واژگانی همچون پژوهشگران مستقل، پژوهشگران، فارغ التحصیلان تحصیلات تکمیلی، نخبگان و مواردی از این دست، مورد اشاره قرار گرفته است. اقدامات وزارت عتف نیز با تدوین دو آیین نامه پذیرش پژوهشگران پسادکتری و آیین نامه جذب و به کارگیری محققان پسادکتری بوده است. اما میزان استقبال برگزاری دوره ها در دانشگاه ها و موسسات به دلیل محدود بودن منابع مالی، چندان مناسب نبوده است؛ به نحوی که در سال 1401 تنها 879 محقق پسادکتری (516 زن و 363 مرد) در 42 دانشگاه و 4 موسسه پژوهشی دولتی جذب شده اند. در بررسی وضعیت محققین پسادکتری به تفکیک جنسیت نیز مشخص شد که تعداد زیادی از جامعه محققین پسادکتری در سال 1401 را جامعه خانم ها (58.7 درصد) به خود اختصاص داده است که در مقایسه با جامعه مردان (41.3 درصد) درصد قابل توجهی می باشد. همچنین بیشترین آمار محققین پسادکتری به ترتیب در گروه های علوم پایه (359 نفر)، فنی و مهندسی (269 نفر) و علوم انسانی (146 نفر) مشاهده گردید.
نتیجه گیری: وجود نزدیک به ده هزار فارغ التحصیل مقطع دکتری تخصصی در هرسال از یک سو و همچنین وجود تعداد بسیار مناسب اعضای هیأت علمی با رتبه دانشیار و استاد، نشان دهنده وجود یک ظرفیت بسیار بالا در برگزاری دوره های پسادکتری در کشور می باشد، اما مشکلاتی همچون عدم تأمین اعتبارات لازم و یا وجود صندوق های تأمین اعتبار برای حوزه پژوهش در سطح کشور باعث شده که این امر مورد غفلت قرار گیرد. از این رو تأمین منابع مالی مناسب، هدفمند و برنامه ریزی شده می تواند ضمن فراهم سازی بستر مناسب برای جذب فارغ التحصیلان دکتری بیشتر، موجب تقویت تولیدات علمی کشور در حوزه های تخصصی گردد.
ارزیابی عملکرد کشورهای اتحادیه اروپا بر مبنای مدیریت دانش سبز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: مدیریت دانش به عنوان یک نیاز استراتژیک، تضمین کننده برتری بلندمدت برای سازمان ها و جوامع و میزان بهره گیری آن ها از سرمایه های انسانی و اطلاعاتی است. مدیریت دانش سازمانی به عنوان یکی از مؤلفه های اساسی برای موفقیت سازمان ها در عصر اطلاعات شناخته می شود. اجرای مؤثر مدیریت دانش منجربه بهبود عملکرد و فرآیندها می شود؛ اما این امر نیازمند فهم دقیق مباحث مدیریت دانش و به ویژه مرحله اساسی آن یعنی استقرار و پیاده سازی آن، و شناخت کامل اجزای کلان تشکیل دهنده آن است. مدیریت دانش سبز رویکردی نوین در مدیریت دانش می باشد که بر خلق، اشتراک گذاری و به کارگیری دانش در زمینه مسائل زیست محیطی تمرکز داشته و هدف اصلی آن، کمک به سازمان ها و جوامع برای دستیابی به توسعه پایدار از طریق ارتقای آگاهی و دانش در زمینه محیط زیست است. فقدان مهارت های لازم در افراد و سازمان ها، می تواند یک چالش مهم برای پیاده سازی مدیریت دانش سبز باشد؛ زیرا افراد باید مهارت های لازم برای خلق، اشتراک گذاری و به کارگیری دانش در زمینه مسائل زیست محیطی را داشته باشند. علاوه بر چالش فوق، فقدان زیرساخت های مناسب برای پیاده سازی مدیریت دانش سبز، نظیر عدم دسترسی به فناوری های اطلاعات و ارتباطات، می تواند اجرای مدیریت دانش سبز را دشوار کند. در این راستا، هدف پژوهش حاضر ارائه ساختاری مناسب جهت ارزیابی عملکرد و کارایی مدیریت دانش سبز در کشورهای عضو اتحادیه اروپا به عنوان واحدهای تصمیم گیری، با بهره گیری از تکنیک تحلیل پوششی داده ها و با در نظر گرفتن نهاده های تعداد محققین و میزان سرمایه اختصاص داده شده به توسعه و مدیریت دانش سبز و ستاده فناوری سبز به عنوان خروجی ملموس کاربرد دانش سبز، برای نخستین بار می باشد.
