فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۲۱ تا ۱٬۲۴۰ مورد از کل ۲٬۰۰۴ مورد.
حوزههای تخصصی:
یکی از درخشان ترین نمونه های نثر ادبی در ادبیات عربی، «مقامات» است. مقامات قصه هایی است که در ضمن روایت واقع گرایانه اخلاق و مرام و رفتار مردمان روزگاران گذشته، گستره واژگانی بسیار پرباری را در قالب سجعی ادبی و مقتدر به کار گرفته است. بدیع الزمان همدانی و به تبع او حریری، قلّه های مسلّم فن مقامات هستند. ایشان در مقامات خویش در پرده های نمایشی کوتاه، گوشه های زشت و محکوم شدنی جامعه را از نظر خواننده می گذرانند و به نقد می کشند. آثار اینان بی آنکه جنبه موعظه و نصیحت داشته باشد، آگاه کننده و افشاگرانه است. تهکّم/ریشخند/تمسخر عیوب اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، جسمی و روانی، در همه مقامات به چشم می خورد. در این مقاله به تفصیل درباره تهکم و مقایسه کاربرد آن در مقامات همدانی و حریری می پردازیم.
نقد و بررسی قصه گنبد سفید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هفت پیکر حکیم نظامی گنجوی درباره سفر بهرام گور به تاریکی های درون و جستجوی آب حیات در تاریکی ظلمات است. این سفر با گنبد سیاه آغاز می شود و پس از عبور قهرمان از گنبدهای پنج گانه، به گنبد سفید منتهی می شود؛ هفت گنبد برابر با هفت اختر و هفت رنگ است که در آن هفت شاهزاده بانو که از هفت سرزمین جهان هستند، لباسی به رنگ هفت گنبد می پوشند و شباهنگام برای قهرمان قصه( بهرام گور) می گویند. در واقع این قصه ها، ترسیم خواب های هفت گانه وی است و همگی قابل تاویل و تفسیر هستند.
در مقاله حاضر، ابتدا شکل قصه هفتم منظومه هفت پیکر(قصه گنبد سفید) و سازه های قصه ای آن بر اساس کتاب ریخت شناسی قصه پریان بررسی شده است. سپس با دو رویکرد بررسی عناصر روساختی و عناصر زبرروایی به تشریح متن پرداخته شده است. آنگاه، پس از تشریح سازه های اسطوره ای و آیینی متن بر اساس ریشه شناسی قصه، عناصر و سازه های نمادین متن بر اساس نمادشناسی روانشناختی منطبق با الگوهای عرفانی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
نگارنده بر آن است تا با ارائه تحلیل و نقد روانکاوانه و ریشه شناسانه، جلوه های ناخودآگاه فردی شاعر و کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی موجود در متن را از لابه لای عناصر و سازه های فراواقعی آن استخراج نماید تا علاوه بر روشن شدن پیام متن و زوایای پنهان آن، راهی جهت نقد و بررسی های بیشتر فراهم گردد.
امر تغزلی به مثابه پارادایم: هگل و نمونه ی نظری شعر در هرمنوتیک گادامر
حوزههای تخصصی:
نقد پاکم آرزوست
موتیف چیست و چگونه شکل می گیرد؟
حوزههای تخصصی:
موتیف یکی از اصطلاحات رایج در هنر و ادب و همچنین علم و فن است. بحث از موتیف در نقد و تحلیل جنبه های ساختاری و محتوایی آثار ادبی فواید و کارایی های بسیاری دارد. از این رو اطّلاع از جوانب معنایی و تعاریف آن برای پرداختن به آثار و تحلیل آنها ضروری است. با توجّه به این ضرورت، در این مقاله سعی شده علاوه بر معانی و تعریف های چندگانه موتیف، اصطلاحات نزدیک به آن نیز مورد بحث قرار گیرد و نسبت و دایره کاربرد آنها روشن شود.
