فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۶۱ تا ۱٬۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
رضا بابایی از دین پژوهان معاصر است که بیشترین التفات را به الهیات عملی دارد، به نحوی که می توان رویکرد الهیاتی او را الهیات عملی دانست. او دغدغه رنج و درد انسان را دارد و مسیر درست دین شناسی را حرکت از انسان و جامعه به سوی دین می داند و تصریح دارد که بقا و زوال ادیان در گرو حقانیت یا عدم حقانیت نیست، بلکه به توانایی ادیان در پاسخگویی به نیازهای خاص انسان برمی گردد. در آثار او جهت گیری های کلانی وجود دارد که می توان آنها را مؤلفه های الهیات عملی در دین پژوهی رضا بابایی نامید، که از آن جمله است: تأکید بر لزوم التفات الهیات به نیازهای انسان، دردمندی و غمِ درد و رنج انسان داشتن، التفات جدی به معرفت های برون متنی، اولویت دادن به قرائت عرفانی-اخلاقی از دین، و جزم گریزی و پرهیز از قرائت های انحصارگرایانه. در متن مقاله سعی شده است که شواهد دال بر وجود این مؤلفه ها در آثار او به تفصیل بررسی شود.
تحلیلی بر رئالیسم ارزش شناختی در علوم انسانی: با تأکید بر واقع نمایی قضایای ارزشی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
35 - 66
حوزههای تخصصی:
از مسائل مهم در حوزه علم َشناسی، ارزش باری علوم، به ویژه علوم انسانی است. با پذیرش این اصل، مسئله رئالیسم ارزش شناختی در علوم انسانی مطرح می شود. در این زمینه، رویکردهای مختلفی در غرب و جهان اسلام وجود دارد. برخی مکاتب فلسفی، نظیر پوزیتیویست ها بر پایه اصل بی معنایی ارزش ها و بی طرفی علم، از اساس منکر ارزش باری علم شده و آن را ناقض عینیت و کاشفیت علم می دانند. در مقابل، طرفداران پارادایم تفسیری و انتقادی، محدودنمودن ارزش ها را در علم، غیرممکن می دانند و معتقدند، علوم، مملو از ارزش های مختلف است. آنان به جهت اینکه نتوانستند از رئالیسم معرفت شناختی و ارزش شناختی دفاع کنند؛ با نسبیت گرایی معرفت شناختی مواجه شدند؛ اما بر اساس اندیشه اسلامی، ضمن پذیرش اصل ارزش باری علم و تبیین آن، می توان از واقع نمایی و عینیت، به ویژه رئالیسم ارزش شناختی در علوم انسانی، دفاع نمود. مقاله حاضر می کوشد با روش تحلیل عقلی، بر اساس منظومه فکری اسلام، به رئالیسم ارزش شناختی در علوم انسانی اسلامی بپردازد. از یافته های مقاله حاضر، واقع نمایی ارزش شناختی علوم انسانی و به تبع آن، برخی نتایج معرفت شناختی و روش شناختی نظیر ثبات و جاودانگی ارزش های پایه، نقش تسهیل گری ارزش ها در فرایند علم و تعیین منابع معرفتی است.
نسل سوم نظریه های علم و دین: افق هایی نو برای رویکرد تعاملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بحث درباره رابطه علم و دین از نیمه دوم قرن بیستم، با تأسیس مجلات اختصاصی و کرسی های تدریس، نظام مندتر از قبل نزد فیلسوفان پی گرفته شد. طیف گوناگونی از نظریات در این باره ارائه شده اند، از نظریه هایی که رابطه ای ذاتی میان علم و دین قائل اند و آنها را با هم ذاتاً سازگار یا ناسازگار می دانند، تا دیدگاه هایی که با رویکرد نوع شناسانه حالات چندگانه میان علم و دین و ادلّه آنها را تشریح می کنند. اواخر قرن بیستم انتقاداتی از منظر جامعه شناختی و تاریخی به این دو نسل از نظریه ها ارائه شدند. طبق این نقدها، در نظریه های کلاسیک، پویایی، زمینه مندی، تکثر و ابعاد غیرمعرفتی علم و دین مغفول مانده است. در واکنش به چنین انتقاداتی، نسل سومی از نظریه ها ارائه شد که در آنها ابعاد اجتماعی علم و دین در کانون توجه بود. در مقاله حاضر به نظریه های استنمارک، لی، و کنتور، به عنوان سه نمونه از نظریه های نسل سوم، پرداخته می شود و ویژگی هایشان تحلیل خواهد شد. ادعای مقاله آن است که این نظریه ها سازگاری بهتری با واقعیات مرتبط با علم و دین دارند. همچنین دو اصل «پیوستگی تجربه انسانی» و «کنشگران مشترک علم و دین» در آنها پذیرفته شده است، دو اصلی که دلالتی قوی به نفع امکان پذیری و اهمیت تعامل میان علم و دین دارند.
