فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۲۱ تا ۵۴۰ مورد از کل ۵٬۶۴۵ مورد.
منبع:
ادبیات پایداری سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۳
115 - 144
حوزههای تخصصی:
بافت، مجموعه عناصر و جزئیاتی از زمینه، مکان و زمان است که شرایط تولید و بازتولید معنا را در یک اثر ادبی مشخص می کند. تحلیل آثار خاطره نویسی پایداری با مختصه های زبان شناختی و فرازبانی دخیل در خلق معنا بیانگر کیفیت ارتباط دو سویه زبان و گفتمان، همچنین ارتباط بین شخصیت های روایت است. در این جستار با روشی تحلیلی توصیفی تلاش کرده ایم تا مهم ترین عوامل زبانی و فرازبانی (پیرازبانی) در کارکرد لایه های متعدد از عناصر و جزئیات بافت در خلق و بازتولید معنا را در مجموعه خاطرات «پایی که جا ماند» مورد بررسی قرار دهیم. هدف از این پژوهش نشان دادن کیفیت وحدت یا پراکندگی معنای اثر در زمان وقوع، تولید و بازتولید رویدادها از منظر زبان شناسی شناختی است. نتایج نشان می دهد راوی اثر ضمن تثبیت زمان و مکان روایی با کاربرد مجموعه ای از عناصر زبانی و فرازبانی بافت، نظیر اشارات، عبارت های کنایی، استعاری همچنین وجوه فرازبانی بافت فرهنگی و بافت موقعیت، زمینه را برای نزدیک شدن مخاطب به امر واقع پدید آورد.
سلاح آیینی اژدها کشی
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحث تکرارشونده در اساطیر و حماسه های ایران اژدهاکشی است. نبرد با اژدها یکی از انواع جنگ های حماسی و اساطیری به شمار می رود و آنچه در بعضی از این گونه نبردها نمایان می شود، نمادها هستند. اژدها در داستان های اساطیری و حماسی ایران، عموماً با گرز کشته می شود. کشتن اژدها با این سلاح در اساطیر و حماسه های دیگر ملل هند و اروپایی نمونه هایی دارد؛ به گونه ای که سلاح آیینی اژدهاکشی گرز شناخته می شود. در این مقاله بررسی شده که چرا گرز به عنوان سلاح آیینی این کار درآمده است. گرزهای پهلوانان اساطیری و حماسی ایران گاوشکل است. تقابل گاو با اژدها، به عنوان نمادهای ترسالی و باروری در مقابل خشکسالی، باعث شده است تا گرز گاوشکل، به عنوان نماد ترسالی و باروری سلاح آیینی کشتن اژدها به عنوان نماد خشکسالی شناخته شود؛ در واقع علت این امر در شکل گرز و نمادشناسی آن است.
از فقر تا فحشا؛ از ثروت تا قدرت (تحلیل گفتمان انتقادی داستان "مارتا البانیه" نوشته جبران خلیل جبران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الگوی انتقادی نورمن فِرکلاف با تکیه بر مراحل سه گانه توصیف، تفسیر و تبیین، سازمان هر متنی را روشن می کند. مراحل سه گانه فوق، منجر به شناخت روساخت واژگان متن و تجزیه و تحلیل آن می شود. امتیاز این رویکرد نسبت به سایر مکاتب نقد آن است که متن را پس از تحلیل رها نکرده، بلکه پژوهش گر به ارزیابی و قضاوت متن با استناد به مرحله تبیین می پردازد. هدف از کاربرد الگوی فوق در داستان کوتاه مارتا البانیه، آن است که از طریق توصیف ِساختار نحوی، ایدئولوژیِ نویسنده افشا شود؛ سپس با تکیه بر مرحله تفسیر، متن داستان تحلیل و ارزیابی گردد. در نهایت روش فرکلاف، قدرت نهفته در ساختار جامعه؛ یعنی همان عامل مؤثّر در ایجاد ایدئولوژی را برملا ساخته و نشان می دهد چگونه ثروت در جامعه، قدرتی نوساخته ایجاد کرده است. از این رو می توان گفت که الگوهای زبانی مورد استفاده در داستان مذکور به گونه ای است که می توان، ساختار زبان شناسی آنرا به سه بخش تقسیم کرد که هر بخش، واگویه گر مطالب ویژه ای است. در نهایت این پژوهش بر آن است که نشان دهد؛ نویسنده چگونه با تکیه بر ساختار نحوی به دنبال افشای عناصر ایدئولوژی و قدرت برخاسته از آن است؟ پاسخ به این پرسش می تواند عواملی را که در بازنمایی و نیز شکل دهی به جهان بینی نویسنده در روند آفرینش داستان مؤثّر بوده اند؛ بازنشانی کند.
