مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
کنش
حوزه های تخصصی:
هر داستان از پیوند استوار بین دو عنصر رویه یا سطح و ساختار تشکیل شده است. در حقیقت، ارزش هر داستان در زیبایی نهفته در آن است و که ساختار درست یک داستان، میتواند به زیبایی آن بیفزاید. بنابراین، شناخت ساختار روایی و توصیف و تشریح شخصیتهای داستان، یکی از مهمترین نکتهها در پژوهشهای ادبی است و پژوهشگران نیز میکوشند از طریق کاربرد معناشناسی، ارتباط بین شخصیتهای داستانی را تبیین کنند. یکی از شیوههای جدید تبیین ارتباط شخصیتها با یکدیگر، «الگوی کنشگر» گرِماس است. گرِماس،از ساختارگرایان و نظریهپردازان نشانه معناشناسی پیرو ولادیمیر پراپ، با مطالعه ساختارهای معنا و ادامهپژوهشهای پراپ در سطحی گسترده، توانست فرضیه مدل کنشی را ارایه دهد. این الگوی کنشی با هدف نمایان ساختن نقش شخصیتها مطرح شد و مفهوم حوزههای پیوند دهنده کنش و شخصیت، به شناخت شخصیت، کمک شایانی کرد. در این الگو، شمار کنشگرها به شش میرسد: فرستنده یا تحریککننده، گیرنده، شیء ارزشی، کنشگر بازدارنده و کنشگر یاریدهنده. در الگوی کنشی، کنشگر، گرانیگاه روایت به شمار میرود. کنشگر کسی یا چیزی است که کنش را انجام میدهد. واژهکنشگر از شخصیت داستانی فراتر میرود؛ زیرا کنشگر ممکن است فرد، شیء، گروه و یا واژهای مجرد و انتزاعی باشد. بهرهمندی از شیوههای جدید، مانند الگوی کنشگر، در تحلیل شخصیتهای داستانی، موجب میشود نگاه به متنهای ادبی هر چه بیشتر علمی، آکادمیک و نظاممند شود. در این مقاله با کاربرد الگوی کنشگر گرِماس، سه داستان کوتاه نادر ابراهیمی1 (خانهای برای شب، دشنام و صدا که میپیچید) را بررسی کردهایم.
نوع شناسی سندبادنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این نوشته، نوع شناسی روایت «سندبادنامه» با استناد به دیدگاه «تودورف» درباره «روایتهای اسطوره ای» است. بر اساس نظریه «تودورف» مهمترین ویژگیهای این نوع روایتها عبارتند از: اصل علیت بی واسطه، تاکید بر کنش شخصیتهای داستان و فقدان روان شناسی. در این نوشته با ذکر شواهدی از «سندبادنامه» و تطبیق آنها با ویژگیهای، «روایتهای اسطوره ای» بر آن بوده ایم تا این داستان را در رده روایتهای اسطوره ای چون: «هزار و یک شب» و قصه های «دکامرون»، جای دهیم. نوع شناسی سندبادنامه و قرار دادن آن در رده نوع خاص می تواند مقدمه ای برای بررسیهای بعدی این اثر، و از جمله بررسی ساختاری آن، باشد.
