فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۶۴۱ تا ۱٬۶۶۰ مورد از کل ۳۶٬۲۵۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: از اینرو هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان فراتشخیصی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر نشخوار ذهنی و فرسودگی هیجانی زنان مطلقه سرپرست خانوار میباشد. مواد و روشها: روش پژوهش آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری با دو گروه آزمایش و گروه گواه و جامعه آماری شامل کلیه زنان مطلقه سرپرست خانوار در شهر اصفهان در سال 1402 که به روش نمونه گیری دردسترس 45 نفر انتخاب، و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (گروه درمان پذیرش و تعهد 15 نفر و گروه درمان فراتشخیصی 15 نفر) و گروه گواه (15 نفر) قرار گرفتند. سپس به گروه آزمایش درمان پذیرش و تعهد 8 جلسه 90 دقیقهای و به گروه آزمایش درمان فراتشخیصی هم 8 جلسه 90 دقیقهای ارائه شد. برای گروه گواه مداخلهای صورت نگرفت. ابزارهای گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه نشخوار ذهنی نولن – هوکسما و مورو (1991) و پرسشنامه فرسودگی هیجانی مسلش و جکسون (1981) بود. دادهها بهوسیله روش آماری تحلیل واریانس با اندازهگیریهای مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: نتایج نشان داد، تفاوت معناداری را بین میانگین نمرات پس آزمون و آزمون پیگیری متغیر نشخوار ذهنی و میانگین نمرات پس آزمون فرسودگی هیجانی وجود ندارد و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد اثربخشی بیشتری را نسبت به درمان فراتشخیصی بر کاهش نشخوار ذهنی و نگرانی زنان مطلقه سرپرست خانوار داشت. نتیجهگیری: درمان پذیرش و تعهد و درمان فراتشخیصی با آموزش روشهای مناسب برخورد با موضوعات هیجانی، راهبردهای سازگارانه زنان مطلقه سرپرست خانوار برای تنظیم هیجانات را افزایش داده و باعث ارتقاء سطح سلامت روانی و کاهش نشخوار ذهنی و فرسودگی هیجانی شدهاند و همین موجب تجربه کمتر اختلالات فیزیولوژیکی و هیجانی شده است
رابطه تمایل به خودشکوفایی و نوجویی با نیاز به شناخت در دانشجویان پرستاری: نقش میانجی باورهای خودکارآمدی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: بیماریهای مزمن و لاعلاج ازجمله سلیاک تاثیر زیادی بر کیفیت زندگی بیماران و خانوادههای آنان دارد و ابتلای فرزندی به سلیاک میتواند عامل تهدید کنندهای برای سلامت روان مراقبان آنان بویژه مادرانشان باشد؛ از این جهت که این افراد اضطراب و فشارروانی زیادی را متحمل میشوند؛ لذا هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان راهحلمحور و روایتدرمانی بر تحملپریشانی مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بود. مواد و روشها: پژوهش حاضر، از نوع مداخلهی نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری 3 ماهه با دو گروه آزمایش و گروه کنترل بود. جامعه آماری مادران دارای حداقل یک فرزند مبتلا به سلیاک و عضو انجمن سلیاک ایران در اصفهان بودند. از بین آنها، 60 نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه 20 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش اول درمان راهحلمحور و گروه آزمایش دوم روایتدرمانی را در قالب 8 جلسه 90 دقیقهای دریافت نمودند، گروه کنترل هیچ مداخلهای نگرفت. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه تحملپریشانی گاهر و سیمون(2005) در هرسه مرحله استفاده گردید. دادهها در نرمافزارspss26 به روش واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها: هر دو مداخله منجر به افزایش معنادار تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک شد(P<0.01). همچنین، در مرحله پسآزمون بین اثربخشی دو مداخله بر تحمل پریشانی در دو گروه آزمایش تفاوت معناداری وجود نداشت. این نتایج در طول مرحله پیگیری پایدار باقی ماند(P<0.01). نتیجهگیری: هر دو درمان راهحلمحور و روایتدرمانی میتوانند بعنوان مداخلاتی سودمند برای افزایش تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بهکار گرفته شوند