سیر تقاضای معاش در شعر شاعران مدّاح با تکیه بر نسبت تکدی گری به انوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مدح، سنتی رایج در میان شاعران فارسی زبان و از راه های امرار معاش بوده است. انوری در کنار قصاید مدحی، قطعه های تقاضای گاه حقیرانه و در عین حال زیبایی نیز سروده است. به دلیل این تقاضاها از میان صدها شاعر بعضی از پژوهشگران، تنها او را متکدّی دانسته اند. هدف تحقیق حاضر که به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است، یافتن پاسخ این سوال است که باوجود مشابهت های فراوان ملتمسات شاعران مداح، نسبت تکدی گری به انوری درست است؟ برای معلوم کردن صحّت و سقم این نسبت تقاضاهای برخی از شاعران بررسی و مشخص شد که عواملی چون عدم امنیّت شغلی، دشواری شرایط شاعر شدن، امساک ممدوحان از دادن صله، احتیاج شاعران و اهمیّت مدح برای ممدوحان باعث شده است مدیحه سرایی و به تبع آن تقاضاسرایی هرروز رایج تر شود. عدم ثبات موقعیّت سیاسی از دوره سنجر و برکیارق بن ملکشاه و از دست رفتن ثبات شغلی و درآمد شاعران سبب شد آن ها در این برهه از تاریخ نسبت به دوره های قبل تقاضای چیزهای کم بها تر کنند. هم چنین می توان عامل دادن این نسبت به انوری را اقرار شاعر به این موضوع دانست که او گدایی را شریعت شعرمی داند و نیز اینکه، معروف شدن او به عنوان یکی از سه پیغمبر شعر باعث شد تا محقّقانی که او را در این پایه نمی دیدند، عیب هایش را بیشتر آشکار نمایند.
عشق در کتاب مقدس با تأکید بر نگاه ژوزف مورفی و ابن عربی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
ریشه بخش مهمی از ادبیات غنایی خاور میانه را باید در کتب آسمانی عهد عتیق و عهد جدید یافت. از منظر این کتب، خداوند و عشق مساویِ همند و عشق در ذره ذره موجودات عالم گسترش یافته است. در متون اولیه اسلامی محبّت به طور متعادل به عنوان رابطه ای دو طرفه میان خدا و بنده وجود داشته است، امّا تجربه عشقی با چنان غلظت که آغازگرِ آن خدا باشد، برگرفته از انجیل است که بعید نیست در قرن دوم هجری با ترجمه شدن متون یونانی به عربی، واردِ متون عربی و بعد از آن فارسی شده باشد. ابن عربی از جمله متأثرانِ از اندیشوران یونان است. دور نمی نماید که عشق ترسیمی او اثری از اندیشه های یونانی در خود داشته باشد. در متون قرون شش به بعد، تجربه عشقی، در غلظت حتّی از تورات و انجیل فراتر می رود و به قول مولوی به عشقی خونی تبدیل می شود. تأثیرپذیری ابن عربی به معنای شیفتگی و دلدادگی او نیست. بلکه تنها لحاظ کردنِ این اندیشه ها در کنار صدها اندیشه دیگر است. آنچه در این مقاله مطرح می شود، هیچ ارتباطی با دیدگاه آسین پالاسیوس در مورد ابن عربی ندارد.