بررسی رابطه نظامهای تضمین کیفیت آموزش عالی با زمینههای فرهنگی و اجتماعی «نقشهای شناختی» با تأکید بر مورد ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
جهانی شدن و ظهور اقتصاد دانش به همراه شرایط رقابتی، پرسش از کیفیت آموزش عالی را برجسته کرده است. این کار بدون اصلاح نهادها و کنش های نهادسازی امکان پذیر نیست. «دیرآیندگان» توسعه، از جمله جامعه ایرانی، با مساله دوگانه ای دست به گریبان هستند. از یک سو هنجاری های مشترک و اجماعیات بین المللی در تضمین کیفیت آموزش عالی پیش روی آنهاست و از سوی دیگر، پابند محدودیت ها و دشواری های خاصی هستند که از پیچیدگی های ساختاری این نوع جوامع ناشی می شود. تحلیل روابط میان زمینه های فرهنگی و اجتماعی جوامع با مولفه های تضمین کیفیت آموزش عالی، با به دست دادن «نقشه ای شناختی»، امکان آن را فراهم می آورد که کنشگران در هر سه سطح جامعه، دانشگاه و دولت، با شناخت بیشتری بتوانند درباره ویژگی های الگوی مناسب ارزشیابی و اعتبارسنجی آموزش عالی و ملزومات سیاستی، راهبردی و عملیاتی مربوط به استقرار کیفیت، تصمیم بگیرند و عمل کنند
ریخت شناسی داستان کوتاه
حوزه های تخصصی:
داستان کوتاه نوعى ادبى است که از میانهء قرن نوزد هم، همزمان با انقلاب صنعتى، به خاطر حجم کمتر آن به نسبت رمان و مجال خواندن آن در مدت زمانى کوتاه، در اروپا رواج پیدا کرد. ساده اندیشى است اگر بخواهیم به این نوع ادبى، در مقایسه با انواع دیگر، اهمیت کمترى بدهیم. زیرا داستان کوتاه چه واقع گرایانه باشد چه شگفت انگیز، ساختارى استوار دارد که از نظر ریخت شناسى، فضا، زمان، شخصیت و... داراى اهمیت بسیار است که کوشیده ام تا در این نو شتار، بدان ها بپردازم.
ویژگی ها و راهبردهای نگارش داستان کوتاه
حوزه های تخصصی:
داستان کوتاه که نوع اروپایی آن ریشه در قرن هاى گذشته دارد و به دکامرون بوکاچیو مى رسد به شکل امروزى خود از قرن نوزده، با صنعتى شدن اروپا و کم شدن فرصت مطالعه در جامعهء کتابخوان حضور پیدا کرد. شاید نگارش داستان کوتاه، از نگاه نویسنده اى مبتدى و نوپا و خوانندگان معمولى، کارى نه چندان پر زحمت به نظر برسد و چنین انگاشته شود که مى توان با قرار دادن یک یا چند شخصیت، در بطن کنشى یگانه، داستان کوتاه نوشت اما در عمل، نگارش این نوع ادبى- همچون سایر انواع ادبى- گذشته از استعداد، قریحه، ذوق، انگیزه، آگاهى و دانش، هنر و دیگر ویژگى هاى نویسندگى، نیاز به راهبردهایى دارد که معمولا پس از مطالعهء تعداد قابل توجهى از داستان هاى کوتاه و تجزیه و تحلیل آن ها و استخراج عناصرى که ساختار داستان کوتاه را تشکیل مى دهند، به دست مى آید. در این مقاله، با استفاده از نظریه هاى صاحبنظران در زمینهء نگارش داستان کوتاه، ویژگى هاى کلى آن برشمرده و راهبردهاییارانه مى گردد.
بازتاب اندیشه وجودی در اسطوره سیمرغ در شعری از خانلری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان متمدن امروز با ایجاد تغییر در شکل و ساختار اسطوره های قدیمی ، اندیشه های خود را در پیکره اسطوره ها و افسانه های کهنسال می ریزد و چه بسا در این میان به خاطر تفاوت اندیشه های امروزی با اندیشه هایی که اسطوره ها در آن شکل گرفته اند ناچار به ایجاد تغییر در شکل و مسیر اسطوره ها می گردد . نمونه ای از این تغییر را می توان در اسطوره سیمرغ در شعر دکتر خانلری دید ؛ سیمرغی که آبشخور او این بار نه فرهنگ ما بلکه اندیشه وجود گرایان غربی است . ...