مقایسه اثربخشی درمان راه حل محور و روایت درمانی بر تحمل پریشانی مادران دارای فرزند مبتلا به بیماری سلیاک(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: بیماریهای مزمن و لاعلاج ازجمله سلیاک تاثیر زیادی بر کیفیت زندگی بیماران و خانوادههای آنان دارد و ابتلای فرزندی به سلیاک میتواند عامل تهدید کنندهای برای سلامت روان مراقبان آنان بویژه مادرانشان باشد؛ از این جهت که این افراد اضطراب و فشارروانی زیادی را متحمل میشوند؛ لذا هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان راهحلمحور و روایتدرمانی بر تحملپریشانی مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بود. مواد و روشها: پژوهش حاضر، از نوع مداخلهی نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری 3 ماهه با دو گروه آزمایش و گروه کنترل بود. جامعه آماری مادران دارای حداقل یک فرزند مبتلا به سلیاک و عضو انجمن سلیاک ایران در اصفهان بودند. از بین آنها، 60 نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه 20 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش اول درمان راهحلمحور و گروه آزمایش دوم روایتدرمانی را در قالب 8 جلسه 90 دقیقهای دریافت نمودند، گروه کنترل هیچ مداخلهای نگرفت. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه تحملپریشانی گاهر و سیمون(2005) در هرسه مرحله استفاده گردید. دادهها در نرمافزارspss26 به روش واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها: هر دو مداخله منجر به افزایش معنادار تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک شد(P<0.01). همچنین، در مرحله پسآزمون بین اثربخشی دو مداخله بر تحمل پریشانی در دو گروه آزمایش تفاوت معناداری وجود نداشت. این نتایج در طول مرحله پیگیری پایدار باقی ماند(P<0.01). نتیجهگیری: هر دو درمان راهحلمحور و روایتدرمانی میتوانند بعنوان مداخلاتی سودمند برای افزایش تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بهکار گرفته شوند
بررسی مهارت های ارتباطی استاد و دانشجو و ارتباط آن با ویژگی های زمینه ای از دیدگاه دانشجویان پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی قم در سال 1401(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: شناسایی عوامل مرتبط با ارتباط استاد و دانشجو و کاربرد آن در آموزش، در کیفیت یاددهی – یادگیری مؤثر است. این مطالعه باهدف بررسی مهارت های ارتباطی استاد و دانشجو و ارتباط آن با ویژگی های زمینه ای از دیدگاه دانشجویان پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی قم در سال 1401 انجام گردید. روش: این پژوهش یک مطالعه توصیفی تحلیلی است که در دانشگاه علوم پزشکی آزاد قم در سال1401صورت گرفت. انتخاب نمونه ها با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس انجام شد و 113 دانشجوی پزشکی با استفاده از پرسشنامه استاندارد ارتباط استاد با دانشجو مورد بررسی قرار گرفتند. داده ها وارد نرم افزارSPSS نسخه 26 شد و با آزمون های آماری، کای دو، آنوا، تعقیبی توکی و رگرسیون چندگانه گام به گام تجزیه وتحلیل شد. نتایج: از بین عوامل جمعیت شناختی، مقطع تحصیلی با ارتباط استاد و دانشجو ارتباط معنی داری داشت، به طوری که در مقاطع علوم پایه ارتباط استاد با دانشجو بیشتر است (009/0 =P) . تحلیل رگرسیون خطی چندگانه با مدل گام به گام (Stepwise) نیز مقطع تحصیلی (001/0 =P ،316/0-=β) را در ارتباط استاد و دانشجو مؤثر تشخیص داده شدند. همچنین مقطع تحصیلی با حیطه های عامل فردی استاد (011/0 =P) و علمی (001/0 =P) ارتباط معنی داری داشت؛ اما با عامل حرفه ای ارتباط معنی داری نداشت (102/0 =P). همچنین آزمون تعقیبی توکی نشان داد که معدل با حیطه عامل علمی در ارتباط معناداری دارد به طوری که با افزایش معدل در این حیطه ارتباط بهتر است (036/0 =P). نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشاان داد از نظر دانشجویان در مقاطع علوم پایه ارتباط استاد با دانشجو بیشتر است و دراین بین ویژگی های فردی و علمی استاد مؤثر است؛ بنابراین به سیاست گذاران آموزشی حرفه پزشکی پیشنهاد می شود برنامه ریزی مؤثری در جهت ایجاد بستر مناسب در جهت ارتباط استاد با دانشجو در بالین فراهم نمایند.
بررسی تأثیر آموزش ذهن آگاهی بر نشخوار فکری و نگرانی هنرجویان آموزشگاه های موسیقی شهر شیراز
منبع:
پیشرفت های نوین در علوم رفتاری دوره نهم ۱۴۰۳ شماره ۵۷
۲۸۴-۲۷۰
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر آموزش ذهن آگاهی بر نشخوار فکری و نگرانی هنرجویان آموزشگاه های موسیقی شهر شیراز با روش نیمه تجربی و طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه آزمایش و کنترل انجام شد. به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای، 72 آزمودنی در محدوده سنّی 30 تا 40 سال انتخاب و به صورت تصادفی در هر گروه 36 نفر قرار داده شد. گروه ها در ابتدا ازلحاظ جنسیت، تحصیلات و وضعیت تأهل همتاسازی شدند و در مرحله پیش آزمون و پس آزمون، پرسشنامه نشخوار فکری نولن هوکسما و مارو و پرسشنامه نگرانی ایالت پنسیلوانیا را تکمیل نمودند. گروه آزمایش، طی 8 جلسه تحت آموزش ذهن آگاهی قرار گرفت. یافته های حاصل از آزمون های تحلیل کوواریانس تک متغیّره و چندمتغیّره، معناداری اثرگذاری آموزش ذهن آگاهی بر نشخوار فکری و نگرانی را با ضریب معناداری (0/05>p) نشان داد. در نتیجه می توان گفت: آموزش ذهن آگاهی بر کاهش نشخوار فکری و نگرانی هنرجویان آموزشگاه های موسیقی شهر شیراز اثرگذار بود.