موتیف در نقّاشی و هنرهای تجسّمی و نمایشی و ادبیات به کار می رود و مهمترین ویژگی آن در این هنرها خصلت تکرار شوندگی و برانگیزندگی آن است. در ادبیات نیز کم و بیش همین ویژگی ها در اجزا و عناصر ادبی، گوناگونی موتیف را شکل می دهند. با توجّه به تنوّع عناصری که می توانند کارکردِ موتیف داشته باشند( شامل: موقعیّت، واقعه، عقیده، تصویر، شخصیّت نوعی، ویژگی بارز یک شخصیّت، مضمون مکرّر و...) این اصطلاح با اصطلاحات دیگری ارتباط می یابد که عبارتند از: درونمایه، تپس، لایت موتیف، کهن الگو. در این مقاله پس از ارائه تعاریف و نسبت های این اصطلاحات به نحوه شکل گیری و کاربرد و کارکرد موتیف در آثار ادبی پرداخته شده است.
محتوای جامعه شناختی گلستان سعدی
حوزههای تخصصی:
گلستان سعدی به عنوان اثری که از جملهء آثار موفق جهان و ایران قرار دارد، میتواند نمونهای عالی و مهم در تاریخ ادبیات ایران به شمار آید که در صورت تحلیل جامعهشناختی آن، قادر خواهیم بود ضمن ورود روشمند به تحلیل جامعهشناختی آثار ادبی ایران، از منظر جامعهشناسی تاریخی، امکان درک و فهم جامعهشناختی دورهای از تاریخ بغرنج و مهم ایران و توصیفی جامعهشناختی از وضع اجتماعی و فرهنگی آن عصر را فراهم آوریم. در این راه امکان درک و توصیف نهادهای مهم اجتماعی در قرن هفتم از جمله نهاد سیاست، حکومت،خانواده، اقتصاد، دین و آموزش و پرورش و همچنین اطلاعاتی در خصوص نقشها و هنجاری اجتماعی در متن نهادهای اجتماعی به دست میآید که به همراه سایر اطلاعات موجود در گلستان سعدی میتواند تصویری نسبتاً کامل از یک جامعه ارایه نماید.در این مقاله کوشیده شده است تا از این منظر گلستان مورد بررسی قرار گیرد.
سیاست ادبیات
تحلیل اسطورهها در اشعار سیاوش کسرایی (بررسی انواع، کارکردها و زمینههای باززایی و خلق اسطورهها)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسطوره¬ یکی از عناصر عمده سامان¬دهی زبان و معنای شعر معاصر است. گرچه اسطوره¬ها اساساً متعلق به دنیای باستان اند و از رهگذر روایات قدسی و مینوی، جهان¬بینی مردمان آن عصر را تدارک می¬دیده اند، در دنیای جدید و در عصر خردگرایی نیز هم چنان در ذهن و زبان انسان امروزی حضوری تأثیرگذار دارند. شاعران بنابر ذهنیت تخیلی و به جهت نیروی خیالین اسطوره¬ها، فراوان از آن تأثیر می¬پذیرند و به بازتولید و باززایی آن دست می¬زنند..هر شاعری بنابر فکر و فرهنگ خویش و زمینه¬های ذوقی و اندیشگی، به برخی از اسطوره¬ها بیشتر توجه دارد. سیاوش کسرایی به خاطر ذهنیت سیاسی و ایدئولوژیک خود و نیز بر اساس مقتضیات عصر، از برخی از اسطوره¬ها با کارکردهای خاصی بهره گرفته و گاه در شکل آنها تغییراتی نیز داده است. او حتی از برخی شخصیت¬های تاریخی اسطوره¬سازی نموده و به آنها خصلت اسطوره¬ای داده است. در این مقاله به چگونگی و چرایی باززایی و خلق اسطوره¬ها در شعر سیاوش کسرایی پرداخته ایم.