کارکردهای شعری و عاطفی در زبان غنایی عبهرالعاشقین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عبهرالعاشقین از متشخّص ترین نثرهای فارسی عرفانی است که روزبهان بقلی شیرازی در قرن ششم هجری در بیان مطالب عرفانی به نگارش درآورده است. این متن از منظر زبانی، به دلیل بسامد بالای کارکردهای عاطفی و شعری، دارای تشخّص ویژه ای است که در حوزه زبان غنایی نیز قابل بررسی است. تک گویی های درونی، زاویه دید درون گرایانه باعث شده است که جهت گیری پیام به سمت گوینده باشد. صدای گوینده در بیان احساسات شخصی، سبب برجستگی زبان غنایی و کارکرد عاطفی در این متن است. بسامد بالای استفاده از حروف ندا، جملات تعجبی و پرسشی در متن، کارکردهای عاطفی را تقویت کرده است. همچنین پیوند آهنگین زبان با بسامد بالای پارادوکس و حس آمیزی، جهت گیری پیام را به سمت خودِ پیام کشانده و سبب برجستگی زبان و پررنگ تر شدن کارکرد شعری متن شده است. هدف این مقاله، بررسی تلفیق فراهنجاری های معنایی با ابزارهای موسیقایی متن (درهم تنیدگی فرآیند هنجارگریزی و توازن) به عنوان ابزاری برای بیان هیجانات عاطفی و احساسی در تجربیات عرفانی و شهودی نویسنده عبهرالعاشقین است. سوال اصلی تحقیق آن است که نویسنده عبهرالعاشقین، با استفاده از کدام شگردهای زبانی و بیانی، هنجارهای زبان معیار را شکسته و در نتیجه، متن را به ساختار شعر، نزدیک کرده است؟ این تحقیق به شیوه تحلیلی- توصیفی و اطلاعات کتابخانه ای انجام شده است
تحلیل فرونسیستی از «فقر و غنا» در نظام اخلاق صوفیانه و رساله اخلاقی گلستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم فرونسیس (حکمت عملی) که ریشه در فلسفه ارسطو دارد، با اصطلاح سویه کاربردی در هرمنوتیک گادامری پیوند وثیقی پیدا می کند. گادامر با الهام از فرونسیس ارسطویی، بر جنبه کارکردی و پراگماتیستی فهم تأکید می کند؛ ازاین رو، گادامر فهم و تفسیر را جزء امور انضمامی و تجربی می داند، نه با پیش داشت قواعد و روش های خاص. آنچه سعدی در مواجهه با آموزه های اخلاقی به طور عام، و موضوع فقر و غنا انجام می دهد، تحقق عینی کارکردی است. از سده های سوم و چهارم هجری، یکی از آموزه های اخلاقی که در کتب صوفیه با عناوین مختلف مطرح شده، تفضیل فقیر صابر بر غنی شاکر بوده است. چنین رأی و حکمی تا قرن هفتم قرائت مسلط اهل تصوف محسوب می شده و تمرد و سرکشی از آن، عقاب و عذاب دنیوی و اخروی را برای صاحب آن به دنبال داشته است؛ تا اینکه در این قرن، سعدی در رساله اخلاقی گلستان، دیگر بار به مفهوم فقر و غنا با چشم انداز و رویکرد تازه ای می پردازد. او با تفسیری فرونسیستی متناسب با وضعیت انضمامی و عینی زیست روزمره خود، این بصیرت را پیدا می کند تا در مقابل تفسیر مسلط و فراتاریخی و حاکم، جانب غنا را به عنوان عاملی نجات بخش در عصر انحطاط بگیرد و با اخلاقی کارکردگرایانه، زندگی را برای ایران و ایرانی به ارمغان آورد. این مقاله که به شیوه توصیفی تحلیلی و با بهره گیری از ابزار کتابخانه ای نوشته شده است، به تبیین و تحلیل این مدعا خواهد پرداخت.