ساخت و هنجاریابی پرسشنامه آینده پژوهی آموزش علوم پایه در مدارس ایران
منبع:
پیشرفت های نوین در علوم رفتاری دوره نهم ۱۴۰۳ شماره ۵۷
۳۴۲-۳۳۲
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، ساخت و هنجاریابی پرسشنامه آینده پژوهی علوم پایه بود. روش این مطالعه، توصیفی اکتشافی و جامعه آماری شامل کلیه دبیران شهر کرج در سال 1403 بود. نمونه گیری به صورت در دسترس انجام گرفت و تعداد نمونه آماری شامل 100 دبیر(72 زن، 28 مرد) بود. جهت گرداوری داده ها از پرسشنامه 20 سؤالی محقق ساخته آینده پژوهی آموزش علوم پایه استفاده شد. برای بررسی سؤالات روایی محتوایی، روایی صوری، ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد پرسشنامه 20 سؤالی طراحی شده برای سنجش آینده پژوهی آموزش علوم پایه، دارای 5 عامل بود که طبق نتایج به دست آمده، پنج عامل ذکرشده در پرسشنامه 62/70 درصد واریانس آینده پژوهی علوم پایه را تبیین می کنند و هرکدام از عامل ها مقدار قابل توجهی از واریانس کل را تبیین می کنند (عامل اول 23/43 درصد، عامل دوم 14/43 درصد، عامل سوم 9/87 درصد، عامل چهارم 8/48 درصد و عامل پنج 6/50) که نشان دهنده روا بودن پرسشنامه است. ضریب اعتبار کل پرسشنامه به روش آلفای کرونباخ 0/85 می باشد.
همجوشی ترکیبی؛ دفاعیه ای از ایده William Seager در مسأله ترکیب «همه روان مند انگاری»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اگر بزرگ نمایی محسوب نشود، بزرگترین معضل برای حل مسئله آگاهی در همه روانمندانگاری، مسئله ترکیب است. William Seager، کسی که به اذعان Chalmers اولین کسی بود که اصطلاح ترکیب را برای معضل مذکور اطلاق کرد، جزء فیلسوفان ذهنی است که تلاش های مستمری برای پاسخ به این مسئله مصروف داشته است. در این مقاله به صدد آن هستم تا از ایده Seager در برابر اشکالات دفاع کرده و صورت منسجم تری از آن را ارائه دهم. مسئله ترکیب با طرح این پرسش که چگونه حالات پدیداری در سطح امور خردِِ فیزیکی به شکل گیری حالات پدیداری کلان در سطح امور کلان منجر می شود، چالش بزرگی پیش روی دیدگاه همه روانمندانگاری نهاد. Seager با ارائه ترکیب همجوشی سعی می کند این معضل را برطرف سازد. او با طرح مدل های «ساده بزرگ» که در عین عدم پیچیدگی از گستردگی تبیین متافیزیکی برخورداراند و با ارائه دو نمونه از مدل های «ساده بزرگ» در قالب فیزیک کلاسیک (سیاه چاله کلاسیک) و کوانتوم (درهم تنیدگی کوانتومی)، همجوشی ترکیبی را به عنوان مصداق دیگری از مدل های «ساده بزرگ» قلمداد می کند که به موازات دو مورد دیگر توانایی تبیین فرآیند آگاهی پدیداری را دارد. Chalmers با طرح اشکال عدم استلزام ضروری میان همجوشی ترکیبی و وجود متافیزیکی آگاهی، پاسخ Seager را در زمره پاسخ های غیرترکیبی و یا همه روان مندانگاری نوخاسته گرایانه می داند. در ادامه توضیح می دهم علیرغم اشکال Chalmers و این که راهکار وی در مسئله ترکیب ناکارآمد است، همجوشی ترکیبی مبتنی بر ترکیب شیمیایی همچنان از انسجام لازم برای تبیین آگاهی پدیداری در سطح کلان برخوردار است.
