فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۱۲۱ تا ۲٬۱۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
88 - 108
حوزههای تخصصی:
ارسطو در سرآغازِ آثار مختلفش به شاکله ی کلی شناخت به مثابه سیر طبیعی و ضروری شناختن اشاره می کند. این سیر، حرکتی است ذهنی از آنچه برای ما شناخته تر و پیشین ترست تا آنچه بر حسب خودِ موضوع و به نحو مطلق شناخته تر و پیشین ترست. بیان این طریق در دانش های گوناگون به نحوی یکسان، نشانگرِ نگرش عامِ ارسطو به شاکله کلی شناخت است از این رو تأمل در آن می تواند تصورِ وی را از سرشت شناخت روشن تر کند. برای تبیینِ تصور ارسطو از این ساختار، اجزای آن و ارتباط آنها با هم می توان از مفهومِ هم بسته با شناخت یعنی آرخه استفاده کرد زیرا در نگاه وی شناختن، آغازیدنِ راهی به سوی کشفِ سرآغازها و مبادیِ موضوع شناخت است. بدین سبب مقاله حاضر تلاشی است برای فهمی روشنتر از شاکله شناخت و دو جزء آن بر اساس تحلیل دو دلالت آرخه در ارتباط با سیر شناخت. از میان معانی گوناگون آرخه، دو دلالتِ آن یعنی آغازِ ما و مبدأ شئ متناظر با دو جزء سیرِ شناخت یعنی شناخته تر برای ما و شناخته تر به نحو مطلق است. آغازِ ما، پیش شناختِ ما از موضوع است که برای ما شناخته ترست و با آن سیرِ شناختن ممکن می شود و مبدأ شئ، انتهای سیر است که دریافت آن به شناختی بر حسب خود شئ و به نحو مطلق می انجامد و با آن شناخت به ضرورت می رسد.
تحلیل عشق و پیامدهای معرفت شناسانه آن در اندیشه گابریل مارسل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
51 - 73
حوزههای تخصصی:
عشق یکی از واژه های مهمی است که در اخلاق، فلسفه و عرفان و مکاتب مختلف فلسفی از جمله اگزیستانسیالیسم، مورد بحث قرار گرفته است. گابریل مارسل (1889-1973م)، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم در تاملات فلسفی خویش با تفکیک «مساله» از «راز»، عشق را از مصادیق راز به شمار آورده است. از نظر وی «راز» امری است که نمی توان آن را از راه روش های رایج در علوم و در قلمرو تفکر اولیه حل و فصل کرد، بلکه باید اذعان کرد که آن را باید در حوزه تفکر ثانویه مورد تامل قرار داد. همچنین از دیدگاه مارسل راز عشق به ساحت «بودن» متعلق است، نه به قلمرو «داشتن». در این مقاله به روشی توصیفی- تحلیلی، سعی کرده ایم خطوط کلی اندیشه او را در این باب بیان کرده و لوازم معرفت شناختی آن را از منظر روابط انسانی و پذیرش وجود دیگران در شبکه عاشقانه میان انسان ها و پذیرش وجود موجودی متعالی در عشق به ماوراءالطبیعه، نفی شکاکیت، اثبات وجود جهان، کنار نهادن ذهنیت باوری و سوبژکتیویسم دکارتی مورد بحث قرار دهیم.
نسبیت عام و فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
42 - 69
حوزههای تخصصی:
آیا فلسفه برای فیزیک مفید است؟ پاسخ بسیاری از فیزیک دانان و فلاسفه مثبت است؛ اما هستند کسانی که مفید بودن فلسفه برای علم را به چالش می کشند. سه اعتراض عمده را می توان در خط فکری این دسته تشخیص داد: 1. اعلام مرگ فلسفه، که بیان می دارد فلسفه مرده است و چیز جدیدی به ما نخواهد آموخت؛ 2. استدلال یا چالش تاریخی-ندانم گرایانه، که بیان می دارد هیچ شاهد تاریخی مبنی بر مفیدبودن فلسفه برای علم وجود ندارد، یا دست کم شناخته شده نیست. 3. استدلال «جداکردن حساب»، که بیان می دارد فلسفه و علم دو حوزه کاملاً جداگانه هستند. هدف این مقاله پاسخ دادن به این سه اعتراض است؛ اما برای این کار مطالعه موردی ارتباط نسبیت عام و فلسفه را اساس قرار می دهد. با نظر کردن به تاریخچه شکل گیری و بسط نسبیت عام، استدلال خواهیم کرد که: 1. فلسفه ورزی سبب تدقیق و فهم مفاهیم اساسی «هموردایی» و «ناوردایی» شده است. 2. شواهد تاریخی روشنی له تاثیرگذاری مثبت فلسفه بر بسط مفاهیم نسبیت عام، به عنوان یکی از مهم ترین نظریه های فیزیکی و همچنین، شواهد انکارناپذیری له نقش آفرینی برخی فلاسفه در تکامل این نظریه وجود دارد. 3. فیزیک و فلسفه، در بحث از پرسش های بنیادی، دو حوزه به شدت درهم تنیده هستند.
