فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۰۱ تا ۴۲۰ مورد از کل ۲٬۲۲۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
برای شناخت موقعیت و جایگاه متن و ارتباط با دنیای درون اثر، عنوان انتخاب شده، یکی از ابزارهای مهم برای ارزیابی اولیه و نقد و تحلیل متن است؛ ازاین رو دلالت «عنوان به متن» و «متن به عنوان» بیشتر یک دلالت دوسویه است؛ البته گاه این دلالت دوسویه به سبب وجود عوامل فرامتنی در عنوان ها خدشه دار می شود؛ ازاین رو شناخت اصول و الگوهای حاکم بر این دلالت ها یکی از اهداف این پژوهش است. این مقاله الگوهای به کاررفته در نامگذاری کتاب های نظم و نثر عرفانی را از جنبه های مختلف بررسی و تحلیل می کند؛ البته با تأکید بر این نکته که در انتخاب یک عنوان، عواملی ازقبیل موضوع، شرایط زمانیِ تولید متن و جنبه های زیبایی شناسی دخیل است. در این مقاله با انتخاب حدود صد اثر نظم و نثر عرفانی به شناخت الگوهای حاکم بر نامگذاری آثار عرفانی ازنظر زبانی، بلاغی و معنایی و عوامل مؤثر در این نامگذاری ها پرداخته شود. براساس یافته های این پژوهش، ترکیب های اضافیْ الگوی ساختار زبانی غالب است؛ زیرا برای بیان استعاری که بیشترین کاربرد را در این متون دارد مناسب است؛ همچنین عوامل درون متنی و محتوایی بیشترین تأثیر را در انتخاب عنوان داشته است. گفتنی است استفاده از واژگانی با بار عاطفی و ایدئولوژیک، استفاده از اصطلاحات مربوط به فرهنگ و آیین های پیش از اسلام نیز جایگاهی ویژه در متون عرفانی دارد. در پایان به نقش های عنوان در متون عرفانی و آسیب شناسی اشکالات موجود در انتخاب عنوان ها اشاره شده است.
تحول تاریخی انگاره پر جبرئیل در فرهنگ اسلامی تا پایان قرن ششم هجری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۱
95 - 117
حوزههای تخصصی:
اصطلاح «پر جبرئیل» در قرن ششم هجری به یکی از اصطلاحات پربسامد در حوزه های مختلف علوم اسلامی بدل می شود. این اصطلاح وجودشناساسانه که شکل تکوین یافته ای از انگاره پیشینی «بال فرشته» است، عمدتاً در متون صوفیانه ساخته و پرداخته می شود و به مرور به اصطلاحی بنیادین در طرح مبانی هستی شناسانه متفکران مسلمان بدل می شود. از قرن ششم به بعد، این اصطلاح در سایر حوزه های علوم اسلامی از جمله حکمت و فلسفه به کار گرفته می شود. بررسی تکوین تاریخی اصطلاح پر جبرئیل از آن رو حائز اهمیت است که با پی جویی آن، یکی از مهم ترین مقاطع و نقاط عطف تاریخ اندیشه اسلامی، یعنی نقطه همگرایی دو حوزه معرفتی عرفان و فلسفه توضیح پذیر می شود. این مقاله رویکردی تاریخی-تحلیلی دارد و شامل دو بخش اصلی است. مقاله حاضر در بخش نخست به تحلیل انگاره بال فرشته در نخستین متون فرهنگ اسلامی می پردازد. پس از آن، سیر تکوینی این اصطلاح را به سوی دو انگاره پسینی «پر جبرئیل» و «آواز پر جبرئیل» در خلال یک فرایند تاریخی تشریح می کند.
کیخسرو و بهرام (خوانش بینامتنی شاهنامه و هفت پیکر از منظر شخصیت پردازی اسطوره گونه کیخسرو و بهرام گور)
حوزههای تخصصی:
شاهنامه به عنوان الگوی سرآمد حماسه های ایرانی، منشأ خلق آثار متعدد حماسی پس از خود شده است. در این پژوهش با خوانشی بینامتنی، اثرگذاری شاهنامه بر هفت پیکر نظامی در خلق شخصیت اسطوره گونه بهرام گور بررسی شده است. پژوهش حاضر در پی یافتن مواردی از داستان و شخصیت اسطوره ای کیخسرو در شاهنامه است که الهام بخش شخصیت پردازی نظامی در پردازش شخصیت بهرام گور بوده است؛ بدین ترتیب می توان الگویی برای خلق شخصیت بهرام در روایت نظامی پیدا کرد. اشاره نظامی در ابتدای هفت پیکر بر ابتنای اثرش بر شاهنامه و شواهد متنی موجود، این مدعا را تقویت می کند. این پژوهش با روشی توصیفی تحلیلی بینامتنی، در حوزه دو شخصیت یاد شده، برپایه آرای ژرار ژنت دو اثر شاهنامه و هفت پیکر را بررسی کرده و نتایج نشان دهنده آن است که که روابط بینامتنی صریح و ضمنی، در مواردی همچون پیش بینی و رؤیاهای بزرگان در مورد دو شخصیت، اعمال و رفتار، شخصیت عرفانی و فرجام آن ها نمود یافته است.
