الگو واره یا پارادایم چارچوبهای نظری فکری و فرهنگی هر گروه یا جامعهای برای رسیدن به هدف خاص گفته می شود؛ در زمینه حفاظت از خانه های تاریخی تبریز نیازها، خواستها و سلیقههای نظری افراد مداخلهگر در زمینه حفاظت خانه های تاریخی تبریز موجب شده است تا در هر دوره نظام فکری متفاوتتری از همدیگر در جریان مداخله برای احیای خانه های مذکور شکل گیرد. سوال تحقیق حاضر این است: الگو واره های نظری رایج در حفاظت از خانه های تاریخی تبریز چه بوده است؟ برای فرض به نظر می رسد اتفاقات اجتماعی و طبیعی، توان اقتصادی جامعه و سلایق افراد از جمله مولفههای تأثیرگذار در حفاظت خانه های تاریخی تبریز است. نتایج تحقیق نشان می دهد عدم شناخت جایگاه ارزشی و اجتماعی خانه های تاریخی در زمان شروع حفاظت نوین، باعث عدم توجه به آنها گردید و چون هنوز فناوری های جدید جایگاه مناسبی در جامعه نداشتند شیوه زندگی تغییرات اساسی نیافته بود موجب میشد تا خانه جزو گونه های تاریخی محسوب نشود؛ بنابراین حفاظت از خانه های تاریخی تبریز با تأخیر چند ساله نسبت به سایر گونه ها با مبانی نظری متأثر از شرایط اجتماعی، سیاسی و طبیعی بوده است.
آراء نخستین هنرپژوهان غربی درباره تصویرگری در اسلام تأثیری ماندگار و پایدار، چه در غرب و چه در شرق، داشته است. در این میان، آثار تامس واکر آرنولد، هنرپژوه و خاورشناس نامور انگلیسی، به سبب اشتهار و فرازدستی اش در مطالعات اسلامی و شرقی بیش از آثار دیگران مؤثر بوده و نظریه هایش سالیانی دراز بر اندیشه دیگر پژوهشگران این حوزه چیرگی داشته است، چنان که می توان آثار او را مأخذ اصلی دیدگاه غالب هنرپژوهی غربی درباره تصویرگری در اسلام برشمرد. نویسنده مقاله، در بخش نخست، با استناد به برخی نوشته های آرنولد، دیدگاه او را تبیین می کند و پاره ای از خطیرترین لغزشهای آن را نشان می دهد. سپس، با توجه به گستردگی تأثیر این آثار، می کوشد تا سبب هم داستانی نسل نخست هنرپژوهان غربی و جمعی از سنت گرایان و برخی نویسندگان ایرانی را در این باره و پیامدهای رواج این نگرش را تبیین کند. در بخش دوم مقاله، رویکرد آرنولد و اتباعش به تصویرگری در اسلام نقد شده و، در عین حال، شالوده نگرش دیگری که به تازگی در میان جمعی از هنرپژوهان غربی پدید آمده روشن گشته است. بخش سوم و پایانی مقاله، در پاسخ به دعاوی کسانی چون لارنس بینیون، به بررسی چگونگی مواجهه مسلمانان با هنرهای تجسمی اختصاص یافته است.
این مقاله با بحث دربارة اهمیت موسیقی و رقص و توجه به آنها در انسانشناسی آغاز میشود. سپس وضع موسیقی و رقص در انسانشناسی و تاریخچة توجه به آنها در این رشته بررسی میشود. بحث بعدی دربارة مطالعة نظاممند رقص با عناوینی چون رقصشناسی و رقصشناسی قومی و مردمشناسی رقص است و در آن، از اهمیت تحقیقات لوماکس در حوزة رقص و موسیقی سخن رفته است. آثار فناوری در مطالعة رقص و موسیقی از دیگر موضوعات مقاله است. در ادامه، پاسخهای سرخپوستان سویا به سوالات انسانشناسی دربارة موسیقی و رقص آنان دستمایة بررسی این موضوعات قرار گرفته است: نسبت آواز و رقص و تعاریف وجود آنها در فرهنگها؛ جنبههای فیزیولوژیک رقص و موسیقی؛ موسیقی و تولید اقتصادی؛ اجرا و ارزش؛ موسیقی و هویت اجتماع؛ نوآوری و تغییر در موسیقی و رقص.این مقاله ترجمهای است از: Anthony Seeger، “Music and Dance،” in: Tim Ingold(ed.)، Companion Encyclopedia of Anthropology، (London/ New York، Routledge، 2005).