الاهیات دیجیتال و معاد جسمانی با نگاه انتقادی بر آرای فرانک تیپلر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۷
113 - 134
حوزههای تخصصی:
شتاب روزافزون علوم رایانه ای به ویژه در زمینه هوش مصنوعی، به شکل گیری الاهیاتی نوپا منجر شد که از آن به الاهیات دیجیتال تعبیر می شود. الاهیات دیجیتال با تعاریفی نو از انسان، روح، زندگی و نظایر آن، همه پدیده های عالم را از منظر علوم رایانه ای بررسی می کند. فرانک تیپلر با ارائه نظریه نقطه اُمگا و تعریفی دیجیتالی از انسان، به تبیین معاد جسمانی می پردازد و سعی در سازگاری آن با آموزه های دینی – به ویژه مسیحیت- دارد. این نوشتار با توجه به مبانی نظریه نقطه اُمگا و تبیین آن، به معاد جسمانی می پردازد و سپس آن را مورد ارزیابی قرار می دهد. نتیجه آن که دیدگاه نقطه امگا، بر مبانی محکمی استوار نیست. مبانی تکینگی فناوری با اشکالات متعددی روبروست و اصل نهایی آنتروپیک علمی نیست. این نظریه - بر خلاف آموزه های مسیحی- دیدگاهی الحادی است و منجر به نتایج و لوازم نادرستی مانند نفی قدیم و ازلی بودن خداوند می شود. نقطه امگا در توجیه حکمت رستاخیز و تبیین عالم برزخ، ثواب و عقاب اخروی ناتوان است و دارای تناقضات درون متنی است.
بازتاب عرفان دیونوسیوس مجعول در اندیشه ماریون: گذار از هستی شناسی آنالوژیک آکویناس به پدیدارشناسی عشق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار رویکرد ماریون به هستی شناسی آکویناس بررسی می شود. ماریون با بررسی مبانی رویکرد تشابهی آکویناس در الهیاتِ عرفانی دیونوسیوس مجعول نشان می دهد که آکویناس انتوتئولوژیست نیست. ماریون علاوه بر این رویکرد سلبی، از پدیدارشناسی عشق به عنوان بدیل ایجابی برای ارتباط با خداوند استفاده می کند. به نظر او تجربه عاشقانه، آیکون یا تمثال ارتباط با خداوند است. او انکشاف الهی را محل تلاقی «پدیده اشباع شده» و آیکون می داند. در تشابه (آنالوژی) به تفاوت مطلق وجود خداوند و مخلوقات و عدم اشتراک معنوی وجود پی می بریم ولی عشق در مورد خداوند و انسان ها از اشتراک معنوی برخوردار است. ماریون علاوه بر تحلیل پدیدارشناسانه عشق به عنوان زمینه ای برای فهم ارتباط خدا با جهان و انسان، از وجه نفس الامری و آفرینندگی عشق نیز غافل نیست. او معتقد است که برخلاف نگرش هایدگر، ندا یا دعوتِ «رویداد از آنِ خود کننده» ناظر به وجه سوبژکتیو آن است. درواقع ماریون به جای اینکه هستی را امری غیر شخصی بداند، حقیقت هستی را سوژه ای متعالی می انگارد که آدمی را به سوی خود فرامی خواند. الهیات ماریون می تواند برای فلاسفه دین تحلیلی که به دنبال آرمان ضرورت، کلیت و عینیت هستند و از تجربه شهودی و اخلاقی دین غفلت می کنند، منشاء بینشی نوین باشد.
فهم به مثابه امر ذهنی از منظر ویتگنشتاین متأخر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
63 - 86
حوزههای تخصصی:
بخش قابل توجهی از نظرات ویتگنشتاین متأخر درباره چیستی فهم است. ویتگنشتاین برای بررسی چیستی فهم و بحث ایجابی خود از فهم، ابتدا نشان می دهد که فهم چه نیست. از نظر او، در عرف، فهم یک احوال ویژه ذهنی دانسته می شود که سرچشمه کاربرد صحیح است. وی معتقد است که فهم یک امر ذهنی نیست. منظور او از اینکه فهم امر ذهنی نیست، این است که فهم نه یک تجربه ذهنی، نه یک حالت ذهنی، نه یک فرآیند ذهنی و نه نوعی استعداد/ تمایل مغز است. در این مقاله ضمن بررسی نظر ویتگنشتاین درباره اینکه چرا فهم هیچ کدام از سه امور ذهنی (تجربه، فرآیند و حالت ذهنی) گفته شده در بالا نیست به ارزیابی نظر ویتگنشتاین پرداخته شده و نشان داده می شود که می-توان از منظرهای گوناگون درباره این ادعا که فهم یک حالت، فرآیند یا تجربه ذهنی نیست، اعتراض کرد. به عبارت بهتر، نشان خواهم داد که ویتگنشتاین موفق نشده است که نشان بدهد فهم یک امر ذهنی نیست.
