فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۲۱ تا ۱۴۰ مورد از کل ۱۱٬۴۳۴ مورد.
منبع:
شعرپژوهی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۵۷)
1 - 24
حوزههای تخصصی:
در پژوهش پیش رو به کارکردهای صنعت هجو و ذکر دلایل مختلف آن در اشعار خاقانی و مجیر بیلقانی پرداخته و شگردهای هنری، بلاغی و ادبی را در هجویات آنان تحلیل و بررسی کرده ایم و به شیوه ی منبع پژوهی پس از تدوین یافته ها به تحلیل داده ها پرداخته ایم. زبان خاقانی و مجیرالدین در هجویات زبانی عفیف و دور از ابتذال است. هجویات آنان بیشتر بیان اوصاف اخلاقی و جسمانی موردهجو است و اغلب خصم را ازنظر خصوصیات خَلقی و خُلقی به حیوانات تشبیه کرده اند. هر دو شاعر با بهره گیری از مضامین بکر و تازه که حکایت از نازک خیالی های آنان دارد و پیش گرفتن راه های خاص در تشبیه و درهم تنیدگی آن با سایر تناسب های لفظی و معنوی ، به صورت غیرمستقیم بدخواهان و رقیبان خود را با تهورّ و جرئتی که رنگ گستاخی دارد، مورد سخت ترین هجویه ها قرار داده اند. هدف از هجو برای دو شاعر به سبب انگیزه ی روانی ، حس انتقام گیری، فخر، غرور، تکبر، بدبینی، میدان تنگ رقابت و تشفی خاطر بوده؛ امّا این انگیزه ها در اشعار هجوی خاقانی به خاطر روحیه ی حساس، زودرنج و شرایط خانوادگی شاعر بارزتر و قوی تر از اشعار هجوی مجیرالدین است. ازنظر معنایی هجویات آنان بازنمود اوضاع فرهنگی مردم و اخلاق حاکم بر جامعه است؛ پس هجویات آنان علاوه بر شگردهای هنری و بلاغی ازلحاظ معنایی درخور توجه است.
از اضطراب متن تا تحوّل «یذ»: بررسی و تحلیل دو نمونه از تصرّفات میبدی و کاتبان کشف الأسرار در تفسیر خواجه عبداللّه انصاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابوالفضل میبدی در مقدّمه اش بر کشف الأسرار و عُدّه الأبرار نوشته است که تفسیر وی بسط یافتهٔ تفسیر خواجه عبداللّه انصاری است. مقالهٔ حاضر نخست دو فرضیهٔ اصلی را دربارهٔ هویّت مؤلّف تفسیری که منبع اصلی میبدی در تألیف کشف الأسرار بوده است شرح می دهد و شواهدی به نفع فرضیهٔ دوم عرضه می کند. در ادامه، ضمن توصیف فرضیهٔ تأثیرپذیری ترجمه های قرآنی نوبت اوّلِ کشف الأسرار از کهن ترین ترجمهٔ قرآن به فارسی (ضمن تفسیر فارسی موسوم به ترجمهٔ تفسیر طبری )، یادآور می شود که شاعرانگی های متن میبدی در ترجمه های نوبت اوّل و تصرّف در تحریرهای نخستین ترجمهٔ قرآن به فارسی غالباً از خواجه عبداللّه انصاری است و، به این ترتیب، میبدی را بیشتر باید ناقل دانست نه مبتکر. در دو بخش پایانیِ مقاله، نویسنده با بررسی و تحلیل ترجمهٔ آیهٔ 85 سورهٔ یوسف و آیهٔ 118 سورهٔ أعراف در بخشی از تفسیری کهن به پارسی و کشف الأسرار از یک سو و مقایسه و تطبیق آن ها با متن قرآنی از سوی دیگر، از نحوهٔ تصرّف میبدی و کاتبان کشف الأسرار در عبارات تفسیر انصاری سخن می گوید و می کوشد بر اساس نمونهٔ نخست، علّت اضطراب متن میبدی را در ترجمهٔ آیهٔ 85 سورهٔ یوسف نشان دهد و بر اساس نمونهٔ دوم، یکی از کارکردهای شناسهٔ « یذ» ( ید) را در گویش قدیم هروی توضیح دهد.