بررسی زاویه دید و کانون روایی در داستان سیاوش
حوزههای تخصصی:
زاویه دید شگرد و شیوه ای است که نویسنده از طریق آن، رویدادها و ماجراهای داستان را روایت می کند. زاویه دید، به عنوان یکی از عناصر اصلی داستان بر احساسات و ادراکات خواننده و نیز دیگر اجزای ساختاریِ داستان؛ نظیر شخصیت پردازی، گسترش و تکوین پیرنگ، سبک و صحنه پردازی، تأثیر بسزایی دارد. در تحقیق حاضر که به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده، انواع زاویه دید و نقاط متعدد کانون روایت در داستان سیاوش بررسی شده است. نتایج به دست آمده نشان می دهد: فردوسی در مقام راوی دانای کل، توانسته در عین حفظ انسجام ساختاری روایت، به اقتضای حال و هوای داستان و شخصّیت ها، از زوایای دید سوم شخص، ذهنی و درونی، نمایشی و عینی استفاده کند و نیز انواع تک گویی های درونی و بیرونی را از نظرگاه اول شخص به کار گیرد و بدین سان از توصیفِ صرف و یکنواختیِ داستان اجتناب ورزد. این تنوع و چندگانگی، موجب شده کانون های روایی و نقاط دید در داستان سیاوش متغیر و متعدد باشد. از یک سو، به دلیل سیطره راوی دانای کل بر داستان، کانون های روایی، عمدتاً، با زاویه دید سوم شخص مرتبط است و از سوی دیگر، استفاده توأمان از کانون دید بیرونی و درونی و کاربرد گونه های کانونی مرتبط با جایگاه راوی، موارد مرتبط با زاویه دید اول شخص برجسته شده است.
مقایسه قطعه سغدی نبرد رستم با دیوان و دارجنگه نوشاد طرهانی بر اساس تعاریف و ویژگی های سرود حماسی
حوزههای تخصصی:
قطعه سغدی در توصیف نبرد رستم با دیوان، متعلق به حدود سیزده قرن پیش، در ایالت کانسوی چین کشف شده است. داستان رستم در این متن، با عناصر بدوی، جادویی و شمنی همراه است؛ اما می توان احتمال داد که این متن، یکی از مآخذ داستان های نبرد رستم با دیوان باشد؛ اما دارجنگه منظومه ای است به زبان لکی (در استان لرستان)، متعلق به دوره افشاریه، سروده نوشاد طرهانی که در آن گفت وگوی شاعر با درخت کهنسالی به تصویر کشیده شده و درخت در ضمن آن گفت وگو، عمر خود را به دوران اساطیری ایران و پادشاهی کیومرث می رساند و بیان خود را با توصیفات مختصری درباره پهلوانان و پادشاهان ایرانی همراه می کند. در همین راستا، برخی از محققان و پژوهشگران، این دو متن را در یک قالب و ساختار؛ یعنی در ردیف سرودهای حماسی (در معنای خاستگاه حماسه) قرار داده و سعی کرده اند این دو را نمونه هایی از سرودهای حماسی به دیگر زبان های ایرانی معرفی کنند. از آنجا که قرار دادن این دو متن در یک ردیف، موجب ابهاماتی درباره سرودهای حماسی شده، نگارندگان کوشیده اند تا در قالب این مقاله، با رویکرد توصیفی- تحلیلی، ابتدا سرود حماسی را تعریف کنند؛ ویژگی های آن را برشمرند و آنگاه مطابق با آن ویژگی ها نشان دهند که اطلاق سرود حماسی بر متن سغدی جایز است؛ اما دارجنگه نوشاد را با توجه به زمان سرایش، قالب و ساختار، نمی توان سرود حماسی به حساب آورد و بنابراین لازم است در این باره تأمل بیشتری صورت بگیرد.
بررسی مقایسه ای آموزه های تعلیمی، اخلاق فردی و آیین کشورداری در قابوس نامه و سیاست نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات تعلیمی سابقه طولانی مدت در ادبیات ایران دارد. هدف از نگارش آثار تعلیمی، آموزش و تعلیم مسائل و نکات اخلاقی برای ارتقای اخلاق مخاطب است. قابوس نامه اثر عنصرالمعالی و سیاست نامه نوشته خواجه نظام الملک طوسی، که هر دو مربوط به قرن پنجم هجری اند، جزء ادبیات تعلیمی به شمار می روند. این مقاله با شیوه توصیفی و تحلیلی سعی دارد با رویکردی مقایسه ای، آموزه های تعلیمی این دو متن را در دو زمینه آموزه های مربوط به سیاست و کشورداری و اخلاق فردی بررسی کرده و به این پرسش پاسخ دهد که آیا بین این آموزه ها در دو متن یادشده تفاوتی می توان قائل شد. پژوهش حاضر به این نتیجه دست یافته که در قابوس نامه بیشتر به آموزه های اخلاق فردی تأکید شده؛ ضمن آنکه از آموزه های مربوط به سیاست و کشورداری غفلت نشده است. در مقابل در سیاست نامه بیشتر در جهت هدف نویسنده و موضوع اثر بر آموزه های مربوط به سیاست و کشورداری، تأکید بیشتری صورت گرفته است.