رویکرد انتقادی بر نظریه «خلق از عدم» حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
540 - 556
حوزههای تخصصی:
مسئله آفرینش از مسائل غامض و اسرار جهان هستی است. به تبع آن نظریه «خلق ازعدم»یکی از چالش های فلاسفه و متکلمان در همه اعصار بوده است. تفسیرها و تبیین های متعددی در این خصوص ارائه شده است که هر کدام از آنها با ابهامات و کاستی هایی مواجه هستند. سیستم فلسفی حکمت متعالیه هم به نوبه خود دارای مسائل و مشکلاتی است که نیازمند به پژوهش و تحقیق جامعی می باشد. لذا بسیاری از پیروان صدیق حکمت متعالیه در عین پذیرش آن، از طرح انتقاد از آراء صدرالمتألهین خودداری ننموده اند. حدوث مبنای نظریه «خلق از عدم» است ملاصدرا حدوث را بوسیله حرکت جوهری اثبات می کند. نتایج حرکت جوهری علاوه برآنکه با نصوص دینی همخوانی ندارند؛ ملاصدرا آیات قرآنی را تحت تاثیر حرکت جوهری بر خلاف معانی ظاهری آیات تفسیر کرده است. در ناحیه دلایل نیز با انتقادات جدی مواجه است. از جمله: نارسا و ناتمام بودن استدلال های ارائه شده و نیاز به ارائه دلیل شفاف و جامع و مانع در اثبات نظریه حرکت جوهری است و به نظر می رسد اشکالات وارد بر دلایل اثبات نظریه حرکت جوهری مورد پذیرش معتقدان این نظریه بوده است تا جایی که بزرگانی همچون علامه طباطبایی ضمن پذیرش اشکالات وارده خود به اقامه استدلال در این مقام پرداخته اند. این نظریه با توجه به چالش ها و اشکالاتى که مطرح است. التزام به درستى آن و پذیرش آن را مشکل و با تردیدهای جدی مواجه ساخته است.
پیوند موسیقی با علوم بیانی؛ تغییری معرفت شناختی در اندیشه ی انسان رنسانس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موسیقی در قرون وسطی در زمره ی علوم عددی بود، اما با ظهور انسان گرایی در دوران رُنسانس به علوم بیانی پیوست. این دگرگونی تغییری بنیادی در حوزه ی معرفت شناسی موسیقی را نشان می دهد و مطالعه پیرامون آن ابعاد گوناگونی از اندیشه ی انسان غربی را هویدا می کند. مطالعه ی تاریخی-تحلیلی حاضر به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه تغییری در بنیادِ معرفت شناختی موسیقی از قرون وسطی تا رنسانس در غرب رخ داده است. بررسی رَوند تحولات فکری طی قرون وسطی نشان داد که چگونه علم موسیقی از حیث موضوع جایگاه والایش را میان علوم عددی از دست داد و به حیطه ی علوم میانی رفت. اما انسان رنسانس این جایگاه را نیز برنتابید و موضوع موسیقی نظری را به علم تجربیِ آکوستیک مرتبط دانست. در این برهه موسیقی عملی و آهنگسازی نیز به یاران متجانس شان در میان علوم بیانی گِرویدند. این امر باعث شد تا موسیقی بنیان های نظری مورد نیازش را به ویژه در ساحت آفرینش از علوم بیانی اخذ کند و به سیاق آن ها درآید. بدین ترتیب موسیقی پایگاه معرفتی اش را میان امور تغییرناپذیر از دست داد و به حیطه ی تغییرپذیرها رفت. حیطه ای که جولانگاه اندیشه و عقاید و قلمرو سوبژگی انسان رنسانس بود.