بازخوانی علت اِعدادی و تبیین دلالت های انسان شناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
علت به دو قسم ایجادی و اِعدادی تقسیم می شود. در فلسفه اسلامی، بر اساس تعریف و معیار علت، علت اعدادی مجازاً علت نامیده می شود. در این مقاله با روشی فلسفی و با هدف تبیین جایگاه واقعی علت اعدادی در بین علل و بازخوانی برخی از مسائل فلسفی بحث علیت، اثبات می شود که علیت امری تشکیکی است که دارای طیفی وسیعی از مراتب قوی و ضعیف است. وزان علت به وزان وجود است. علت و معلول از احکام وجود به شمار می روند و وجود نیز مشکک است. مراتب قوی، علل ایجادی و مراتب ضعیف آن علل اعدادی هستند. بنابراین، علت اعدادی نیز به طور حقیقی علت اما در مرتبه ضعیف آن است. بر اساس معیارها، «معیت» یا «ابداعی بودن» شرط علت نیست و قرار دادن این دو در معیارهای علیت ناشی از تسرّی حکم جزء به کل است. روش این پژوهش، تحلیلی-عقلی است و هدف آن نیز تبیین جایگاه واقعی علت اعدادی در بین علل حقیقی است.
آلثیا، الهۀ شعر پارمنیدس بررسی تحلیل هایدگر از حقیقت در یونان باستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
51 - 72
حوزههای تخصصی:
دغدغۀ هایدگر که پرسش از هستی است، در آثار متأخرش با شعر تعلیمی پارمنیدس، متفکر پیشاسقراطی گره خورده است و او با تفسیرکردن این شعر، تحلیل خود از حقیقت هستی را عرضه می کند. محتوای شعر پارمنیدس الهامات الهه ای است که ازنظر هایدگر الهۀ حقیقت یا آلثیاست. هایدگر برای نشان دادن اینکه منظور از آلثیا چیست، به تحلیل این واژه می پردازد. تبدیل شدن آلثیا به مطابقت یا صدق، ازنظر او انحراف از ذات این واژه است و او برای توضیح دادن آلثیا از تعابیری چون آشکارسازی، دربرگیرندگی و سرپناه دادن وگشودگی استفاده می کند. آلثیا برای او حقیقتِ هستی است. آلثیا، اصیل ترین نام هستی، چون زمینی است که چیزها بر آن پدیدار می شوند؛ درحالی که خود این زمین در پس چیزها پنهان می شود. در این پژوهش با شیوۀ تحلیلی توصیفی، روایت هایدگر از آلثیا به عنوان الهۀ شعر پارمنیدس معرفی شده است. این مسئله را می توان بیان ایجابی از معنای حقیقت نزد هایدگر دانست. هایدگر با بررسی پارمنیدس و مسئلۀ حقیقت و هستی نزد او تلاش می کند تا نقطۀ آغازی بیابد برای فهمیدن و پرسیدن از حقیقتِ هستی؛ ازاین رو، فهمیدن دیدگاه هایدگر دربارۀ شعر پارمنیدس، برای فهمیدن ذات تفکر او مهم است.
اثربخشی تدریس مدل هفت مرحله ای چرخه یادگیری بر بهبود مهارت های تفکر خلاق و حل مسأله در درس مطالعات اجتماعی دانش آموزان ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی میزان اثربخشی تدریس مدل هفت مرحله ای چرخه یادگیری بر بهبود مهارت های تفکر خلاق و حل مسأله دانش آموزان ابتدایی انجام پذیرفت. طرح پژوهش حاضر به شیوه تجربی و از نوع طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش کلیه دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی آموزش و پرورش شهرستان دهگلان در سال تحصیلی 99-1398 بود، که با توجه به نوع پژوهش، نمونه آماری شامل دو کلاس 20 نفری بود که به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و گروه آزمودنی تحت آموزش(مدل هفت مرحله ای چرخه یادگیری) قرار گرفتند و در مقابل، گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکرد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه تفکر خلاق Torrance(1981) و پرسشنامه مهارت حل مسئلهHepner and Petersen(1982) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها نیز با روش آماری تحلیل کواریانس انجام پذیرفت. نتایج پژوهش نشان داد که آموزش مبتنی بر مدل هفت مرحله ای یادگیری باعث افزایش معنادار مهارت های تفکر خلاق: سیالی(001/0≥P) ، ابتکار (000/0≥P)، انعطاف پذیری (000/0≥P) و بسط (034/0≥P) و حل مسأله (اعتماد به نفس در حل مسأله (002/0≥P)، سبک اجتناب- اشتیاق (006/0≥P) و کنترل شخصی(040/0≥P) در مرحله پس آزمون می شود. در واقع تدریس با استفاده از الگوی چرخه یادگیری هفت مرحله ای باعث افزایش متغیرهای مذکور در جامعه هدف شده است.