تفاوت نوشتار مردان و زنان در آثار غزاله علیزاده و هوشنگ گلشیری براساس رابطه زبان و جنسیت
حوزههای تخصصی:
طبق نظر بسیاری از پژوهشگران زبان و نوشتار زنان و مردان با هم متفاوت است. رابطه ی زبان و جنسیت یکی از ویژگی های قابل توجه در بررسی نوشتار مردان و زنان می باشد. تفاوت های ذاتی و جنسیتی بین زن و مرد با توجه به جهان بینی، نوع تفکر و نگاه خاص نویسندگان، زبان و نوشتار زنان و مردان را متفاوت جلوه داده است و این نوع نگاه و تفکر و دیدگاه، در قالب نوشتار با ویژگی های زبانی خاص مشخص می شود. این مقاله به بررسی تفاوت های نوشتاری مردان و زنان در سه رمان غزاله علیزاده (خانه ی ادریسی ها، شب های تهران و دومنظره) و سه رمان هوشنگ گلشیری (بره ی گمشده راعی، آینه های دردار و شازده احتجاب) می پردازد. هدف این پژوهش، بررسی و کشف مولفه های نوشتاری در حوزه ی زبانی (مانند واژگان، جملات) و بسامد کاربرد و در نتیجه، تفاوت آنها در آثار این دو نویسنده موردنظر است. معیار بررسی ما در این پژوهش، نظریه های برخی از پژوهشگران مانند ترادگیل، میلروی، هولمز و فیشمن در حوزه ی زبان شناسی و دیدگاه های رابین لیکاف، (1975) زبان شناس معروف درباره ی تفاوت های نوشتاری زنان و مردان است. طبق نظریه ی لیکاف، زبان زنان و مردان، در سطح واژگانی مانند استفاده از رنگ واژه ها، واژه های مبهم و واژه های عاطفی و در سطح نحوی مانند جملات عاطفی، پرسشی و جملات مقطع و محذوف متفاوت است و بررسی و مقایسه ی آثار موردنظر از علیزاده و گلشیری، تفاوت های نوشتاری مردان و زنان را طبق نظریه ی لیکاف و سایر زبان شناسان مشخص می سازد.
واکاوی تطبیقی جلوه های پایداری افغانستان در شعر سید ابوطالب مظفری و جابر قمیحه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پایداری سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۳
229 - 256
حوزههای تخصصی:
حوادث ناگوار دوران معاصر در کشورهای اسلامی باعث گسترش ادبیات پایداری شده است. ادبیات پایداری یکی از گونه های ادبیات متعهّد است که با توجه به رویدادهای اجتماعی و سیاسی هر ملت و شرایط تاریخی آن بازتاب و انعکاس متفاوتی در قیاس با دوره های دیگر دارد. در میان شاعران معاصری که در این زمینه اشعار بسیاری سروده اند، می توان به سید ابوطالب مظفری که شاعر افغانستانی مقیم ایران است و جابر قمیحه شاعر مصری اشاره کرد. سید ابوطالب مظفری قسمت اعظم مجموعه شعری خود را در بیان پایداری و رشادت مردم افغانستان سروده است. وی در دفتر شعری خود «عقاب چگونه می میرد؟» به روزگار دشوار و جانکاه ملت افغانستان پرداخته است. جابر قمیحه شاعر مصری نیز به دلیل حضور در مناطق مرزی نزدیک به افغانستان و مشاهده انواع دست اندازی و تجاوز نسبت به حریم این کشور مسلمان و مردمان آن، تعهّد ادبی خویش را در مجموعه ای به نام «لجهاد الأفغان ... أغنّی» اختصاص داده و از رشادت ها و دلاوری های مردم این سامان زبان به میان آورده است. این پژوهش به مقایسه تطبیقی اندیشه های مقاومتی این دو شاعر می پردازد تا از این رهگذر وجه تمایز مضامین مشترک پایداری