تجربه عرفانی در «موقعیت های مرزی» و بازتاب آن در مثنوی (مطالعه موردی حکایت های پیر چنگی و موسی و شبان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مطالعات اخیر، عرفان را به سه حوزه تجربه عرفانی، سلوک عرفانی و نظریه عرفانی تقسیم می کنند و درباره تقدم و تأخر آن ها نسبت به یکدیگر، آرا و عقاید مختلفی وجود دارد. گاهی مبانی نظری را مقدم بر سلوک و تجربه می دانند و می گویند تا فرد از حیث معرفتی صاحب اطلاع نباشد، به سلوک عرفانی دست نمی زند تا از این طریق تجربه عرفانی را حاصل کند و گاه تجربه را بر هر دو حوزه دیگر مقدم می دارند. صرف نظر از این بحث، این مسئله که «تجربه عرفانی» در چه موقعیت و تحت چه شرایطی به سراغ شخص سالک می آید، موضوع مهمی به شمار می رود. یکی از پاسخ های احتمالی به مسئله مذکور این است که سالک هنگامی که در «موقعیت های مرزی» قرار می گیرد - یعنی در لحظات بحرانی اعم از عجز و ناتوانی وجودی، حیرانی حاصل از آگاهی نامعهود، احساس خلأ معرفتی و بی معنایی و... - با تمام وجود به سوی نیرویی مافوق بشری و طبیعی مایل می شود و در آن احوال، چیزی را درمی یابد که از آن به تجربه عرفانی تعبیر می شود. این تجربه غیر از شور و شعف و حیرانی، موجب صیرورت شخصیت سالک و تعالی معنوی او می شود. در این جستار، دو داستان تمثیلی- نمادین «پیر چنگی» و «موسی و شبان» را با محوریت تجربه عرفانی که شخصیت های اصلی آن ها در موقعیت های مرزی از سر می گذرانند، بررسی خواهیم کرد. در هر دو حکایت، شخصیت های اصلی (پیر چنگی و شبان) در موقعیتی مرزی و به واسطه شخصی دیگر، به ترتیب، عمر بن خطاب و موسی (ع)، وارد تجربه ای نامعهود می شوند و سلوک معنوی را تا عالی ترین مدارج طی می کنند. مولانا در هر دو حکایت، بر این امر تأکید می کند که شرط وصول به مقامات معنوی، چنانکه در تصوف رسمی بر آن پای می فشارند، آگاهی پیشینی (علم تصوف) و ازسرگذراندن سیروسلوک رسمی (ریاضت) نیست، بلکه خود را در معرض (موقعیت) معنا قراردادن و اغتنام فرصت های تکرارناشونده، مایه نجات معنوی انسان است.
تبیین مفهوم وحدت در مثنوی با استعاره شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۱
33 - 67
حوزههای تخصصی:
وحدت از مفاهیم محوری در تفکر عرفانی است. مولانا برای تفهیم این مفهوم، همچون بسیاری از مفاهیم غامض عرفانی، از استعاره بهره برده است. در این پژوهش، استعاره های مولانا از مفهوم وحدت در مثنوی معنوی ، براساس نظریه استعاره شناختی لیکاف و جانسون، بررسی و تحلیل شده است. هدف از این مقاله آن است که با تحلیل استعاره ها و تشخیص نوع و کارکرد شناختی آن ها، دیدگاه مولانا به این مفهوم، نحوه معرفی آن به مخاطب و عوامل مؤثر در انتخاب این استعاره ها را دریابیم. ابتدا نمونه های استعاره های وحدت را استخراج کردیم و بعد به تحلیل و توصیف آن پرداختیم. مولانا در مثنوی ، از هفت کلان استعاره نور، انسان، عنصر طبیعی، شیء، مکان و ظرف، روییدنی ها و مفهوم انتزاعی استفاده کرده که اغلب استعاره ها از نوع هستی شناختی هستند. با این استعاره ها، تمام ویژگی ها و کارکردهای مفهوم وحدت، به نحوی که با اصل حفظ اسرار منافات نداشته باشد، برای مخاطب به تصویر کشیده شده است. عواملی مانند شغل خطابه و ارتباط با عموم مردم، سبک شاعری و محیط زندگی مولانا در گزینش استعاره هایی ساده، ملموس و عامیانه تأثیرگذار بوده است، اما دسته ای از استعاره ها هستند که تصویر ارائه شده از وحدت، در آن ها بسیار انتزاعی است و گویی برای محرمان و مخاطب خاص به کار رفته است، مانند «وحدت بی رنگی است»، «وحدت فکر است» و... . در این استعاره ها، تصویری که برای معرفی مفهوم انتزاعی وحدت به کار رفته، خود انتزاعی است و نیاز به معرفی دارد.