معرفت عملی: یک ارزیابی زبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
25 - 40
حوزههای تخصصی:
استنلی ویلیامسون برپایه تحلیل اسنادهای Know how در زبان انگلیسی یک استدلال زبان شناختی بسیار مناقشه برانگیز در دفاع از اندیشه انگاری درباره معرفت عملی اقامه کرده اند. در این مقاله ابتدا این استدلال معرفی می شود. سپس یک دسته از نقدهای وارد بر آن یعنی نقدهای مبتنی بر داده های بین زبانی به تفصیل به بحث گذاشته خواهد شد. به طور مشخص، داده هایی که منتقدان استنلی ویلیامسون از شیوه های اسناد معرفت عملی در زبان های گوناگونی همچون فرانسه، لاتین، یونانی، آلمانی، ترکی و روسی آورده اند [و همچنین پاسخ های استنلی به آنها] معرفی می شود. سپس شیوه های اسناد معرفت عملی در زبان فارسی به مثابه سنجه ای جدید برای استدلال زبان شناختی استنلی ویلیامسون تحلیل می شود. برپایه این تحلیل، مقاله حاضر دو دستاورد اصلی خواهد داشت: دستاورد نخست اینکه برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر می رسد، داده های برآمده از زبان فارسی می تواند مؤید استدلال استنلی ویلیامسون باشد. دستاورد دوم اینکه تحلیل پیشنهادی مقاله، خلأ روش شناختی پیشینه بحث حاضر را آشکار می کند؛ مشخصاً این خلأ که اسناد معرفت عملی در زبان های گوناگون عموماً به نحو ایستا و هم زمانی تحلیل می شود و از تحلیل پویا و درزمانی آنها غفلت شده است.
در باب اهمیت نقاشی: خوانشی پدیدارشناختی از نقاشی ایرانی با نگاه به آرای استیون کروئل و پاول کراودر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
63 - 82
حوزههای تخصصی:
مسئله پژوهش حاضر در وهله اول تبیین چرایی اهمیت نقاشی است.این مقاله در مسیر گشودن این مسئله آرای استیون کروئل و پاول کراودر را در سنت پدیدارشناسی بازخوانی می کند. به اعتقاد آنها نقاشی فقط انتقال اطلاعات تجربی نیست، بلکه شامل یک بینش فلسفی عمیق است که براساس مؤلفه های؛ سکوت، سطح، مکان و زمان می تواند مورد واکاوی قرار بگیرد. در امتداد این مؤلفه ها، ابتدا دو مفهوم زیبایی ایدئال و زیبایی متافیزیکی طرح شده است و در وهله دوم از مجموعه مفاهیم ذکر شده برای رسیدن به خوانشی جایگزین در نقاشی ایرانی استفاده می شود. نگارنده سعی دارد با روش توصیفی و تحلیلی و با استفاده از آرا این دو پدیدارشناس اهمیت نقاشی ایرانی را با خوانشی جایگزین [نسبت به خوانش های سنت گرایانه و تاریخ نگارانه] ارائه دهد. از رهگذر بازخوانی آرای آنها به این نتیجه می رسد که علت اهمیت نقاشی ایرانی راهی است که برای مواجهه با حقیقتی عمیق تر و فراتر از ادراک روزمره ایجاد می کند. مواجهه ای که نقش هستی شناختی ما را نسبت به موجودات دیگر یادآوری می کند؛ ما را از محدودیت های متناهی مان فراتر می برد و دعوت می کند تا عمیق تر به راز هستی بپردازیم و از این مسیر به شکلی از تعالی زیبایی شناختی نزدیک شویم.