آنها را نسبت به یکدیگر روشن کند. جابر قمیحه به عنوان یک شاعر مصری و از زاویه نگاه یک شاعر متعهد به ادبیات پایداری افغانستان نگریسته، حال آنکه مظفری خود یکی از مجاهدان حاضر در عرصه جهاد می باشد و این تفاوت در نگرش، زیبایی ادبی دو چندانی به شعرشان بخشیده است. یافته های این جستار که به روش تطبیقی و براساس مکتب آمریکایی به وارسی مضامین مشترک در دفترهای شعری دو شاعر مذکور می پردازد، حاکی از آن است که جلوه های مقاومت از قبیل ترسیم رنج و محنت دوران جنگ، روحیه مبارزه طلبی و جنگاوری، پاسداشت مقام شهیدان، جاماندن از کاروان شهیدان، دعوت به اتحاد و پرهیز از تفرقه، ترویج روحیه امید و خودباوری، در مجموعه اشعار آنها از بسامد بسیار بالایی برخوردار است..
بررسی تصویر شاه- انسان کامل در متون نثر تعلیمی (قابوس نامه، سیاست نامه، اخلاق ناصری، گلستان سعدی و سلوک الملوک)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۸
159 - 195
حوزههای تخصصی:
عرفان و سیاست دو مقوله ای هستند که با هم نسبت دارند و بر هم تأثیر می نهند. تلفیق شخصیت شاه- حاکم با انسان کامل عرفانی، یکی از جایگاه های این اثرگذاری است. انسان ها در پی پیدا کردن الگوی انسان کامل عرفانی، با نسبت دادن فره ایزدی و تأیید الهی، شاهان را نمونه آن الگو دانسته اند. این الگو دارای ویژگی هایی مشابه با انسان کامل مورد نظر ادیان غیر الهی و الهی است؛ از جمله داشتن فره ایزدی، عادل، خردمند و حکیم بودن. این پژوهش با استفاده از روش تحلیل-محتوا، تأثیر عرفان را در شکل گیری تصویر شاه-انسان کامل در متون تعلیمی ( قابوس نامه، سیاست نامه، اخلاق ناصری، گلستان سعدی و سلوک الملوک) بررسی کرده و نتایج تحقیق حاکی از آن است که نگرش عرفانی در تصویر و ترسیم شخصیت شاه- حاکم در متون غیر عرفانی (تعلیمی) نقش بسزایی داشته است. بر این اساس، ما با دو نوع نگرش روبه رو هستیم: 1. شاه-انسان کامل قابل تحقق؛ 2. شاه-انسان کامل غیر قابل تحقق (ایدئال). بر اساس بررسی های به عمل آمده شاه-انسان کامل غیر قابل تحقق، فقط در سلوک الملوک توصیف شده است.
تحلیلی اسطوره ای از دلیل غلبه بیژن بر فرود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
داستان های حماسی که سرچشمه ای از داستان های اسطوره ای هر کشوری است، مبناهایی در آن وجود دارد که تنها با بازشکافی شکل اسطوره ای و شکافتن بن مایه های آن می توان به راز و رمز آن پی برد. در این پژوهش، در پی پاسخ به این پرسش هستیم که هنگام لشکرکشی ایرانیان به توران زمین برای کین خواهی سیاوش و مواجهه با فرود، فرزند سیاوش، با وجود حمله چند پهلوان ایرانی به فرود، چرا بیژن از بین آنان موفق به غلبه و سیطره بر فرود شد؟ آیا می توان کشته شدن قهرمان به دست خانواده خود را با این فرضیه اثبات کرد؟ نگارنده در پی آن است تا با استفاده از الگوهای اسطوره ای و مراجعه به اسطوره ها و قصه های عامه گوناگون، با روش توصیفی تحلیلی، به پرسش های یادشده پاسخ دهد. مطابق فرضیه مدِّ نظر، تنها سلاح کارگر بر افراد در برخی داستان ها، ابزارهای خانوادگی آنان است.