روش: در راستای ارائه مدل ارزیابی عملکرد بر مبنای مدیریت دانش سبز، ابتدا برای شناسایی مولفه های اساسی، از پژوهش های مختلف در این زمینه استفاده شد؛ سپس کشورهای عضو اتحادیه اروپا، از نظر مضامین استخراج شده و زیرمؤلفه های هر کدام، با استفاده از تکنیک ترکیبی تحلیل پوششی داده های شبکه ای و مازادمبنا[1] ارزیابی شدند. داده های 27 کشور عضو اتحادیه اروپا از پایگاه های داده رسمی استخراج و پس از نرمال سازی، در این مدل کمّی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: برای استقرار مدیریت دانش، باید به شش عامل اساسی مشتمل بر تعداد کل پرسنل در زمینه تحقیق و توسعه، میزان سرمایه گذاری سبز به عنوان متغیرهای ورودی، تعداد پتنت سبز، تعداد انتشارات دانشگاهی در حوزه نوآوری زیست محیطی، و میزان آگاهی از توسعه پایدار، به عنوان متغیرهای میانجی و در نهایت میزان فناوری و تکنولوژی در حوزه محیط زیست، به عنوان متغیر خروجی نهایی توجه ویژه کرد. مطابق با نتایج مدل پیشنهاد شده، در حوزه خلق دانش: کشورهای اتریش، بلژیک، بلغارستان، کرواسی، قبرس، یونان، ایتالیا و اسپانیا؛ و در حوزه کاربرد دانش: قبرس، آلمان، مالت، اسلواکی و اسپانیا به عنوان کشورهای کارا در حوزه اتحادیه اروپا معرفی شدند. هرچند کشورهایی نظیر لوکزامبورگ یا هلند، دارای بیشترین تعداد محقق و میزان سرمایه گذاری در حوزه زیست محیطی به عنوان منابع ورودی می باشند؛ اما کشورهای قبرس، ایتالیا و یونان با استحصال بیشترین خروجی و در عین حال به کارگیری کمترین میزان از متغیرهای ورودی ذکر شده، در بهره گیری موثر از دانش سبز برای توسعه پایدار عملکرد بهتری داشتند و به عنوان کاراترین کشورها شناخته شدند. شکاف عملکردی برای کشورهای ناکارا، میزان نیاز هر متغیر به تغییر را جهت نیل به وضعیت کارا نشان می دهد. لذا در انتها، برای یکایک کشورهای مورد ارزیابی، میزان شکاف عملکردی برای هر متغیر ورودی محاسبه شده است که کمترین میزان اختلاف به شاخص تعداد پرسنل در زمینه تحقیق و توسعه تعلق دارد. همچنین برای هر کشور، برآیند شکاف متغیرهای میانجی ذکر شده است که کمترین میزان اختلاف به شاخص انتشارات دانشگاهی (نوآوری زیست محیطی) تعلق دارد.
نتیجه گیری: جهت استفاده از مدل مفهومی ترکیبی تحلیل پوششی داده های شبکه ای و تحلیل پوششی مازادمبنا، جهت ارزیابی عملکرد مدیریت دانش سبز در کشورهای عضو اتحادیه اروپا، متغیرهای ورودی شامل تعداد پرسنل تحقیق و توسعه و میزان سرمایه گذاری سبز، متغیرهای میانجی شامل تعداد پتنت های سبز، تعداد انتشارات دانشگاهی مرتبط با نوآوری زیست محیطی و میزان آگاهی از مدیریت توسعه پایدار، و در نهایت متغیر خروجی میزان توسعه فناوری های مرتبط با محیط زیست تعریف شده است. بهره گیری از مدل معرفی شده، در ارزیابی عملکرد مدیریت دانش سبز در سازمان ها یا کشورهای مختلف، پیشنهاد می شود.
ارائه مدل مفهومی عوامل مؤثر بر سرعت انتشار نشریات (مورد مطالعه: نشریات حوزه موضوعی علوم انسانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: با در نظر گرفتن این موضوع که نشریات علمی از مهم ترین کانال های نشر برای انتشار جدیدترین یافته های علمی هستند، لذا مسئله سرعت انتشار در نشریات علمی اهمیت ویژه ای می یابد. در واقع نشریات علمی یکی از مهم ترین راه های انتقال پیام و یکی از منابع مهم و قابل اطمینان در هنگام بروز مشکلات در مورد مسائل متعدد جامعه در بازه زمانی مشخص می توانند باشد. با توجه به تعداد بالای نشریات در حوزه علوم انسانی و نیز تحول در این حیطه، ضروری است که انتقال اطلاعات با سرعت متناسب در جوامع مختلف اتفاق افتد. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر، ارائه مدل مفهومی عوامل مؤثر بر سرعت انتشار در نشریات حوزه موضوعی علوم انسانی بود.