وصل و فصل در منظومه گرشاسپنامه و داستان بیژن و منیژه شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مبحث «وصل و فصل» از حساس ترین مباحث علم معانی به شمار می رود که در شناخت دقائق نحوی و بلاغیِ آثار ادبی نقشِ بسزایی دارد و همواره میان بلاغیون سنّتی و مدرن، جایگاه خاصی داشته است. داستان بیژن و منیژه شاهنامه و منظومه گرشاسپنامه را می توان از برجسته ترین آثار حماسی-پهلوانی در ادبیات فارسی دانست که ظرفیت های بسیاری را در بررسی تطبیقی بلاغتِ نحوی برای پژوهشگران در انعکاس ویژگی های دستوری و بلاغیِ دو اثر فراهم خواهند کرد. در این پژوهش، به منظور دریافت مقاصد و معانیِ بلاغیِ نهفته در دو اثر، نوع ساخت واحدهای معنایی در سطوح مختلف از قبیل: جمله واره، جمله، بیت و حتی ابیات با معنای مرتبط و وابسته به هم (موقوف المعانی) و ترکیب هر یک از این سطوح، مورد بررسی قرار گرفته است. در این راستا، با روش توصیفی-تحلیلی به مطالعه انسجام متن از مسیر پیوستگی یا گسستگیِ معانیِ بلاغی در هر یک از سطوح مذکور پرداخته و با مشخص نمودن پراکندگی حروف ربط و شناخت انواع آن، کارکرد بلاغی آن ها را در دو اثر، مورد بررسی و قیاس قرار داده ایم. نتایج پژوهش حاکی از آن است که فردوسی و اسدی توسی، با ایجاد نوعی ارتباط زمانی و مکانی و پیوند علّی و معلولی میان جملات و با بهره مندی از انواع حروف ربط همپایه ساز و وابسته ساز در وصل ها و نیز رعایت موازیِ ترتیب زمانی و منطقی میان جملات در فصل ها، پیوندی مستحکم و منطقی در متن و انسجام معناییِ ویژه در سلسله روایت رویدادها ایجاد کرده اند.
ادبیات جهان؛ از معیارهای جهانشمول تا کثرت گرایی فرهنگی (نمونه موردی: شعر نو کردی)
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۱ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳
29 - 64
حوزههای تخصصی:
شعر کردی همگام با گسترش نوگرایی در سطح جهان و منطقه خاورمیانه، در رابطه ای پیچیده و چندسویه با زمینه ها و میراث ادبی و فرهنگی خود و دیگران، همچنین در پیوند با فرم ها و سبک های جدید جهانی، به سمت نوگرایی سوق یافته است. ظهور نظام جهانی و فرایندهای اقتصادی و سیاسی همبسته آن، جغرافیایی فرهنگی و نظامی از بایگانی را برای مشروعیت بخشیدن به آثار مرجع پدید آورده است. ادبیات جهان همچنانکه دربرگیرنده فرایندهای هژمونیک زبان ها و فرهنگ های اروپایی است، حاوی ضدجریان هایی است که مقیاس های اروپامحور آثار مرجع و مرجح ادبیات جهان را به چالش کشیده و با بهره گیری از تکینگی و خاص بودگی بیان و محتوای خود، به جایگاهی فراتر از سطح محلی دست یافته اند. رویکرد مرکزگرا و سلسله مراتبی که حاوی گرایش اروپامحور و معیارهای انحصارطلبانه است روند نوگرایی در ادبیات و زبان های مختلف را بر اساس مدل مرکز-پیرامونی و خطی تبیین می کند. پرسش اساسی این پژوهش این است که چه رویکردهای آلترناتیوی، فرایند های نوگرایی در شعر کردی و نسبت آن با امواج نوگرایی در جهان و منطقه را فراتر از مدل های خطی و واکنشی تبیین کرده و توجیه های نظری و روش شناختی این گونه تبیین ها در شناخت پویایی و ویژگی های تقلیل ناپذیر شعر کُردی چیست؟ این پژوهش در جریان واکاوی فرایندهای نوگرایی در شعر کُردی، به پیچیدگی ها و چندساحتی بودن این روند پرداخته و در مقابله با رویکردهای تک خطی و اروپامحورانه بر خوانش های مرکززدوده و چندجانبه نگر تأکید کرده است. این پژوهش در چهارچوب نظریه های مرتبط با جامعه شناسی ادبیات، ایده های مارشال برمن، پاسکال کازانووا، گایاتری اسپیواک، دیوید دمراش و رویکردهای مربوط به ادبیات جهان، نقدهای پسااستعماری و انتقادی به تحلیل روند تکوین نوگرایی شعر کردی پرداخته و با روشی تحلیلی-توصیفی در بررسی متون موجود، به این نتیجه رسیده است که با توجه به استقلال نسبی و تکین بودگی وضعیت ادبیات و شعر نو کردی، فرایند نوگرایی آن دارای روندی درون برون زا، چندساحتی، غیرخطی و مرکززدوده است.