انعکاس آموزه های تعلیمی شیخ عبدالقادر گیلانی در نکات بیدل دهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۷
198 - 226
حوزههای تخصصی:
شیخ عبدالقادر گیلانی از عارفان قرن پنجم که در علوم فقه، حدیث، تفسیر و ادب، سرآمد روزگار خویش بود و سبک نگارش او در آموزه های تعلیمی اش به گونه ای بود که بزرگانی چون محیی الدین ابن عربی را تحت تأثیر قرار داده بود. در بغداد کار وعظ را برگزید و گفتاری شیرین داشت. در مجلس تعلیم او بیش از چهار هزار نفر گرد می آمد که سهروردی، مقدسی و ابن جوزی از شاگردان تحت تربیت او بوده اند. مبنای روش تربیتی وی هماهنگی طریقت با شریعت و اطاعت از قرآن و سنت است و لازمه سیروسلوک را تربیت اخلاقی می داند. فتوح الغیب اثری تعلیمی از عبدالقادر گیلانی است. نویسنده با نگاهی شریعت مدارانه، مفاهیم معرفت شناسی، نکات تربیتی و اخلاقی را برای تعلیم مخاطب تبیین می کند. در این نوشتار بر آنیم تا با روش توصیفی و رویکرد تحلیلی بر مبنای یافته ها، اصول تربیتی شیخ را که به سالک متربی برای تبدیل نفس اماره به نفس مطمئنه توصیه می کند، بررسی کنیم و تأثیر تعلیمات وی را در نکات بیدل از مریدان عبدالقادردر شبه قاره هند نشان دهیم. لزوم این تحقیق آنکه گیلانی مؤسس سلسله تصوف قادریه، در شبه قاره، طرفداران بسیاری دارد و مریدانش بسیاری از سیره های تعلیمی او را برای تزکیه نفس به کار می برند اما تعلیمات او ناشناخته است. در این تحقیق، سعی شده جلوه ای روشن تر از اصول تربیتی او برای محققان ارائه شود. نتایج پژوهش بیانگر این است که بیدل در نگارش نکات علاوه بر قالب و محتوا، با بهره گیری از آموزه های تعلیمی گیلانی به اثر خود ارزش و غنای بیشتری بخشیده است. بیدل و عبدالقادر در مبانی و مباحث اخلاقی و تعلیمی خود مشترکات فراوانی دارند، اما در برخی موارد تفاوت دیدگاه نیز دارند که در این مقاله بررسی شده است.
بررسی تحلیلی روایت «کی خسرو» در منطقه ماصَرم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کی خسرو، یکی از پادشاهان نام دار کیانی است که داستان های مربوط به او، بخشی جالب توجه از شاهنامه فردوسی را به خود اختصاص داده است. هر چند فردوسی به همه دوره های زندگی کی خسرو از تولد تا مرگ پرداخته است، به نظر می رسد دوران کودکی و به ویژه پایان مرموز زندگی کی خسرو بیش تر مورد توجهِ عامه مردم بوده و بیش تر محل افسانه سرایی قرار گرفته است. یکی از این گونه روایت ها، روایتی است که یکی از نقالان روستای ماصرم، روستایی در 40 کیلومتری جنوب غرب شیراز، به نام «خاور قشنگ» روایت می کند. این روایت به گونه ای شگرف، آمیزه ای از چندین روایت اسطوره ای، حماسی، دینی و تاریخی است؛ به گونه ای که جز در برخی از خطوط داستان، کم تر شباهتی به روایت شاهنامه دارد. به دیگر سخن، این روایت آمیزه ای از ماجراهای مربوط به کوروش، فریدون، ضحاک، مریم مقدس، موسا و... است. در این روایت تنها به چگونگی تولد کی خسرو، بزرگ شدن او، قیام علیه پدر بزرگش و در نهایت فرجام کار او پرداخته شده و گویا دیگر ماجراهای مربوط به کی خسرو به دست فراموشی سپرده شده است. گفتنی مهم این که اغلب کهن سالان این دیار نیز داستان را از یاد برده اند و تنها برخی از آن ها، بخش هایی محدود از داستان را روایت می کنند. نگارندگان در ای ن جستار کوشیده اند افزون بر ثبت روایتی که پیش از این در هیچ منبعی مکتوب نشده است، به بررسی و تحلیل محتوای داستان بپردازند.