محمد بن زکریای رازی: فیلسوف دگراندیش یا طبیب فیلسوف نما(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
160 - 177
حوزههای تخصصی:
محمد بن زکریای رازی یک از چالش برانگیز ترین شخصیت ها در تاریخ علم در جهان اسلام است. صرف نظر از چالش در مورد آراء فلسفی، طبی یا دینی او، یکی از چالش ها ی دامنه دار نسبت زکریا با اندیشه فلسفی و جایگاه و مقام او در فلسفه است. از یک سو برخی مهمترین بعد شخصیت علمی رازی را بعد طبی او می دانند و تاملات رازی در فلسفه و الهیات را نوعی فضولی و خروج از حد شخصیت علمی اش قلمداد می کنند و از سویی دیگر برخی ضمن اذعان به مقام بزرگ رازی در طب، مهمترین وجه شخصیت علمی رازی را دیدگاه های فلسفی- الهیاتی او می دانند؛ به گونه ای که او را در آزاداندیشی و عقل گرایی با دانشمندان عصر روشنگری مقایسه می کنند و حتی او را یگانه فیلسوف در جهان اسلام می دانند. مطالعه آثار به جای مانده از رازی نشان می دهد که تفاوت رازی با سایر فلاسفه نه در فاصله داشتن او از اندیشه فلسفی بلکه در روش و آراء خلاف مشهور وی در مباحث فلسفی و الهیاتی است. شواهد و ادله کافی برای فیلسوف نامیدن محمد بن زکریای رازی وجود دارد که در متن مقاله سعی شده است این شواهد با تفصیل بررسی شوند. از جمله:کثرت و تنوع تالیفات رازی در فلسفه و الهیات، نگاه انتقادی رازی به فلاسفه پیش از خود، گذر از مرحله شرح آراء دیگران و رسیدن به مقام نظریه پردازی، تصریح و تاکید مکرر رازی بر اهمیت و ضرورت فلسفه ، پیگیری صادقانه و مجدانه پرسش های بنیادی، آزاداندیشی و خروج از سیطره مشهورات و .....
مهم ترین شبهات معاد جسمانی با جسم عنصری در ترازوی نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معاد جسمانی یکی از مسائل اصلی و تأثیرگذار در حوزه دین است که حجم وسیعی از منابع دین را به خود اختصاص داده است. بسیاری از اندیشمندان اسلامی درصدد تحلیل و بررسی این موضوع برآمده و برخی از آنها نیز دیدگاه خاصی را درباره آن مطرح کرده اند. درباره کیفیت معاد جسمانی اختلاف نظرهایی وجود دارد، اما براساس عقیده صحیح و نیز براساس آیات و روایات، معاد جسمانی در روز قیامت با جسم و بدنی عنصری محقق می شود نه با بدن مثالی. با این حال، بر نظریه معاد جسمانی با جسم عنصری، شبهه ها و اشکال هایی از سوی برخی اندیشمندان مطرح شده است. در این نوشتار، هفت شبهه از شبهات مهمِ معاد جسمانی با جسم عنصری، بررسی می شود و نشان داده خواهد شد که هیچ یک از آنها نمی توانند ظهور آیات و روایات در عنصری بودنِ معاد جسمانی را خدشه دار کنند. این شبهات عبارت اند از نبود ماده در قیامت، نبود زمان در قیامت، نبود مکان در قیامت، نبود فساد در قیامت، انشائی بودنِ موجودات اُخروی، تکرار دنیا و وحدت فعل الهی.
بررسی دیدگاه برخی از معاصران (مصباح یزدی، عابدی شاهرودی و لاریجانی) دربارۀ نفس الامر قضایای عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
181 - 195
حوزههای تخصصی:
حقیقی و نفس الامری بودن احکام عملی و انکشاف این احکام از واقع، با مشکلاتی روبه رو بوده که یکی از مهم ترینشان، انشایی بودن مفاد آنها و متصف نشدن به صدق وکذب است. برپایۀ این اشکال، جمله های ناظر به کنش اختیاری انسان بدون اینکه درستی و نادرستی دربارۀ آنها معنا داشته باشد، در زمرۀ اوامر و نواهی هستند که بیان کنندۀ عواطف و احساسات گوینده اند و شنونده را به عمل معیّنی برمی انگیزانند. نوشتار حاضر در سازگاری با اندیشۀ افلاطون، ارسطو، فارابی و ابن سینا بر آن است که جملات مطرح در حکمت عملی، شناختی هستند؛ زیرا از سعادت انسان و خیر و شر در مسیر سعادت انسان حکایت می کنند. این سخن را برخی از اندیشمندان معاصر مسلمان مانند محمدتقی مصباح یزدی، علی عابدی شاهرودی و صادق لاریجانی (در بستر مواجهه با دیدگاه غربی ها) نیز مطرح کرده اند؛ با این تفاوت که به باور آنان احکام عملی از مفاد انگیزشی هم برخوردار است. چنین دیدگاهی باوجود تلاش برای نشان دادن واقع نمایی قضایای عملی دچار این اشکال است که فضای حکمت عملی را به گونۀ باید و نباید تصویر کرده است. مصباح یزدی حکایت گری قضایای عملی از کمال انسان را با استناد به ضرورت بالقیاس میان کنش اختیاری و غایت آن بیان کرده که این اندیشه نیز با خلل همراه است.