محورهای «آز» و کنشهای شخصیتهای آزمند در شاهنامه فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آز در اوستا ?zi یا ?zay و در پهلوی ?z، به معنی زیاده خواهی، میل شدید، شهوت و نیز نام دیوی تبهکار است که در اساطیر زروانی و زردشتی، قدرتمندترین همدست اهریمن در نبرد با اهورامزدا به شمار می آید. در بندهش بر زیاده خواهی و سیری ناپذیری؛ در مینوی خرد بر فریبندگی؛ و در آموزه های زردشتی بر خود کامگی آن تاکید شده است. آز هماورد خرد است و از خشم، شهوت، دروغ، فریب، بی خردی و ... آدمیان، تناور می گردد و با نیکی، راستی، مهرورزی و خردمندی، ضعیف و لاغر. آز در شاهنامه، دیوی ستمکار، اساس بدیها، بن مایه بعضی از پیکارها، عامل کنش تعدادی از شخصیتها و پدیدآورنده بسیاری از کشتارهاست. فردوسی با تکیه بر باورهای اساطیری و متون دینی، محورهای مختلف آز را پیرنگ داستانهایش قرار داده و بر اساس آن، کنشهای شخصیتها را سامان بخشیده است. این مقاله با توجه به هدف، انگیزه و کنشهای ذهنی، گفتاری و رفتاری شخصیتهای آزمند، محورهای آزار را به پنج دسته تقسیم کرده: (1 قدرت؛ (2 خودکامگی؛ (3 رشک؛ (4 شهوت؛ (5 تنگ چشمی / خست؛ و در هر یک از محورها به تحلیل آنها پرداخته است. آز قدرت، بیش از همه، مورد توجه فردوسی بوده و پیچیده ترین و دشوارترین ساختار و نیز شوم ترین آثار را دارد. آز قدرت و خودکامگی اساس صبغه سیاسی - اجتماعی دارند و آز رشک، شهوت و تنگ چشمی، جنبه ضداخلاقی.
تبیین روان شناختی الگوی انسان کامل(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
ارائه الگو مستلزم مبانی نظری است. از این روی، در این نوشتار ابتدا مبانی نظری الگو تبیین شده است؛ مبنای اول درباره ماهیت و چیستی انسان و ظرفیت های وجودی اوست. با تحلیل استعدادهای آدمی به دست آمد که انسان در بعد شناختی، گرایشی و کنشی ظرفیت های بسیار بالایی دارد؛ به گونه ای که هیچ حیوانی قابل مقایسه با او نیست. مبنای دیگر، تعیین کمال واقعی و نهایی انسان است. مؤلفه های الگوی انسان کامل که با روش تحلیل عقلی و استنباطی، در سه حوزه شناختی، عاطفی و رفتاری به دست می آیند، عبارت اند از: 1. بینش توحیدی به آغاز و فرجام هستی و زندگی دنیا؛ 2. گرایش توحیدی یعنی ایمان به خدا، معاد، انبیای الهی، کتاب های آسمانی، ملائکه و امور غیبی؛ 3. قدرت و توان او در حوزه رفتار و کنش؛ 4. فضایل نفسانی در رفتارهای فردی و اجتماعی؛ 5. اعتدال، یعنی هماهنگی بین بینش ها گرایش ها و رفتارهای اختیاری.
تلفیق کنش و ساختار در اندیشه گیدنز، بوردیو و هابرماس و تاثیر آن بر جامعه شناسی جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تلفیق گرایی سومین رویکرد از نظریه پردازی اجتماعی در سه دهه آخر از قرن بیستم است که متأثر از دو رویکرد اثبات گرا و تفسیرگرا و به عبارتی کنشگرایان و اختیارگرایان افراطی و قائلین به آزادی بی حد و حصر برای کنشگر از یک سو، و ساختارباوران و جبرگرایان در مقیدکنندگی ساختار، جامعه و نظام بر کنشگر (انفعال کنشگر) از سوی دیگر، به طور همزمان می باشد. تلفیق گرایان پیروان هر رویکرد را به تنهایی دارای کاستی هایی در روش و تقلیل گرا محسوب می کنند و خود به تبیین نظریه ای تلفیقی با رابطه ای دیالکتیکی و بازتابنده در چهارچوبی تاریخی و پویا (جهان مدرن) و مبتنی بر فرهنگ، ارتباطات و زبان می پردازند.آنتونی گیدنز با طرح «نظریه ساختارمندی» خود مدلی پویا از رابطه کارگزار ـ سیستم ارایه می دهد: استقلال و محرکی انسان از یک سو و ساماندهی نهادها در تعامل اجتماعی از سوی دیگر (دوسویگی ساخت). پیـر بوردیو نیز با ترکیب نظریه عادت واره و حوزه در «ساختارگرایی تکوینی»اش خواهان رفع تناقض میان عینیت گرایی و ذهنیت گرایی است. یورگن هابرماس با ایراد نظریه «کنش ارتباطی» به ترکیب نظام دانش و معرفت (عوامل عینی) و منافع انسانی (پدیده های ذهنی) می پردازد (عقلانیت ارتباطی). هر سه اندیشمند به اعاده حیثیت انسانی از یک سو و پویایی جامعه از سوی دیگر مدد می رسانند.