بررسی تاریخ بیهقی با رویکرد تحلیل گفتمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۶۲
۱۶۲-۱۲۷
حوزههای تخصصی:
اگر زبان را نه آینه منعکس کننده مبارزه ها، بلکه موضوع مبارزه ها و ابزار مبارزه تلقی کنیم، دیگر به جای آن باید از دال گفتمان استفاده کرد که مفاهیم قدرت و زبان را در یک درهم تنیدگی مداوم و تفکیک ناپذیر مفهومی، قابل فهم می سازد. درهمین راستا این مقاله بر آن است تا با روشی گفتمانی و با اتخاذ دیدی انتقادی متن تاریخ بیهقی را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین متون کلاسیک ادبیات فارسی بفهمد و بخواند. به عبارت دیگر با قرار دادن این متن در بافت گفتمانی اش و رابطه دیالکتیکش با قدرت و فهمیدن این متن به عنوان میدان مبارزه قدرت ها و گفتمان های متضاد و متخاصم جامعه بتوان به فهمی نو از آن دست پیدا کرد. برای رسیدن به این هدف از روش تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف برای انجام تحلیل های خرد متنی، و از نظریه گفتمان لاکلاو و موف برای انجام تحلیل های کلان گفتمانی عصر بیهقی، به طور هم زمان و ترکیبی بهره می گیرد تا بتوان به نوعی تحلیل گفتمانی خرد و کلان رضایت بخش از متن و عصر تاریخ بیهقی دست پیدا کرد. متن تاریخ بیهقی چنان که نشان داده می شود، نه منعکس کننده راستین مبارزات بلکه خود بخشی از فرایند مبارزه است. این متن تحت تأثیر زنجیره گفتمان های حاکم است و علیه گفتمان های پیرامونی به کار گرفته می شود. تاریخ بیهقی، تحت تأثیر گفتمان که ذهن دوقطبی متن را به یک بازنمایی جهت دار از جریان امور و واقعیت ها می کشاند، گفتمان های حاکم را برجسته مس سازد و گفتمان های پیرامونی را به حاشیه می راند.
کاربست الگوی خوانش نشانه شناسانه ی مایکل ریفاتر در تفسیر غزل «اگر آن تُرک شیرازی...» با تمرکز بر معنای عبارت «میِ باقی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۵۶)
51 - 80
حوزههای تخصصی:
در تاریخ ادب فارسی کمتر شاعری را همچون حافظ می توان یافت که جزئیات اشعارش تابه این اندازه اهمیت داشته باشد. در طول تاریخ سنّت شرح نویسی بر اشعار این شاعر بسیاری از نکات و ملاحظات واژگانی، نحوی، ادبی و فکری محل بحث صاحب نظران بوده و هر شارحی به فراخور میزان فهم و درک خود در مسیر حل دشواری های دیوان شعر او گام برداشته است؛ البته نباید از این واقعیت غافل بود که دراین میان برخی از مفاهیم، عبارات و واژگان هستند که فهم دقیق آن ها نقش بسزایی در درک ظرایف شعر حافظ دارد. یکی از این موارد مهم عبارت «می باقی» در غزل سوم دیوان مطابق ترتیب الفبایی است. بررسی تفاسیر ارائه شده نشان می دهد که بیشتر شارحان برای این عبارت معنای «باقی مانده ی مِی» را پیشنهاد داده اند؛ معنایی که گرچه خللی در دریافت بیت ایجاد نمی کند؛ اما به نظر می رسد با حال وهوای کلی غزل هم خوانی ندارد؛ ازهمین رو تلاش شد تا در این مقاله که به روش تحلیلی-توصیفی نوشته شده است، با استفاده از الگوی پیشنهادی مایکل ریفاتر برای خوانش نشانه شناسانه ی شعر، غزل موردنظر بازخوانی شود تا ازاین طریق ضمن استخراج گرانی گاه معنایی غزل، معنایی مستند به شواهد متنی برای عبارت «مِی باقی» ارائه شود. براین اساس کلیت غزل به پنج بخش مجزا تقسیم شد و پس از بررسی انباشت ها و تقابل های دوگانه، مفهوم «برتری نقد، ماندگار و حقیقی بر نسیه، ناماندگار و غیرحقیقی»، به عنوان ماتریس یا محور معنایی منتشر در سطح غزل شناسایی شد. مفهومی که بازخوانی عبارت موردبحث و بیت محل واقع شدنش براساس آن نشان می دهد که معنی «مِی ماندگار» در نقطه ی مقابل «مِی فرّار» می تواند معتبرترین معنا برای عبارت «می باقی» باشد؛ معنایی که با کلیت غزل نیز همخوان است.