نوآوری علامه طباطبایی در مسئله نسبت اختیار و ضرورت علّی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲
5 - 30
حوزههای تخصصی:
یکی از اصول فلسفی متناقض با بحث اختیار، قانون ضرورت علّی است. جبر فلسفی از جوانب متعددی اختیار را تهدید نموده و سبب ایجاد شبهاتی در این زمینه شده است. فیلسوفان و متکلمان بر اساس مبانی فکری خود با این مسائل مواجهه متفاوتی داشته اند. این پژوهش در صدد است ضمن بیان نظرات علامه و نحوه مواجهه ایشان در خصوص مسائل پیرامون اختیار به نوآوری های ایشان در این زمینه اشاره کند. در پژوهش حاضر به روش توصیفی- تحلیلی، شبهات وارده از جانب علیّت بر مسئله اختیار تبیین و با تدبّر و تفحص در آثار علامه و تحلیل بیانات وی، این مسائل بررسی گردیده و بدان ها پاسخ داده شده است. علی رغم شباهت سخنان علامه با سایر فیلسوفان در این زمینه، نوع پردازش مطالب و نقش مبادی ایشان در پاسخ های ارائه شده، وجه تفاوت دیدگاه علامه را از سایرین نشان می دهد؛ به صورت ویژه نظر ابداعی علامه در گزینه های زیر مشهود است: تلازم بین وجوب و امکان به جای تقدم و تأخر، منشئیّت وجود مطلق برای تمام عالم به جای علم، تعریف اختیار به رهاشدن از غیر و خودشکوفایی (وجود شکوفایی)، شکل گیری رابطه طولی از تمام حیثیّت، عینیّت فاعلیّت خداوند و فاعل مختار در فعل.
Al-Fārābī’s Phenomenology of the Political Imagination
حوزههای تخصصی:
The fate of al-Fārābī as a political philosopher is currently at stake. In the contemporary scholarship devoted to al-Fārābī, a debate has been waged for several decades between those scholars defending the legacy of Leo Strauss, namely Mushin Mahdi, Miriam Galston, and Charles Butterworth, who view al-Fārābī as a political philosopher par excellence by privileging his political texts as holding the esoteric key to deciphering his philosophy as a whole and scholars such as Dimitri Gutas and David Reisman who rebut Strauss by claiming that one cannot decisively distinguish between his political philosophy and other extant texts in his corpus. Instead of rehearsing their positions here, I wish to offer a new path forward by turning to al-Fārābī’s account of the imagination as a means to investigate the phenomenon of political community. This paper shall argue that al-Fārābī’s exposition of political community is primarily informed by a phenomenological naturalism adopted from Aristotle that is primarily oriented by how the human soul encounters phenomena by engaging with the surrounding world via the faculty of the imagination. In what follows, I shall briefly sketch the role of the imagination in Aristotle’s De Anima and Rhetoric before turning to al-Fārābī’s own phenomenology of the imagination in his political treatises ranging from the Attainment of Happiness (Taḥṣīl al-Sa‘āda) and Selected Aphorisms (Fuṣūl al-Muntaza‘a) to the Political Regime (Kitāb al-Siyāsa al-Madaniyya) and the Opinions of the Citizens of the Virtuous City (Mabādi’ Ārā’ Ahl al-Madīna al-Fāḍila).
