فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۴۶۱ تا ۱٬۴۸۰ مورد از کل ۵٬۴۲۱ مورد.
حوزههای تخصصی:
هوسرل با آغاز از جهان آگاهی اگو و تاکید وسواس گونه بر ماندن در این قلمرو، متهم به نادیده گرفتن غیریت مطلق «دیگری» و تقلیل آن به حضور آگاهی است. وی با تقلیل «دیگری» اخلاق را از دست می دهد و بنابراین خشونت را در گفتمان پدیده شناسی نهادینه می کند. در این مقاله ابتدا به جوانب مختلف این نقد بنیادین می پردازیم، و در ادامه با ارائه ی خوانشی از هوسرل تلاش می کنیم از او در مقابل این نقد دفاع کنیم. هوسرل در آغاز پدیده شناسی را به گونه ای طرح می کند که مستعد چنین نقدهایی است، اما در ادامه تأکید می کند که باید پدیده شناسی را از بعد تجربی آن رها کرد و به شیوه ای ایده تیک آن را پیش برد. نشان خواهیم داد که با قرار دادن پدیده شناسی در قلمرو ایده تیک اش می توان به این نقدها پاسخ داد.
نظریه ابرمرد و نقد آن از منظر آموزه های دینی و مبانی عقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تلاش جهت تبیین جایگاه انسان در جهان، یکی از محورهای اصلی تفکر فلسفی مغربزمین بوده که ماحصل آن، نظریات مختلفی چون ابرمرد نیچه است. نیچه در اعتراض به رویکردهای پیشین نسبت به انسان، درصدد برآمد تا ضمن بازتعریف جایگاه انسان در جهان، به بحرانهایی که مدرنیته پیش روی جامعه انسانی نهاده بود، پاسخی درخور دهد. نظریه ابرمرد در چنین بستری شکل گرفت. اما این نظریه نیز بسان دیگر نظریات و مکاتب بشری، تناقضات و ایرادات عمدهای با خود به همراه داشت که سیل انتقادات را به سمت خود روانه ساخت. این نظریه با مبانیای چون نسبیتباوری، بنیادگریزی و ترجیح تن بر روان در مقابل تفکر دینی قرار میگیرد؛ بنابراین انتقاداتی از سوی اندیشه دینی بر آن وارد است. از طرفی این نظریه با تناقضات درونی همچون ایجاد بنیادی متصلب، تأکید بر حقانیت نظریه ابرمرد و عدم ارائه الگوی بدیل مواجه است. این تحقیق ضمن واکاوی ابعاد نظریه ابرمرد نیچه در چارچوبی نو، به نقد و بررسی آن از جنبههای دینی و عقلی پرداخته است.
مراحل پنج گانة شکل گیری فلسفة علم در قرن بیستم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فعالیت های اصلی فلسفة علم، به مثابة یکی از شاخه های فلسفه، از 1890 در پی تلاش برخی دانشمندان علوم تجربی برای تأسیس مبانی جدید غیر متافیزیکی برای علوم تجربی استقرایی، آغاز شد. نکتة قابل توجه این است که ماهیت اصلی فلسفة علم، در پنج مرحله شکل گرفته است. هدف اصلی این مقاله این است که با توصیف مراحل پنج گانة مذکور، نحوة شکل گیری و تکمیل ماهیت اصلی فلسفة علم را به تصویر بکشد و نتایجی را از آن به دست آورد. این مراحل عبارت اند از: 1. مرحلة بالندگی (1890-1918) که در آن فیزیک نیوتن به وسیلة فیلسوفانی هم چون ماخ، پوانکاره، و دوئم چنان بازسازی می شود که امکان مداخلة هرگونه نگاه متافیزیکی در آن را منتفی می کند؛ 2. مرحلة بسط (1918-1935) که در آن پوزیتیویست های منطقی با تکیه بر سه اصل اساسی خودشان زمینه را برای بازسازی منطقی علم مهیا می کنند؛ 3. مرحلة کلاسیک (1935-1970) که در آن کار بازسازی منطقی علم، از طریق تجدید نظر پوپر و برخی پوزیتیویست های منطقی در سه اصل اساسی مرحلة قبلی، تثبیت و تکمیل می شود؛ 4. مرحلة تاریخ گرایی (1960-1985) که در آن، تحت تأثیر آرای فایرابند و کوهن، به جای «منطق علم»، «بعد تاریخی علم» مورد توجه قرار می گیرد؛ 5. مرحلة مدل سازی (1970-2000) که در آن، با افزایش تمایلات سمانتیکی و پراگماتیکی در علم، عبارت «مدل»، جانشین عبارت «نظریه» می شود.