اخلاق اجتماعی در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله با تکیه بر اصول نقد اخلاقی - که از شاخه های نقد محتوایی است - تنظیم و تدوین شده و پس از تعاریفی مفهوم شناختی از مقوله اخلاق، مصادیق و مظاهر آن - که به منزله شاخه های روییده بر تنه درخت تلقی شده اند - از شش دفتر مثنوی کشف و استخراج و بر اساس طبقه بندی مفهومی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته اند.مفاهیم محوری مورد بحث در این مقاله را می توان به شرح زیر فهرست بندی کرد:1- مفاهیم ایجایی (اخلاق ایجایی)، که خود به دو بخش قابل تقسیم است:1-1 اخلاق فردی، شامل مفاهیمی از قبیل: خودباوری، وسعت نظر و اخلاص عمل2-1 اخلاق اجتماعی شامل مفاهیمی چون: اغتنام دوستی و قاطعیت و تحذیر2- مفاهیم سلبی یا اجتنابی (اخلاق اجتنابی) مانند: اجتناب از اعمال نسنجیده و اجتناب از عیب جویی و عیب گویی3- فلسفه اخلاق: در این بخش به نمونه هایی ازادبیات مثنوی - که رنگ و لهجه مکاتب فلسفی داشته و قابل انطباق با اخلاق مکتب کلبی است - اشارت شده است.
دانش مداری در نظام کنش دفاعی پیامبر اعظم (ص)
حوزه های تخصصی:
وارستگی نوع انسان و گسستن بندهای اسارت جهل و ناآگاهی در آموزه های بلند دعوت الهی پیامبر اعظم، چالشی جدی علیه قهر و غلبه ی حاکمیت عاری از دانش بشمار می رود. پیامبر اسلام درمقام دفاع در برابر اقدامات جهل مدارانه قریش و با هدف بی اعتبار سازی پاردایم مورد تبلیغ آن، کوشید تا با نهادینه سازی آگاهی و شناخت در مخاطبین و پیروان خویش، زمینه را برای ارتقای عوامل پر انرژی کنش به جایگاه دانش مدار لازمه نظارت اجتماع (دربعد نرم افزاری) و رو در رویی نظامی (دربخش سخت افزاری) فراهم آورد. بدین سان، طرحی نو در حوزه ی سیاست گذاری و مدیریت اجتماعی در افکند؛ طرحی که بطور قطع در صورت توسل به خشونت و اقدامات نظامی صرف، کارکرد و اثر گذاری لازم را در مقام دفع تهدید قریش و حفظ دعوت اسلام از زوال و فراموشی از دست می داد.
