نحوه برخورد با یادمان ها نباید به گونه ای باشد که یادمان ها را در حد یک اثر هنری مدرن پایین بیاورد و به اعتبار آنها لطمه بزند. یادمان ها به دو گروه کلی یادمان های عمدی و غیر عمدی تقسیم می شوند که اهمیت یادمان های عمدی به وسیله سازندگانشان تعیین می شود. مرمت یادمان ها باید به گونه ای باشد که کارکردهای درونی و معانی سمبلیک درون آنها را از بین نبرد و همچنین باید به میراث معنوی موجود در یادمان ها هم توجه خاص شود زیرا یادمان ها نمایندگان جامعه هستند. یادمان ها توسط یونسکو و سیستم های سایتهای میراث جهانی و توریسم جهانی قانون گذاری می شوند. در زمینه مرمت یادمان ها دو منشور اساسی بورا و ونیز وجود دارند که می توانند راهکارهای درستی را در امر حفاظت از یادمان ها در اختیار بگذارند. یادمان ها به علت قدرت سمبلیکی که دارند همواره در معرض آسیب های مختلف مخصوصاً واندالیسم و تروریسم قرار دارند مانند یادمان بودا در بامیان و برج های مرکز تجارت جهانی نیویورک. پدیده توریسم ارتباط تنگاتنگی با یادمان ها دارد که منجر به تعریفی از یادمان های عمدی چه از لحاظ مفهوم و چه از لحاظ کارکردهای اجتماعی، فلسفی و سیاسی می شود.
نماد نام یا نمایهای است که افزون بر معنای قراردادیاش دارای معانی متناقضی باشد و چیزی ناشناخته و گنگ را بنمایاند. برخی از نمادها از تجربیات شخصی فرد ناشی میشوند اما برخی دیگر در بین تمام انسانها در تمام دوران مشترکاند. از نظر کارل گوستاو یونگ این مفاهیم مشترک بین انسانها زادهی ناخودآگاه جمعی بشراست وکهنالگو نامیده میشود. در بسیاری موارد یک انگاره یا نمایه از ناخودآگاه به خودآگاه راه مییابد و هنرمند یا فیلسوف آنچه به خودآگاهش راه یافته را در قالب یک اثر هنری یا فلسفی ارایه میکند. در هنگام تحلیل چنین اثری است که آگاهی از کهنالگوها و ناخودآگاه جمعی مورد نظر یونگ مثمر ثمر واقع میگردد. نگارنده با تکیه بر چنین دیدگاهی نمادهای مربوط به حاکمیت عنصر بیگانه بر قوم ایرانی را در دو نگاره از شاهنامهی شاه تهماسب بررسی کردهاست. هر چند نمادهای موجود در اثر نگارگران این شاهنامه تا حدودی متأثر از نوشتار شاعر است اما نگارگر به عنوان هنرمندی مستقل، ردّی از نمادهای مورد نظر خود را در اثر به جا گذاشتهاست. هر دو هنرمند غلبهی بیگانه را امری مقطعی و گذرا دانستهاند و ظهور اسطورهی قهرمان و پیروزی هویت جمعی ایرانیان بر عنصر بیگانه را در اثر خویش نمادین ساختهاند.