بررسی باور به تجسّد خداوند در آیین هندو و مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این تحقیق به بررسی تطبیقی آموزه تجسّد خداوند در عیسی در آیین مسیحیّت و آموزه تنزلات جسمانی خدای ویشنو در آیین هندو پرداخته شده و شباهت ها و تفاوت های آن با هم مورد بررسی قرار گرفته است. به این منظور نخست ماهیّت تجسّد خداوند در آیین هندو و مسیحیّت تبیین شده و سپس با هم مقایسه شده است. پس از بررسی این باور مشترک در دو آیین به این نتیجه می رسیم که تنها وجه شباهت این باور در دو دین عبارت است از پذیرش امکان در جسم درآمدن خداوند، و امکان جمع آن با باور به تعالی و غیرمادّی دانستن حقیقت ذات الهی و متناقض ندانستن آنها با هم. ولی با اینحال گذشته از این شباهت ظاهری این باور در دو آیین تفاوت های بسیاری نیز با هم دارند که نباید از آن غافل بود. مهم ترین تفاوت های باور به تجسد در هندو و مسیحیت عبارت است از اینکه؛ در مسیحیّت عیسای ناصری که تجسّد خداوند محسوب می شود، پسر خدا و یکی از اقنوم های سه گانه نیز قلمداد می گردد که از ازل با هم بوده اند، ولی در آیین هندو تجسّدهای خداوند نه پسران او هستند و نه هیچکدام یکی از اضلاء تثلیث هندو را تشکیل می دهند، بلکه خودشان تجسّد یکی از اقانیم ثلاثه، یعنی ویشنو، خدای حافظ هستند. در مسیحیّت هدف از تجسّد خداوند تنها مصلوب شدن و رنج بردن به خاطر کفّاره گناه جدّ انسان ها آدم و پاک کردن آلودگی ذاتی است که بر اثر این گناه در نسل بشریّت به وجود آمده است ، در حالی که در آیین هندو هدف از تجسّد گسترش شریعت (دْهَرمه) و غالب کردن نیکی بر بدی و دفع شر اهریمنان است. در مسیحیّت خداوند تنها یک تجسّد دارد و آن عیسی مسیح است، ولی در آیین هندو خدای ویشنو تجسّدهای بسیاری در جسم های مختلف حیوانی و نیمه انسانی و انسانی دارد که در دوران های مختلف به دلایل گوناگون ظهور کرده یا خواهد کرد. آخرین تفاوت را نیز می توان در این باور جستجو کرد که نجات در مسیحیت تنها و تنها در ایمان به شخص عیسی به عنوان خدای متجسد بیان می شود، در حالی که در آیین هندو اعتقاد و پرستش تجسّدهای خدای ویشنو یکی از راه های نجات قلمداد می گردد، نه تنها راه نجات. بنا بر این با توجه به این تفاوت های بنیادین در ماهیت و هدف از تجسد خداوند در دو آیین، به نظر نمی رسد آنگونه که برخی به صراحت و قاطعیت مدعی هستند، مسیحیت اولیه این باور را بر مستقیماً بر اثر تأثیرپذیری از آیین هندو پذیرفته باشد.
برهان وجودی آنسلم به تقریر زالتا و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از صورت بندی های مربوط به برهان وجودی آنسلم، متعلق به اوپنهایمر و زالتا است که در مقاله ای مشترک، بر اساس منطق آزاد و مفهوم تصورپذیری، تقریری از این برهان ارائه داده اند. این صورت بندی بر دو مقدمه مبتنی است. نوشته حاضر، پس از ارائه گزارشی از تقریر اوپنهایمر و زالتا، به تحلیل یکی از مقدمات پرداخته و با گسترش مدل معنایی زالتا، استدلالی برای پشتیبانی از آن ارائه می دهد که بر دو مقدمه دیگر استوار خواهد بود. ادعا این است که این صورت بندی با متن آنسلم هماهنگی بیش تری دارد.