روش: این پژوهش از نوع کاربردی بوده، و با رویکرد کیفی و مبتنی بر نظریه داده بنیاد انجام شد. جامعه آماری این پژوهش شامل 18 نفر از متخصصان در حوزه نشریات (شامل مدیران مسئول، سردبیران، مدیران داخلی و کارشناسان نشریات) بودند که با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. از 18 مصاحبه عمیق صورت گرفته، 3 مصاحبه آخر منجربه ایجاد کد جدید نشد. ابزار گردآوری داده ها مصاحبه نیمه ساختاریافته بود. گردآوری داده ها تا رسیدن به مرحله اشباع ادامه داشت. در نهایت داده ها با روش های کدگذاری باز، محوری و انتخابی تحلیل شدند. در ادامه فرایند کدگذاری باز از طریق مجموعه ای از مضامین اولیه گردآوری و از درون آن ها مقوله های اصلی (محوری) استخراج شدند و در نهایت از میان پیوند این مقوله های اصلی، کدهای انتخابی (طبقات) تعیین گردیدند. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار مکس کیودا 11 انجام شد. برای اطمینان از روایی داده ها، از مفهوم اعتبارپذیری، انتقال پذیری، اطمینان پذیری و تأییدپذی استفاده شد.
یافته ها: براساس یافته های پژوهش می توان عوامل مؤثر بر سرعت انتشار در نشریات را در چهار دسته کلی: عوامل مرتبط با تیم اجرایی (در 10 بعد)، عوامل مرتبط با داوری (در 5 بعد)، عوامل مرتبط با نویسندگان (در 5 بعد) و عوامل مرتبط با نشریه (در 8 بعد) جای داد. یافته های پژوهش نشان داد مقوله مرکزی، سرعت انتشار نشریات است. درنهایت 104 کد باز و 28 کد محوری، شامل عوامل علّی (7 مقوله) شامل ضوابط ارسال مقاله، کیفیت مقالات ارسال شده، انجام اصلاحات مطابق با نظرات داوران، نحوه تصمیمات سردبیری، نیروی انسانی متخصص، همکاری در انجام داوری، چارچوب استاندارد داوری؛ عوامل زمینه ساز (4 مقوله) شامل زیرساخت مناسب، سیاست ها، خط مشی ها، و الزامات، مسئولیت داوران، رعایت ضوابط اخلاقی و الزامات؛ عوامل مداخله گر (6 مقوله) شامل شهرت، بودجه و منابع مالی، هزینه های نشر، نفوذ برخی افراد، جلسات هیأت تحریریه، مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی منابع انسانی؛ راهبردها (8 مقوله) شامل عوامل ساختاری- مدیریتی، تشویق و ایجاد انگیزه در تیم اجرایی، کنترل مقالات ورودی ؛ تأمین نیروی انسانی و وظایف آن؛ الزامات داوری؛ ارائه راهنمای جامع و شفاف برای نویسندگان ؛ حمایت و انگیزش داوری؛ سامانه جامع داوری در سراسر کشور و نهایتاً پیامدها (3 مقوله) شامل روزآمدی در انتشار، نمایه شدن نشریه در پایگاه های استنادی و اطلاعاتی ملی و بین المللی، و تازگی اطلاعات، به دست آمد. درنهایت با توجه به شرایط علّی، شرایط زمینه ای، شرایط مداخله گر، راهبردها، و پیامدها، مدل مفهومی ارائه شد.
نتیجه گیری: بی تردید نشر تولیدات علمی در حوزه علوم انسانی با توجه به ماهیت، الگوی ارتباط و رفتار علمی در جامعه مهم است. لذا، سرعت بخشیدن به نشر دستاوردهای علمی این حوزه، متناسب با شرایط و نیاز جامعه، ضرورت دارد. بر این اساس، برای سرعت بخشیدن به فرایند انتشار در نشریات، می بایست با یک دید کلان به موضوع نگریست و کل مدل به دست آمده را مدنظر داشت.برخی علت اصلی، برخی زمینه ساز و در این بین عواملی نیز مداخله گر در سرعت بخشیدن به نشر هستند. لذا، برای تحقق این امر می توان با پیاده سازی راهبردهای شناسایی شده، در سرعت بخشیدن به فرایند انتشار و درنتیجه پیامدهای حاصل از آن منجربه روزآمدی در انتشار، نمایه شدن نشریه در پایگاه های استنادی و اطلاعاتی ملی و بین المللی، و تازگی اطلاعات را شاهد بود. نتایج این پژوهش ضمن غنای پیشینه نظری و پژوهشی می تواند بستر مناسب تری جهت پژوهش های آتی در این حوزه فراهم آورد. در این راستا مدل ارائه شده می تواند به عنوان نقشه راه و راهنمای جامعی برای نشریات کشور استفاده شود.
