فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۰۸۱ تا ۱٬۱۰۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
133 - 150
حوزههای تخصصی:
کانت هر سه مسئله اساسی فلسفه را به مسئله ای یگانه و نهایی (انسان چیست؟) بازمی گرداند و حلّ آن را بر عهده انسان شناسی فلسفی می گذارد. باری، اگر از این دید در مهم ترین اثر فلسفی کانت، یعنی نقادی عقل محض نظر کنیم، جای شگفتی است که این پرسش، دست کم با این صورت بندی، از آن غایب است؛ البته، اقتضای فلسفه استعلایی همین است که این پرسش، بدین صورت ماهوی اساساً در آن قابل طرح نباشد؛ چراکه سیر فکر استعلایی سرانجام به سوژه منتهی می شود و نه انسان. اما به رغم خوانش هایدگر از کانت، نباید گمان کرد که وی پرسش از ذات انسان را سرانجام در جهت تثبیت یک متافیزیک سوبژکتیویته به جریان می اندازد. آموزه وحدتِ استعلاییِ ادراکِ نفسانی کانت، نه تنها بیانگر یک نظریه متافیزیکی بر محور سوژه نیست، بلکه صورت بندی دیدگاه کلی انسان شناختی کانت است در بستر فلسفه استعلایی و در چارچوب عقل نظری، که صورت متکامل آن در انسان شناسی اخلاقی او تبلور یافته است. هسته مرکزی این دیدگاه انسان شناختی را موقعِ دوگانه انسان در کیهان تشکیل می دهد، که بر حسب آن می توان تنش میان مرکزیت و هم زمان، حاشیه ای بودن موقع او نسبت به جهان را در فروکاستْ ناپذیری اش بیان کرد. این دیدگاه انسان شناختی کانت را از جهت دوگانگی فروکاست ناپذیر نهفته در آن، «تنش انسان شناختی» می نامیم.
بررسی انتقادی تعاریف علت معدّه در فلسفه اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۴
35 - 61
حوزههای تخصصی:
علت معدّه از مباحث مهم و راه گشای هستی شناسی است که در تلقی صحیح در خداشناسی، جهان شناسی و انسان شناسی می تواند نقش بسزایی ایفا کند. با این همه، علت معدّه، کمتر واکاوی شده و گاه به یک تعریف مبهم از آن بسنده شده است. همین ابهام، علت معدّه را در بسیاری موارد به یک پاسخ اجمالی قالبی تبدیل کرده است. عبور از این تعریف قالبی و واکاوی دقیق چیستی علت معدّه می تواند زمینه ساز فهم عمیق و حل بسیاری از مسائل مثل شبهه تعارض علم و دین باشد؛ زیرا عللی که علوم آن را می کاوند و در صدد نفی یا اثبات آن اند، علل معدّه اند و علتی مثل واجب الوجود که دین از آن سخن می گوید، از سنخ علل موجده است. خطای اگوسنت کنت که تاریخ را به سه دوره ربانی، فلسفی و علمی کرده است، ناشی از همین جاست. در این تحقیق با روش تحلیل عقلی، تعاریفی که از علت معدّه صورت گرفته است، بررسی و کاستی هر یک نشان داده شده و معلوم شده است که علت معدّه در آنجا که به معنای وجود و عدم لازم سابق و به معنای مجرای فیض نیست، عاملی است که ماده را آماده کرده، قابلیت را در قابل به وجود می آورد و آن را مستعد دریافت فیض مفیض می کند.
تاملی در ساختار دوگانه شرطی در منطق ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابن سینا درباره شرطی ها بحث های مختلفی ارائه داده است. او در این بحث ها گاهی از شرطی مسور و گاهی از شرطی بدون سور بهره برده است. پرسش از چرایی این شیوه، مساله اصلی مقاله حاضر است. در این مسیر ابتدا نحوه ورود سور به بحث شرطیات توسط ابن سینا را بررسی می کنیم. سپس به پرسش چرایی بهره گیری از شرطی غیرمسور در کنار شرطی مسور توسط ابن سینا پرداخته ایم و پاسخ های ممکن را یک به یک بررسی و مناسب ترین را انتخاب کرده ایم. نشان داده ایم که در همه مباحثی که ابن سینا از شرطی غیر مسور بهره برده است، در حال تکرار آراء گذشتگان در باب شرطیات است. در حالی که مباحث شرطی مسور با نظر به مباحث مرتبط با حملی مسور شکل گرفته است. در مجموع به نظر می رسد که نسبت میان شرطی مسور و غیرمسور برای ابن سینا کاملا واضح نیست و این مطلب منشا ساختار دوگانه شرطی نزد ابن سینا و همچنین برخی از اختلافات پس از او درباره نظریه شرطیات بوده است.