نسبیت در تلقیهای دینی ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی آباء فلسفه تحلیلی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی عبور از پوزیتیویسم منطقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
نقد و بررسی ناواقع گرایی در باب خدا در اندیشه ی دان کیوپیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در یک تقسیم بندی کلان، دو گونه فلسفه ی دین داریم: فلسفه ی دین واقع گرا و فلسفه ی دین ناواقع گرا. دان کیوپیت متأله انگلیسی، معتقد است دوران شکوفایی واقع گرایی افلاطونی سپری شده است و ایمان دینی باید مدرنیزه شود. او معتقد است هیچ واقعیت الاهیاتی عینی و ثابت و معقولی در بیرون وجود ندارد تا به مدد آن بتوانیم نظریه هایمان را بیازماییم. این مقاله که در پی نقد و بررسی آرای ناواقع گرایانه ی الاهیاتی دان کیوپیت است، پس از مروری بر پیشینه ی نگاه ناواقع گرایانه به دین، به تشریح دیدگاه ناواقع گرایانه ی دان کیوپیت پرداخته ایم. پس از آن، به نقد و بررسی آرای وی می پردازیم. در این بخش بر آنیم تا در ضمن نقد آرای ناواقع گرایانه دان کیوپیت، به نقد مبانی و پیامدهای منفی ناواقع گرایی دینی نیز اشاره کنیم. بخش پایانی را نیز به نتیجه گیری اختصاص داده ایم.
مسئله وجود: دیدگاه مشکل آفرین کانت و ناکامی رویکرد فرگه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر ایده آلیسمِ آلمانی (قرون 18 و 19)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی آباء فلسفه تحلیلی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی متافیزیک
اتحاد عمل و عامل در اندیشه دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقش عمل (پراکسیس) انسان در ساختن وی سابقه دیرینه در اندیشه بشری داشته و در اندیشه اسلامی اصول فلسفی و تفسیری زیر نقشه راه اثبات آن است: اتحاد نفس و بدن (روح جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء)، ترکیب اتحادى قوه و فعل در نفس انسان، علم و عمل هم جوهرند و هم انسان ساز، عملکرد انسان نمودار شخصیت وی است، تجسُّم عمل یا تجسد عمل (أن العمل نفس الجزاء)، عمل از منظر قرآن دارای هویت باطنی است، و استمرار عمل در نسل آینده. این موارد از جمله اصولی اند که بر مبنای آنها به بررسی تطبیقی موضوع پرداخته شده و در پایان نتایج بحث حسن ختام مقاله است.
از امکان مفاهمه تا اثبات معرفت:استدلال دیویدسن علیه شکاکیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شکاکیت عبارت است از امکان این فرض که بیش تر گزاره هایی که آن ها را صادق می دانیم درواقع کاذب باشند. این فرض در تاریخ فلسفه از طریق استدلال هایی مانند استدلال رؤیای دکارت، استدلال شیطان شریر، و مغز در خمره مطرح شده است. دیویدسن در تعدادی از مقالاتش کوشیده است تا با طرح ایدة تفسیر ریشه ای نشان دهد که امکان مفاهمه و ارتباط زبانی، شکاکیت را منتفی می کند. به اعتقاد او، طبیعت زبان و باور که همراه و مستلزم یک دیگرند تضمین کنندة ارتباط میان باورهای گوینده، باورهای مفسر، و جهان خارج است و این ارتباط صدق عمده باورهای ما را تأمین می کند. دیویدسن در گام نخست، توافق گوینده و مفسر بر صدق را اثبات می کند و در گام دوم از طریق استدلال های مفسر همه دان و تفسیر ریشه ای نشان می دهد توافق گوینده و مفسر مطابق با جهان خارج است. این مقاله استدلال نخست را ناتمام می داند، اما از استدلال دوم در مقابل اشکالات وارد شده به آن دفاع می کند.
بررسی مسئله تأثیر نسبیت فیزیکی بر اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تا اواخر قرن نوزدهم، فیزیک نیوتنی حاکم بلامنازع جهان علم بود. نیوتن معتقد بود مکان، زمان، حرکت و جرم اجسام مطلقند و نسبیت در آنها راه ندارد؛ اما با آغاز قرن بیستم، نخستین جرقه های فیزیک نسبیت و کوانتوم، فیزیک نیوتن را مورد تردیدهای جدی قرار داد. در این میان، برخی از فیلسوفان علم و فیزیک دانان قرن بیستم که متأثر از دو انقلاب نسبیت و کوانتوم در فیزیک نوین بودند، ادعا کردند که با سقوط فیزیک کلاسیک نیوتنی که داعیه دار قطعیت و جبر در نظام طبیعت است، نه تنها اختیار و انتخاب آزاد آدمی تضمین می گردد، ارزش های اخلاقی نیز تابع زمان و مکان شده، قطعیت و شمول خود را از دست می دهند. بنابراین در این دیدگاه، اخلاق نیز همچون فیزیک جدید، نسبی می باشد.
این نوشتار، ابتدا با شرح و توضیح جداگانه نسبیت در فیزیک و اخلاق، حالات ممکن میان این دو برشمرده شده و سپس این ادعا نقد شده است.