نقد نظریۀ سهروردی در باب فاعلیت خداوند بر اساس نظام معقولات در فلسفۀ وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
77 - 92
حوزههای تخصصی:
سهروردی فاعلیت خداوند را بالرضا می داند؛ طبق این نظر، علم الهی مبدأ فیضان همۀ موجودات به وجه نظام کلی در همۀ عالم است و معلول، هرگز هویتی جدا از هویت علم او ندارد و این وابستگی عین الربط به علت است. این نوشتار درصدد است تا با روش توصیفی- تحلیلی نقش جایگاه نظام مفاهیم سهروردی، یعنی تقسیمات معقول اولی و ثانی، و چگونگی حمل مفاهیم ذهنی بر امور خارجی را در تبیین فاعلیت بالرضای نورالانوار روشن و از این طریق دیدگاه فلسفی وی را دربارۀ فاعلیت بالرضا، بر اساس شالوده و محکمات تفکرش نقد کند. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که آیا دیدگاه سهروردی در باب فاعلیت بالرضای نورالانوار با بیانات او دربارۀ نظام معقولات و احکام مطروح آن سازگاری دارد یا نه؟ مطابق نتایج این جستار، عدم تفکیک مفاهیم و معقولات ثانی منطقی و فلسفی در فلسفۀ سهروردی و معیار هایی که دربارۀ اعتبار مفاهیم و چگونگی حمل آن ها بر امور خارجی ارائه می کند، نحوۀ تبیین «علم الهی» را که اساس اعتقاد به فاعلیت بالرضای نورالانوار است، با خدشه ای جدی مواجه می سازد و از این رو دیدگاه سهروردی در باب فاعلیت بالرضای خداوند نمی تواند تبیینی متقن و صحیح مطابق نظام فلسفی او داشته باشد.
نهشتن، به مثابه یک متدولوژی (بستر-نهاد) جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
157 - 185
حوزههای تخصصی:
رویکرد شناختی (4E) در پیوند با منطق استدلالیِ اگزیستانسیالیسم، این امکان را فراهم می آورد تا با گذر از دوگانه-انگاری هایِ رایجِ متافیزیک، بتوان متدولوژیِ جدیدی خارج از رابطه شناختیِ سوژه-ابژه، طرح اندازی کرد. لزوم چنین طرح اندازی ای در ناکارآمدی متدولوژی های موجود، مخصوصا در راهبریِ پژوهش های بنیادی و هنر نهفته است (یعنی تز، در مفهوم حقیقیِ «نهادن»). در ابتدای مقاله، ترمینولوژیِ حوزه متدولوژی مشخص خواهد کرد که مفاهیم مرتبط با متدولوژی، همگی بر وضع و قرار، ابتناء دارند و نه شناسایی. اتیمولوژیِ واژه متدولوژی نیز مشخص می کند که لوژی و لوگوس با فرا-آوردن و ظهور، نسبت دارند و نه شناختِ امر موجود. در نهایت با جانشنیی مفهومِ بستر-نهاد، که معرفِ اقلیم و نهادن است، بجای متدولوژی، که به غلط، روش شناسی، معنا می شود و لاجرم با روش خلط می گردد، بستر-نهادِ جدید با نام «نهشتن» معرفی می گردد. در این بستر-نهاد، انسان به مثابه «نهشتا» و نه، شناسا یا مفسر، از طریقِ نهش، غیرِخود یا غیرِ پیکر را وضع می کند. این بستر-نهاد، صحت خود را از تَنِش (در-هم تنیدگی) با سایر چیزها بدست می آورد و نگاهی اتمیستیک به پدیده ها ندارد. بستر-نهادِ نهشتن، معرفت را امری ممکن، فرض نمی کند، بلکه با جانشینیِ مفهومِ «هِشته» با معرفت، اول، تمایزِ میان شناخت و هستی را محال می داند و دوم، نهش، را جایگزینِ مفهومِ مشاهده، می کند.