بررسی و تحلیل عناصر داستانی فرائد السلوک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی و تحلیل عناصر داستانی ِفرائدالسلوک می پردازد و مباحثی مانند اوصاف قصْه و داستان، نوع داستان، حجم، زبان، گفتگو، شخصیت، راوی و گویندگان، زاویه دید، کنش داستانی، زنجیره مشترک بن مایه داستان ها، نتایج اخلاقی و زمان و مکان مورد کنکاش قرار می گیرد. در داستان ها و قصه های فرائدالسلوک خصوصیاتی چون تاکید بر حوادث، محکم نبودن روابط علت و معلولی میان رویدادها، مطلق گرایی، ختم شدن به نتایج اخلاقی، تغییر ناپذیری شخصیت ها، کیفیت روایت، بن مایه های مشترک و فرضی بودن زمان و مکان دیده می شود. مجموعاً 58 داستان در فرائدالسلوک وجود دارد. داستان های اصلی ابواب، بلندتر از داستان های فرعی است. گفتگو بیشتر میان اشخاص اصلی ِداستان ها برقرار می شود. اختصاصات زبانی نثر فنی قرن 6 و7 در این اثر دیده می شود. در داستان های این اثر از 289 شخصیت استفاده شده است. بیشترین شخصیت ها از حیوانات (29 درصد)، مردان و پسران (5/19درصد) و صاحبان مشاغل(14درصد) استفاده شده است. گویندگان اصلی داستان ها عبارتند از:نویسنده کتاب که 31 درصد داستان ها را نقل می کند.17درصد داستان ها توسط بهروز از شخصیت های داستانی،9درصد توسط پسر بازرگان و 5 درصد توسط قصیر از شخصیت های دیگر داستانی، نقل می گردد. راویان اصلی اغلب ناشناخته اند و جز دو داستان که راویان معینی دارد، سایر داستان ها با عباراتی مانند «شنیدم، گویند، آورده اند و اصحاب تاریخ و ارباب حکایات»روایت می شود.زاویه دیدِ داستان ها اغلب سوم شخص است.45 درصد داستان ها دارای کنش و 55 درصد فاقد کنش است،بن مایه های مشترک (دو عنصر وابسته،یک عنصر متضاد و واسطه) در این کتاب بسامد زیادی دارد. همچنین 95 درصد داستان ها دارای نتایج و توصیه های اخلاقی است و 5 درصد فاقد این امر است. تنها در 7درصد داستان ها به حوادث خارق العاده اشاره شده، 38 درصد داستان ها دارای زمان و70 درصد دارای مکان است.
شخصیت و شگردهای شخصیت پردازی سعدی در"" گلستان
حوزه های تخصصی:
قصّه و داستان، از قدیم در میان مردم رایج و مورد توّجه آنان بوده است. انسان ها، در تمام ادوار، از گذشته ـ یعنی آن هنگام که شب ها در کورسوی روشنایی نور شمع، به قصّه های به ظاهر ساده و بیش تر تخیلی که سینه به سینه نقل شده بود، گوش میکردند ـ تا امروز ـ که پیچیده ترین آن یعنی «رمان» ها را میخوانند ـ در زوایای اطوار شخصیت ها و قهرمانان آن ها، از گیاهان و جانوران گرفته تا آدم ها، به تماشای زندگی و برخورد با زندگیهای گوناگون مینشینند و از آن، درس و عبرت میگیرند. در واقع، قصّه به اندازة تاریخ، در تهذیب و تربیت آن ها، نقش دارد. حتّی بیش از تاریخ. زیرا عوالمی که در قصّه برای انسان تصویر میشود و معرفتی که در دنبال کردن سرگذشت قهرمانان آن از فرهنگ و جزئیات دیگر، عاید خواننده میگردد، در حوصلة هیچ تاریخی نمیگنجد و همین موضوع است که موجب توجه و علاقة تمام طبقات مردم به قصّه میشود. قصّه ای که مهم ترین عنصر در پیش برد آن، شخصیت یا قهرمان آن است.
مردم به سبب اعمال این شخصیت ها به آن ها دل میبستند یا از آن ها متنفّر میشدند و این امر باعث میشد که آنان، قصّه و داستان را پیگیری کنند.
هرچه این شخصیت ها، واقعیتر و راست تر بودند، بیش تر به دل خوانندگان مینشستند. هر چه آنان، در بدی و خوبی مطلق نبودند، یعنی گاهی خوب و گاهی بد، مردم با آنان بیش تر احساس خویشی میکردند.