Life Beyond the Sustainable City Phenomenology, Post-Urban Politics, and the Environmental Crisis
حوزههای تخصصی:
Phenomenology provides us with a method for critiquing the tools and technologies we use to power our cultures, support our cities, and maintain our state institutions. The environmental crisis that we currently have is inextricably tied to various political crises as well; and how we envision the tools, media, and material structures of our world are tied to these crises. Informed by an Husserlian conception of personhood and consciousness, an anarchic communitarian politics gives us a moral grounding for a critique of liberalism, capitalism, neoliberal democracy, the State, an assumed urban future, and the concept of “sustainability” as it relates to the existential threat of climate change and global warming. Thinking “outside the city” and “outside civilization,” we come to look to the anarchic communitarian leanings of Diogenes and indigenous peoples for a view of a future that does not sustain the status quo but instead radically re-envisions it.Phenomenology provides us with a method for critiquing the tools and technologies we use to power our cultures, support our cities, and maintain our state institutions. The environmental crisis that we currently have is inextricably tied to various political crises as well; and how we envision the tools, media, and material structures of our world are tied to these crises. Informed by an Husserlian conception of personhood and consciousness, an anarchic communitarian politics gives us a moral grounding for a critique of liberalism, capitalism, neoliberal democracy, the State, an assumed urban future, and the concept of “sustainability” as it relates to the existential threat of climate change and global warming. Thinking “outside the city” and “outside civilization,” we come to look to the anarchic communitarian leanings of Diogenes and indigenous peoples for a view of a future that does not sustain the status quo but instead radically re-envisions it.
اثربخشی آموزش فلسفه بر هوش هیجانی نو آموزان پسر در مقطع پیش دبستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف آگاهی از تأثیر آموزش فلسفه بر هوش هیجانی نو آموزان پسر در مقطع پیش دبستانی و با استفاده از روش پیش آزمون پس آزمون همراه با گروه کنترل و گروه آزمایش انجام شد. ابزار مورداستفاده، پرسش نامه هوش هیجانی تزل (2010) بود و به منظور تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون های آمار توصیفی و استنباطی همچون تحلیل کواریانس تک متغیره و نرم افزارspss نسخه 23 استفاده شد. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش متغیر مستقل (آموزش فلسفه کودکان) توانست منجر به ایجاد تفاوت معنادار در میانگین نمرات متغیر وابسته (هوش هیجانی) در مرحله ی پس آزمون در سطح خطای 05/0 گردد که با کنترل متغیرهای مداخله گر، میانگین نمرات هوش هیجانی با آموزش فلسفه افزایش یافت. همچنین نتایج تحلیل کواریانس چندمتغیری، تأثیر آموزش فلسفه را بر ابعاد هوش هیجانی نوآموزان نشان داد که منجر به ایجاد تفاوت معنادار در میانگین نمرات متغیرهای ادراک و ابراز هیجانی، شناخت و تحلیل هیجان ها و نیز مدیریت هیجان ها در مرحله ی پس آزمون در سطح خطای 05/0 شد؛ و میانگین نمرات متغیرهای ادراک و ابراز هیجانی، شناخت و تحلیل هیجان ها و نیز مدیریت هیجان ها افزایش یافت. ازاین رو می توان نتیجه گرفت این امکان وجود دارد که با انجام نوآوری هایی در روند آموزش وپروش کودکان، بتوان هوش هیجانی و قدرت کنترل هیجان ها در کودکان را افزایش داد.
بررسی اثربخشی آموزش فلسفه بر پرورش استدلال و خلاقیت دانش آموزان (مورد مطالعه: دختران مقطع متوسطه اول شهر ایلام)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش فلسفه بر پرورش مهارت های استدلال و خلاقیت دانش آموزان دختر متوسطه اول بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. جامعهآماری کلیه دانش آموزان دختر متوسطه اول شهر ایلام در سال تحصیلی 1399-1400 می باشد (4850 نفر). نمونه پژوهش 40 نفر از این دانش آموزان است که طبق نرم افزار جی پاور به شیوه نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده اند، ابتدا از دو منطقه آموزش و پرورش شهر ایلام یک منطقه و از بین مدارس متوسطه اول دخترانه یک مدرسه و سپس از بین دانش آموزان 40 نفر انتخاب و در دو گروه آزمایش (20 نفر) و کنترل (20 نفر) به صورت تصادفی قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت 9 جلسه یک ساعته، تحت آموزش فلسفه به وسیله داستان های فلیپ کم قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ آموزشی را دریافت نکرد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه خلاقیت عابدی (1363) و پرسشنامه استدلال تامسون (2005) استفاده شده است. جهت تحلیل داده ها، آزمون کواریانس چند متغیره و آزمون t به کار گرفته شده است. یافته های پژوهش نشان داد که آموزش فلسفه بر افزایش خلاقیت و استدلال دانش آموزان موثر بوده است. آموزش فلسفه موجب بالارفتن قدرت پردازش اطلاعات می شود و تمرکز دانش آموزان را بر ابعاد مختلف یک مسئله بالا می برد، در نتیجه می تواند خلاقیت و استدلال را در آنها بالا ببرد.
