برای کسانی که با تاریخ فرهنگ و ادیان آشنایی دارند اصطلاح فلسفه و عرفان به هیچ وجه بیگانه نیست. هریک از این دو نام به نوعی معرفت و شناخت اشاره دارد که در جریان تاریخ و تحول اندیشه ها نقش عمده و اساسی داشته است. هر مرحله از مراحل گوناگون تاریخ براساس نوعی تفکر فلسفی تحقق یافته است. به بیان دیگر، حرکت تاریخ در کلیت خود براساس یک نظام معقول و فلسفی قابل تفسیر و توجیه است، نقش اندیشه های عرفانی و سخنان ژرف و شورانگیز عرفای والامقام هم در تحول زندگی معنوی افراد بشر به هیچ وجه کمتر از افکار فلسفی نمی باشد. هیچ انسان آگاه و آزاده ای را نمی شناسیم که اهمیت اندیشه های عالی و مشاهدات درونی و معنوی بشر را ناچیز و نادیده انگارد. انسان همواره در جست وجوی معنی بوده است و جست و جوی عالم معانی جز از طریق تفکر و مشاهده درونی امکان پذیر نیست. با این حال، این دو دستگاه معرفتی در مبادی، مسائل و غایت تفاوت های اساسی با هم دارند و ما در این گفتار بر آنیم تا امتیازات آن ها را مورد بررسی قرار دهیم.
خیام، داناترین دانشمند روزگار خود بوده است اما آنچه وی را از همالان ممتاز می کند، اعتراف او به نادانی خویش است. این دانائی در روانش به حیرتی شورانگیز از دست حیرانی عارفان، استحاله پذیرفته، جان او را به هیئت جامی جهان بین درآورده است. این اقرار به نادانی وقتی از زبان و خامه این داناترین روزگار، برآمده باشد، چونان برترین دانش ها در گوش جانِ دل آگاهان، جان خوش تواند کرد. این همان دانائی است که خیام از آن به عنوان «دانش مستی» در ترانه ای از آن خویش یاد کرده، آن را از همه دانش های خود، والاتر شمارده است.حکیمان در استدلالات فلسفی شان، دور و تسلسل را باطل دانسته اند، حال آن که واقعیت جهان، دوری و تسلسلی است. وقتی جستجو آغاز می گیرد، یافتن تحقق می پذیرد. که مبدا و منتهای همه امور عالم یکی است. عارفان و از آن میان خیام، می دانسته اند که چون در چنبر افتادی دیگر از فرمان او، سرپیچی نمی توانی کرد. به قول عارف بزرگ روزگارمان: شادروان کیوان قزوینی «عرفان خیام با مغزتر از مشایخ و اقطاب مشهور بوده و شاید به توسط اروپائیان، بعد از این منتشر شود که بهترین عارف اسلام، خیام بوده و بهترین حکیم اسلام، شیخ الرئیس». خیام نمودار یگانگی ظاهر و باطن، حقیقت و مجاز، ایمان و کفر و همه دوگانگی های ازلی و ابدی روان انسان است و چنین شخصیتی که در وجود وی همه ی تضادها به وحدت رسیده اند، بیش از تمام عارفان رسمی، عرفان را نمایندگی تواند کرد. اگر گفتن سخنان شطح آمیز، نشانه ای از درک عارفانه قایل خویش است، زیستن شطاحانه، عین عارف بودن است و خیام، چونین زیسته است.