گاهی میشد که در قصّه، ماجرا فقط از زبان راوی بیان میشد و شخصیت ها خیلی فعّال نبودند، امّا باز هم چون روح زندگی داشت و با زندگی مردم گره خورده بود، جذّاب و شنیدنی بود.
حتّی گاهی میشد که قهرمانان و شخصیت های قصّه کاری نمیکردند، بلکه قصد و انگیزة آنان بود که قصّه را پیش میبرد. امّا باز این قصّه ها نیز برای مردم شنیدنی بود.
زیرا مردم میفهمیدند که این انگیزه است که به اعمال یک شخصیت، ارزش اخلاقی میبخشد.
بنابراین، به ترین و جذاب ترین قصّه ها، در بین مردم آن هایی بود که به ترین شخصیت ها و به ترین درون مایه ها را داشتند و به ترین شخصیت ها، آن هایی بودند که از جامعه و وقایع آن، شکل گرفته بودند.
با نگاهی به "" گلستان"" از این منظر، یعنی شگردهای سعدی در شخصیت پردازی متوجه امتیاز دیگر این اثر ارزش مند میشویم؛ ویژگیی دیگر که پرده از رازهای خرمی و جاودانگی "" گلستان"" برمیدارد.
تقابل عنصر روایتگری و توصیف در هفت پیکر نظامی
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سعی برآن است که تا به مدد نظریه روایت شناسی ساختارگرا به تحلیل و بررسی دو عنصر مهم روایتگری و توصیف در روایت های داستانی پرداخته شود. در هر روایت داستانی مکتوبی، روایتگری جنبه اساسی و اولیه آن است که به بازنمایی کنش ها، رخدادها و اعمال شخصیت ها می پردازد. توصیف نیز عنصر ثانوی هر روایت داستانی است که بازنمایی اشیاء، مکان ها و جنبه های ایستای داستان و شخصیت ها از طریق آن صورت می گیرد. اگر چه توصیف بدون روایتگری نیز می تواند وجود داشته باشد، به خودی خود نمی تواند سازنده روایت داستانی شود؛ از دیگر سوی هر چند روایتگری عنصر اساسی هر داستان روایی است، هرگز بی نیاز از توصیف نیست. روایتگری جنبه پویای متن است که هم دارای زمان داستان است و هم زمان سخن؛ در حالی که توصیف فقط دارای زمان متن است. توصیفات در متون روایی می توانند دارای کارکرد تزیینی، توضیحی و نمادین باشند و در عین حال فضای داستان را مشخص کنند. برای ملموس و عملی کردن این بحث های انتزاعی، شواهد و مثال هایی از هفت پیکر نظامی برگزیده ایم که در آن انواع توصیفها موجود است.
بررسی نشانه- معناشناختی ساختار روایی داستان کوتاه «لقاء فی لحظة رحیل»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش شرایط تولید و دریافت معنا در«لقاءٌ فی لحظة رحیل»، از نسرین ادریس، نویسندة معاصر لبنانی را بررسی می کنیم. این داستان به دلیل منطق روایی حاکم بر آن، قابلیت مطالعه از دیدگاه نشانه- معناشناسی نوین را دارد و شامل دو گفتمان کنشی عکاس و مبارزان است. کنشگر گفتمان عکاس، حمزه، تابع برنامه است و توانش مهارتی او در هنر عکاسی، موتور اصلی کنش او را به وجود میآورد. البته فرمانده، به عنوان شَوِشگزار، نقش مهمی در کسب توانش عاطفی حمزه دارد. در گفتمان دوم، مبارزان هم بعد از قرارداد و کسب توانش وارد کنش میشوند. از آنجا که دو گفتمان درهم تنیده اند، کنشهای اصلی همزمان انجام میشود؛ مبارزان عملیات را شکل میدهند و حمزه به ثبت تصویری لحظات میپردازد. به ترتیب مراحل فرایند تحولی و روایی به انجام میرسد. هرچند گفتمان غالب هوشمند است، فرایند عاطفی گفتمان، نقش مهمی در شکلگیری ساختار معنایی و روایی داستان، به ویژه در گفتمان عکاس دارد.