بررسی رویکرد تربیت ذهن بر مبنای دیدگاه حکمت متعالیه با تاکید بر تقویت قوه خیال درآموزش کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
33 - 51
حوزههای تخصصی:
نقش تربیت ذهن و تاثیر آن بر رشد عقلانی کودکان موضوعی است که اخیرا مورد توجه جدی صاحب نظران عرصه تعلیم و تربیت قرار گرفته است. سابقه طرح این مساله را می توان در آثار قدما بویژه صدرالمتالهین جستجو کرد. تبیین تفاوت دیدگاه صدوری ملاصدرا با سایرین در زمینه نقش آفرینی قوه خیال و ترجیح علم حضوری نسبت به علم حصولی در حکمت متعالیه، زمینه ساز مباحثی است که می تواند الگوی بدیعی از تربیت ذهن را به روی صاحب نظران بگشاید. این مقاله ضمن بیان موضوع شناخت و نحوه حصول علم اختلاف نظر بین حکمای مشاء را با صدرالمتالهین شیرازی در تربیت ذهن بررسی می کند. بر خلاف سایر اندیشمندان که منشاء علم را صورت های ذهنی حلول کننده در نفس قلمداد می کنند که به شکل حصولی قابل ادراک است، ملاصدرا آن را حاصل ابداع و خلق در نفس دانسته که به شکل حضوری و با مشارکت فعال قوه خیال ایجاد می شود. بر این اساس به نظر می رسد در فرایند آموزش و پرورش، تربیت قوای ذهن به تنهایی برای رشد فراگیران کفایت نمی کند؛ لذا ضرورت دارد تا در برنامه های آموزش فلسفه به کودکان راه های تقویت قوه خیال نیز به عنوان یک عنصر کلیدی و تاثیرگذار، محور فعالیت برنامه ریزان آموزشی کشور قرار گیرد.
آئورا و تکینگی دیفرانسیلی (به سوی یک زیبایی شناسی ماتریالیستی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
235 - 250
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر کوشیده است مفهوم بنیامینی آئورا را در نظریه دیفرانسیل لایبنیتس و برداشت ویژه دلوز از تکینگی، ریشه یابی نموده و بر اساس آن توضیح دهد. دلوز بواسطه اثرپذیری خود از لایبنیتس، برداشتی ویژه از تکینگی ریاضیاتی ارائه می دهد که می توان آن را دقیقا معادل اکسترمم در حساب عمومی منحنی ها دانست. با متقاطع نمودن مفهوم آئورا با نظریه دیفرانسیل، سپس کشف هم ارزی های مفهومی، شناسایی نودها (گره گاه های تقاطع) و تولید یک بلوک تلاقی، نشان داده شد که می توان آئورا را به مثابه یک تکینگی در منحنی های مکان- زمان زیباشناختی شناسایی نموده و توضیح داد. سپس بر اساس این روش تجربی، تلاش گردید طرح اولیه و پیشنهادی یک زیبایی شناسی ماتریالیستی، به عنوان دستاورد جنبی پژوهش، صورت بندی شود. بر اساس این طرح، ایده اصلی زیبایی شناسی ماتریالیستی پیشنهادی، متقاطع نمودن نظام زیبایی شناختی با نظام های علمی برای تولید بلوک ها و مناطق تلاقی ست، به نحوی که بتوان مفاهیم زیباشناختی مستقر در این بلوک های تلاقی را به صورت توابع علمی- مادّی بازسازی نمود. برای تفهیم این موضوع، از نظریه مجموعه ها در ریاضیات کمک گرفته شد.
