در این مقاله، پس از بیان ضرورت های توجه به «رویکرد کاربرد و مدل سازی» در برنامه درسی ریاضی دانشگاهی، تاریخچه و چرخه های مختلف مدل سازی در آموزش ریاضی معرفی خواهند شد. در ادامه پژوهش های انجام شده در رابطه با «رویکرد کاربرد و مدل سازی» در آموزش ریاضی دانشگاهی مرور خواهند شد. سپس جزییات روش شناسی مربوط به استفاده از این رویکرد در تدریس یک درس ریاضی دانشگاهی ارایه خواهد شد. در این راستا یک مسئله مدل سازی مستلزم استفاده از مدل ریاضی به 39 از دانشجویان مهندسی ارایه شد و راه حل های آنها با توجه به چرخه مدل سازی هفت مرحله ای مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت. در پایان، پس از ارایه برخی از پاسخ های دانشجویان به این سؤال زمینه مدار دنیای واقعی و ارایه یک پاسخ نوعی درست، در رابطه با ظرفیت های بالقوه و موانع موجود بر سر راه استفاده از «رویکرد کاربرد و مدل سازی» در آموزش ریاضی دانشگاهی بحث خواهد شد.
پژوهش حاضر به منظور بررسی تأثیر تکنیک کلمات هم خانواده بر کاهش خطاهایی املایی ناشی از دشواری الفبای زبان فارسی در پایه چهارم ابتدایی انجام گرفت. جامعه آماری در این پژوهش شبه آزمایشی، دانش آموزان پسر پایه چهارم دبستان شهر تهران در سال تحصیلی 99-98، و نمونه مورد مطالعه، دو کلاس 35 نفری بودند که بر اساس نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده این پژوهش "آزمون درس املا" بود. به منظور تجزیه و تحلیل اطلاعات از تحلیل کواریانس یک راهه استفاده شد. طرح پژوهش از نوع شبه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود، که پس از انتخاب تصادفی گرو ه های آزمایشی و گواه، مداخله آزمایشی (تکنیک کلمات هم خانواده) روی گروه آزمایش به مدت 7جلسه 50 دقیقه ای و دوبار در هفته اجرا گردید. پس از اتمام برنامه آموزشی از هر دو گروه پس آزمون املا گرفته شد. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که تکنیک کلمات بر کاهش خطاهایی املایی ناشی از دشواری الفبای زبان فارسی در مقطع ابتدایی مؤثر است (05/0>p). بنابراین از آنجایی که این تکنیک می تواند خطاهای املایی ناشی از دشواری الفبای زبان فارسی را به طور معنی داری کاهش می دهد ضروری است که معلمان توجه ویژه ای به مقوله ی کلمات هم خانواده و اهمیت آن در املا داشته باشند. همچنین لازم است در درس فارسی کلمات هم خانواده هر درس را استخراج کنند و دانش اموزان را به مطالعه بیشتر آنها ترغیب کنند.
هدف این پژوهش،1 مقایسه اثربخشی مداخله آموزشی رویکرد راه حل -مدار با رویکرد استراتژیک بر میزان خودکارآمدی نوجوانان بوده است. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی همراه با پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری یک ماهه بوده است. جامعه آماری همه دانش آموزان پایه سوم راهنمایی مدرسه «ضیایی» ناحیه پنج آموزش و پرورش استان تهران در سال تحصیلی 93-1392 بود. نمونه پژوهش 45نفر از دانش آموزان بودند که به صورت هدفمند از میان120 دانش آموزان پایه سوم انتخاب شدند. آنان در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل با حجم مساوی به صورت تصادفی ساده جایگزین شدند. گروه های آزمایشی به صورت هفته ای دو جلسه و به مدت ده جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش قرار گرفتند. ابزار پژوهش، مقیاس خودکارآمدی بندورا بود. ضریب پایایی برای کل پرسشنامه خودکارآمدی با روش ضرایب آلفای کرونباخ 87/0 است. تعیین ضریب روایی از همبستگی میان خرده مقیاس های پرسشنامه خودکارآمدی با یکدیگر و با نمره کل پرسشنامه، بین 41/0 تا 83/0 متغیر است و خرده مقیاسهای این پرسشنامه با یکدیگر و با نمره کل، همبستگی معنا دار داشته اند (01/0p< ). داده های به دست آمده با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیره تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها نشان دادند که هر دو روش مداخله در افزایش میزان خودکارآمدی مؤثرند. همچنین، میانگین نمره گروه استراتژیک در متغیرهای خودکارآمدی و مؤلفه های آن بیش از گروه راه حل-مدار است. بر این اساس می توان نتیجه گرفت که مداخله رویکرد راه حل-محور و رویکرد استراتژیک می تواند میزان خودکارآمدی نوجوانان را افزایش دهد.