پدیدارشناسی زیبایی شناختی تن محور مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
71 - 87
حوزههای تخصصی:
این مقاله سعی می کند هنر و زیبایی شناسی مرلوپونتی را با تمرکز بر پدیدارشناسی وی تبیین کند که مبتنی بر ادراک حسی بدنی است و نشان دهد که تحلیل های پدیدارشناسانه مرلوپونتی از بدن در نوشته های آغازین او مثل ساختار رفتار و به خصوص پدیدارشناسی ادراک در تحلیل هنر او در شکل گیری فلسفه هنر او عنصر تعیین کننده است. فرضیه اصلی این نوشته این است که بدن و هنر رابطه ای درهم تنیده دارند و اساس و شالوده پدیدارشناسی زیبایی شناختی مرلوپونتی را تشکیل می دهند؛ بنابراین، ادراک حسی و رابطه تنانه هنرمند با جهان، و انعکاس این مواجهه در اثر هنری دغدغه چیزی است که ما آن را پدیدارشناسی زیبایی شناختی تن محور می نامیم. افزون براین، در این پدیدارشناسی، نقاشی شیوه ای تفکر است که مرلوپونتی با استناد به آثار سزان به تحلیل آن پراخته است و همچنین، زیبایی شناسی بدن محور و درنتیجه پیوند تنگاتنگ بدن و هنر از یافته های دیگر این مقاله است. در این نوشته سعی شده است تحلیل ها با استناد به آثار کلیدی این فیلسوف پیش برود.
حوزه های مفهومی واژه «هدایت» در قرآن کریم در چارچوب رویکرد تحلیل انتقادی چارتریس بلک از استعاره های مفهومی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۱ شماره ۹۲
155 - 190
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر همراه با تحلیل استعاره های مفهومی و کلیدهای مفهومی واژه «هدایت» در دوازده جزء آخر قرآن کریم به تبیین حوزه های مفهومی آن بر اساس رویکرد تحلیل انتقادی چارتریس بلک (1995) می پردازد. کلیدهای مفهومی فوق و مفهوم سازی آنان در قالب عوامل واژگانی خاص همراه با نمونه های قرآنی نشان داده شده و با حوزه های مفهومی مشخص تبیین گردیده است. روش تحقیق توصیفی–تحلیلی و در چارچوب زبان شناسی شناختی می باشد. پرسش اصلی در پژوهش حاضر تحلیل آن است که در تبیین استعاره های مفهومی و کلیدهای مفهومی واژه هدایت، کدام حوزه های مفهومی به کار رفته اند؟ در این راستا و با تحلیل آیات مورد بررسی حوزه های مفهومی حاصل از نتایج تحقیق عبارتند از: دین، سفر، آگاهی، توحید، نور، وحی، اختیار، درمان، تقوی، داوری، تلاش، پاداش، شرایط آب و هوایی، تکوینی بودن (آفرینش). بیشترین کاربرد این حوزه ها مربوط به حوزه دین و سفر است که خود کلیدهای مفهومی «دین هدایت است» و «زندگی معنوی سفر است» را برمی انگیزد.