از «سویه کاربردی» در هرمنوتیک گادامری تا «به خود اختصاص دادن» در هرمنوتیک ریکور با تکیه بر متون عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گادامر و ریکور از چهره های برجسته هرمنوتیک فلسفی به شمار می آیند؛ اما با وجود همانندی های دیده شده در نظام هرمنوتیکی شان، تفاوت های چشمگیری با هم دارند. از آن جمله می توان به «سویه کاربردی» در تلقی گادامری و «به خود اختصاص دادن» در اندیشه ریکوری اشاره کرد. گادامر در جریان فرایند فهم، به دو عنصر «فهم» و «تفسیر»، رکن سومی به نام «سویه کاربردی» نیز می افزاید. درواقع «سویه کاربردی» تابعی از اصل مرکزی هرمنوتیک فلسفی است که براساس آن، فهم همواره بر یک وضعیت زمانی، تاریخی و انضمامی استوار است؛ اما «به خود اختصاص دادن» در نظریه قوس هرمنوتیکی ریکور، پس از مرحله اول و دوم یعنی «تبیین» و «فهم» قرار می گیرد. مرحله «تبیین» به بررسی ساختار لفظی متن و مرحله «فهم» به عمق معناشناختی متن مربوط می شود و با هدف وصول به نیّت مؤلف (مؤلف ضمنی) انجام می پذیرد؛ اما هدف نهایی تفسیر به «خود اختصاص دادن» است؛ یعنی مفسّر با نگاهی سوبژکتیو و با زمینه زدایی کردن متن از وضعیت زمانی و تاریخی، و با دخیل کردن انتظارها، پسندها و پیش داوری های خود، متن را از تملک مؤلف و زمینه آفرینش آن، به تصاحب خویش درمی آورد و به فهمی تازه از خویشتن نائل می آید. در میان متون عرفانی، اعم از نظم و نثر، شاهد تحقق عینی این دو رویکرد تفسیری در مقام عمل هستیم. چنانکه نمونه های آن را در این پژوهش و در مثنوی معنوی، کشف الاسرار،نامه های عین القضات و... نشان دادیم. در این پژوهش، با روش توصیفی مقایسه ای به تبیین نظری و کاربستی اصل «سویه کاربردی» و «به خود اختصاص دادن» در برخی از متون عرفانی پرداخته می شود.
تحلیل اسطوره ای بینامتنی رمان حیرانی براساس نظریه آلوده انگاری ژولیا کریستوا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۵۴
135 - 161
حوزههای تخصصی:
ژولیا کریستوا با طرح نظریه بینامتنیت و با تکیه بر مباحث زبان شناسی و روان کاوی، رویکردهای نوینی برای تحلیل متون ارائه داده است. براساس نظریه «آلوده انگاری» که برآمده از دیدگاه های پساساختارگرایانه کریستواست، آفرینش گر ادبی به مثابه فاعل سخنگوی از خلال زبان نشانه ای از آلودگی های پیرامون خود برائت می جوید و به منظور تطهیر خود و جامعه پیرامونش، راه حل هایی ارائه می دهد از جمله پناه بردن به عالم اساطیر و کهن الگوها. در این جستار، کنش های شخصیت های رمان حیرانی اثر محمدعلی سجادی بر مبنای نظریه آلوده انگاری که خود تلفیقی است از نظریات روان کاوی و نشانه شناسی، برای رهایی از پدیده های آلوده مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است و نتیجه این بررسی نشان می دهد که نویسنده در راستای رهایی از آلودگی های فردی و اجتماعی به کهن الگوی آب، آنیما، جاودانگی، کوه و عدد هفت و همچنین شخصیت های اسطوره ای نظیر سیاوش و بهرام، مهر و گاو مقدّس و غیره نظر داشته است. از این حیث، این رمان از روابط اسطوره ای بینامتنی به ویژه با شاهنامه و داستان سیاوش برخوردار است.