تاملی بر جایگاه جنسیت در هویت فرد: تشریح و نقد نظریه "ذات گرایی وحدت بخش" شارلوت ویت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
340 - 357
حوزههای تخصصی:
متافیزیک جنسیت شاخه ای از فلسفه فمینسیتی است که به چیستی مقوله جنسیت می پردازد. یکی از نظریه پردازان این حوزه شارلوت ویت است که در نظریه ذات گرایی وحدت بخش، مساله جنسیت را از بعدی متفاوت مورد توجه قرار داده است. ویت از چارچوب استاندارد مناقشه واقع گرایی/ نام گرایی درباره جنسیت خارج شده و نقش جنسیت را در هویت اجتماعی افراد بررسی می کند. او ادعا می کند جنسیت یک اصل هنجاری وحدت بخش برای فرد اجتماعی است. در تعارض هایی که بین نقش های اجتماعی پیش می آید، هنجارهای جنسیتی بر هنجارهای سایر نقش های اجتماعی رجحان دارند. این هنجارها به مثابه یک کلان نقش عمل کرده و تمامی نقش های اجتماعی فرد را سامان دهی و یکپارچه می کنند. بنابراین می توان جنسیت را به معنایی ارسطویی برای هر فرد ذاتی دانست. در مقاله حاضر نظریه ذات گرایی وحدت بخش ویت بررسی شده و نقاط ضعف آن مورد بحث قرار می گیرد. در نهایت برای ارتقاء این نظریه و ایجاد ظرفیت اصلاح گرانه در آن پیشنهادهایی ارائه می شود.
بررسی انتقادی نسبت هنر سوررئالیسم با حقیقت با توجه به آراء هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
402 - 420
حوزههای تخصصی:
هنر سورئال، هنری است که بر اساس نظریه ناخودآگاه فروید، توسط آندره برتون و لویی آراگون پایه گذاری شد. هنرمندان این سبک هنری در پی آزادسازی ناخودآگاه فردی و خلق کار هنری با توجه به ناخودآگاه و رویا و واپس زدگی (سرکوب) می باشند. آنها بر این عقیده اند که منشاء خلق کار هنریشان، ناخودآگاه فردی آنهاست. این پژوهش در تلاش است تا با تکیه بر آراء هایدگر در زمینه ارتباط هنر با حقیقت دریابد که هنر سوررئال که هنرمندان آن مدعی ارتباط هنرشان با ناخودآگاه فردی بودند و از رویاها و جنون و خیالاتشان تصویر می کشیدند چه نسبتی با حقیقت دارد؟ آیا این ادعای هایدگر که «در کار هنری حقیقت در کار است» در مورد نقاشی های سوررئال نیز صادق است؟ هدف پژوهش دریافت نسبت هنر سوررئال با حقیقت است. لذا نگارنده به عنوان نمونه به سراغ یکی از نقاشی های رنه مگریت هنرمند مشهور سبک سورئال می رود تا با نگاهی پدیدارشناسانه به این کار هنری برجسته دریابد که چگونه می توان فرض کرد که در این کار هنری چیزی از پنهانی به پیدایی درمی آید. این تحقیق به شیوه توصیفی تحلیلی و بر اساس مطالعه منابع مکتوب کتابخانه ای صورت گرفته است.
بازخوانی و تحلیل دیدگاه ملاصدرا درباره تصدیق منطقی (با توجه به نظریه اصالت وجود)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۹
38 - 21
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا در بسیاری از مباحثی که درباره تصدیق منطقی بیان کرده از همان اصطلاحات و اسلوب منطق دانان پیشین استفاده کرده است؛ این در حالی است که دو نظریه «اصالت وجود» و «اتحاد علم، عالم و معلوم» اقتضا می کنند تا او مسأله «تصور و تصدیق» را در یک دستگاه فلسفی متفاوت با نظام فلسفی جمهور حکما ارائه کند. این مقاله با توجه به نظریه اصالت وجود و با استفاده از روش تحلیل متنی، دیدگاه صدرالمتألهین را در تبیین حقیقت تصدیق منطقی بازخوانی کرده و رویکرد او را در مواجهه با دیدگاه منطق دانان پیشین تحلیل نموده است. در این راستا، این نتیجه به دست آمد که ملاصدرا دیدگاه خود را با دو رویکرد متفاوت و در دو سطح مطرح کرده است: یک رویکرد بر اساس مبانی جمهور حکما (رویکرد ماهوی) و رویکرد دیگر بر اساس نظریه اصالت وجود و مطابق با مبانی فلسفی خاص او (رویکرد وجودی). همچنین این مطلب حاصل شد که دیدگاه ملاصدر درباره حقیقت تصدیق منطقی، همان دیدگاه فارابی است با تأکید بر این نکته که چنین دیدگاهی صرفاً در رویکرد وجودی ملاصدرا و به پشتوانه نظریه های اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری و اتحاد علم، عالم و معلوم قابل تبیین است.