برهان عینیت ذهن و ذهنی بر اتحاد عاقل و معقول(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۱ شماره ۹۲
191 - 212
حوزههای تخصصی:
حکیم سبزواری در فضای حکمت متعالیه و با مبانی مسلّم متعالی و گذر از چارچوب مماشات با مبانی فلاسفه پیشین، به اقامه براهینی در اثبات اتحاد عقل و عاقل همت گماشته است. برخی مبادی این براهین در پوسته و ظاهر، نه در مغز و محتوا، همان مبادی حکمای پیشین است. از جمله این براهین، تکیه بر عینیت ذهن و ذهنی است. این برهان بر مبانی مسلّم و متقن حکمت متعالیه مبتنی است. از جمله این مبانی است: شناخت دقیق ذهن و رابطه وجودی آن با ذهنیات، نیز چیستی و هویت علم و رابطه نفس و قوا که همه از مبانی خاص حکمت متعالیه است. این برهان در گام اول به عنوان تأییدیه ای بر اتحاد عاقل و معقول مطرح شده است زیرا به نظر می رسد از تشبیه رابطه ذهن و ذهنی با رابطه خارج و خارجی و تمثیل آن دو به یکدیگر کمک می گیرد. اما در گام واپسین، استناد به مبانی ویژه حکمت متعالیه و فضای حاکم بر آن، به قوت خود می گراید و به عنوان برهان مطرح می گردد و شائبه تشبیه و تمثیل ذهن به خارج را می زداید، از این منظر که ذهن از مراتب خارج است و رابطه خارج و خارجی بر همه مراتب عین حاکم است.
بررسی و نقد تحلیلی دیدگاه امیل دورکیم در باب منشأ دین از منظر شهید مطهری و جان هیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای فلسفه دین سال ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۳)
101 - 118
حوزههای تخصصی:
دین یکی از عناصر و پدیده هایی است که از دیرباز بشر با آن سروکار داشته و هیچ دوره ای را نمی توان یافت که در آن دین وجود نداشته باشد. منشأ این پدیده مهّم همواره ذهن بسیاری از انسان ها را درگیر کرده و دیدگاه های مختلفی پیرامون این مسئله شکل گرفته است. امیل دورکیم بر این باور است که دین منشأئی اجتماعی دارد و عاملی برای وحدت و یکپارچه سازی جامعه است تا جامعه از تضادها و تعارضات خلاصی یابد و ورای این نمی توان منشأ و کارکردی برای دین قائل شد. در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی سعی بر این است تا به تبیین مبانی دورکیم دراین باره و نقد دیدگاه او از منظر شهید مطهری و جان هیک پرداخته شود. مبنای اصلی نظریه دورکیم همان توتمیسم است، اما هیچ مدرکى دال بر این امر وجود ندارد که توتمیسم به همان سان که دورکیم تصور مى کرد، پدید آمده باشد و سرچشمه نهایى دیگر ادیان باشد. از سوی دیگر، یکسان انگاری آموزه های دینی با آموزه های اجتماعی، نفی کارکردهای اخلاقی، معنوی، اقتصادی و شخصی دین و تمرکز صرف بر کارکرد اجتماعی آن و نسبی گرایی و عدم قابلیت تسّری این نظریه به تمام ابنای بشر، از جمله ی مواردی است که بطلان نظریه ی دورکیم را آشکار می سازد.
بازخوانی تفسیر هایدگر از تفکر شاعرانه هولدرلین در پرتو روی آورندگی به غیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
55 - 75
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر تأملات هایدگر را درباره تفکر شاعرانه هولدرلین از منظر مسئله اساسی روی آورندگی به غیر در نظر می آورد. پس از خارج شدن فلسفه های غربی از اطلاق اولیه شان، این مسئله پیش روی متفکران غربی قرار گرفت که اگر دیگر امکان دفاع از اطلاق فلسفه و تمدن غربی میسر نیست، چگونه می توان به دیگری و غیر نظر کرد؟ متفکران غربی، از جمله هایدگر، پرسش مذکور را چنان جدی مطرح کردند که از پی طرح آن، در جست وجوی راه های تازه ای در تفکر به قصد پی جویی سرآغازهای اصیل تر برآمدند. در این مقاله کوشش های هایدگر در پیمودن این راه را با نظر به آنچه خود او «تفکر شاعرانه هولدرلین» نامیده است، دنبال می کنیم. بدون تردید، از نظر هایدگر شعر برخلاف تصور اندیشه متافیزیکی که آن را در مرتبه ای فروتر از مفهوم پردازی فلسفی قرار می دهد، جایگاه اصیلی است که در آن امکان آشکارگی اصیل عالم فراهم می شود. هایدگر در این آشکارگی اصیل، امکان فراروی از ضابطه غالب فرادهش غربی، یعنی ضابطه سوژه-ابژه را دنبال می کند. مادام که غیر (دیگری) به مثابه ابژه ای بی روح و خالی از هر نوع تمایز پیشاروی ما قرار گیرد، آنچه از مواجهه با دیگری برجا می ماند، فقط شبحی رنگ پریده از دگربودگی است که به سختی نشانی از حقیقتِ دیگری دارد؛ بنابراین، پرسش های راهنمای مقاله حاضر این است که چگونه می توان در پرتو تفکر شاعرانه هولدرلین در جوار دیگری سکنی گزید؟ تفکر شاعرانه چه امکاناتی برای روی آورندگی اصیل به غیر فراهم می آورد؟
ارزیابی استدلال های برون گرایانه رایت و نونان علیه شکّاکیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۶)
105-119
حوزههای تخصصی:
پاتنم نشان می دهد که پذیرش برون گرایی معنایی مستلزم کذب فرضیه شکاکانه مغزهای درون خمره و در نتیجه، عدم موفّقیت شکّاک در اثبات مدّعای خود است که به لحاظ معرفتی دوری است. مقاله حاضر به ارزیابی تلاش رایت و نونان در ارایه تقریری قابل قبول از استدلال پاتنم اختصاص دارد. اما (1) استدلال های رایت و نونان در بهترین حالت تنها می توانند نشان دهند که من مغزی درون خمره نیستم امّا بدون استفاده از مقدّمه ای کمکی قادر به اثبات این مطلب نیستند که ما مغزهایی درون خمره نیستیم؛ (2) برخلاف ادّعای رایت، این مقدّمه استدلال او که در زبان مغزهای درون خمره عبارت «مغز درون خمره» به مغز درون خمره ارجاع نمی دهد و نتیجه حاصل از آن، یعنی زبان من متفاوت از زبان مغزهای درون خمره است، منجر به دوری بودن استدلال او می شود؛ و (3) تلاش نونان برای مصون ماندن از اشکال دوری بودن نتیجه نداده و استدلال رایت نیز به لحاظ معرفتی دوری است.
بررسی متناقض نمای اختیار انسان و تقدیر الهی در فلسفه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
395 - 406
حوزههای تخصصی:
برخی تعارضاتِ فلسفی - کلامی در مبحث علم پیشین، اراده و قدرت خداوند با مساله جبر و اختیار انسان همچنان مورد نزاع و گفتگوی شارحان و صاحب نظران است. بازخوانی و تحلیل آراء ابن سینا درباره تأثیر اراده انسان در نظام علی و معلولی عالم و راهکار وی در حل متناقض نمای اختیار و تقدیر الهی تحقیق در این مسأله را ضرورت می بخشد. ابن سینا نظام اراده و اختیار را ضمن علم عنایی خداوند به نظامِ احسن تبیین می کند. نزد ابن سینا قضای الهی همان علم کلی خداوند به نظام احسن است و از این علم، موجودات ممکن پدید می آیند. به نظر او بر اساس قضای الهی، انسان دارای نوعی اراده است که با اختیار آنچه که قوه ناطقه آن را خیر تشخیص می دهد مورد اراده و مشیت خداوند قرار گرفته است. اختیار و اراده انسان می تواند قوه شوقیه یا عملی خود را - بجای آنکه تحتِ انگیزش قوای پست تر حیوانی نظیر قوای شهوانی یا غضبی باشد- در جهتِ تحقق صور عقلی متحقق سازد. در اخذ و التفات به چنین امکانی است که انسان در مسیر تقدیر یعنی اعطای اختیار به معنای گزینش خیر و زیبایی و خوبی، از طریق قوه عاقله قرار می گیرد. از دیدگاه شیخ الرییس اختیار انسان، به معنای قرار گرفتن در طول اراده الهی و عنایت او برای فعلیت و تحقق نظام احسن است. این جستار با روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است.
