نگارنده که طی مطالعات خود، اپیدمی دلبستگی و تعلق خاطر برخی اساتید و دانشجویان ادبیات را به گریماس و نظریه وی در باب الگوی کنش گر مشاهده کرده است، به نکاتی دست یافته که در این مجال عرض می کند. مهم ترین معیارهای تشخیص یک مقاله علمی و پژوهشی در وادی ادبیات، وجود نوآروی در موضوع، سخن جدید و ابداع روشی نوین در ارزیابی مسائل ادبی است. لیکن برای کسانی که دغدغه آفرینش اثری درخور و شایسته ندارند تا هم محققان را به کار آید و هم آبرویی به نویسنده افزاید، مقاله سازی بهترین راه کار است. مقالاتی که صرفاً با معرفی یک نظریه و اجرای عملیات چسباندن متون شعر و نثر کلاسیک فارسی به نظریات مذکور ساخته می شوند، به وفور در نشریات علمی-پژوهشی چاپ می شوند و برخی داوران و ارباب نشر مقالات نیز که از کاروان غافلانند، به این امور عنایتی ندارند. نتیجه ارزیابی بیش از 20 مقاله که طی سال های 87 تا 92 با بهره گیری از نظریه گریماس قلمی شده اند و نویسندگان آن، متون شعر و نثرِ ادبیات فارسی را به بدترین وجهی در مسلخ این نظریه قربانی کرده اند، کج روی و رونویسی نویسندگانی است که به هر شیوه ای متوسل شده اند تا مقاله ای به چاپ برسانند.
در الگوی روایی گریماس، به دنبال شناخت مراحل تولید تا دریافت معنا، ژرف ساخت روایت در قالب الگوی کنش و زنجیره ها و گزاره های متنوع مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. از آن جا که بررسی و شناخت سازوکارهای تولید معنا در روایت داستان های قرآنی امری ضروری به نظر می رسد؛ بر همین اساس، در این جستار با روش توصیفی-تحلیلی به بررسی نظام روایی داستان حضرت سلیمان بر پایه ی الگوی روایی گریماس پرداخته ایم. در پی پاسخ گویی به این سؤال که آیا الگوی گریماس در تحلیل داستان قابلیت انطباق با داستان حضرت سلیمان(ع) و ملکه ی سبأ را دارد؟ آیا الگوی کنش و زنجیره ها و گزاره های روایی گریماس در تحلیل نمونه ای از قصص قرآنی کارایی دارد؟ این فرضیه مطرح است که نظریه گریماس در بررسی قصص قرآنی کارآمد بوده و الگوی کنش و زنجیره ها و گزاره های روایی نظریه گریماس با داستان مذکور منطبق می باشد. در این پژوهش در صدد آن نیستیم که ارزش قصص قرآنی را به سبب مطابقت با الگوی گریماس بدانیم بلکه در پی توصیف این نظام در سطح و عمق داستان حاضر هستیم تا از این رهگذر یکی دیگر از ابعاد ارزشمند قصص قرآنی تبیین و اثبات شود. هدف این پژوهش بررسی میزان انطباق مطالعات روایی گریماس با داستان مذکور و تحلیل ساختار روایی داستان بر پایه این نظریه است. نتایج تحقیق بیان گر این است که نظام گفتمانی روایی گریماس با داستان قرآنی مذکور هم گرایی داشته و منطبق است. **تاریخ دریافت 20/02/95 تاریخ پذیرش08/10/95 [1] استاد گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه خوارزمیsedghi@tmu.ac.ir [2] نویسنده مسئول: دانشجوی دکتری دانشگاه خوارزمیganjazad@yahoo.com#,
عین القضات همدانی یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان ادبیات فارسی در حوزه اندیشه و بیان بوده و از این رو، مانند هرنویسنده بزرگِ دیگر، بعضی از آثار به وی منسوب شده است. این پژوهش، به روش تحلیلی- آماری، به بررسی سبک شناختی- مقایسه ایِ مهم ترین تألیفِ قاضی، یعنی تمهیدات، و یکی از آثارِ منتسب به وی، یعنی لوایح، اختصاص دارد و در پی یافتنِ صحتِ این انتساب است. مقاله حاضر، با رویکرد زبان شناسیِ نقش گرا در حوزه فرانقشِ متنی و با تکیه بر نشان داریِ آغازبخش، حدود 1500 بند از بیست صفحه ی آغازین، میانی و پایانی ِهر یک از این دو کتاب را بررسی کرده است. علاوه بر این، سایر ویژگی های این دو کتاب، که در ایجاد تشخّص و برجستگیِ کلام نقش دارند نیز بررسی شده اند. طبق یافته های پژوهش و با تکیه بر نشان داربودنِ آغازبخش در ساخت جملاتِ عین القضات و بی نشان بودنِ آن در جملاتِ کتاب لوایح و دیگر شواهدِ سبکی، به نظر نمی رسد که این اثر از آثار عین القضات باشد.
در شکل گیری بحث زبان قرآن باید دوجریان را از یکدیگر تفکیک نمود. یک، جریان اصیلی که از همان دوران نزول آغاز و تا به امروز ادامه داشته و آثار و پیشینه قابل توجهی را به خود اختصاص داده است. دیگر، جریانی که عمدتا از فضای ادبی و فلسفی غرب برخاسته و توسط مستشرقین و روشنفکران مسلمان وارد حوزه مباحث قرآنی شده است. پژوهش حاضر به جریان دوم می پردازد.
دو خاستگاه عمده در محدوده این بحث قابل طرح است: خاستگاه های ادبی و زبانشناسی،خاستگاه های ادبی - فلسفی. شیوه ما در این پژوهش تحلیلی توصیفی بوده و با استفاده از منابع کتابخانه ای صورت گرفته است.
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار، منسوب به قطران تبریزی، تصحیح علی اشرف صادقی، انتشارات سخن، تهران1380، 18+244+30 صفحه.
در سفر نامه ناصر خسرو (ص7) آمده است:
در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می گفت، اما فارسی نیکو نمی دانست. پیش من آمد. دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد، و پیش من بخواند، و هر معنی که او را مشکل بود، از من بپرسید. با او گفتم، و شرح آن بنوشت. و اشعار خود بر من خواند.
در مقدمه بعضی نسخه های لغت فرس اسدی طوسی (ص1) آمده است:
دیدم شاعران را که فاضل بودند، ولیکن لغات پارسی کم می دانستند. و قطران شاعر کتابی کرد. و آن لغت ها بیشتر معروف بودند.
در مقدمه صحاح الفرس (ص8) آمده است:
اول کسی که به تربیت لغت فرس مشغول شد، و آن را به قید کتابت مقید گردانید، حکیم قطران ارموی بود. اما او بیش از سیصد لغت ذکر نکرد. (نخجوانی، ص8)
معلوم می شود که حکیم قطران تبریزی، گوینده قرن پنجم هجری، فرهنگی حاوی سیصد لغت مشهور فارسی داشته است که، در مقدمه فرهنگ جهانگیری میر جمال الدین حسین انجو شیرازی (انجو شیرازی، ص5)، از آن به صورت «فرهنگ حکیم قطران»، و در کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون (حاجی خلیفه، ص327) به صورت «تفاسیر فی لغه الفرس» یاد شده و مسلم است که تا قرن یازدهم هجری در دسترس اهل علم قرار داشته است، اما امروزه نشانی از آن به دست نیست ...