بدین ترتیب هدف مقاله، مطالعة فرایند معناشناسی داستان و ویژگیهای روایی آن است تا سازکارهای تولید معنا و عناصر اصلی شکلگیری معنا را به دست آوریم. همچنین چگونگی تأثیرگذاری فرایند عاطفی بر فرایند معناسازی را بررسی می کنیم.
فلسفه به مثابه خلق مفاهیم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ژیل دلوز و فلیکس گتاری در آخرین کتاب مشترک شان «فلسفه چیست؟»، فلسفه را خلق مفاهیم در گستره درون بودی یا درون ماندگاری میدانند. به گفته تئودور آدورنو، فلسفه بهتر است مسائل بزرگ و کلان را رها سازد. اما ترک مسائل بزرگ و مخالفت با نظام سازی به معنای پایان فلسفه نیست و فیلسوفانِ جدید شیوه ها و الگوهای جدیدی از اندیشیدن را عرضه کرده اند. فلسفه به مثابه خلق مفاهیم میکوشد با نگریستن به فعالیت فلسفی از چشم اندازی متفاوت، به فلسفه معنای جدیدی ببخشد. این مقاله میخواهد اجمالاً نشان دهد که تعریف کارکردهایی جدید برای فلسفه چگونه از خلال فلسفه به مثابه خلق مفاهیم ممکن میشود. با مقایسه رویکرد دلوز و گتاری با مفهوم بذرافشانی نزد ژاک دریدا و همین طور اشاره آلن بدیو به خلاقانه بودن فعالیت فلسفی، نشان خواهیم داد که در اندیشه فیلسوفان متأخر فرانسوی، فلسفه چه جایگاهی دارد و چگونه میتواند در عرصه حیات و فرهنگ بشری در کنار علم و هنر ایفای نقش کند. در این پارادایم فکری مضامینی از قبیل خلاقیت و شدن، تحت تأثیر آموزه های نیچه، اهمیت مییابد و بر جنبه کنش گرایانه کردوکار فلسفی تأکید میشود.
تحلیلی بر محرک کنش با رویکرد مقایسه ای بین دیدگاه های جامعه شناسان غربی و اسلام(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
امروزه طرح گسترده مباحثی چون بومی سازی و اسلامی سازی دانش، ضرورت استخراج و تبیین دیدگاه اسلام دربارة مسائل اساسی علوم انسانی از جمله جامعه شناسی را بیش از پیش نمایان ساخته است. اما درتبیین علوم انسانی اسلامی، دو شیوه هست: اول نفی مطلق دستاوردهای کنونی و پایه ریزی پارادایم جدید علمی؛ دوم استفاده از علوم موجود وپالایش و تکمیل آن با بهره گیری از آموزه های اسلام.
این مقاله، با روش اسنادی بر مبنای رهیافت دوم و با رویکرد مقایسه ای که از روش های اصلی تحقیقات در علوم اجتماعی است، مفهوم کنش را در آرای اندیشوران شاخص غربی بررسی، و نظر قرآن و روایات را در این باره شرح داده، به مقایسه تطبیقی آنها پرداخته است. اسلام برخلاف اغلب نظریات غربی، که به نوعی تحلیل دو متغیره و یک بعدی در این خصوص پرداخته اند، با تحلیل همه جانبه از موضوع کنش، به ابعاد روانی، جسمی، طبیعی و اجتماعی در صدور کنش اشاره نموده و پنج رکن اصلی کنش را کنشگر، آزادی، فرصت، امکانات و انگیزه (نیت) دانسته است
مفهوم کنش و ساختار در نظریه ساختاری شدن (با تأکید بر تحولات ایالات متحده آمریکا)
حوزه های تخصصی:
تعریف مفاهیم کنش و ساختار ومیزان تأثیرگذاری هر یک از آنها بر تحولات اجتماعی، یکی از مضامین اصلی نظریات غالب جامعهشناسی مدرن است؛ به گونهای که مرزبندی این نظریات براساس چگونگی نگرش هر یک از آنها به مفاهیم فوق شکل گرفته است. نظریات قائل به کنش عاملین در رخدادهای اجتماعی، نقش ساختارها را نادیده گرفته و نظریات ساختارگرا، کنشگران را مؤثر در وقوع تحولات نمیدانند. در این میان نظریه ""ساختاری شدن"" آنتونی گیدنز با نگاهی نو به مفاهیم فوق و ارائه تعاریف جدید از آنها، تحولات اجتماعی را به صورت توأمان متأثر از این دو مفهوم دانسته و از این رهگذر توانایی خود را در جهت تبیین پدیدههای اجتماعی ارتقاء داده است. این تحقیق ضمن واکاوی نظریه ساختاری شدن گیدنز و بررسی جایگاه کنش و ساختار در آن، با نگاهی کوتاه، تحولات ایالات متحده آمریکا را بر اساس دو مفهوم فوق تبیین کرده است.