نقد و بررسی «ایمان گرایی ناواقع گرا» با قرائت «دان کیوپیت»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
179 - 207
حوزههای تخصصی:
دان کیوپیت در جهان جدید مسیحی با تأثیرپذیری از اندیشه های پست مدرن و اخذ رویکرد ناواقع گرا، تبیین جدیدی از مسیحیت ارائه می دهد. او با طرح نظریه ایمان گرایی ناواقع گرا قصد دارد در دنیای جدید میان دین و مدرنیته وجه جمعی ایجاد کند. اساس نگاه دان کیوپیت بر عقل گرایی انتقادی و رویکرد عمل گرایانه بنا شده است و دین را گونه ای معنویت خالی از ساختارهای نظری و متافیزیکی معرفی می کند. بر این اساس با تقدم ماهیت ایمان بر متعلق آن، ادعا می کند تصور اساطیری کهن که نظمی عقلی و جاودانی و از پیش موجود برای ما در جهان قایل بود، باید کنار گذاشته شود. او با نفی پشتوانه های نظری و متافیزیکی دین از جمله مبدأ و معاد به عنوان مهم ترین رکن ادیان الهی، همچنان خویشتن و پیراونش را در فضای مسیحیت تعریف می کند و با تأکید بر ماهیت ایمان مدعی است مسیر صحیح ایمانی را نشان می دهد. رویکرد دانکیوپیت، قرائت واژگون و نادرست از دین است که هیچ قرابت ذهنی با ادیان الهی ندارد و بیش از آنکه بتواند شورانگیزی ایمانی داشته باشد، پیروانش را گرفتار رنج خودفریبی و تغافل از متعلق ایمان می کند. به لحاظ مبانی فکری نیز بر پوزیتیویسم بنا شده است و منجر به نسبیت گرایی مطلق خواهد شد.
طرحی برای روش شناسی مطلوب در فلسفه اولی با تأکید بر آراء اندیشمندان معاصر ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر درصدد پاسخ به این مسئله است که فیلسوف در پاسخ به مسائل فلسفی باید از چه روش و منابع معرفتی استفاده کند و در به کارگیری چه منابع و روش هایی محدودیت دارد. پیش فرض مقاله در پاسخ این است که میان غایت، موضوع و روش فلسفه رابطه مستقیم وجود دارد، و تعیین روش و منابع معرفتی مورد استفاده در فلسفه تابعی از غایت و موضوع فلسفه است. با ملاحظه موضوع و مسائل مطرح در فلسفه، آشکار می گردد که بحث از مشترکات میان موضوعات علوم یا واقعیت های گوناگون غایت اصلی فلسفه اولی است. سپس با در نظر گرفتن دو مرحله اساسی در روش شناسی علوم، یعنی اولاً طرح مسئله و فرضیه پردازی و ثانیاً سنجش و اکتشاف نظریه، به این نتیجه می رسیم که در مرحله طرح مسئله فلسفی، شهودهای خاص و همگانی (حسی- وجدانی)، نقل و تجربه (به عنوان زمینه ساز)، در کنار تحلیل های عقلی نقش دارند؛ اما در ناحیه سنجش و اکتشاف نظریات، باید قائل به تفصیل شد: اگر بر همگانی بودن اثبات پذیری مسائل فلسفی تأکید داشته باشیم، نسبت به عوارض وجود، صرفاً تحلیل های عقلی و نسبت به مبادی وجود و تقسیمات وجود (ناظر به موضوعات علوم) تحلیل های عقلی در کنار شهود، تجربه و استقراء به کار گرفته می شود؛ و اگر ارجاع معرفتی به نحو تفصیلی مد نظر نباشد، در هر سه مورد می توان در کنار تحلیل عقلی و تجربه، نقل قطعی را نیز به کار گرفت.
کرونا و پاسخ به رنج دیگری در پرتو تکلیف گرایی کانت و مسئولیت پذیری نزد لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
263 - 286
حوزههای تخصصی:
ویروس کرونا جوامع بشری را با آسیب های جسمی- روانی مواجه ساخته است. موضع اخلاقی اشخاص در مواجهه با رنج های مردم متفاوت است. کانت و لویناس پاسخ به ندای رنج دیدگان را فرصتی مغتنم برای فعل اخلاقی می دانند، اما با این وجود تفاوت هایی با یکدیگر دارند. از منظر کانت خواست آدمی به عنوان موجودی عاقل، عامل اخلاقی و منشأ قانون الزام آور است و حکم اخلاقی، مستقل از هر ارزش گذاری بیرونی و در مقابل نتیجه نگری قرار می گیرد. براساس تکلیف گرایی کانت، فعل اخلاقی صرفا عبارت است از ادای تکلیف و سایر انگیزه ها، محلی از اعراب ندارند. از منظر لویناس، اخلاق به چالش کشیده شدن خودانگیختگی سوژه در برابر ظهور چهره «دیگری» است. بنیان اخلاق، حاصل مواجهه با «دیگری» و ملازم با مسئولیتی بی کران است. شفقت آدمی به دیگران، ریشه در مسئولیت نامتناهی و نامتقارن او در قبال «دیگری» دارد. تکلیف گرایی اخلاقی کانت و مسئولیت پذیری نزد لویناس در مواجهه با رنج های ناشی از کرونا، لوازم و پیامدهایی را به دنبال دارد. اولی بدون راه دادن عوامل محبت گونه در انجام فعل، به خوشایندی و خرسندی مصیب دیده ها عنایت ندارد و تنها در حیطه انجام تکالیف محول شده، عمل می کند. اما کنش گر مسئولیت پذیر، فراتر از هرگونه رابطه دوستی، زدودن آلام کرونایی دیگران را جزو مسئولیت اخلاقی خویش می داند تا جایی که خود را ملزم به جانشینی و حتی تقاص در قبال «دیگری» می کند. اخلاق لویناسی به دلیل خروج از نگرش اومانیسمی و تمامیت خواهانه به دیگران و همچنین بهره بردن از اخلاقی بدن مند، التزام به مسئولیت و رجحان دیگران بر خود، در زدودن آلام رنج دیدگان کرونایی موفق تر به نظر می رسد.