دراسه مقارنه للأفعال اللغویه فی «100 رساله حب» لنزار قبانی و«أربعون رساله لزوجتی» لنادر إبراهیمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۱
37-60
حوزههای تخصصی:
تعدّ نظریه الأفعال اللغویه شکلاً مهماً من أشکال اللسانیات الحدیثه، وتتحدد الجمل على أنها تشتمل فی أغلبها على أفعال لغویه وعناصر تتحدّد دلالتها داخل السیاق الذی وردت فیه وفقاً للتواصل مع الآخرین. تهدف هذه النظریه إلی إبراز أثر المنطوق اللغوی الذی یترتّب عنه إنجاز حدث اجتماعی معین، مما یجعل هذا الفعل جزءا کاملاً من التفاعل الاجتماعی. لهذا الهدف، صنّف أوستن وسیرل الأفعال اللغویه إلى الإخباریات، والموجّهات، والإلزامیّات والتعهّدیّات، والتعبیریات، والإعلانیات. 100 رساله حب لنزار قبانی وأربعون رساله لزوجتی لنادر إبراهیمی هی عباره عن کتب تتضمن رسائل کتبها مؤلّفاهما إلى زوجاتهما ونشرت للجمهور. نظراً لکونها منشوره لعامه الناس، لمثل هذه الرسائل القدره على فحصها من منظور الترکیب والمحتوى والبلاغه الأدبیه. الهدف من هذا البحث هو مقارنه الأفعال اللغویه لهذین العملین. المنهج الذی لجأنا إلیه فی هذا البحث هو منهج تحلیل المحتوى حیث أخذنا بعین الاعتبار وحده التحلیل الموضوعی. تشیر النتائج إلى أن أعلى نسبه للأفعال اللغویه فی کتاب 100 رساله حب تتعلق بالموجّهات ثم التعبیریات؛ لأن نزار قبانی ینشغل فی معظم اللحظات بالتعبیر عن رغبته فی اللقاء مره أخرى بزوجته بلقیس التی فقدها، ویرید إظهار عمق مشاعره تجاه زوجته التی لم تعد موجوده فی هذا العالم. من ناحیه أخرى، فإن أعلى نسبه للأفعال اللغویه فی کتاب أربعون رساله لزوجتی تتعلق بالتعبیریات ثم الإعلامیات، لأننا نواجه فی هذه الرسائل علاقه زوجیه طبیعیه ذات اتجاهین، وهی المنقذ لزواجهما على الرغم من التحدیات المختلفه للعاطفه بین الزوج والزوجه.
راحهالصّدور راوندی از نگرگاهِ فواید ادبی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آنچه از قلم نجم الدّین راوندی در تاریخ آل سلجوق بر جای مانده است، فارغ از نظرهای متفاوت و گاه متناقضی که درباره اش داده اند، به عنوان متنی دیرساله در تاریخ، که چونان دیگر رسائل تاریخی، در جنب منابع دیگری چون تذکره ها و کتاب های بلاغی، متضمّن فواید ادبی است، شایای توجّه است. چه نکاتی که گه گاه در این آثار، ازجمله در راحهالصّدور و آیهالسّرور (599 تا 603 ق) بیان شده است، بر ساحت هایی از گذشتهٔ ادبی ایران روشنایی هایی می افکنَد و این، به ویژه برای دیدن و مطالعه بهتر و بیشتر ساحت های کمتر دیده و بررسیدهٔ این گذشتهٔ ادبی، دست مایه ای ارجمند است. بنا بر نکات پیش گفته، می توان در راحهالصّدور ، در ساحت های نقد ادبی، تاریخ ادبیّات، کیفیّت ذوق ادبی عصر راوندی و قابلیّت اشعار بازآورده شده در راحهالصّدور در تصحیح دواوین شاعران، به آگاهی های مغتنمی دست یافت که در تحلیل مسائل بازبسته به ساحت های نام برده بی ارج و ارز نیست. تحلیل نظر سیّداشرف غزنوی در ضرورت پرهیز شاعران تازه کار از مطالعهٔ اشعار رودکی، عنصری، مُعِزّی و سنایی، جنس مواجههٔ راوندی با ارتباط دوسویهٔ شاهان و شاعران، بدخوانی ها دربارهٔ شاعرانی چون شمس الدّین احمد بن منوچهر شصت کله و اهمّیّت اطّلاعات قابل استخراج از راحهالصّدور دربارهٔ برخی دیگر از شاعران کمتر شناخته شده، بازخوانی آرای راوندی در نقد ادبی، خاصه دفاعش از مُجیر بیلقانی در برابر اثیر اخسیکتی و... از موضوعاتی است که در پیوند با ساحت های مذکور پیش چشم قرار گرفته است.
خوانش گفتمان مدار تاریخ اردلان
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۱ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲
87 - 120
حوزههای تخصصی:
تحلیل گفتمان، رویکردی است که از زیرشاخه های زبان شناسی محسوب می شود و در تحلیل هر نشانه زبانی کاربرد دارد. نگاه هریس بیشتر ساختارگرایانه بود؛ اما پس از او بسیاری از زبان شناسان، تحلیل گفتمان را نقطه مقابل تحلیل متن دانستند. یکی از شاخه های تحلیل گفتمان، تحلیل گفتمان انتقادی است که رویکردی بینارشته ای برای مطالعه گفتمان است و با تحلیل کردن زبان، نشان می دهد متن و گفت وگو به بازتولید قدرت سیاسی و اجتماعی می پردازند. نورمن فرکلاف، از بنیان گذاران این نظریه است که برای گفتمان، سه سطحِ توصیف، تفسیر و تبیین را بیان کرده است. با توجه به اینکه هر کتاب تاریخی از صافی نگاه ایدئولوژیک نویسنده اش گذشته، همواره همراه با سوگیری است. بنابراین، قابلیت مطالعه گفتمانی دارد. در مقاله حاضر، پس از بررسی مبانی نظری تحلیل گفتمان، کتاب تاریخ اردلان، نوشته مستوره اردلان، در سه سطحِ توصیف، تفسیر و تبیین خوانش می شود. تحلیل این کتاب از منظر رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی نشان می دهد علاوه بر گفتمان غالب لایه بیرونی متن که حمایت همه جانبه از خاندان اردلان است، گفتمان های دیگری در لایه های زیرین متن وجود دارد که بیانگر دیدگاه ایدئولوژیک نگارنده آن است.