بررسی تطبیقی مفهوم خوف و رجا در دوزخ کمدی الهی دانته و عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۵۴
191 - 222
حوزههای تخصصی:
با مقایسه میان سروده های کمدی الهی و مبانی قرآنی، عرفانی، برهانی و ادبی، و با پرده برداشتن از زبان تأویلی و رازآلود آن، می توان به اشتراکات بسیاری میان مبانی معرفت شناسانه اثر گرانقدر دانته و عرفان اسلامی پی برد. در مقاله پیش رو، با رویکرد تحلیلی تطبیقی به بررسی حال و مقام خوف و رجا در مقدمه بخش دوزخ این کتاب و مقایسه آن با مبانی عرفان اسلامی پرداخته شده است. نتایج به دست آمده بیان گر این نکته اند که در سروده های این بخش، علی رغم مشابهت هایی در لزوم هادی و پیر در سفر تصعیدی ارتقایی و پی سپاری در طرق حصول معرفت عقلانی در آغاز سلوک، ادامه دادن راه با پیر عشق، پس از قصور و واماندگی و عدم توان عقل در ادامه راه، خوف و ترس رهبانی ترسایی بسیار تبلور دارد و کمتر نشانی از عشق و محبّت دیده می شود و خوف عقوبت، بسیار برجسته تر از خوف مکر است و این مسائل به دلیل تأثیرپذیری دانته از تعالیم کلیسا و نگاه خائفانه و شریعت مدارانه او در ارتباط با پروردگار است.
تحلیل نشانه معناشناختی کارکرد گفتمانی مقاومت اسطوره ای در داستان سیاوش
حوزههای تخصصی:
در مقاومت اسطوره ای، حضوری متمرکز شکل می گیرد که قدرتی درونی شده دارد و سوژه در نقش کنش گر گفتمانی عمل می کند. سیاوش (سوژه گفتمانی)، یکی از محوری ترین شخصیت های شاهنامه است که توانسته به چنین حضوری دست یابد؛ بدین ترتیب، او تصویر منسجمی از حضور ارائه داده که وجهی استعلایی می یابد. این حضور، سوژه را به عنوان نماد هویت بخشی در مرکز ثقل گفتمان قرار می دهد. سوژه رقیب نیز حضور خود را در ارتباط با او تنظیم می کند و در تعامل دوسویه و یا در رابطه ای تنشی با او قرار می گیرد. این تقابل و تعامل در قالب دو کلان روایت مقاومت و مماشات بروز می یابد. پرسش اصلی این است که مقاومت اسطوره ای و به تبع آن مماشات و ممارست گفتمانی در داستان سیاوش، چگونه و در قالب چه گفتمان هایی تحقق یافته است. در واقع، هدف اصلی پژوهش پیشِ رو، تحلیل نشانه معناشناختی چگونگی تحقق مقاومت اسطوره ای و تأثیر آن در شکل دهی به هویت و ارزش است. پژوهشِ حاضر با روش توصیفی تحلیلی نشان دهنده آن است که سوژه با راهبردهای مقاومت اسطوره ای مانند فشاره ای و گستره ای، اتیکی، زایشی و پدیدارشناختی، از ارزش وفای به عهد و درستی دفاع می کند. سوژه رقیب نیز با صف آرایی در مقابلش، قصد دارد تا او را به مماشات وادارد؛ اما سوژه ممارست می کند و به حضور خود وجهی پدیداری و هستی محور می بخشد.
همانندی خویشکاری المپ نشینان یونان و آفریدگان اهورا مزدا در سه هزار سال نخستین آفرینش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسطوره واکنشی است از ناتوانی های انسان در مقابله با درماندگی ها و ضعف های او. عناصر و شخصیت های اسطوره ریشه در واقعیت هایی دارند که در طی زمان تغییر و تحول می یابند و همان گونه که فرهنگ ها با هم آمیخته می شوند؛ اسطوره ها نیز با هم می آمیزند و اسطوره های جدید می سازند و گاهی اسطوره ها در سرزمین های مختلف با نام های متفاوت و خویشکاری یکسان ظهور می یابند. پژوهش حاضر از نوع تحلیلی تطبیقی است بر پایه داده های کتابخانه ای، که با هدف اثبات وجود همانندی در خویشکاری اساطیر ایران و یونان و نیز بیان علت آن نگاشته شده است. در این پژوهش، با توجه به یافته های به دست آمده از خویشکاری اسطوره های دو سرزمین یونان و ایران، تطبیق آن ها با یکدیگر و اثبات وجود تشابه در وظایف آن ها؛ فرضیه یکسانی تفکر نوع بشر در هزاره های آغازین بررسی می شود و در بخش نتیجه گیری بیان می گردد که از آنجا که اسطوره حاصل تفکر بشر و برگرفته از سرشت آدمی است؛ بدیهی است که تشابهاتی میان اسطوره های سرزمین های مختلف دیده شود، هر چند که نام و توصیف مردم این سرزمین ها از یک پدیده فرازمینی، متفاوت از هم باشد و نیز تفاوت های موجود میان اسطوره ها را می توان متأثر از شرایط اجتماعی هر سرزمین در زمان خلق آن اسطوره دانست.