بررسی رابطة زمان و تعلیق در روایت پادشاه و کنیزک
حوزههای تخصصی:
پیدایش شیوه های تازه روایت در دو قرن اخیر، موجب پیشرفت روزافزون علم روایت شناسی در دهه های اخیر شده است. از جمله این مباحث، مقوله زمان در روایت است. یکی از محققانی که به چگونگی زمانمندی در روایت پرداخته، ژرار ژنت فرانسوی است که نظر خود را در قالب سه مبحث «نظم، تداوم و بسامد» مطرح کرده است. از آنجا که مطالعه دقیق عناصر سازنده یک روایت و بازنمود قوانین حاکم بر آن، ما را در شناخت بهتر سازوکار و روابط درونی عناصر روایی یاری می دهد؛ در این مقاله بر اساس نظریه ژنت، نشان می دهیم که چگونه مولانا، به عنوان یک داستان پرداز کلاسیک، از تمام ظرفیت های ادبی- روایی عنصر زمان در حکایت «پادشاه و کنیزک» در مثنوی بهره می برد و در مسیر حرکتش از زمان تقویمی به زمان روایی، با استفاده مناسب از تغییر در نظم خطی زمان پی رنگ و تفصیل و تکرار در شرح برخی کنشها، نوع خاصی از زمانمندی را ایجاد می کند که ارتباطی مستقیم و معنادار با القای حس تعلیق و انتظار در مخاطب داستان دارد.
بایونگ و سنایی تاویل غزلی از سنایی بر مبنای روان شناسی تحلیلی یونگ(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
کارل گوستاو یونگ از نظر تاثیر بر اندیشه قرن بیستم و یاری به شناخت وضعیت انسان شخصیتی بزرگ و قابل تقدیر و هم ردیف روان شناسان بزرگی چون زیگموند فروید است. مفاهیمی که او ابداع کرد از جمله کهن الگوهای باستانی، ناخودآگاه جمعی، نقاب و سایه و نیز طبیعت هدفمند روان انسان که به سوی تفرد پیش می رود، جزیی از فرهنگ بشری معاصر است.از این رو ما در این مقاله برآنیم بر مبنای روان شناسی تحلیلی یونگ، یکی از غزلیات دیوان سنایی را تحلیل کنیم. یونگ شخصیت آدمی را به دو منطقه کلی «ضمیر خودآگاه» (ego) و «ضمیر ناخودآگاه» ( self) تقسیم می کند. ضمیر خودآگاه همان شعور ظاهر است که از احساسات و خاطره ها و افکار و تمایلات و عواطف و به طور کلی از هر آنچه که معلوم شخص است، یا می تواند باشد، تشکیل یافته است.ناخودآگاه طبق تعبیر یونگ دارای دو لایه است: لایه سطحی تر عبارت است از ناخودآگاه شخصی که شامل چیزهایی است که از خودآگاهی بیرون رفته اند و شامل گروه هایی است که حاوی تجربه ها و چیزهای واپس رانده شده یا فراموش شده اند. اما بر رفتار و پندار ما تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم دارند. اما لایه دوم عبارت است از ناخودآگاه جمعی شامل گنجینه ای است از خاطره آثار و چکیده تجارب نسل های بی شمار گذشته از نیاکان بسیار دور دست ما که درتاریک ترین بخش وجودمان جریان دارد.در این مقاله سعی داریم ایده یونگ را بر روی غزلی از سنایی پیاده کنیم و بر اساس آن ثابت کردیم که بسیاری از غزلیات سنایی و سایر عرفا در حقیقت بیانی شاعرانه است از واقعه دیدار با همین ناخودآگاه جمعی و فردی که به شکل سمبولیک بر آنها ظاهر شده است.