بررسی جهتداری علوم تجربی از منظر برخی اندیشمندان معاصر؛ آیت الله جوادی آملی، دکتر سروش و حجت الاسلام و المسلمین میرباقری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
را میتوان از مهمترین مبانی معرفت شناسانه در راستای قبول و یا رد مسأله « جهتداری علم » مسأله
دانست و از همین رو موضوعی پر اهمیت به شمار میرود. « علم دینی »
در نوشتار پیش رو، مسأله مذکور از نگاه سه اندیشمند معاصر؛ یعنی آیت الله جوادی آملی، دکتر سروش و
حجت الاسلام و المسلمین میرباقری مورد بررسی قرار گرفته است و سعی شده تا با تکیه بر مبانی و
تصریحات هر یک، نظر ایشان در مسأله جهتداری تبیین شود.
برخی از اندیشمندان مذکور، مبانیای دارند که در نگاه اول با موضوع جهتداری علم سازگار نیست؛ از
جمله استاد جوادی آملی و دکتر سروش قائل به واقع نمایی علم هستند و فهم نسبی را رد میکنند، بر
خلاف آقای میرباقری که تعریف مشهور از علم را نقد و سخن از حضور فاعلی در فرایند فهم به میان
آوردهاند و به نوعی قائل به نسبیت فهم هستند. در ترابط فهم و اختیار نیز استاد جوادی و دکتر سروش
فهم را غیر اختیاری میدانند و در مقابل، حجت الاسلام میرباقری معتقد است فهم بدون اختیار شکل
نمیگیرد.
از این گذشته ظاهرا سایر مبانی این سه شخصیت، بر موضوع جهتداری علوم تجربی موجود صحّه
گذاشته و آن را تایید میکند. از جمله همگی قائل به تاثیر فلسفه در این علوم هستند. همچنین هر سه،
فرضیهها و نظریهها را در علم مؤثر دانسته و از نقش شخصیت عالم و محیط پیرامون او در علم سخن
گفتهاند.
بررسی نظریه ی «معرفت ناگرایی سیاسی» از منظر فیلسوفان غربی و متفکران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فضای فلسفه ی سیاسی نظیر دیگر شاخه های حکمت عملی، مشتمل بر قضایای ارزشی و هنجاری است. تحلیل های شکاکانه نسبت به ماهیت قضایای هنجاری و ارزشی عدّه ای را به «معرفت ناگرایی» و روی کردی غیر شناخت گرایانه نسبت به حوزه ی فلسفه ی سیاسی کشانده است که بر اساس آن، گزاره های الزامی و ارزشی و اخلاقیِ مربوط به اندیشه ی سیاسی را از سنخ باور و تصدیق و معرفت ندانند. در مقاله ی حاضر، ضمن بررسی و نقد ادله ی مهم «معرفت ناگرایی سیاسی» به پی آمدها و نتایج این معرفت ناگرایی در قلمرو فلسفه ی سیاسی اشاره شده است. همچنین مقاله کوشیده است در فضای تفکر سیاسی اسلامی نیز از احتمال گرایش به «معرفت ناگرایی» بر اساس تحلیل ادراکات اعتباری و عدم امکان اقامه ی استدلال در قضایای هنجاری و ارزشی بحث نماید.
از نتایج این تحقیق، اثبات این نکته است که وجود عدم توافق در پاره ای از داوری ها و گزاره های حوزه ی سیاست، هرگز دلیلی بر «معرفت ناگرایی» نخواهد بود، همچنان که نشان خواهد داد که دست کم برخی از داوری های ارزشی ما راجع به موضوعات سیاسی به «معتبر» و «نامعتبر» و «درست» و «نادرست» تقسیم می شوند و بسیاری از گزاره های حوزه ی سیاست استدلال پذیر است.
مقایسه معنای زندگی از دیدگاه محمدتقی جعفری تبریزی و فریدریش نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
محمدتقی جعفری تبریزی معتقد است تنها کسی می تواند طعم واقعی معنای زندگی را بچشد که از خود طبیعی فاصله گرفته و به خود حقیقی نائل آید. او با الگو قرار دادن مذهب، عقل و فطرت آگاه، به معرفی حیات معقول میپردازد و زیستن در حیات معقول را زیستن در حیات معنادار میداند. اما فریدریش نیچه نظریه نیستانگاری - خلق ارزشهای جدید و جایگزین کردن آنها بهجای ارزشهای گذشته - را در چهار عرصه مهم زندگی انسانها بیان می کند: 1. نیستانگاری در قلمرو حقیقت؛ 2. نیستانگاری در قلمرو دین؛ 3. نیستانگاری در قلمرو زندگی زاهدانه؛ 4. نیست انگاری در قلمرو اخلاق متداول. نیچه انسانی را که با توجه به نظریه «اراده معطوف به قدرت» و بنابر توانمندی ها و استعدادهای درونی خود و بدون تبعیت از آرمان های از پیش طراحی شده رفتار کند، «فراانسان» مینامد. اراده قدرت در اندیشه نیچه، انسان را به نهایت توان خواهی می رساند.