تحلیل اسطوره شناختی آیین بلاگردانی در حدیقه سنایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بلاگردانی یک آیین اسطورهای مذهبی است که در میان اقوام و ملل مختلف با اهداف گوناگون از دیرباز رواج داشته است. بسیاری از سنتهای اسطورهای و کهن برای دور ماندن از بلایا و یا رفع آن، روشهای مختلف بلاگردانی را توصیه کردهاند. در ادبیات کلاسیک فارسی از سنایی به عنوان یکی ازنخستین حلقههای نوآوری و گسترش مضامین و اندیشههای عرفانی، تعلیمی و حکمی نام بردهاند، اماسنایی به شهادت شمار زیادی از ابیات مثنوی حدیقهالحقیقه اش با اساطیر به خوبی آشنایی داشته و از مصادیق و فرهنگ عامهای که در روزگار وی رایج بوده است به خوبی بهره برده است. در پژوهشحاضر که به شکل بنیادی بر پایه مطالعات کتابخانهای و با روش توصیفی تحلیلی انجام شده است،سعی کردیم تا نشان دهیم سنایی در حدیقهالحقیقه صورتهای گوناگون مصادیق بلاگردانی از جملهقربانی، حرز و تعویذ، دعانویسی و دودکردن اسپند برای دفع چشمزخم را مورد توجه قرار داده است.برای روشن شدن این امر، پس از تحلیل باور بلاگردانی به تحلیل مصادیق یافتشده در حدیقه سناییخواهیم پرداخت، در نهایت نشانههای آیین بلاگردانی در این اثر مشخص و مورد تحلیل قرار گرفته است. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که سنایی به جنبههای اسطورهای آیین بلاگردانی که اشاره نمودیم کاملاً آشنا است و توانسته به هنریترین وجه ممکن آن را در مثنوی حدیقه بهکار ببرد.
طرحی برای سامان دهی روش شرح نویسی بر مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مثنوی معنوی مولوی مهم ترین منظومه عرفانی زبان و ادب فارسی است. اقبال مخاطبان بسیار موجب شد شرح نویسی بر این منظومه پس از درگذشت مولوی آغاز شود و تاکنون نیز ادامه داشته باشد. در شرح نویسی بر آثار فارسی روش و شیوه مشخصی برای تبیین نکات رعایت نمی شود؛ در شروح مثنوی نیز رویه ای مشخص و یکسان و الگویی منظم برای چگونگی توضیح مفاهیم و نحوه شرح پیچیدگی های ابیات وجود ندارد؛ ازاین رو روش شناسی و ارزیابی کارآمدبودن شیوه شارحان نیز میسّر نیست. بدین ترتیب، ضرورت دارد الگویی مبتنی بر مهم ترین مؤلفه های شکل دهنده ابیات مثنوی طراحی شود تا بتوان شرحی متناسب با نیاز مخاطبان فراهم آورد؛ همچنین شروح مثنوی را ازنظر روش و شیوه شرح ارزیابی کرد. در این مقاله برای طراحی الگوی روش شرح مثنوی کوشش می شود ابیات مثنوی با شیوه آماری «نمونه گیری طبقه بندی»، بررسی و مهم ترین مؤلفه های شکل دهنده آن شناسایی شود. به کمک این الگو می توان متناسب با نیاز مخاطبان شرحی روشمند نوشت و نیز شیوه تبیین توضیحات در شروح مثنوی را ارزیابی کرد
پیکرگردانی اساطیر در خسرو و شیرین نظامی
حوزههای تخصصی:
روایات و داستان های کهن و عامیانه، یکی از مناسب ترین بسترها جهت تجلّی و ادامه حیات ایزدان و امشاسپندان و ایزدبانوان به صورت پیکرگردانی شده است. با توجه به منبع اصلی منظومه خسرو و شیرین که روایات محلی بوده است، می توان بازتاب چهره ها و شخصیت های اساطیری ایران باستان را در این منظومه یافت. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی/ تطبیقی به بررسی شخصیت های منظومه خسرو و شیرین چون: هرمزشاه، خسروپرویز، مهین بانو، شبدیز و گلگون، شیرین و شاپور و مقایسه آن ها با امشاسپندان: وهومن، اشه وهیشته، خشئره وائیریه، سپنته ارمئیتی (سپندارمذ)، هئورتات و امرتات، ایزدبانو آناهیتا و ایزد باد پرداخته است. نتیجه این پژوهش آن است که شخصیت های اشاره شده، وجوه مشترک قابل توجهی با نمونه های کهن خویش دارند. همچنین این منظومه بستر مناسبی جهت ادامه حیات ایزدان، ایزدبانوان و امشاسپندان کهن ایرانی فراهم کرده است و بایسته است بیش از یک منظومه غنایی صرف مورد توجه و مطالعه قرار گیرد.