مدل ساختاری رابطه بین ذهن آگاهی و احساس تنهایی در دانشجویان با تجربه شکست عاطفی: نقش میانجی پریشانی روان شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ شماره ۱۱ (پیاپی ۱۰۴)
۱۲۴-۱۱۵
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی مدل ساختاری رابطه بین ذهن آگاهی و احساس تنهایی به همراه نقش میانجی پریشانی روان شناختی در دانشجویان با تجربه شکست عاطفی اجرا شد. روش پژوهش حاضر توصیفی _همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این مطالعه تمامی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت در سال تحصیلی 1401-1400 بودند که 314 نفر از آن ها با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب شدند. پرسشنامه های پژوهش شامل: پرسشنامه احساس تنهایی LS) ، آشر و همکاران، 1984)، پرسشنامه ذهن آگاهی FFMQ) ، بائر و همکاران، 2006)، و پرسشنامه پریشانی روانشناختی K10)، کسلر و همکاران، 2002) بود. داده ها با روش تحلیل معادلات ساختاری قرار گرفت. یافته ها نشان داد که مدل از برازش مطلوبی برخوردار بود. برآورد اثر مستقیم ذهن آگاهی بر احساس تنهایی، منفی و معنادار؛ اثر مستقیم ذهن آگاهی بر پریشانی روانشناختی، منفی و معنادار؛ و اثر مستقیم پریشانی روانشناختی بر احساس تنهایی، مثبت و معنادار بود (05/0>p). همچنین اثر غیرمستقیم پریشانی روانشناختی در ارتباط بین ذهن آگاهی و احساس تنهایی، منفی و معنادار بود (05/0>p). از یافته های فوق می توان نتیجه گرفت نقش میانجی پریشانی روان شناختی در ارتباط بین ذهن آگاهی و احساس تنهایی در دانشجویان با تجربه شکست عاطفی تایید شد.
بررسی ویژگی های روان سنجی نسخه فارسی پرسشنامه اطمینان جویی آشکار و پنهان در زنان ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ شماره ۱۲ (پیاپی ۱۰۵)
۱۹۶-۱۸۷
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی ویژگی های روان سنجی نسخه فارسی پرسشنامه اطمینان جویی آشکار و پنهان در زنان ایرانی انجام شد. پژوهش حاضر کاربردی و از لحاظ روش همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه زنان شهر تهران در سال 1402 بودند که به روش در دسترس نمونه ای به تعداد 461 نفر انتخاب و پرسشنامه را تکمیل کردند. ابزارهای این پژوهش شامل سیاهه اطمینان جویی آشکار و پنهان (CORSI، رادومسکی و همکاران، 2020)، باورهای وسواسی بک - فرم کوتاه (OBQ، کارگروه شناخت در وسواس، 2001)، پرسشنامه عزت نفس (RSE، روزنبرگ، 1965) و مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (DASS، لاویبوند و لاویبوند، 1995) بودند. داده های پژوهش به روش تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی، آلفای کرونباخ و ضریب پیرسون تجزیه و تحلیل شدند. نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد که ابزار پژوهش پس از حذف دو گویه ی ۱ و ۷ دارای ساختار چهار عاملی است که این ساختار در تحلیل عاملی تأییدی بعدی نیز مورد تأیید قرار گرفت. این ابزار با افسردگی، اضطراب، استرس و باورهای وسواسی دارای همبستگی مستقیم و با عزت نفس همبستگی معکوس دارد که این نشان دهنده روایی واگرا و همگرای ابزار پژوهش است (001/0>p). برای تعیین پایایی از آلفای کرونباخ استفاده شد که مقادیر به دست آمده بالاتر از ۷۰/۰ بود که این حاکی از پایایی مناسب بود. نسخه فارسی سیاهه اطمینان جویی آشکار و پنهان از ویژگی های روان سنجی مناسبی برخوردار است و می تواند مورد استفاده قرار گیرد.