نقد عرفان به عقل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲
31 - 56
حوزههای تخصصی:
نقد عقل به معنای امکان کشف از واقعیت با عقل نه رخدادی جدید بلکه واقعه ای دیرین در تاریخ اندیشه بشری است و از آن جمله موقه مواجهه عرفا با فیلسوفان رخ داده است؛ چراکه اهل حکمت با ورود عقل به عنوان میزان سنجشگر، چه بسا ارباب عرفان را سخت برآشفته می کنند و اهل عرفان نیز پای آن را چوبین و بی تمکین می دانند. دلیل برآشفتگی از چه روست؟ آیا همه این مخالفت با عقل بر دلایلی صحیح تکیه دارد؟ بر اساس تحقیقات، این ادله بطور کلی به دو دلیل است: یکی با عنوان «عرفان طوری ورای طور عقل است» که به نقد عقل از جهت ناتوانی در ادراک حقایق عرفانی اشاره دارد و دیگری با عنوان «همواره عقل در معرض خطاست» که به نقد عقل از حیث خطاپذیری در ادراک واقعیات اشاره دارد. این مقاله با توجه به سخنان ارباب معرفت و شهود به هر دو دلیل می پردازد
پیوند حق و اخلاق در فلسفۀ کانت: آموزۀ وابستگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
423 - 457
حوزههای تخصصی:
فلسفه ی حقوق یکی از علائق اصلی مطالعاتی کانت به شمار می آید و او حتی پیش از طرح فلسفه ی انتقادی به آن پرداخته بوده است. لیکن برای مطالعه ی مفصل تر آراء او در این زمینه باید به «متافیزیک اخلاق» مراجعه کرد. شاید مهم ترین مسئله در تفسیر این اثر پیوند میان اخلاق و حق باشد. ساختار این اثر، عبارات موجود در آن و موضع گیرهای دیگر کانت در آثار پیشینش مانند «بنیاد متافیزیک اخلاق» و «نقد عقل عملی» دریافت رویکرد کانت درباره ی این پیوند را با دشواری هایی روبه رو کرده است. در این میان می توان برحسب آنکه «الزام اخلاقی» جزئی از مفهوم حق است یا خیر، مفسران کانت را به دو دسته ی باورمندانِ به وابستگی حق به اخلاق (آموزه ی وابستگی) یا مخالفانِ این وابستگی (آموزه ی ناوابستگی) تقسیم کرد. از بین این دو مکتب، مکتب وابستگی رویکرد رایج تر و همخوان تر با ساختار «متافیزیک اخلاق» است. هواداران آن کوشیده اند از طریق یافتن بنیادی مشترک برای هر دو حوزه ی اتیک و حقوق از آن دفاع کنند. بدین ترتیب، هوفه امرِ مطلقِ عام، کرستینگ و گایر آزادی و پائر اشتودا فرمول قلمروی غایات را به عنوان اصل برین عقل عملی پیشنهاد داده اند. سورین بائیازو نیز با جدا کردن اعتبار عینی و ذهنی قواعد حقوقی، تلاش کرده است به انتقادهای ویلاشک به عنوان مهم ترین مدافع نظریه ی ناوابستگی پاسخ دهد. این مقاله می-کوشد با بررسی انتقادی نامدارترین چهره های این جریان، همچنین بیانِ تعارض های متنی «متافیزیک اخلاق»، نشان دهد که هیچ کدام از آنان نمی توانند تفسیری آنچنان یکدست از فلسفه حق کانت ارائه دهند که بتواند به همه تعارض های نام برده پاسخ دهد.