مطالعۀ ساختار و موضوع و طرفین گفت وگوی انتقادی در تذکره الأولیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گفت وگو یکی از مهم ترین ویژگی های تذکر ه الأولیا ی عطار است. در آغاز هر ذکری، گفت وگو و پرسش و پاسخ دیده می شود و اغلب نخستین اتفاقی که به تغییری در اندیشه و زندگی فرد انجامیده است، در قالب گفت وگویی انتقادی یا مکالمه ای انذاری دیده می شود. با توجه به اهمیت مکالمه در این اثر، پرسش های این پژوهش چنین است: چه اشکال، گونه ها و موضوعاتی در گفت وگوهای تذکر ه الأولیا دیده می شود؟ طرفین گفت وگوهاچه کسانی هستند و در برابر مخالفان چه برخوردی صورت گرفته است؟ روش تحقیق تحلیلی توصیفی است؛ بدین معنا که اشکال و ساختارهای گفت وگو و نیز محتوای مکالماتْ در یک صد شاهد بررسی شده است. این پژوهش نشان می دهد افزون بر نقد اولیا بر یکدیگر، میان اولیا و دگردینان، زنان، کودکان، اصحاب قدرت و افراد ناشناس، مکالماتی برقرار شده و خودانتقادی نیز یکی از اشکال گفت وگو بوده است. این مکالمات را می توان از نوع مباحثه و گفت وگو، مناظره و دیالکتیک دانست. نقد گزاره های مثبت نوعی ساختارشکنی ایجاد کرده است. ساختار شکنی و غیرمنتظرگی از مهم ترین وجوه این مکالمات است که براساس قاعدۀ «تلقی سائل بغیر ما یطلب» و «اسلوب الحکیم» قابل بررسی است و اهداف تربیتی اثر با این شیوه های بلاغی سازگار بوده است. عارفان غالباً لایه های درونیِ اندیشه ها و رفتارها را در نظر داشته اند و همین نیز علت کوتاهی و بی نیازی گفت و گوها از مجادلات طولانی بوده است. درواقع در گفت وگو آن کسی که لایه درونی تر رفتار یا اندیشه را دیده، برگ برنده را در اختیار داشته است. دقت در طرفین گفت وگوها نشان می دهد اولیا در برابر کودکان، زنان و افراد ناشناس، غالباً در موضع نقدشده، در گفت وگو با حکام در موضع ناقد و در گفت وگو با دگردینان در موضع مداراکننده بوده اند.
شاهنامه نمود حذف، غیاب یا حضور دیگری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم «دیگری» به وسیله میخائیل باختین به حوزه ادبیات و نظریه های ادبی وارد شد. باختین در میان انواع ادبی، تنها نوع ادبی رمان آن هم رمان های داستایفسکی را واجد شرایط گفت وگویی و حضور «دیگری» می پنداشت. بر همین اساس، باختین ژانر حماسی و تراژیک را همچون رمان های تولستوی فاقد خصلت مکالمه ای می داند. او معتقد است بنیاد آثار حماسی بر پایه حذف و طرد دیگری استوارست. در مقاله حاضر کوشیدیم با رویکردی سلبی و ساختارشکنانه به رأی باختین در باب آثار حماسی، نمودهای «دیگری» در شاهنامه را نشان دهیم. این نمودها را در ساحت های متفاوتی می توان بررسی کرد که عبارت اند از: 1) آفرینش شاهنامه به مثابه نمود صدایی دیگر در برابر صدای حاکم؛ 2) شاهنامه تلاقی ژانرهای مختلف در کنار هم؛ 3) نهاد پهلوانی در برابر نهاد شاهی؛ 4) ازدواج با بیگانگان. همه این مؤلفه ها گواهی بر حضور دیگری و وجود چندصدایی و گفت وشنود در شاهنامه است.