اخلاقی که از دست می رود، مدنیتی که از راه نمی رسد؛ گفتگو با ناصر فکوهی دکترای انسان شناسی، استاد انسان شناسی دانشگاه تهران
حوزههای تخصصی:
ما امروز یعنی «اینجا و اکنون» (یا همان ریشه واژه مدرن) خود را باید در سطح زبان خویش و زبان های دیگر که در سطح ملی یا بین المللی با آن ارتباط داریم، یعنی در سطح و عمق معناشاسانه زیستی و اجتماعی به موقعیتی از نوعی هم معنایی یا دست کم به نوعی طیف نسبی معنایی برسانیم تا بر اساس آن، هم زیستی بینمان و هم زیستی ما با جهان بیرون از سرزمین خودمان ممکن شود.وقتی افراد سقوط اخلاقی خود و رفتارها و ذهنیات های خود را به رسمیت نشناخته و حتی فراتر از آن به جای درمان آن ها به سراغ تفسیر آن ها، یا گوشمالی دادن به کسانی که وجود آن ها را مطرح می کنند، می روند و بدین ترتیب اجازه می دهند جامعه به دلیل سقوط و بحران اخلاقی از درون بپوسد و بر سر ساکنانش آوار شود.اگر معتقد به نسبی نبودنِ اخلاق باشیم، گاه این عنوان می شود که باید به مطلق بودن آن باور داشته باشیم. این مطلق بودن، اگر زاویه دیدمان، حوزه هایی چون دین و باورهای متافیزیک باشد، از همان دیدگاه ها قابل دفاع بوده و بسته به آنکه چه کسی در چه شرایطی بیانشان می کند، قابل دفاع هستند. اما علوم اجتماعی به مسائل به این گونه نگاه نمی کند.جامعه ای که اخلاقی تر می شود یا ضد اخلاقی تر، با تعاریف دقیقی که از این پدیده ها می دهیم، در هر دو مورد بر اساس زنجیره های بی نهایتی از کنش ها و واکنش های اجتماعی و هستی شناسانه به این نقاط رسیده است. آنچه برای جامعه شناس اهمیت دارد، پیداکردن، شناخت و تحلیل و تفسیر این کنش های اجتماعی است یا به عبارت دیگر، درک اجتماعی گسترش یا نابودی اخلاق در یک جامعه.بی آنکه بخواهیم مطلق صحبت کنیم، ارزش ها و دین و سنت، سازوکارهایی بوده اند که عمدتا نه برای محدودکردن انسان ها د رذات خود، بلکه برای کنترل و مدیریت آن ها با هدف رسیدن به حداقل تنش میانشان به وجود آمده و تداوم یافته اند. ازاین رو وقتی دینِ مهربانی به دینِ نفرت و دینِ ایجابی به دینِ سلبی، تبدیل می شود آن هم در ادیانی که جهان شمول و فراتر از اقوام و دسته بندی های انسانی بوده اند، نباید شگفت زده شد که چرا سقوط اخلاقی اتفاق می افتد.ایدئولوژی در حقیقت یک شکل هنجارمندشدن عقلانیت و شناخت و علم است و نه چیز دیگری. ما علم یا عقلانیت یا هنر غیرایدئولوژیک یا خنثی نداریم. تفاوت در درجه ایدئولوژیک شدن است و نه در اصل مطلق وجود یا عدم وجود ایدئولوژی.اینکه فرض بگیریم یک جامعه سنتی لزوما یک جامعه اخلاقی است که یکی از پیش فرض های انسان شناسی قرن نوزدهمی نیز بود و از آن با عنوان «وحشی نیک» صحبت می شد و حتی متفکری همچون ژان ژاک روسو از آن دفاع می کرد، با مطالعات بعدی که بر جوامع گوناگون در سراسر جهان انجام شد، انطباق ندارد.گذشت زمان به خودی خود، نیست که اخلاق را متحول می کند، بلکه گذشت زمان سبب تغییرات گسترده ای در همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، هنری و شناختی در یک جامعه می شود که این عوامل اخلاق آن جامعه را همچون شکل ظاهری اش، ارزش هایش، باورهایش و شیوه های زندگی اش تغییر می دهد.هویت اما، اگر مثبت و در جهتی سازگار با دگردوستی و سازگاری با پیرامون شکل گرفته و تداوم یافته باشد، می تواند ما را به اخلاق اجتماعی نزدیک کند. افزون بر این، خطر بی هویتی را نیز نباید نادیده گرفت. ما البته چیزی به نام بی هویتی مطلق جز در موقعیت های بیمارگونه نداریم. اما کم رنگ شدن هویت یا به وجودآمدن ترکیب های منفی هویتی از عناصری ناهمگن، نیز می توانند به همان اندازه خطرناک و نافی اخلاق اجتماعی باشند.