ابن سینا و پاسخ به پارادوکس هایی درباره ماده و صورت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
153 - 133
حوزههای تخصصی:
در این مقاله پاسخ ابن سینا به دو پارادوکس کیت فاین درباره ماده و صورت را بررسی کردیم. پارادوکس هایی که در ذیل نظریه ماده - صورت گرایی ارسطوئی طرح می کند و مفروضات ارسطویی را از منظر آنها می سنجد. پاسخ ابن سینا به این پارادوکس ها مهم است زیرا مزایا و کاستی های احتمالی موجود در ماده-صورت گرایی سینوی را مشخص می کند. بر این اساس در مقاله: نخست، می پردازیم به پارادوکسی، درباره امکان تمایز میان دو شیئی که صورت و ماده مشترک دارند. برای رفع پارادوکس، سه آموزه انتقال ماده، صورت مشترک و ترکیب قابل طرح است با انکار هر آموزه پارادوکس حل می شود ابن سینا پارادوکس اول را با انکار صورت مشترک پاسخ می دهد. دوم، می پردازیم به پارادوکسی، درباره تغییر ماده در یک شی و حفظ اینهمانی آن در طول زمان، که نشان دادیم ابن سینا در این موضع نمی تواند پارادوکس را حل کند و تنها راه ممکن ابن سینا نسبی کردن رابطه جزئیت ماده به شاخص زمان است.
ارزیابی «مقام گردآوری و داوری» و «روش خاص و عام» در روش شناسی حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۴)
117-132
حوزههای تخصصی:
فهم حکمت متعالیه به عنوان دستگاه نظام وار هستی شناسی و احاطه به عرصه های پژوهش شده آن نیازمند توجه به مبانی و نوع روش شناسی حاکم بر آن است. حکمت متعالیه فلسفه ای اسلامی است که شهود و متن دینی و عرفان نظری در آن حضور دارد و آگاهی از روش شناسی آن ضروری تر به نظر می رسد. هدف این مقاله گره گشایی از ابهام ها و پاسخ به پرسش هایی است که محقق فلسفه اسلامی، به خصوص در حکمت متعالیه، با آن ها روبرو می شود و آن ها را در تعارض با هویت فلسفی حکمت متعالیه می بیند. منشأ این ابهام ها و پرسش ها اندیشه های مبتنی بر شهودِ خود فیلسوف یا شهود عارفان یا متن دینی است. در این مقاله، ضمن تحلیل و ارزیابی دو تبیین از روش شناسی حکمت متعالیه، یعنی مدعای «مقام گردآوری و داوری» و مدعای «روش خاص و روش عام»، تبیینی ارائه کرده ایم که بتواند این اقوال را با هم سازگار کند و به سؤالات پژوهشگر در حکمت متعالیه و روش شناسی آن پاسخ دهد.
منتسکیو و مقالات فدرالیست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دوران مدرن، دو بحران بنیادین توجه و لزوم پرداختن به قوانین را بیش از پیش مطرح ساخت. بحران نخست، «جنگ های مذهبی و داخلی» در اروپا بود و بحران دوم، «استبداد و ستمگری» نظام های سیاسی بود. منتسکیو یکی از اندیشمندانی بود که به تأمل در آن بحران ها و ارائه ی راه کار برای ترمیم و اصلاح این بحران ها پرداخت. چنان که می توان او را مایه ورترین متفکری دانست که با انقلاب کپرنیکی در فلسفه ی سیاسی و حقوق به تدوین بنیادهای مفهومیِ تفکیک قوا با نظر به قانون اساسی انگلستان همت گمارد. منتسکیو، نویسنده ای معتدل و محافظه کار بود که پیش و بیش از آن که بر هموطنانش اثرگذار باشد بر روشنگری، پدران بنیانگذار و نویسندگان مقالات فدرالیست امریکا، مهمترین اثر کلاسیک برخاسته از فلسفه سیاست امریکایی، تاثیر نهاد تا جایی که مقالات فدرالیست تماما طنینی منتسکیویی یافت. بر این اساس، مقاله حاضر در پیِ نشان دادن تأثیر آموزه های منتسکیو بر اندیشه نویسندگان مقالات فدرالیست است که چگونه به استقرار حکومت قانون در نخستین جمهوری دموکراتیک در دوران مدرن انجامید. چنین فهمی به ما یاری می رساند تا به برداشت دقیقتری از اهمیت این تاثیرگذاری در دوران مدرن دست یابیم.