تبیین رویکردهای عمده به مدیریت اطلاعات و تحلیل پیامدهای آن در علم اطلاعات و دانش شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: وجود نگرش های مختلف نسبت به مفهوم «مدیریت اطلاعات» و چند وجهی بودن این عبارت، اتفاق نظر درباره ابعاد شناختی و کاربردی، آموزشی و پژوهشی، و جایگاه مدیریت اطلاعات در علوم مختلف به طور کلی و به طور خاص در علم اطلاعات و دانش شناسی را دشوار ساخته است؛ به طوری که به نظر می رسد برداشت های مختلفی از مفهوم، موضوع و عبارت «مدیریت اطلاعات» وجود دارد، که باعث ایجاد ناهماهنگی و ایستایی در رسیدن به هدفی مشترک در این باره می شود. برای نمونه یک سؤال اساسی در این مورد آن است که آموزش و پژوهش در این حوزه باید روی چه موضوعاتی تمرکز داشته باشد؟ این در حالی است که با بررسی متون روشن می شود که مواجهه روش مند و نظام مندی با این مسأله صورت نگرفته و هدف مشترکی در این زمینه قابل شناسایی نیست و تلاش ها متفرق و جزیره ای است؛ به طوری که سرجمع مطالعات و پژوهش ها تاکنون حتی مفهوم این عبارت را برای ما روشن نکرده است. از این رو، پژوهش حاضر در راستای پاسخ به این سؤالات شکل گرفته است که مفهوم مدیریت اطلاعات چیست؟ مدیریت اطلاعات از چه زوایایی قابل تصور است و رویکردهای عمده در این زمینه کدامند؟ فلسفه مدیریت اطلاعات چیست؟ جایگاه این حوزه در علم اطلاعات و دانش شناسی کجاست؟ و اولویت های آموزشی و پژوهشی و عملی مدیریت اطلاعات در این حوزه کدامند؟ آیا اصولاً اتفاق نظری در این موارد وجود دارد؟ وجود این سؤالات و مسائل اساسی، ضرورت توجه روش مند و نظام مند به ابعاد شناختی و مفهومی مدیریت اطلاعات را نمایان تر می سازد. در این راستا، این پژوهش بر آن است در مقابل نگاه های یک سویه و محدود، به مفهوم مدیریت اطلاعات، در یک چارچوب نسبتاً جامع، مفهوم «مدیریت اطلاعات»، رویکردهای عمده به این مفهوم، جایگاه و ابعاد آن را تبیین کند؛ و در ذیلِ این نگرش نسبتاً جامع، جایگاه مدیریت اطلاعات در علم اطلاعات و دانش شناسی و پیامدهای هرگونه برداشت از مفهوم مدیریت اطلاعات در این حوزه را نمایان سازد.
روش: روش پژوهش سندی- تحلیلی است؛ که در آن ضمن استفاده از متون، بیشتر حاصل تأمل بر دیدگاه ها و دسته بندی آن ها بوده است. این پژوهش با جامعیت بخشیدن به مفهوم مدیریت اطلاعات در قالب رویکردهای عمده، با عمق بخشیدن به آن در قالب تمرکز بر علم اطلاعات و دانش شناسی و روزآمد کردن این مفهوم در بستر جامعه جدید اطلاعاتی و دانشی، درصدد طراحی چارچوبی برای فهم روش مند و نظام مند مدیریت اطلاعات بوده است.