روش شناسی ماکس وبر؛ بررسی انتقادی مبانی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به روش «اسنادی»، ضمن تبیین اجمالی آراء و روش شناسی ماکس وبر، درصدد است به شکل روش شناسی بنیادین، با استخراج زمینه های فردی و اجتماعی، مبانی هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و افراد تأثیرگذار در شکل گیری اندیشة ماکس وبر، به ارزیابی انتقادی آن بپردازد.
در روش وی، عمل تاریخی و اجتماعی را باید از درون احساس کرد و برای آشکار شدن مؤلّفه های مهم و معنادار، از یک ساختة مفهومی ذهنی آرمانی، استفاده نمود و با ابزار تجربی آن را مورد آزمون قرار داد. وبر با تاریخی دانستن معرفت، شکل گیری نگاه تاریخی به معرفت را در اندیشه های پس از خود، از وینچ تا هایدگر سرعت بخشید.
با وجود نسبی بودن و سر از شکاکیت درآوردن اندیشة وبر، این ایده که باید به معانی رفتارها و پدیده های اجتماعی هم توجه کرد، به ضمیمة وحی، عقل، نقل و بازشناسی بنیان های متافیزیکی، می توان تبیینی درست و واقع بینانه از رفتارها و پدیده های اجتماعی ارائه داد.
کارکرد مهار سازه ای در فراگیری زبان اوّل در کودکان فارسی زبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقالة حاضر در چارچوب نظریه اصل ها و عامل های تفاوتی، به بررسی مفهوم انتزاعی مهار سازه ای از طریق اصل اول نظریة مرجع گزینی در فراگیری زبان کودک پرداخته و تلاشی است برای توصیف بخشی از توانش زبانی و دستور ذهنی انسان، که بنا به ادعای چامسکی، دانشی ذاتی و زیستی می باشد. این پژوهش بر روی نمونه ای شامل40 کودک در محدوده سنی 3 سال و 6 ماه تا 5 سال انجام گرفته است که به صورت تصادفی برگزیده شده اند. تهیه آزمون با نگاهی به مطالعات مک دانیل(1990)، شین و وکسلر(1990) و معرفت(2004) صورت گرفته است. در این پژوهش از آمار توصیفی و استنباطی و در بخش آمار استنباطی از آزمون تی (t) مستقل استفاده گردید. بررسی نتایج آماری آزمون نشان داد کودکان 4 تا 5 ساله در تشخیص مرجع ضمیر ارجاعی، یعنی گروه اسمی مهارکنندة سازه ای آن بهتر از کودکان 5/3 تا 4 ساله عمل کردند. همچنین تأثیر متغیر جنس به عنوان عاملی زیستی بر مؤلفه های متغیر مهار سازه ای مورد تحلیل آماری قرار گرفت. بررسی نتایج آماری نشان دهندة عملکرد بهتر دختران نسبت به پسران در تشخیص مرجع ضمیر ارجاعی به عنوان عامل مهار کنندة سازه ای آن بود.