اهمیت تناسب در هنر معماری و موسیقی با تمرکز بر اندیشه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
410 - 421
حوزههای تخصصی:
هدف : یافتن ارتباط بین دیدگاه های افلاطون و مشترکات زیباشناختی موسیقی و معماری است. روش پژوهش : تحلیلی توصیفی. نسبی بودن نظریات و اختلاف آراء، از بزرگترین موانع و محدودیت های این پژوهش بشمار می رود. پرسش اصلی پژوهش: آیا می توان با توجه به دیدگاه های افلاطون مشترکاتی بین معماری و موسیقی یافت. در این پژوهش فرضیه خاصی وجود ندارد و پاسخگویی به پرسش نمی تواند به منزله یک فرضیه بدیع مطرح باشد. وجود ریتم، هارمونی و تقارن در معماری و موسیقی به ما نشان می دهد این دو هنر دارای اشتراکات زیادی هستند. بناهای بجا مانده از دوران باستان تا بناهایی که امروزه وجود دارند؛ بیانگر پیوندی مفهومی میان موسیقی و معماری هستند و می توان گفت در هر برهه ای از زمان هر دو هنر، پیام آور مفاهیمی واحد بوده اند. این ارتباط تا اندازه ای است که بعضاّ از معماری بعنوان موسیقی منجمد یاد کرده اند. این پیوندها دارای ارتباطات و نقاط اشتراکی می باشند که این وجوه تشابه و اشتراکات در این رده ها قابل تعریف و دسته بندی است: کالبدی، بصری، مفهومی، شناخت شناسی، عملکردی، زیباشناختی، ساختاری، فرهنگی، زمینه ای ...
نقد و تحلیل پارادوکس تلقین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
31 - 54
حوزههای تخصصی:
: تلقینْ عملِ القا و انتقالِ عقاید به دیگری است که موجب می شود شخصی که به او تلقی شده آرا و ایده های ابرازشده را مصون از خطا و بازنگری بپندارد. نادیده انگاشتنِ شواهد و ادله مخالف موجبِ تضعیفِ قوه استدلال و عقلانیت و بروز جزم اندیشی خواهد شد. اما رویکردهای ضدتلقین نیز در ترویج و بسط دیدگاه های بنیادین خود از روش های تلقینی بهره می برند. این وضعیت به بروز پدیده ای با نام «پارادوکس تلقین» منجر می شود. پرسش این است که آیا می توان از تلقین اجتناب کرد و اگر پاسخ منفی است کدام نوع تلقین نه تنها ضروری بلکه مفید است؟ کسانی که تلقین را مفهومی یکسره منفی ندانسته و به ابعاد مثبت و غیراختیاری آن اشاره کرده اند، برای پاسخ به پارادوکس فوق، به راه حل هایی مانند جهان - تصویر، تقویت عقلانیت و آغازگری متوسل شده اند. این پژوهشِ کیفی، با شیوه تحلیل مفهومی و روش تطبیقی، پس از نقادی راهِ حل های مطرح شده، رویکردی بدیل برای درک بهتر ضرورت تلقین و جایگاه آن در اندیشه و حیات آدمی معرفی کرده است. مدعای پژوهش این است که با توسل به شناخت شناسی و تمایز میان دو گونه دانشِ صریح و ضمنی می توان از تلقین ضمنی سخن گفت. درواقع، بخش منفی و زدودنی تلقین مربوط به جنبه صریح و قابلِ بیانِ تلقین در قالب گزاره ها و آموزه های صریح است، حال آنکه تلقینِ ضمنی، به واسطه ماهیتِ زمینه ای، رویه ای، روایی و پیروی خاص از قواعد، مؤلفه حیاتی برای به اشتراک گذاشتن و انتقال تجربه های زیسته و درک شهودی افراد از جامعه و فرهنگ خود می باشد.
اثبات وحدت شخصی وجود به روش اصل موضوعی بر مبنای فلسفه صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روش اصل موضوعی، شیوه ای در استدلال و پایه ریزی علوم قیاسی است که با مبنا قرار دادن تعداد معدود و محدودی مبادی اولیه تصوری و تصدیقی تحت عناوین اصطلاحات تعریف نشده، تعاریف، اصول متعارفه و اصول موضوعه و با استفاده از ابزار منطق، در سایه گریز همیشگی از تناقض و دوری از خطا در جریان استدلال، بستر یک ساختار علمی متقن را ایجاد می نماید. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا به روش اصل موضوعی می توان اثبات یکی از مسائل حکمت متعالیه یعنی «وحدت شخصی وجود» را بازسازی نمود؟ و فرضیه موردنظر این است که می توان با لحاظ مقدماتی ازجمله چهار اصطلاح تعریف نشده که اولین آنها «وجود» است و نیز هفت تعریف، همچون تعریف اصیل و اعتباری، همچنین اصول متعارفه ای مانند «ما اشیای کثیری را ادراک می نماییم» و در نهایت تنها اصل موضوعه یعنی «اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت» که هرچند خود در حکمت متعالیه اثبات گردیده، ولی در این سیر استدلالی خاص به عنوان یک اصل موضوعه پذیرفته شده، با شیوه ای در حد امکان نزدیک به این روش، این اثبات را انجام داد.