پژوهشی بر عنصر آب در روش نقد ادبی گاستون باشلار (با نگرشی بر شعر کسایی مروزی) (عنوان عربی: دراسة عنصر الماء وفقا لمدرسة غاستون باشلار النقدیة (بالنظر إلی أشعار کسائی مروزی))
حوزههای تخصصی:
گاستون باشلار (1962-1884م.)، معرفت شناس، فیلسوف علم، نظریه پردازِ تخیل و از ساختارگرایان آغازین فرانسوی است که شیوه ای جدید در سخن شناسی و سخن سنجی بنیان کرد.تصویرپردازی های شاعران و نویسندگان، اغلب، در چهار عنصر اصلی -آب، آتش، خاک و باد- ریشه دارد.مجدالدین ابوالحسن یا ابواسحاق کسایی مروزی (391-341 ه- .ق.) یکی از شاعران نیمه دوم قرن چهارم و ابتدای قرن پنجم هجری قمری است. اشعار کسایی، ساده و روان و مفاهیم شعری و توصیف های او، اغلب، عینی، محسوس و طبیعت گرا است. درحقیقت، کسایی در شعر، نقاش است.اگرچه از دیوان اشعار این شاعر شیعی مذهب، تنها سیصد بیت باقی مانده است، با همین مقدار باقیمانده نیز به راحتی می توان به نگرش کسایی درمورد طبیعت، به ویژه کارکرد ویژه عنصر آب پی برد.در این مقاله سعی شده است با بررسی عناصر طبیعت، در شعر کسایی مروزی -به عنوان یکی از شاعران سنت گرا- و با به کارگیری روش نقد ادبی گاستون باشلار و نظریات وی در این زمینه، روشی نو در شناخت بیشتر و بهتر نگاه و اندیشه این شاعر ارایه شود.چکیده عربی:یعدّ غاستون باشلار، واحدا من الإیبستمولوجیین، والفلاسفة الفرنسیین، ولقدکرّس جزءا کبیرا من حیاته لفلسفة العلوم، وهو واضع نظریة الخیال، کما یعتبر من البنیویین الفرنسیین الأوائل، حیث أنشأ أسلوبا جدیدا فی النقد الأدبی. یعتقد هذا الناقد أن للأوصاف الأدبیة والصور الفنیة، نظاما معینا. کما یری أن النظریة الکاملة هی التی تقوم بتعریف هذا النظام، وتحدیده.فالصور الفنیة للشعراء والکتّاب، تنبع عن العناصر الکوسمولوجیة الأربعة للعالم (الماء، النار، الأرض، الهواء) وهذه العناصر، هی التی تخلق الخیال المادی. ووفقا لنظریة باشلار، هناک علاقة بین عناصر الکون الأربعة، وأسلوب الحیاة؛ فتختلف مشاعر الذین یتخیلون فی بیئة الماء والنار أو الأرض، والهواء. والشاعر الذی یصف خریر الأنهار، لیس مماثلا لکاتب یصوّر اضطراب شعلة النار.یحاول هذا المقال تقدیم طریقة جدیدة لمعرفة آراء کسائی مروزی باعتباره شاعرا تقلیدیا، بعد دراسة عناصر الطبیعة فی شعره، باستخدام أسالیب غاستون باشلار النقدیة، ونظریاته فی هذا المجال.
سهراب سپهری، اندیشه ای عادت ستیز، شعری هنجارگریز؛ بررسی سه دفتر شعر «صدای پای آب، مسافر و حجم سبز»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از رویکردهای گوناگون امروزه به آثار ادبی، همزمان متن و محتوا را در نظر می گیرد و از افراط و تفریط های پیروان فرمالیسم و محتواگرایان دوری می جوید. کسانی چون باختین و گلدمن، شیوه تحقیقاتی خود را بر چنین رویکردی بنیان نهاده بودند. در این رویکرد اعتقاد بر این است که میان محتوای اثر و جهان بینی نهفته در آن با متن اثر، رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. بررسی شعر سهراب سپهری می تواند گواهی بر درستی چنین رویکردی باشد؛ چرا که می توان میان اندیشه عادت ستیز سپهری و زبان هنجارگریزش ارتباط برقرار کرد.