تحلیل و بررسی وجهیت فعل در غزل های «لاله سیراب» و «حراج عشق» از شهریار با تأکید بر نظریه نقش گرای هلیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان از ابتدای پیدایش خود حامل قطعیت و احتمال بوده و نظریه نقش گرای هلیدی محملی برای ارزیابی این امر است. در این پژوهش، غزل های لاله سیراب و حراج عشق از شهریار با تکیه بر نظریه نقش گرای هلیدی و با استفاده از روش تحلیل کیفی، جایگاه قطعیت یا احتمال در متن را به میانجی وجهیت در کاربرد افعال مورد بررسی و ارزیابی قرار می دهیم و به این پرسش پاسخ داده خواهد شد که بر اساس نظریه نقش گرای هلیدی در غزل های لاله سیراب و حراج عشق از شهریار، مشخصاً کدام یک از وجوه افعال در زبان فارسی بیشتر از وجوه دیگر بسامد دارند و این امر در نسبت با رابطه دوسویه لفظ و معنا حاکی از چیست؟ نظریه نقش گرای هلیدی این امکان را به ما می دهد که میزان قطعیت یا احتمال در متن را با توجه به انتخاب الفاظی که شاعر در پی انتقال معنا از آن ها استفاده کرده، مشخص و بررسی نماییم. قراین کمی و کیفی به دست آمده از تحلیل وجهیت در دو غزل مذکور با تکیه بر نظریه نقش گرای هلیدی نشان می دهد که در مقوله فعل، وجه اخباری با بیشترین بسامد و میزان بالای قطعیت، موضع قوی و اقتدار شاعر را در بیان واقعیت حالات عاشقانه خود و سوز و گداز حاصل از آن و اعراض از معشوق و اعتراض به او نمایان می سازد. بعد از وجه اخباری، وجه امری و التزامی البته با بسامد کم وجود دارند.
ارزیابی و نقد جامعه شناسانه بازنمایی هویت زنانه در رمان های محمد حجازی (هما، زیبا، پریچهر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۶۲
41-2
حوزههای تخصصی:
ضمن آنکه کیفیت زندگی زنان و مقام و منزلت آنان می تواند یکی از نشانه ها و ضوابط برجسته ویژگی هایِ فرهنگی و تمدنی آن جامعه باشد، در بیشتر جوامع و به خصوص جوامع مردسالار، شاهد نوعی برزخی، بلاتکلیفی و «جاماندگیِ» زنان بین برخوداری از فرصت های عینی و مواجهه با محدودیت های انگاره ای و ایماژی هستیم. از آن جایی که ژانر رمان یکی از مهم ترین خاستگاه هایی است که به صورت غیر مستقیم نمود و نمادهای این وضعیت را بازتاب می دهد، مطالعه حاضر با منظری جامعه شناختی و با استفاده از رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی، نحوه بازنمایی زنان و پیش فرض های غالب اما ضمنی را در رمان های منتخب دوره پهلوی اول (سه گانه محمد حجازی) واکاوی می کند. تحلیل داده ها به شیوه تماتیک، واحد تحلیل «جمله» و تطبیق و بهره گیری از پیشینه تحقیق، شیوه اعتباریابی پژوهش حاضر بوده است. نتایج این مطالعه نشان داد که زنان داستان های حجازی حولِ دالِ برتر و سه گانه دین سنت مدرنیته، در دسته بندی هایِ دوگانه و سه گانه، بازنمایی می شوند و برخلاف انگاره ذهنیِ ِ رایجِ «زنِ تحت ستم»، از کلی گویی و انتسابِ فقط یک صفت، نقش، کارویژه و روایت واحد برای همه زنان، صرف نظر شده است. براین اساس ما در متون شاهد نوعی پای بندی به الگوهایِ گفتمانیِ هم این و هم آن گرا، فازی گونه و میانه رو مابین دین و تجدد، اُبژگی و سوژگی هستیم که گاهی نیز به «تخاصم گفتمانی» منجر شده است.
ریشه یابی ماجرای خیاط یهودی و گوژپشت در داستان های هزارویک شب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۶۲
235-209
حوزههای تخصصی:
یکی از بخش های داستان های هزارویک شب، ماجرای «خیاط یهودی و گوژپشت» است. در این بخش چنین نقل شده، که فردی یهودی از اینکه ناخواسته موجب مرگ یک گوژپشت شده، نگران شده و ترسیده است که اگر مسلمانان از کار او مطلع شوند، «نسل یهود را از زمین بردارند». در این فراز می توان به گونه ای «خشونت» را مشاهده کرد. این نوشتار در رویکردی تطبیقی، به دنبال ریشه یابی این عبارت، نسخه ها و ترجمه های متعدد داستان های هزارویک شب را تورق کرده و به این نتیجه رسیده که جمله مزبور در ریشه فارسی آن قبل از ترجمه به عربی وجود نداشته و هنگام برگردان مجدد آن از عربی به فارسی، به آن افزوده شده است. زمانی که نسخه داستان های هزارویک شب در تسلط عرب بوده و هارون الرشید در آن تصرفاتی انجام داد، این جمله نیز دیر یا زود به آن افزوده شده است؛ یعنی در نسخه اصلی آن، چنین جمله ای وجود نداشته است.