فلسفه میان فرهنگی با تأکید بر نقش «دیگری» از منظر برنارد والدنفلس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چگونگی مواجهه با «دیگری» و سپس نقش تعیین کننده آن در اتخاذ رویکرد میان فرهنگی، در میان فیلسوفان این حوزه اهمیتی انکار ناپذیر دارد. برنارد والدنفلس، فیلسوف میان فرهنگیِ معاصر، مواجهه با «دیگری» را نوعی مواجهه پارادوکسیکال می داند که می توان از آن به حضورِ امرِ غایب یاد کرد. این فیلسوف آلمانی، رویکردی حداکثری نسبت به مواجهه با «دیگری» را برگزیده و راه خود را از دیگران با بیانِ «امرِ بیگانه» به جای «دیگری» جدا کرده است. «امر بیگانه» در عینِ اینکه نفیِ سوژه نبوده و ریشه در «من» دارد، به هیچ عنوان قابل فروکاست به امری آشنا یا امرِ از آنِ من و یا قابل فروکاست به نظم پیشین نبوده و نیست. در واقع تبعات مهم نظریِ این نگرش با روش «پدیدارشناسیِ امر بیگانه» همسو با اقتضائات دنیای چند صدایی معاصر و زیست امروزی است و حتی نه امروز که در کل، حیات انسانی چیزی جز حرکت مدام در-میانِ امور نبوده و به سبب بدنمندیِ انسان چنین اقتضائی ممکن گردیده است. فلسفه میان فرهنگیِ والدنفلس، توجه به همین مسئله با همه نوآوری ها و حل مسائل پیشین با بنیانی نو و بدیع می باشد.
بررسی تطبیقیِ کاربست «منابع معرفتی غیرهمگانی» نزد صدرالمتألهین و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۰۴
5 - 24
حوزههای تخصصی:
چگونگی و روش به کارگیری منابع معرفتی به تناسب علوم مختلف، نقش مهمی در اعتبار و گستره آن دانش دارد. صدرالمتألهین و علامه طباطبایی علی رغم استفاده از مقدمات بدیهی و روش برهانی برای اثبات گزاره های فلسفی، از دیگر منابع معرفتی نیز بهره می برند؛ اما در نحوه استفاده از این منابع یکسان نیستند. پژوهش حاضر با روش تحلیلی- توصیفی در صدد مقایسه روش به کارگیری «منابع معرفتی غیر همگانی» نزد ملاصدرا و علامه طباطبایی است و به این پرسش پاسخ می دهد که دو فیلسوف در نحوه به کارگیری منابع مذکور چه اشتراکات و افتراقاتی با یکدیگر دارند؟ رهیافت حاصل از پژوهش نشان می دهد دو اندیشمند در بهره گیری از منابع معرفتی غیر همگانی جهت مسئله سازی، روشن سازی مسئله و کشف حد وسط برهان، با یکدیگر اشتراک دارند؛ اما از این منابع در جایگاه مقدمات برهان و تأیید استدلال به نحو یکسان استفاده نمی کنند. ملاصدرا در هر دو مقام، از منابع و ابزارهای وحیانی و شهودی بهره می برد؛ اما علامه طباطبایی نه تنها در مقدمات بلکه جهت تأیید براهین فلسفی نیز از این منابع استفاده نمی کند. به این وسیله علاوه بر پرهیز از تفسیر به رأیِ وحی، نظامی ریاضی وار با قابلیت دستیابی به یقین منطقی ارائه می دهد.