مطالعه شعر سپهری نشان می دهد که اندیشه عادت ستیز او بر زبانش نیز تاثیر گذاشته است. نمونه های فراوان هنجارگریزی و هنجارشکنی در شعر او موکد این امر است. نکته قابل تامل اینکه سپهری از بین انواع هنجارگریزیها (= معنایی، واژگانی، زمانی) بیشتر از هنجارگریزی معنایی مانند تشخیص، پارادوکس، کاربرد تصاویر و ترکیبات تازه، نماد و حس آمیزی و ... استفاده کرده و از انواع دیگر هنجارگریزی، کمتر بهره جسته است. دلیل این امر را باید در اندیشه و نظام خاص فکری سهراب جستجو کرد که از سویی بیشتر در پی توجه به معنا و ارایه مضامین و اندیشه های عرفانی است و از سویی دیگر هر گونه رویکرد به گذشته را نفی می کند و همواره در پی تازگی و غبارروبی از هستی است. بنابراین نمی توان انتظار داشت از هنجارگریزی زمانی (باستانگرایی)- که مخالف دیدگاه فکری وی است- استفاده کند.
تحلیل بینا متنی روایت اسطوره ای «سالمرگی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همزادی و تلازم ادبیات داستانی با تحولات جهان جدید و ویژگی روایی رمان و توانایی این قالب داستانی معاصر در انعکاس موضوعات متنوع و بازتاب سلایق، روشها، سبکها و همچنین نمایش افکار و عقاید و گفتمانهای رایج جامعه، موجب شد ساختار و عناصر روایی رمان، گسترده ترین زمینه برای ظهور و انعکاس اسطوره ها یا اشاره به آنها به حساب آید. این رویکرد رمان نویسان اسطوره محور در استفاده و انعکاس اسطوره ها به دلیل توجه آنان به دلالتهای معنایی و نمادین اسطوره های مورد نظر خود به رمان اسطوره ای، امکان تحلیل بینا متنی می دهد.
بازآفرینی اسطوره ها را در قالب روایت در دوره جدید، باید یکی از عناصر شاخص در رهیافت ادبیات پسامدرن به شمار آورد. ازاین رو، این مقاله در پی تحلیل روایت شناسانه با رویکرد بینا متنی «سالمرگی»، یکی از رمانهای پست مدرنیستی ایران است که با محوریت دو بنمایه کلیدی اسطوره ای یکی «تقابل مرگ و زندگی» در قالب روایتهای اسطوره ای پسرکشی و دیگری «قربانی» با تاکید بر مظلومیت قهرمانان شکل گرفته است. از آنجا که پردازش روایت اصلی داستان معطوف به جنگ تحمیلی یا متاثر از آن است، «سالمرگی» جزء نخستین تجربه های پسامدرنی رمان نویسان ایرانی درباره جنگ قرار می گیرد.
وجه غالب و بازی ساختار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«وجه غالب» کلید بوطیقای صورت گرایی است. این عنصر جزء تمرکزدهنده به یک اثر هنری است؛ این جزء بر اجزاء و عناصر دیگر فرمان می راند، آن ها را تعیین می کند، متحول شان می کند و در نهایت این عنصر حاکم است که یکپارچگی و انسجام ساختار را تضمین می کند. «وجه غالب» عنصری زبانی و اغلب مکرّر است که در هیئت یک سمبل، یک شُعار یا اصطلاح، پاره ای مکرر و یا مصراعی مکرر و... در سطح ساختار شعر ظاهر می شود. «وجه غالب» هرچه که باشد با هدف «ایجاد مرکزیت معنایی»، «اسکلت بندی ساختار»، «واسازی ساختار»، «مدخل آفرینی متعدد برای شعر»، «تقویت موس یقی زبان»، «مکث و وقف توصیفی»، «عق لانیّت شعر»، «وحدت لحن»، «فضاسازی» و... طراحی و ابداع شده است. این مقاله به دنبال کشف و تشریح عملی و علمی کیفیّت وجه غالب در زبان و ساختار شعر معاصر است.