چرایی سرایش مخزن الاسرار و اسکندرنامۀ نظامی بر پایۀ گفتمان کُنِشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۲ شماره ۶۱
۳۳-۱
حوزههای تخصصی:
نشانه هایی که گفتمان یک روایت را به سوی ایجاد کنشی اصلی در هسته مرکزی هدایت می کنند و به بازتولید معناهایی هوشمند و برنامه مدار می پردازند، نمایانگر الگوی گفتمان کنشی گرمسی در پهنای روایت هستند. مقدمه آثار کلاسیک پارسی بیانگر احساس نویسنده در هنگام پیدایش اثر است. این جستار دلایل گفته پرداز را برای آفرینش روایت با کاوشی گفتمانی در جریان خلق روایت و دریافت نشانه های کلامی در مقدمه منظومه ها ی مخزن الاسرار و اسکندرنامه نظامی گنجوی بررسی و چگونگی کنش گفتمانی را در مقدمه این مثنوی ها تبیین کرده است تا چرایی سرایش منظومه ها را براساس گفتمان کنشی گرمسی با تکیه بر بررسی نشانه هایی که در مقدمه به احوال نظامی در هنگام خلق آثار اشاره دارند، با رویکردی توصیفی- تحلیلی تبیین کند. این پژوهش تطور حالت های نظامی را بر پایه نظریه گفتمان کنشی گِرمَس بررسی کرده و الگوی گفتمان های کنشی- ارزشی و کنشی- تجویزی را در هسته مرکزی مقدمه آثار حکمی و اخلاقی این شاعر داستان پرداز با استخراج نشانه های گفتمانی ترسیم و تحلیل کرده است.
بررسی و طبقه بندی انواع کرونوتوپ در داستان عزاداران بَیَل
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۱ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱
83 - 108
حوزههای تخصصی:
اصطلاح کرونوتوپ را میخائیل باختین (1895 – 1975)، نظریه پرداز ادبی روس به عنوان عنصر محوری نظریه خود در باب معنا در زبان و ادبیات به کار برده است. باختین این اصطلاح را در مقاله ای به نام «اشکال زمان و کرونوتوپ در رمان» در سال ۱۹۳۷ به کار برد. ویژگی اصلی این مفهوم به این معنی است که زمان و مکان دو مقوله جدا از هم نیستند؛ بلکه دارای وابستگی متقابل اند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد. این مقاله قصد دارد به این مسئله پاسخ دهد که چگونه کرونوتوپ به عنوان ابزار تحلیل متن، امکان های جدیدی را به روی تأویل گر می گشاید. مفهوم کرونوتوپ که در اساس ناظر به پیوستار زمان و مکان در ادبیات و هنر است، بر این حقیقت استوار است که زمان و مکان تنها مقولات زمانی و مکانی قلمداد نمی شوند، بلکه دلالت مندند و دارای ارزش هایی که به آنها پیوسته است، می شود. این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی به بررسی انواع کرونوتوپ و کارکردهای آن در داستان عزاداران بیل نوشته غلامحسین ساعدی پرداخته است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که نقش نمایه های کرونوتوپیک و انواع آن ها از جمله کرونوتوپ روستایی- شبانی، جستجو، دیدار، راه، آستانه و... در عزاداران بیل به کار رفته است. در میان انواع کرونوتوپ، کرونوتوپ آستانه در این اثر نسبت به موارد ذکر شده، چشمگیرتر است.
مطالعه تطبیقی انسجام بخشی آرایه مراعات نظیر در مراثی حسینی اشعار سید بحرالعلوم و میر عزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۴
111 - 127
حوزههای تخصصی:
رثای امام حسین(ع) و اشعار عاشورایی در ادبیات عربی و فارسی، از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ تاآنجاکه شاعران به زوایای مختلف آن پرداخته اند و تعزیه سرایان نیز چشمگیرترین بخش از اشعار خود را به آن اختصاص داده اند. مقاله حاضر با تمرکز بر اصل انسجام که مهم ترین معیار شکل گیری متن است و به روابط موجود در متن اشاره می کند، سعی در بررسی تناسب میان عناصر متن از طریق مراعات نظیر دارد. سید بحرالعلوم و میرعزا از این آرایه ادبی که باعث تناسب میان اجزای متن، تداعی معانی، مضمون پردازی ادبی و در نهایت انسجام متن می شود، بسیار بهره برده اند. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی، کارکرد صنعت مراعات نظیر و انسجام حاصل از آن را، در اشعار این دو سراینده به صورت تطبیقی مورد بررسی قرار می دهد. از دستاوردهای پژوهش این است که هر دو شاعر با توجه به مضامین گوناگون (ستایش امام حسین(ع)، ماتم اهل حرم، اندوه قدسیان، عظمت روز عاشورا و...)، مراعات نظیر را از طریق تلفیق با آرایه های ادبی دیگر مانند: تشبیه، تضاد، استعاره، کنایه و تلمیح در جهت ایجاد هماهنگی و تناسب معنایی، به کار می گیرند. هر دو شاعر، متنی منسجم دارند اما اشعار میرعزا با توجه به اینکه مخاطب اشعارش از نوع عوام است، عاطفه حزن درآن نمود بیشتری دارد و ابیات نیز ساده تر و روان تر از ترکیب بند بحرالعلوم است.