امکان، مراتب و غایت معرفت مبتنی بر ادراک زیبایی در نظام معرفتی فخرالدین عراقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۵۴
253 - 282
حوزههای تخصصی:
در نظام معرفتی فخرالدین عراقی تلقی وحدت وجودی از خلقت عالم به شکل ستایش زیبایی های جهان اعیان به مثابه تجلیات حسن الهی ظاهر می شود. این مقاله با هدف تبیین معرفت شناختی ادراک زیبایی در اندیشه عراقی، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی ابتدا به تبیین جایگاه زیبایی در نظام فکری وی می پردازد و سپس مراتب و غایت ادراک زیبایی را در این نظام بررسی می کند. از جمله یافته های پژوهش این است که در نظر عراقی ادراک زیبایی محسوس، امکان و زمینه و شرط لازم برای معرفت حقّ در تجلیات گوناگون آن و سلوک معرفت شناختی به سوی اوست. تلقی زیبایی محسوس به مثابه تجلی حسن الهی با عنایت حقّ و جذبه ای از سوی او آغاز می شود و طی مقامات سلوک و در نهایت وصال و بقا باز با عنایت و جذبه برای کامل ترینان محقق می گردد. سیر در مراتب معرفت شناختی که در نظر عراقی همان احوال و مقامات عشق به حقّ و رؤیت او در تجلیات گوناگون است، مساوق و همزمان با استحاله و فرا رفتن در مراتب وجودی است.
گونه شناسی منشاء مرگ در اساطیر جهان
حوزههای تخصصی:
اسطوره ها که به نحوی حکایتِ ورود عناصر مینوی (خیر یا شرّ) به ساحت انسانی هستند، مضامین متفاوتی را به تصویر می کشند و سخنان بسیاری را می توان از آن ها استنباط کرد. در این میان، اسطوره هایی وجود دارد که به منشاء اموری همچون منشاء جهان، منشاء انسان، منشاء داروها، منشاء گیاهان و منشاء حیوانات و... می پردازند، مرگ نیز بخشی از این سنخ را به خود اختصاص می دهد. اسطوره های منشاء مرگ دارای انواع گوناگون و لایه های متفاوتی هستند و در میان فرهنگ های مختلف می توان نشانه هایی از آن ها را یافت. از این جهت، تحقیق در گونه شناسی چنین اسطوره هایی می تواند راه را برای تحلیل دقیق تر اسطوره های ملل هموارتر سازد و هدف از این تحقیق نیز رسیدن به گونه شناسی اسطوره های منشاء مرگ در اساطیر اقوام و ملل مختلف است. پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی و با رویکردی تطبیقی نشان دهنده آن است که این اسطوره ها به دو نوع انسان مدار (انسان آگاهانه یا ناآگاهانه موجب ورود مرگ به زندگی می شود) و غیرانسان مدار (موجودی غیرانسانی موجب چنین رخدادی می گردد) تقسیم می شوند که هر یک از این دو گونه نیز دارای تقسیمات متفاوتی هستند.
بررسی مفهوم عشق از دیدگاه رابرت استرنبرگ در حکایت «شیخ صنعان» عطار و نمایش نامه فانتزی شیخ صنعان محمدحسین میمندی نژاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۵۴
109 - 133
حوزههای تخصصی:
هرچند مفهوم عشق در ادبیات مورد توجه قرار گرفته، اما در پرداخت به آن از نظریه های قابل استناد استفاده نشده است. نظریه رابرت استرنبرگ در باب عشق، مورد توجه صاحب نظران حوزه علوم انسانی قرار گرفته است. عشق از جمله مفاهیم مورد توجه نویسندگان در خلق آثارشان است. یکی از کسانی که عنصر عشق در آثارش بسیار به چشم می خورد، عطار است. عطار در کلیت منطق الطیر نوعی از عشق را نشان می دهد که حکایات درونی این اثر نیز از جنس همان عشق است. داستان شیخ صنعان یکی از این حکایات است که در آن، عشق به عنوان عنصری کارآمد برای پیشبرد داستان معرفی می شود. در ادبیات نمایشی ایران هم به سبب ویژگی های جالب توجه این نوع عشق، به این داستان بسیار توجه شده است. محمدحسین میمندی نژاد در نمایش نامه فانتزی شیخ صنعان از حکایت عطار اقتباس کرده است. در این پژوهش ابتدا نظریه عشق از منظر رابرت استرنبرگ تبیین می شود. سپس ضمن معرفی آثار عطار و میمندی نژاد، حکایت شیخ صنعان و نمایش نامه فانتزی شیخ صنعان بر اساس نظریه عشق استرنبرگ مورد بررسی قرار می گیرد تا تفاوت های ابعاد عشق در این دو اثر مشخص شود.