شفقت خود در ایران: پیش بینی شفقت خود بر اساس عوامل جمعیت شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ شماره ۱۲ (پیاپی ۱۰۵)
۲۱۴-۲۰۵
حوزههای تخصصی:
شفقت خود مفهومی نسبتاً جدید در روان شناسی شخصیت است که در کاهش پیامدهای منفی و افزایش پیامدهای مثبت روانشناختی از اهمیت زیادی برخوردار هستند. پژوهش حاضر با هدف شناسایی میزان شفقت خود در گروه های جمعیت شناختی مختلف و پیش بینی آن بر اساس متغیرهای جمعیت شناختی انجام گرفت. این پژوهش از نظر هدف، جزء پژوهش های بنیادی و از نظر شیوه گرد آوری داده ها از نوع مطالعه های توصیفی (پیمایشی) به شمار می رود. جامعه آماری پژوهش حاضر را کلّیه افراد 65-18 سال که در سال 1400 ساکن شهر تهران بودند، تشکیل دادند. از جامعه آماری پژوهش نمونه ای به حجم 1358 نفر به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. مقیاس شفقت خود (نف، 2003) و پرسشنامه ویژگی های جمعیت شناختی به صورت آنلاین و توسط نرم افزار پرس لاین توسط شرک کنندگان تکمیل شد. داده ها با استفاده از نرم افزار RStudio(2022.12.0 Build 353 تحلیل شدند. یافته های پژوهش تفاوت معناداری را بین گروه های مختلف از نظر سنی، وضعیت تأهل، وضعیت اشتغال و تحصیلات نشان داد (001/0 p<). با این حال، اندازه اثر این متغیرها کوچک بود. بین زنان و مردان از نظر شفقت خود تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0 p>). همچنین سن بالای 50 سال، متاهل بودن و شاغل بودن توانست 4 درصد از نمرات شفقت خود را تبیین کند (005/0 p < و 34/11 F =). بر این اساس، به نظر می رسد که تعیین کننده های شفقت خود فراتر از عوامل جمعیت شناختی است و سهم عوامل دیگر مثل شخصیت، شیوه های فرزندپروری و آموزه های فرهنگی را باید در نظر گرفت.
اثربخشی فرزند پروری مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اجتناب تجربه ای و احساس کفایت والدگری مادران کودکان دارای اختلال نارسایی توجه بیش فعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ شماره ۱۲ (پیاپی ۱۰۵)
۲۴۴-۲۳۵
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی فرزند پروری مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اجتناب تجربه ای و احساس کفایت والدگری مادران کودکان دارای اختلال نارسایی توجه بیش فعالی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون_پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمام مادران دارای فرزند دختر 8 تا 10 سال دارای اختلال نارسایی توجه بیش فعالی بود که در سال تحصیلی 1402-1401 در مدارس ابتدایی شهر اصفهان مشغول به تحصیل بودند. 30 کودک به روش هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفر آزمایش و کنترل قرار گرفتند و مادارن گروه آزمایش به مدت دو ماه و نیم و طی 10 جلسه 90 دقیقه ای مداخله فرزند پروری مبتنی بر پذیرش و تعهد را دریافت کردند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه پذیرش و عمل-نسخه دوم (AAQ-II؛ باند و همکاران، 2011) و مقیاس احساس والدین از شایستگی (PSOCS؛ گیبود-والستون و اندرسمن، 1978) استفاده شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیره (مانکوا) استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین پس آزمون در متغیرهای اجتناب تجربه ای و احساس کفایت والدگری در دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معناداری وجود داشت (05/0>P). در نتیجه، فرزند پروری مبتنی بر پذیرش و تعهد یک مداخله موثر بر کاهش اجتناب تجربه ای و بهبود احساس کفایت والدگری مادران کودکان دارای اختلال نارسایی توجه بیش-فعالی است.
ارائه الگوی ساختاری اضطراب امتحان بر اساس کمال گرایی با میانجی گری ترس از ارزیابی منفی در دانش آموزان شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناسی تربیتی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۵۶
26 - 1
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر باهدف ارائه الگوی ساختاری اضطراب امتحان بر اساس کمال گرایی با میانجی گری ترس از ارزیابی منفی در دانش آموزان انجام شده است. طرح پژوهش توصیفی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پسر دوره اول متوسطه شهر تهران در سال 1400 بودند که با روش نمونه گیری در دسترس، 500 نفر به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش از سیاهه اضطراب امتحان (TAI) ابوالقاسمی و همکاران(1375)، مقیاس کمال گرایی چندبعدی(MPS) هویت و فلت (1991) و فرم کوتاه مقیاس ترس از ارزیابی منفی (BFNE) لری(1983) استفاده شد. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار 24SPSS و AMOS تحلیل شد. نشان داد که بین کمال گرایی با میانجی گری ترس از ارزیابی منفی با اضطراب امتحان رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (01/0>P). همچنین نتایج نشان داد مسیرهای مستقیم این پژوهش معنادار شدند و مسیرهای غیرمستقیم کمال گرایی از طریق نقش میانجی ترس از ارزیابی منفی بر اضطراب امتحان معنادار بود. بر اساس یافته های این پژوهش، مدل نهایی پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار بود (058/0=RMSEA و 05/0>P-value). این یافته ها بر اهمیت توجه به کمال گرایی و ترس از ارزیابی منفی به عنوان عوامل مؤثر در ایجاد اضطراب امتحان تأکید می کند و می تواند به طراحی برنامه های مداخله ای برای کاهش اضطراب در دانش آموزان کمک کند.