«هویت فردی» و مبانی انسان شناختی آن در اندیشه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
236 - 215
حوزههای تخصصی:
امروزه «هویت فردی» یکی از مهم ترین و چالش برانگیزترین مسائل در حوزه علوم انسانی به شمار می رود. در میان فلاسفه ای که به این مسئله پرداخته اند، بررسی دیدگاه ابن سینا از اهمیت والایی برخوردار است؛ چرا که با اهتمام ویژه به «نفس» و «بدن» و عدم غفلت از یکی به نفع دیگری، ساختار وجودی انسان را هم به لحاظ بالینی و هم به لحاظ مباحث نظری مطالعه کرده است. در پژوهش حاضر از زاویه ای بدیع مبانی انسان شناختی ابن سینا از جمله «ترکیب ساحت وجودی انسان از نفس و بدن»، «حدوث نفس»، «دوگانگی نفس و بدن» و «ارتباط متقابل نفس و بدن» در جهت استنباط مباحث پیرامون هویت فردی بازخوانی می گردد. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که مبانی انسان شناختی مذکور، ظرفیت مناسبی برای تبیین مباحثی چون «مفهوم شناسی هویت فردی»، «مباحث مربوط به "خود" و تفاوت آن با هویت فردی»، «ویژگی های ایجابی و سلبی هویت فردی»، «شرح هویت منسجم»، «مؤلفه های سازنده هویت فردی» و «فرآیند شکل گیری آن» را دارد و می تواند مباحث مذکور را به شیوه عقلانی ، تفهیم نماید.
بررسی چگونگی مجال یادگیری دادن و تحلیل مراحل و ابعاد آن در الگوی تدریس هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
301 - 316
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر به دنبال بررسی الگوی تدریسِ مارتین هیدگر، به عنوان یکی از مؤثرترین فیلسوفان اگزیستانسِ قرن بیستم است. هیدگر، فرآیند تدریس را منادی به «مجالِ یادگیری دادن» تعریف می کند و آموختنِ چگونگی این مجال دهی توسط آموزگار را امری ضروری و در عین حال دشوار می داند. از این روی در این نوشتار با تمرکز بر تعریف فوق، پس از بیانِ بایسته های امرِ تدریس و ایضاحِ مفهوم یادگیری در اندیشه هیدگر، به تحلیل و واکاوی چگونگی مجال دادن و بررسی ابعاد و مراحل آن با توجه به الگوی تدریس هیدگر خواهیم پرداخت. با مطالعه و بررسی آثار مختلف هیدگر به ویژه بررسی پدیداری الگوی تدریس وی در این نوشتار مشاهده خواهیم کرد که: اولاً، او در نظام فکری و تعلیمی خود تلاش نموده تا تعریف جدیدی از امر تدریس و یادگیری ارائه دهد که از سنت فکری زمانه او کاملاً جدا و بیگانه و در عین حال هماهنگ با اندیشه خودِ اوست. ثانیاً، او تدریس را دارای ابعاد و مراحلِ پدیداریِ مختلفی می داند که غفلت از آن ها موجب عقیم گشتن فرآیند تعلیم خواهد شد. از میان این ابعاد و مراحل مختلف، در این پژوهش مباحث ذیل مورد توجه قرار گرفته است: فرآیند تعاملی یادگیری، موضوع مورد اهتمام، مواجهه وجودی، ایجاد اشتیاق، گوش سپاری، خروج از قلمرو مأنوس، پرسشگری و جهش.
علت های چهارگانه اثر هنری با تأکید بر حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۷۶)
115-130
حوزههای تخصصی:
هرچند تمدن اسلامی از دیرباز شاهد تبلور آثار هنری بوده، اما در این تمدن فاقد حکمت (فلسفه) هنر دینی هستیم. با این حال می توان براساس حکمت اسلامی درباره هنر اسلامی نظریه پردازی کرد. آموزه علت های چهارگانه یکی از آموزه های مهم در حکمت اسلامی است که می توان از این آموزه در هنر اسلامی بهره برد. علت فاعلی و علت غایی هنر اسلامی در نهایت به حق تعالی می رسد. علت صوری آثار هنری نیز هرچند در وهله نخست به عالم مثال می رسد، اما نهایتا این علت نیز به عالم عقل و بالاتر از آن به صقع ربوبی منتهی می شود. علت مادی آثار هنری نیز به آثار مصنوع و طبیعت می رسد.