روند حوادث دهه اخیر در منطقه و وجود کانونهای بحران در قفقاز شمالی و در قره باغ و روابط جمهوری های قفقاز جنوبی با قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای و جاذبه های نظامی و اقتصادی منطقه برای آمریکا و ناتو وضع دشوار، پیچیده و بغرنجی را در مطنقه رقم زد و گذشت زمان بر شدت آن می افزاید و به قول کارشناسی، منطقه به بشکه باروتی مبدل شده است. بنابراین، روند پرشتابی در نظامی شدن منطقه که در افزایش روبروز اعطای کمکهای نظامی به کشورهای منطقه، احداث پایگاههای نظامی بیشتر، برگزاری مانورهای نظامی در دریای مازندران و قفقاز به بهانه های مختلف، نمود دارد، دیده می شود، روندی که به صف بندی های نظامی - سیاسی قدرتهای بزرگ انجامیده و قدرتهای صاحب نقش را بیش از پیش به آمادگی ها و تدارکات نظامی سوق می دهد. مقاله زیر این روند و عواقب و آثار سیاسی - اقتصادی آن را مطالعه می نماید.
این مطالعه به بررسی اثرات تشکیل یک موافقتنامه تجارت آزاد بین ایران و ترکیه بر توسعه صادرات ایران به آن کشور و همچنین تاثیر آن بر تامین کالاهای واسطه ای و سرمایه ای مورد نیاز کشور می پردازد. برای این منظور از یک مدل کاربردی و مورد تایید بانک جهانی با عنوان «مدل اسمارت» که آثار ایجاد تجارت و انحراف تجارت ناشی از موافقتنامه را اندازه گیری می نماید، استفاده شده است. نتایج مقاله نشان می دهد که پس از حذف موانع تعرفه ای بین ایران و ترکیه، حجم تجارت و صادرات ایران افزایش خواهد یافت و اگرچه میزان افزایش در واردات بیش از صادرات بوده و منجر به تغییرات منفی در تراز تجاری ایران با ترکیه می شود، اما بخش عمده افزایش واردات مربوط به کالاهای واسطه ای و سرمایه ای مورد نیاز صنایع کشور می باشد.
ظهور بازیگران غیردولتی، وابستگی متقابل اقتصادی، فرافناوری ها و توسعه شبکه های هوشمند ارتباطی، نشانگر دوران تازه ای است از سیاست جهانی که ناشی از اثرات جهانی شدن است. در چنین وضعیتی، توانمندی معطوف به زور، به مثابه رکن اصلی قدرت در مکاتب واقع گرایانه متأثر از فرایندهای جهانی شدن، مورد نقد جدی قرار گرفته و تحول نوینی در مفهوم و کاربرد قدرت ایجاد شده است. هدف این نوشتار، بررسی مفهوم قدرت هوشمند با توجه به دگرگونی های ایجاد شده در سیاست بین المللی و توسعه چارچوبی مفهومی است که ابعاد این تحول را نشان دهد. تحولی که بیانگر مفهومی نو از قدرتی است که در آن هنجارهای قدرت نرم با منابع قدرت سخت ترکیب شده و قدرت هوشمند را به وجود می آورند که نقش مؤثرتری در اعمال قدرت دارد. برایند این نوع قدرت، کسب نتایج مطلوب، مشروعیت در کاربرد قدرت و جلوگیری از اتلاف منابع است.
تاریخ عقاید که به تبیین و تحول ایده ها در طول تاریخ می پردازد، می تواند قرین و یا جزء تاریخ فکری تلقی شود. تفاوت «کوئنتین اسکینر» و «لاوجوی» در این است که اسکینر به ایده اصالت نمی دهد و برعکس، ایده ها را در دل شرایط تاریخی و اجتماعی ملاحظه می کند. این دو حوزه تحقیقاتی، هر چند در اصل به رشته تاریخ تعلق دارند، در فهم اندیشه سیاسی نیز کاربرد پیدا کرده اند. در این بین، مکتب کمبریج - و به ویژه اسکینر- توانسته اند مرز میان فلسفه تحلیلی و قاره ای را بردارند و از این طریق، بین زمینه گرایی و متن گرایی پل بزنند. راه حلی که ایشان ارائه کرده اند، راه حل سوم و بینابینی است که می توان از آن به همروی زمینه گرایی و متن گرایی تعبیر نمود. به نظر می رسد مطالعات سیاسی (اسلامی و ایرانی) علاوه بر نیاز به ملاحظه زمینه ها، می تواند با بهره بردن از مزایای این راه بینابینی، از کاستی های هر یک از دو روش فوق رها شود.
دکتر عبدالوهاب المسیری، که یکی از متفکرین عرب میباشد، در این مقاله سعی کرده است سیر تاریخی برخورد انواع گفتمانهای اسلامی در جهان اسلام و بالاخص جهان عرب با جهان غرب و مدرنیته را بررسی و تبیین کند. وی با تقسیمبندی گفتمانهای اسلامی به سه گفتمان تودهگرا، سیاسی و فکری، برداشت خود را از مؤلفههای اساسی بحث ارائه میدهد. نویسنده معتقد است که گفتمانهای تودهای جهان اسلام، گفتمانی ناکارآمد و غیر موفق در مواجهه با جهان غرب و مدرنیسم است و برای اثبات این مطلب سعی کرده است به پارهای از مفاهیم تطبیقی و وقایع تاریخی قرن بیستم استناد کند.