امروزه نیاز جسمی و روحی انسان به برقراری ارتباط با طبیعت، موجب گردیده که در همه جوامع، طبیعت به مثابه میراث فرهنگی تلقی شود؛ در میان عناصر موجود در طبیعت، آب و گیاه از اهمیت بیشتری نسبت به بقیه برخوردارند و همواره سایر عناصر طبیعی را تحت تاثیر قرار می دهند. ترکیب هوشمندانه آب و گیاه در فضاسازی باغ های ایرانی نشان می دهد که هر سه رویکرد مفهومی، کارکردی و زیباشناختی به خوبی در آن رعایت شده و در واقع رمز پایداری باغ های ایرانی تبلور این سه مفهوم در مجموعه واحد باغ است. در واقع چنانچه در طراحی محیط زیست جایگاه این دو عنصر به درستی انتخاب شود، محیطی پایدار و کارآمد حاصل می گردد. از این رو در طراحی طبیعت و ساماندهی عناصرآن بایستی به سه رویکرد مذکور توجه ویژه مبذول داشت.هدف اصلی در پژوهش حاضر بیان مبانی و مفاهیم دینی – آیینی متبلور در میراث کنونی باغ های ایران است، که به نوبه خود تاثیراتی از دوران پیش از اسلام و پس از آن و همچنین از تفکرات آیینی متفاوت در آن جلوه گر شده است؛ لکن چگونگی پیدایش این تفکرات و میزان یا تفاوت تاثیرگذاری اندیشه های پیش یا پس از اسلام در باغ ایرانی، مورد نظر پژوهش حاضر نبوده و هر گونه پرسش در علل پیدایش این تفکرات نیازمند واکاوی در پژوهش های دیگر است. در حقیقت پژوهش حاضر به دنبال آن است که با ارایه مستندات و مصادیق مختلف دینی آیینی و عرفانی، بدین مفهوم تاکید نماید که کانسپت اصلی و میراث موجود باغ های ایرانی، ریشه در تفکرات دینی و آیینی مردمان این سرزمین دارد.روش تحقیق در این مقاله از نوع توصیفی - تحلیلی و جمع آوری اطلاعات به شیوه کتابخانه ای، به همراه مطالعات میدانی بوده است.نتایج حاصل بیانگر آن است که باغ ایرانی نظامی حکیمانه و کمال گراست که عناصر طبیعی آب و گیاه را به نحوی در خود جای داده که نیازهای فیزیکی استفاده کنندگان را برآورده می سازد، و در همان حال نیز به بعد ماوراء الطبیعه و معنوی آن توجه شده است. همین مساله باعث بقا و تداوم آن در طول زمان و شاخص شدن آن به صورت مجموعه ای واحد شده است. به کمک بازشناخت این ساختار می توان در ساختن محیط زیستی مناسب و هماهنگ با نظم موجود، بهره برداری لازم را به عمل آورد.
دستاوردهای فراوان از آثار و تحقیقات خاورشناسان در زمینه های گوناگونِ علمی، فرهنگی، ادبی و هنری در ارتباط با ایران، گویای این واقعیت است که کشور ایران از گذشته های دور تا سده های اخیر همواره مهد فرهنگ و تمدن و یکی از چند تمدن محدود جهان باستان بوده است. به بیان هرتسفلد (Herzfeld): «ایران مرکز تمدن ما قبل تاریخ بوده» و به شهادت باستان شناسان و محققانی که در این منطقه کاوش کرده اند، ایران در دوره های قدیم و پیش از دوره هخامنشیان، آغاز به کار آفرینش هنری و صنعتی کرده است.
در حال حاضر که هویت های ملی خود به خود و ناخواسته در حال تضعیف هستند و همه کشورها به اجبار به سوی سیاست گذاری جهانی سازی قدرتهای بزرگ جهان گام برمی دارند، حفظ هویت بسیار الزامی است.
از آنجا که مهمترین مؤلفه های هویتی ما را بستگی جغرافیایی، نژادی، قومی، فرهنگی و زبانی و دینی، ادبی و هنری تشکیل می دهد، باید هرچه بیشتر در پاسداری از آنها کوشید، بویژه زبان که نقش آن از میان سایر عوامل سازنده هویت ملی بیشتر است، زیرا انتقال فرهنگ هر ملت به وسیله زبان آن ملت صورت می پذیرد. زبان و ادبیات یک جامعه پایه تفکر و آیینه تاریخ آن جامعه است. هنر پویا و مستمر ایرانی در طول تاریخ در ابعاد و زمینه های گوناگون نیز همواره برای ما حیات بخش و غرورآفرین بوده است، بنابراین، باید جلوه های گوناگون آن را نیز به عنوان مؤلفه های هویتی پاسداری کنیم، زیرا هنرمندان گذشته ما هم هیچ گاه میراث ملی خود را فراموش نکردند و با جان و دل درصدد ارتقای آن بودند.
آری، جلوه های هویت هنری ما به حدی زیاد و گسترده است که اگر امروزه قدری به خود آییم و به ریشه های اصیل خود باز گردیم و در جستجوی خویشتن خویش باشیم، مسلما می توانیم در آینده ای نه چندان دور، هویت اصیل و بومی خود را غرورآفرینانه بازیابیم.