اثربخشی مداخله انگیزشی مبتنی بر تغییر ذهنیت بر اهمال کاری تحصیلی و درماندگی آموخته شده دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناسی تربیتی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۵۶
73 - 52
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی مداخله انگیزشی مبتنی بر تغییر ذهنیت بر اهمال کاری تحصیلی و درماندگی آموخته شده دانش آموزان انجام شد. طرح پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. جامعه مورد مطالعه تمامی دانش آموزان دختر متوسطه اول شهر رستاق استان فارس در سال 1402 بود. از میان 3 مدرسه که به صورت تصادفی انتخاب شده بودند 40 نفر از دانش آموزانی که نمره آنها بالاتر از نقطه برش (نقطه برش 50 در پرسشنامه درماندگی آموخته شده و 62 در پرسشنامه اهمال کاری تحصیلی)،بود، به صورت در دسترس انتخاب و به شیوه تصادفی در دو گروه آزمایشی و کنترل(هر گروه 20 نفر) گمارش شدند. ابزارهای سنجش شامل مقیاس اهمال کاری تحصیلی سولمون و راث بلوم (1984) و پرسشنامه درماندگی آموخته شده کوینلس و نلسون ( 1988) بود. گروه آزمایش برنامه مداخله انگیزشی مبتنی بر تغییر ذهنیت دوئیک(2006) را در 8 جلسه 90 دقیقه ای طی دو ماه دریافت و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکردند. داده های به دست آمده با استفاده از روش تحلیل کواریانس چندمتغیره با نرم افزارSPSS 23 تحلیل شد. یافته های به دست آمده نشان دهنده ی تفاوت معنادار بین دو گروه کنترل و آزمایش در نمرات پس آزمون اهمال کاری تحصیلی و درماندگی آموخته شده در دانش آموزان بود (01/0< p) این یافته ها بر موثر بودن مداخله آزمایشی دلالت دارند و نشان دادند که بر اثر اجرای مداخله انگیزشی مبتنی بر تغییر ذهنیت، اهمال کاری تحصیلی و درماندگی آموخته شده دانش آموزان کاهش یافت. از این رو، این مداخله انگیزشی می تواند به عنوان یکی از روش های آموزشی برای کاهش اهمال کاری تحصیلی و درماندگی آموخته شده مورد استفاده قرار گیرد.
نشاط ذهنی دانش آموزان دختر: نقش سبک های دلبستگی و بیگانگی از والدین با میانجیگری نیازهای اساسی روانشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناسی تربیتی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۵۶
106 - 74
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش، تعیین نقش سبک های دلبستگی و بیگانگی از والدین در تبیین نشاط ذهنی دانش آموزان دختر با میانجیگری نیازهای اساسی روانشناختی ابود. جامعه آماری این پژوهش توصیفی – همبستگی حدودا 3300 نفر و شامل همه دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه مدارس دولتی شهر تبریز (1400-1401) بود که 250 نفر آنان به روش نمونه-گیری دردسترس انتخاب و به صورت آنلاین به ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه های نشاط ذهنی ریان و فردیک (1997)، سبک های دلبستگی هازن و شیور (1987)، بیگانگی از والدین گاردنر (2001) و نیازهای اساسی روانشناختی گاردیا، دسی و رایان (2000) پاسخ دادند. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزارهایSPSS-16 و AMOS24 نشان داد که ضمن برازش خوب مدل پژوهشی (05/0 = RMSEA)، سبک های دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا اثرمستقیم و به واسطه نیاز روانشناختی ارتباط اثرغیرمستقیم بر نشاط ذهنی داشتند (05/0< P). بیگانگی از والدین فقط اثرمستیقیم بر نشاط ذهنی داشت (01/0< P). بین سبک ایمن و نیازهای اساسی روانشناختی (ارتباط، شایستگی و خودمختاری) با نشاط ذهنی دانش آموزان دختر رابطه مثبت بدست آمد؛ این رابطه بین سبک های اجتنابی و دوسوگرا و بیگانگی از والدین با نشاط ذهنی منفی بود (01/0< P). با در نظر گرفتن یافته های پژوهشی، سیاستگذاری های کلان مناسب و برگزاری کارگاه های آموزشی برای گروه های هدف در راستای تقویت سبک های دلبستگی ایمن، کاهش بیگانگی از والدین و تامین نیازهای روانشناختی در ارتقای نشاط ذهنی دختران نوجوان اهمیت دارد.