یافته ها: در این پژوهش با تأمل در زوایای قابلتوجه و نگرش های مختلف نسبت به مدیریت اطلاعات مانند نگرش های رشته ای، فردی، سازمانی، ملی و بین المللی، و ارتباط آن با مقوله های مختلف در قالب ترکیبات اطلاعات، ابتدا زوایای کلی قابل تصور در این زمینه مورد بررسی قرار گرفت؛ در ادامه نگرش فرآیندی به مدیریت اطلاعات، مباحث قابل طرح در علم اطلاعات و دانش شناسی، اینکه جایگاه ما کجاست و اولویت چیست، و فلسفه مدیریت اطلاعات، مورد بررسی قرار گرفته اند. درنهایت، چارچوب کلی و شناختی مدیریت اطلاعات، و جایگاه آن در علم اطلاعات و دانش شناسی، شناسایی و پیامدهای آموزشی، پژوهشی، فناورانه، عملی، مدیریتی و توسعه ای آن در علم اطلاعات و دانش شناسی مورد توجه قرارگرفت. در نهایت مشخص شد که مدیریت اطلاعات برای شناسایی اهداف و اولویت ها به فلسفه اطلاعات نیاز دارد.
نتیجه گیری: در این پژوهش علاوه بر تبیین رویکردهای عمده به مدیریت اطلاعات، بر ضرورت توجه به شکل گیری و توسعه یک سامانه مفهومی برای مدیریت اطلاعات در علم اطلاعات و دانش شناسی تأکید شده است؛ زیرا هرگونه شناخت و تصور از مفهوم مدیریت اطلاعات برای برنامه ریزی در ابعاد آموزشی، پژوهشی و فناورانه در علم اطلاعات و دانش شناسی تعیین کننده است. مدعا این است که همه پیامدهای بعدی در ابعاد عملی، مدیریتی، توسعه ای و آینده نگرانه مدیریت اطلاعات، پیامد حتمی و جبری سامانه مفهومی مدیریت اطلاعات و برآمده از آن است. در نهایت بر این نکته تأکید شده که در راستای ایجاد این سامانه مفهومی برای این حوزه، توجه به مفاهیم و واژگان پایه و اصلی و در واقع فهم چیستی این حوزه ضروری است؛ زیرا ایجاد و توسعه یک سامانه مفهومی برای مدیریت اطلاعات در علم اطلاعات و دانش شناسی، مستلزم توجه به مفاهیم و واژگان و چیستی این حوزه در شکل جدید آن، یعنی گفتمانی و سامانه ای است.
مدل کیفی مدیریت تحقیق و توسعه مبتنی بر تحلیل های کلان داده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش کیفی، شناسایی ابعاد، مولفه ها و ارائه مدل کیفی مدیریت تحقیق و توسعه مبتنی بر تحلیل های کلان داده است.
روش : مطالعه حاضر پژوهشی کیفی بوده که با استفاده از رویکرد اکتشافی انجام شده است. در این پژوهش جمع آوری داده ها به روش مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شد که در آن 12 نفر از مدیران و متخصصان تحقیق و توسعه از مراکز علمی و دانشگاهی، سیاستگزاری و صنعت که به مبانی مدیریت تحقیق و توسعه و علم داده ها آشنا بودند، با روش گلوله برفی انتخاب شده و مصاحبه انجام گرفت. مصاحبه ها تا زمان رسیدن به اشباع نظری و عدم تولید مقوله های جدید ادامه یافت. همچنین تجزیه و تحلیل داده ها طی فرآیند کلاسیک کدگذاری باز، محوری و انتخابی و با استفاده از نرم افزار MAXQDA18 انجام شده و نهایتاً مدل کیفی تبیین شد.
یافته ها: براساس یافته های پژوهش 8 مقوله (مولفه) محوری و 24 زیرمولفه در قالب شش بُعد نظریه داده بنیاد شامل عوامل علّی (مدیریت نظام مند و تأمین منابع)، مقوله محوری (توانمندی بکارگیری تحلیل های کلان داده)، راهبردها (آموزش عالی و حمایت دولت)، شرایط مداخله گر (عوامل سازمانی)، شرایط زمینه ای (توسعه علم داده، بسترها و زیرساخت) و پیامدها (منافع کسب وکاری) شناسایی، و در قالب مدل پارادایمی داده بنیاد سازماندهی شدند.
نتیجه گیری: مدل کیفی مدیریت تحقیق و توسعه براساس رویکرد فرآیندی و تلفیق آن با مولفه های محوری شناسایی شده ارائه گردید. در این مدل به بخش ورودی فرآیند مدیریت تحقیق و توسعه، منابع داده ای اضافه شد. مولفه های موثر داخلی که وارد بخش پردازش مدل شدند، توانمندی بکارگیری تحلیل های کلان داده، راهبردهای تحقیق و توسعه، ابزارهای علم داده، مدیریت سیستمی و عوامل درون سازمانی هستند. در حالی که عوامل برون سازمانی، راهبردهای آموزش عالی و حمایت دولتی، زیرساخت های فنی و فرهنگ سازمانی مولفه های موثر خارجی مدل هستند.