علم خدا به جزئیات متغیر از دیدگاه فیاض لاهیجی و نقد و بررسی دیدگاه وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
213 - 197
حوزههای تخصصی:
لاهیجی در مسئله علم خداوند به جزئیات متغیر در ابتداء به نظریه علم خدا به جزئی از طریق کلی ابن سینا تکیه می کند که علم باری به اشیاء را صور مرتسمه و علم حصولی و از طریق علل و اسباب می داند لذا می کوشد تا تغییر در عالم اجسام را به رابطه ی موجودات مادی به یکدیگر ارجاع دهد و با علم فعلی خداوند و تشکیک در وجود و بساطت ذاتی حق تعالی شبهه تغییر را پاسخ دهد. وی در نهایت قرائتی متمایز از صور مرتسمه که نزدیک به نظریه علم اجمالی در عین کشف تفصیلی ملاصدرا است ارائه می دهد و می گوید کمال مطلق ذات خداوند اقتضاء می کند که با علم اجمالی که علم بسیط ذاتی است تمامی صورت ها به نحو تفصیلی و متمایز از هم برای حق تعالی از ازل معلوم باشد. این مقاله با استفاده از روش توصیفی و کتابخانه ای می کوشد تلاش لاهیجی برای رفع شبهه تغییر در علم خدا به جزئیات متغیر را به کمک برخی مبانی فلسفی بررسی و نقد کند.
فلسفه تعلیم و تربیت برای آینده از دیدگاه توماس دو کُنَنک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
166 - 185
حوزههای تخصصی:
توماس دو کُنَنک، فیلسوف کانادایی معاصر است که تاکنون کتاب و رسالات بسیاری چاپ کرده و تحقیقات زیادی در زمینه فلسفه و آموزش انجام داده است. آنچه برای توماس دو کُنَنک اهمیت دارد حفظ کرامت انسانی در هر زمینه و جایگاهی است. به عقیده او آنچه اهمیت دارد، بیش از هرچیز حفظ ارزش انسان در هر حیطه ای از پزشکی و اقتصاد و سیاست تا تعلیم و تربیت است. فیلسوفان و ادیبان دیگری مانند ارسطو، افلاطون، هگل، دو سنت اگزوپری و شکسپیر از راهنمایان دو کننک در شکل گیری و انتشار عقاید فلسفی او هستند. او همچنین به تحقیق در درک فلسفه آموزش و تعلیم و تربیت به خصوص درباره کودکان و نوجوانان می پردازد. آنچه این فیلسوف به ما نشان می دهد این است که فلسفه آموزش تنها مربوط به حال حاضر و قرن بیست و یکم نیست بلکه از زمان های بسیار دور و از دوران یونان باستان تفکر و تفحص در این امر وجود داشته و ضروری بوده است؛ اما نباید از یاد برد که این امر همواره در تغییر بوده و محیط پیرامون آن بارها و بارها به چالش کشیده است. موارد متعدد و متفاوتی در فلسفه آموزش دخیل هستند. از جسم و بیولوژی انسان گرفته تا روح و عواطف وی. همچنین ابزارهای گوناگونی به جهت تعلیم هرچه بهتر علم وجود دارند مانند موسیقی و هنر و ادبیات. در این تحقیق سعی بر این است تا با شناخت عقاید این فیلسوف معاصر در باب فلسفه آموزش، به این امر پی ببریم که چگونه می توان آموزشی عمیق تر، تعلیم و تربیتی پایدارتر و مفیدتر برای نسل بشر ارائه کرد. آنچه در این مقاله مطرح می شود نما و آیینه ای از اندیشه های فیلسوف کانادایی، توماس دو کُنَنک، در باب فلسفه و نظام تعلیم و تربیت می باشد.