Analyzing the effects of ethical leadership and organizational politics on individual and team creativity, focusing on the mediating role of knowledge hiding
حوزههای تخصصی:
The purpose of the research is to analyze the effects of ethical leadership and organizational politics on individual and team creativity, focusing on the mediating role of knowledge hiding. The study is a descriptive-correlational survey and is applied in terms of purpose. The statistical population included employees of selected public organizations in the Eqlid County, totaling 950 individuals. 270 individuals were selected using a non-probability convenience sampling method based on the rule of thumb for SEM as the sample. To collect data, the following measures were used: Brown's et al. (2005) Ethical Leadership scale, the Organizational Politics scale by Kacmar and Carlson (1997), the Knowledge Hiding scale by Serenko and Bontis (2016), the Individual Creativity scale by Zhou and George (2001), and the Hanke's (2006) Team Creativity scale. The validity of scales was confirmed using the content validity, and the reliability was examined using Cronbach's alpha, yielding values of 0.89 for the Ethical Leadership, 0.82 for the Organizational Politics, 0.92 for the Knowledge Hiding, 0.87 for the Individual Creativity, and 0.85 for the Team Creativity. For data analysis, SEM and the AMOS software were used. The results of the study fitted the research model, indicating that ethical leadership and organizational politics have a significant negative impact on knowledge hiding. Additionally, knowledge hiding has a significant negative effect on both individual and team creativity of employees. By reducing knowledge hiding behaviors through ethical leadership and organizational politics, the level of creativity among employees at both individual and team levels increases.
اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت ورزی بر بلوغ عاطفی و احساس شرم در دختران با سندرم پیش از قاعدگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۳ آبان ۱۴۰۳ شماره ۸ (پیاپی ۱۰۱)
۱۴۰-۱۳۱
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت ورزی بر بلوغ عاطفی و احساس شرم در دختران با سندرم پیش از قاعدگی انجام شد. پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری دو ماه بود. جامعه ی آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر متوسطه اول مدارس شهر مشهد بود که در سال تحصیلی 1403-1402 مشغول به تحصیل بودند؛ 30 دانش آموز به روش هدفمند انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) به صورت تصادفی ساده گمارده شدند. جهت جمع آوری داده ها از مقیاس بلوغ عاطفی (EMS؛ سینگ و بهارگاوا، 1988) و مقیاس احساس گناه و شرم (GASP؛ کوهن و همکاران، 2011) استفاده شد. اعضای گروه مداخله طی 8 جلسه درمان متمرکز بر شفقت را دریافت کردند. به منظور تحلیل داده ها از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر استفاده شد. نتایج نشان داد بین گروه ها در پس آزمون و پیگیری بلوغ عاطفی و احساس شرم تفاوت معناداری وجود داشت (05/0>p) و درمان متمرکز بر شفقت دارای ماندگاری اثر در دوره پیگیری بود (05/0>p). در مجموع می توان نتیجه گرفت که درمان متمرکز بر شفقت یک درمان موثر بر بهبود بلوغ عاطفی و کاهش احساس شرم در دختران با سندرم پیش از قاعدگی بوده است.
نقش تسلط ربع های مغزی، افکار فرانگرانی و سبک های یادگیری در پیش بینی راهبردهای فراشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف نقش تسلط ربع های مغزی، افکار فرانگرانی و سبک های یادگیری در پیش بینی راهبردهای فراشناختی انجام گرفت. روش پژوهش توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانشجویان دانشگاه شهید مدنی آذربایجان در سال تحصیلی 1404-1403 بود که از بین آن ها تعداد 150 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شد. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس راهبردهای فراشناختی (MSS، کرمی، 1381)، پرسشنامه افکارفرانگرانی (MTQ، ولز، 1994)، پرسشنامه تسلط ربع های مغزی (BDIQ، ندهرمن، 1980) و سیاهه سبک های یادگیری (LSI2، کلب، 1985) بود. نتایج پژوهش نشان داد بین فرانگرانی، اضطراب اجتماعی و اضطراب سلامتی با راهبردهای فراشناختی رابطه منفی و معنادار وجود دارد (001/0≥P). همچنین بین تسلط ربع مغزی A و B با راهبردهای فراشناختی رابطه مثبت و معنادار و بین تسلط ربع مغزی Cو D با راهبردهای فراشناختی رابطه منفی وجود دارد (001/0≥P). از سویی بین مشاهده تأملی با راهبردهای فراشناختی رابطه منفی و معنادار و بین مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال با راهبردهای فراشناختی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (01/0≥P). از سویی نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که تسلط ربع مغزی A و C و مشاهده تأملی قادرند 31% از تغییرات راهبردهای فراشناختی را در دانشجویان تبیین کنند (001/0≥P). در مجموع می توان گفت تسلط ربع های مغزی و سبک های یادگیری پیش بینی کننده راهبردهای فراشناختی در افراد می باشند و با توجه به آن ها می توان راهبردهای فراشناختی را تبیین کرد.
اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر تنظیم هیجان و بهزیستی روان شناختی زنان مبتلا به بیماری پوستی ویتیلیگو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر تنظیم هیجان و بهزیستی روان شناختی زنان مبتلا به بیماری پوستی ویتیلیگو بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه بیماران مبتلا به ویتیلیگو (لک و پیسی) مراجعه کننده به کلینیک های تخصصی پوست و زیبایی شهر تهران در سال 1402 بود که از بین آنها 30 نفر با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت گمارش تصادفی در دو گروه (15 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه کنترل) جایگذاری شدند. ابزارهای سنجش شامل پرسشنامه تنظیم هیجان گارنفسکی و کرایج-نسخه کوتاه (2006،CERQ ) و پرسشنامه بهزیستی روان شناختی ریف- نسخه کوتاه (۲۰۰۲،RSPWB ) بود. گروه آزمایش تحت درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد طی ۸ جلسه ۹۰ دقیقه ای هفته ای دوبار قرار گرفت و گروه کنترل هیچ گونه مداخله درمانی دریافت نکرد. جهت تجزیه و تحلیل از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین تنظیم هیجان و بهزیستی روانشناختی در دو گروه آزمایش و گواه تفاوت معناداری در تنظیم هیجان منفی و مثبت و بهزیستی روان شناختی وجود دارد (۰۰۱/0>P). یافته های این پژوهش نشان داد که درمان گروهی مبتنی پذیرش و تعهد بر کاهش تنظیم هیجان منفی و افزایش تنظیم هیجان مثبت و بهزیستی روان شناختی زنان مبتلا به ویتیلیگو اثربخش بوده است.
The Perspectives of Family Specialists on the Socio-Cultural Challenges of Family Therapy Interventions in Iran: A Qualitative Study(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to explore the socio-cultural challenges of family therapy. This applied research utilized a qualitative phenomenological approach. Methods: The study population consisted of specialists in various fields of couples and family therapy in Tehran province during the years 2022-2023, who met the inclusion criteria for the study. The inclusion criteria were psychologists or counselors with a Master's or Doctoral degree who had at least five years of experience in one of the family-related fields and were willing to collaborate in the research. A purposive, snowball sampling method was used, continuing until data saturation was reached, with a final selection of 15 specialists. Semi-structured interviews were used for data collection, and the data were analyzed using an inductive thematic analysis approach. Findings: The findings revealed 24 initial concepts, 5 sub-themes, and 2 main themes as the socio-cultural challenges and factors that perpetuate these challenges. Ineffective application of existing family therapy theories in response to societal changes, social harms affecting family systems over time, and socio-cultural-economic damages were among the sub-themes of challenges. Differences in opinions regarding the strengthening of theory-building and the approach to localizing interventions without relying on existing theories were identified as factors that sustain these challenges. Conclusion: This study offers a new perspective on the impact of societal context on the effective or ineffective implementation of interventions based on non-native theories, providing an alternative approach to examining the issues of cultural insularity in interventions, beyond considerations of religion and written documents in research.
مطالعه تطبیقی نیمرخ شناختی دانش آموزان مبتلا به اختلال های عصبی رشدی: مقایسه پردازش حسی، حافظه فعال، تنظیم هیجانی و انعطاف پذیری شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی سال ۲۸ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۱۰)
171 - 183
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه عملکرد کارکردهای نیمرخ شناختی در کودکان با اختلال بیش فعالی/ نقص توجه و اختلال یادگیری ویژه انجام شد. جامعه آماری این پژوهش توصیفی و علی مقایسه ای، کلیه دانش آموزان پسر (سنین 8 تا 12 سال) مشغول به تحصیل(1400-1399) در شهر تبریز بودند که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند،30 دانش آموز برای هر گروه انتخاب شد. ابزارهای پژوهش: پرسشنامه های انعطاف پذیری شناختی(CFI)، پردازش حسی (SPM)، تنظیم هیجانی کودک و نوجوان (ERQ-CA) و حافظه فعال دانیمن و کارپنتر بودند. جهت تجزیه و تحلیل داده ها، از شاخص های توصیفی و روش تحلیل واریانس چند متغیره (مانوا) استفاده گردید. نتایج نشان داد، تفاوت معناداری بین عملکرد گروه های مورد بررسی و زیرمقیاسهای آنها وجود دارد (0/001>F: 263/946=P). هرچند کودکان دچار بیش فعالی، عملکرد ضعیف تری در مقیاس های کلی انعطاف پذیری شناختی، پردازش حسی و تنظیم هیجانی ارزیابی مجدد از خود نشان دادند، در مقابل، کودکان دچار اختلالات یادگیری نیز، ضعفی مشهود در قیاس با کودکان دچار اختلالات بیش فعالی/ نقص توجه در متغیرکلی حافظه فعال و تنظیم هیجانی سرکوبی از خود بروز دادند. این نتایج، تلویحات مهمی در زمینه مداخلات درمانی موثر و انتخاب صحیح برنامه های آموزشی و توانبخشی برای ارتقای کارکردهای اجرایی و به دنبال آن پیشرفت تحصیلی مهیا کرده است.