مرگ، موقعیت و موقعیت های مرزی در شعر معاصر ایران؛ مطالعۀ موردی اشعار شمس لنگرودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۲ شماره ۶۱
۱۴۱-۱۱۱
حوزههای تخصصی:
اگزیستانسیالیسم از گرایش های فلسفی مهم معاصر است که به طور گسترده در ادبیات نیز بازتاب یافته است و موقعیت، وضعیت های مرزی و مرگ از مفاهیم عمده اگزیستانسیالیستی هستند. در این مقاله بازتاب این سه مفهوم اگزیستانسیالیستی در اشعار شمس لنگرودی بررسی شده است. نتایج و شواهدِ مثالِ متعدد حاکی از آن است که اولاً، هر سه مفهوم عمده وجودی بازتاب زیادی در اشعار این شاعر داشته اند؛ ثانیاً، انعکاس این مفاهیم از مجرای منطق هنری و تمهیدات شعری بوده است؛ و ثالثاً، رویکردهایی در این میان پررنگ تر بوده اند. چهار زیرشاخه را در بین اشعارِ منعکس کننده مرگ می توان بازشناخت که به ترتیبِ بسامد بیشتر عبارت اند از: ۱. مرگ فروپاشنده، پایان دهنده و نابودگر؛ ۲. مرگ، یک واقع بودگی و یک وضعیت مرزی؛ ۳. مرگ و دل شوره آن؛ ۴. مرگ و بیهودگی و یأس. در میان وضعیت های مرزی، وضعیتِ رنج بردن حضوری قابل توجه در اشعار دارد. شاعر در بازتاب این مفاهیم وجودی، دیدگاه های متنوعی در نظر داشته است و بنابراین رویکرد اگزیستانسیالیستی اشعار انطباق کامل با متفکری خاص ندارد.
تهدید، نمودی از قدرت در سخن حافظ!(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۵۶)
107 - 134
حوزههای تخصصی:
تاکنون درباره ی شعرِ حافظ نوشته های فراوانی پدید آمده است؛ اما در این متن برجسته، همچنان ظرفیت هایی برای پژوهش های تازه وجود دارد. در جستارِ پیشِ رو برای نخستین بار موضوع «تهدید» در غزل های حافظ بررسی شده است. این پژوهش که با شیوه ی تحلیل محتوا، طبقه بندی و تحلیل جامع ابیات تهدیدی انجام شده، به دنبال گشودن دریچه ای دیگر به فهم بهتر ذهن و زبان این سخن سرای افسون کار است. برای این کار همه ی دیوان حافظ (تصحیح شادروانان: غنی و قزوینی) مطالعه و ابیاتی که مستقیم یا ضمنی تهدیدی را دربردارند، استخراج شده است؛ سپس زوایای گوناگون آن، ازجمله نوع تهدید، مخاطب تهدید، دلیل شکل گیری تهدید، انگیزه ی تهدید، پشتوانه ی تهدید، تأثیر تهدید، چگونگی تهدید در بافت کلی غزل، صریح و غیرصریح بودن، نوع فعل و انواع کنش های گفتاری آن واکاوی شده است. بررسی و تحلیل انواع تهدید در شعر حافظ نشان می دهد که او قدرتی درونی دارد که به پشتوانه ی آن به اشکال مختلف به تهدید ارکان دینی، ممدوح/ معشوق و دیگران می پردازد .