ارزش معرفت شناختی گزاره های تاریخی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
از جمله مسائل مهم در معرفت شناسی و نیز در فلسفة علم تاریخ واقع نمایی گزارش های تاریخی است. این موضوع یکی از نتایج شاخة «معرفت شناسی دلیل نقلی» است، که در میان معرفت شناسان غربی با عنوان «مسئلة تحویل گرایی و غیرتحویل گرایی» مطرح است.
این مقاله درصدد تبیین چگونگی و میزان تحصیل این دغدغه است و آشکار می کند که واقع نمایی مراتب مختلفی دارد و اخبار ثقات می توانند تا حد اطمینان و قطع نیز معرفت بخش باشند. در کنار توجه به میزان وثاقت گوینده، توجه به قراین داخلی و خارجی نیز ضروری است. بدیهیات عقلی و نتایج آن، مسلّمات نقلی و مسلّمات علم تجربی از معیارهای بررسی محتوای گزارش های تاریخی اند.
حل مشکل گناه ذاتی بر مبنای دو اصل «ایمان» و «لطف» در نظام فکری آگوستین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از اساسی ترین مسائل آگوستین در طول حیات فکری اش، یافتن پاسخ این مسئله است که چه چیز وصول بشر به حکمت حقیقی و سعادت را این چنین دشوار و در مواردی غیر ممکن ساخته است. پاسخ وی را می توان در یک کلمه خلاصه کرد: «گناه». به همین جهت او درصدد بر می آید تا با ارائة دو اصل بنیاد، ایمان و لطف، مشکل گناه را در بشر حل کند تا مسیر دستیابی به حقیقت را بر وی هموار سازد. اما باور او به «گناه ذاتی» که مبنایی برگرفته از متن مسیحیت است، وی را در حل این مشکل با دشواری هایی مواجه می سازد. به اعتقاد آگوستین دو اصل ایمان و لطف در ارتباط با ارادة انسان معنا پیدا می کنند؛ این اراده، مطابق مبنای گناه ذاتی، اراده ای در گناه تلقی می شود و بنابراین بیش از آن که بشر را به سمت خیر سوق دهد او را به سوی انتخاب شر می کشاند. بر این اساس به نظر می رسد کسب فیضِ ایمان یا لطف از سوی چنین موجودی تا حد زیادی غیر محتمل خواهد بود؛ همین مطلب موجب ابهاماتی در دیدگاه آگوستین در این زمینه شده است. پژوهش حاضر بر اساس روش توصیفی- تحلیلی با تکیه بر تحلیل منطقی به بررسی این مطلب پرداخته است
الگویی دربارة چگونگی ارجاع معرفتی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
جایگاه کانت در اندیشه شوپنهاور
حوزههای تخصصی:
این مقاله که به بررسی جایگاه کانت در اندیشه شوپنهاور می پردازد از یک مقدمه و دو بخش اصلی تشکیل یافته است. پس از شرح مختصر و مقدماتی جایگاه کانت در اندیشه شوپنهاور، در بخش اول، تحت عنوان« انتقاد از نقد اول»، ارزیابی انتقادی شوپنهاور از کانت در قالب سه مفهوم شیء فی نفسه، معنای تجربه و مقوله علیّت به تصویر کشیده می شود. نکته قابل توجه این بخش این است که شوپنهاور، بر خلاف کانت، نه تنها شیء فی نفسه را با اراده یکی می گیرد، بلکه آن را قابل شناخت نیز می داند. در بخش دوم، تحت عنوان«انتقاد از نقد دوم»، انتقادات شوپنهاور از اخلاق کانت و مفاهیم کلیدی آن مثل امر مطلق، صورت گرایی اخلاق و نیز مساله مهم آزادی توضیح داده می شود. نکته قابل توجه این بخش نیز این است که شوپنهاور، بر خلاف کانت، انسان را فاعل آزاد و مختار نمی داند بلکه معتقد است که انسان همواره تحت تأثیر انگیزه هایش قرار دارد. در پایان، پس از مشخص شدن انتقادهای شوپنهاور از کانت بر این امر اشاره می شود که او بطور کلی ، علی رغم انتقادات تندی که از کانت می کند، همواره کانت را ستوده و به اعتراف خودش از او مطالب زیادی را الهام می گیرد.