تحلیل نقش آرا و آثار خواجه محمد پارسا در طریقت نقشبندیّه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از سدۀ هفتم هجری، در تصوّف دوره ای نو آغاز شد که به دو دسته شدن متصوّفه انجامید؛ گروهی به اصول و مبانی عارفان پیشین پایبند ماندند و گروهی دیگر به سبب رویکرد به فلسفه و کلام و تمایل به برخی اعتقادات شیعی، سنّتی نو در عرفان پایه ریزی کردند که امروزه به سنّت دوم عرفانی شهرت یافته است. درپی این دگرگونی ها طریقت نقشبندیّه به مثابه مولود طریقه خواجگان، در قرن هشتم هجری با خواجه بهاءالدین نقشبند بخارایی در فرارودان تأسیس شد و در قرن های نهم و دهم هجری به بزرگ ترین دستگاه تصوّف در ایران تبدیل شد. در این پژوهش به روش تحلیلی و با ابزار کتابخانه ای سعی شده است جایگاه خواجه شمس الدین محمد بخارایی، ملقّب به خواجه پارسا در ترویج این طریقت نشان داده شود. برپایه تحقیق، چنین فهمیده شد که خواجه پارسا به دو طریق جذبه و سلوک، تحت تعالیم خواجه نقشبند پرورش یافته است و در طریقت نقشبندیّه به جایگاهی رسیده که بهاءالدین محمدْ مقصود از ظهور خود را تربیت وی دانسته است. پارسا پس از علاءالدین عطار، خلیفه دوم نقشبندیّه خوانده می شود؛ اما در ترویج مبانی و تعالیم نقشبندیّه، نقشی مهم تر از وی بر عهده داشته است. یکی از خطوط برجسته فکری در تعالیم مشایخ و طریقۀ نقشبندیّه بزرگداشت و محبّت نسبت به بزرگان و خلفای این طریقت و ارج نهادن به جایگاه و منزلت رفیع آنان است که در آثار و مکتوبات عارفان آن به وضوح آشکار است. از دیگر دستاوردهای این پژوهش عبارت است از: اثبات تربیت مریدان به همّت خواجه پارسا؛ پی بردن به فراهم کردن مقدمه ارتباط پیروان و مشایخ نقشبندی با صاحبان قدرت و سیاست به وسیلۀ وی؛ آگاهی از اینکه خواجه پارسا نخستین کسی است که با تألیف آثار مهمی مثل فصل الخطاب ، قدسیّه و تحقیقات ، مبانی و تعالیم این طریقه را تبیین و تثبیت کرده است.
پژوهشی در غزلیات منسوب به مولانا در دو جُنگ کهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اهمیت دیوان کبیر در تاریخ ادبیات فارسی موجب شده است نسخ متعددی از این اثر سترگ به دست ما برسد. درعین حال برخلاف مثنوی به دلایلی متعدد هنوز متنی منقح و تفسیری جامع از کلیات شمس در دست نداریم. هنوز غزلیاتی با نام مولوی هست که در نسخ چاپی ملاحظه نمی کنیم و برعکس، حجم قابل توجهی از غزلیات درج شده در کلیات، به طور قطع از مولوی نیست. با بررسی توضیحاتی که مصححان دیوان شمس درمورد انتخاب نسخه های مورد نظر خود داده اند درمی یابیم که جنگ ها مطمح نظر آن ها نبوده است؛ درحالی که در این مجموعه های شعری، غزلیات متعددی با نام مولوی یا با عنوان شمس تبریزی آمده است. به نظر می رسد جمع آوری این غزلیات می تواند در تصحیح و تکمیل چاپ های بعدی از کلیات به کار آید؛ هرچند در صحت انتساب بسیاری از آن ها به مولوی می توان تردید کرد. در این مجال، ضمن معرفی غزلیاتی که با عنوان «شمس تبریزی» یا «مولوی» در دو جنگ «3528» دانشگاه تهران و «13609» کتابخانه مجلس شورای اسلامی آمده است، مشخص شد برخی غزلیات در این دو جنگ با اختلافاتی اندک در دیوان شمس دیده می شوند و برخی از دیگر از نظر تعداد ابیات مختلف هستند. درعین حال پاره ای از غزل های این دو جنگ، اشعار شیعی در تصحیحات موجود از غزلیات دیوان شمس نیامده است. تعدادی از این غزل ها به دلیل تشابه در تخلص «خموش» یا «شمس» با اشتباه کاتبان به نام مولوی یا شمس در این دو جنگ اشعار شیعی وارد شده اند. تعدادی دیگر از غزلیات نیز به تتبع و تقلید از مولوی سروده شده اند، اما ویژگی های زبانی و محتوایی آن ها نشان می دهند که متعلق به مولوی نیستند.