بنیه الفکاهه فی النصوص الفارسیه والعربیه القدیمه؛ "محاضرات الأدباء" و"رساله دلکشا" نموذجا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵۲
9-28
حوزههای تخصصی:
ساختار طنز در حکایات "رساله دلگشا" اثر عبید زاکانی و طنزهای موجود در "محاضرات الأدباء" اثر راغب اصفهانی ساختاری ناسازگار است. این پژوهش با هدف دست یابی به الگویی واحد در طنزهای این دو اثر و با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی بر مبنای تطبیق، به این نتیجه رسیده است که بر اساس نظریه ناسازگاری در طنز، ساختار و به تبع آن محتوا و فرم طنز در این دو اثر را می توان ناسازگار دانست. محتوای طنز این دو اثر ناسازگار است زیرا با تعریف ها و هنجارهای سازگارشده در ذهن مخاطب در تعارض است. فرم ناسازگار است زیرا وارونه انتظارات ذهنی مخاطب است و پیش زمینه های سازگاریافته با ذهن او را نقض می کند و بر این اساس در هر دو اثر یک الگوی طنز وجود دارد: محتوایی نامتعارف با فرمی وارونه بر مبنای ساختاری ناسازگار با یک اصل از پیش پذیرفته شده، در همدیگر ترکیب می شوند. این الگوی واحد پیامد خنده از پی طنزهای این دو اثر را برای هر دو مخاطب فارس و عرب زبان تبیین می کند و نشان دهنده اشتراکات ذهنیت فردی و جمعی میان آن ها است و در نهایت از قابلیت مطالعات تطبیقی در مورد این دو اثر خبر می دهد.
تحلیل و بررسی و مقایسۀ تطبیقی مؤلفههای ادبیات پلیسی و کارآگاهی در آثار آگاتا کریستی و اسماعیل فصیح(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۲ شماره ۶۱
۲۳۹-۱۸۳
حوزههای تخصصی:
اسماعیل فصیح از نویسندگان صاحب نام و پرکار در زمینه ادبیات داستانی به ویژه ادبیات پلیسی و کارآگاهی است که شماری از آثار وی مانند شهباز و جغدان، شراب خام، درد سیاوش، دل کور و... بیشتر جنبه پلیسی و کارآگاهی دارند. با وجود شهرت این نویسنده، همان طور که نتایج این پژوهش نشان می دهد، او تا حد زیادی تحت تأثیر آگاتا کریستی و رمان های جنایی او بوده است؛ به طوری که با مقایسه تطبیقی آثار پلیسی این دو نویسنده می توان به بسیاری از مؤلفه های مشترک در زمینه ادبیات پلیسی در آثار ایشان دست یافت. اسماعیل فصیح نه تنها در انتخاب زبان راوی و نوع شخصیت پردازی بلکه حتی در انتخاب پی رنگ برخی داستان ها نیز تحت تأثیر آگاتاکریستی بوده است. این ادعا را می توان از طریق مقایسه متن آثار هر دو نویسنده اثبات کرد. نویسندگان کوشیده اند در این پژوهش به صورت توصیفی تحلیلی و با شیوه اسناد کتابخانه ای میزان تأثیرپذیری فصیح را از آگاتا کریستی تبیین و اثبات کنند. کاری که تاکنون از سوی پژوهشگران و ناقدان ادبیات داستانی صورت نگرفته است و در نوع خود تازگی دارد.
تحلیل تعاملات کنش گران روایت زال و رودابه از منظر نظام های معنایی چهارگانه لاندوفسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۶۴
108-65
حوزههای تخصصی:
گذر از نشانه شناسی روایی کلاسیک ساختارگرا با دیدگاهی متن محور و معناهای تعینی به سمت نشانه معناشناسی، درواقع گذر از کنش و برنامه مداری به سمت تعامل است. در نشانه شناسی کلاسیک ساختارگرا، معنا در جریان روایت صرفاً از طریق کنش و برنامه ازپیش تعیین شده در جهت کسب ابژه ارزشی توسط کنشگر شکل می گیرد. اما در نشانه معناشناسی، معنا از طریق ایجاد رابطه حسی ادراکی با پدیده ها شکل می گیرد و از طریق تعامل با دیگری یا هم سوژه ادراک می شود. چنین معنایی صرفاً با نظام های معنایی نشانه شناسی روایی کلاسیک یعنی نظام معنایی کنشی و مجاب سازی قابل بررسی نیست. لذا اریک لاندوفسکی نظام های معنایی تطبیق و تصادف، را به عنوان مکمل دو نظام قبل مطرح کرد. پژوهش حاضر به شرح وتحلیل تعاملات بین شخصیت های داستان زال و رودابه در قالب این چهار نظام معنایی می پردازد. مسئله پژوهش این است که چه عکس العمل ها و کنش هایی نشان از پای بندی کنشگران به نظام های معنایی لاندوفسکی دارد. مشخص شد که در مواجهه کنشگران با چالش های ایجادشده در متن روایت، برخی از شخصیت های در ابتدا از یک نظام معنایی خاص تبعیت می کنند، اما در میانه روایت به سمت استفاده از دیگر نظام ها متمایل می شوند. اما برخی دیگر، همچنان پای بند به یک نظام معنایی باقی می مانند. دیگر یافته جدید در بررسی کنش ها و تعاملات شخصیت های این روایت، ترسیم گذر از نظام روایی کلاسیک مبتنی بر کنش و برنامه به سمت نشانه معناشناسی مبتنی بر تعامل است. به عبارتی دیگر، گذر از روایت کلاسیک به سمت روایت مدرن است که درنهایت هم آیی بین شخصیت های این روایت در جهت تحقق عشق پرچالش زال و رودابه را رقم می زند.