بررسیِ تکنیک های تعلیق در داستاِن رس تم و اسفندیار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تعلیق، کیفیتی است که نویسنده برای واقعیتی که در شرفِ تکوین است، در داستانِ خود می آفریند و خواننده را مشتاق و کنجکاو به ادامه داستان می کند؛ ازین رو، هر حالتی، اَعم از کشمکش های داستانی، پیچیدگی، ابهام و ... که خواننده را به داستان، اشخاصِ داستان، سرنوشتِ آنان و روندِ ماجرا، حساس کند، در حوزه تعلیق قرار می گیرد. این امر، نه تنها از کسل شدن و بی حوصلگیِ خواننده می کاهد؛ بلکه، سببِ پویایی و تحرّکِ بیشترِ روایت نیز می گردد. یکی از داستان هایی که عنصرِ تعلیق، نقشِ مؤثری در سیرِ خطّی و طولی آن داشته است، نبردِ رستم و اسفندیار در شاهنامه است. در این داستانِ طولانی، عواملِ متعددی، سبب سازِ تعلیق شده اند که هر کدام به نحوی، به پویاییِ داستان، کمک کرده اند. در بررسیِ صورت گرفته، براعتِ استهلال، پیش بینی های رخ داده، کشمکش های درونیِ شخصیت ها، بازگشت های روایی، جزئی نگری در توصیفات، طولانی شدنِ گفتگوها و انواعِ آن(تک گوییِ درونی و حدیثِ نفس گویی و ...)، انواعِ تداعی های لفظی و معنوی(شیوه داستان در داستان، و ...)، همگی، از جمله ترفندهای تعلیق، در این داستان بوده اند که از سویی، سببِ تداومِ داستان و به تعویق انداختنِ پایانِ داستان شده اند و از سوی دیگر، اشتیاقِ خواننده را، برای درکِ چگونگیِ این روند، افزایش داده اند. در پژوهشِ پیشِ رو، پس از آشنایی با مفهومِ تعلیق و ویژگی های آن، به عناصر و شیوه هایی که نقشِ مؤثری در ایجاد تعلیق در داستان رستم و اسفندیار داشته اند، پرداخته شده است.
تحلیل شخصیت رستم در داستان رستم و سهراب بر اساس مکانیسم های دفاعی
حوزههای تخصصی:
روایت های حماسی شاهنامه، به ویژه در بخش پهلوانی به لحاظ درون مایه، دارای ابعاد گوناگون روان کاوانه است. در بین این روایات، داستان «رستم و سهراب» بیش از داستان های دیگر نقد و تحلیل روان کاوانه را برمی تابد. بدیهی است یکی از رویکردهای روان کاوانه ای که به این داستان می توان داشت، نقد و تحلیل شخصیت رستم بر اساس مکانیسم های دفاعی است که فروید و آنا فروید آن را نظریه پردازی کرده اند. پژوهش حاضر، بر آن است که شخصیت رستم را بر اساس این مکانیسم ها موردبررسی قرار دهد تا هم خواننده از رموز و لایه های پنهان این داستان آگاه شود و هم میزان و بلوغ هنر روایت گری استاد توس بر همگان بیش ازپیش آشکار گردد؛ همچنین نگرش روان کاوانه در این مقاله ازنظر پژوهشگران تا حد زیادی ابهامات موجود در شناسایی رستم از سهراب، پیش از رویایی در میدان نبرد آشکار می نماید. مکانیسم های دفاعی که در این مقاله موردبررسی قرار گرفت شامل انکار، بازداری ارتباط با واقعیت، بازداری فرآیند ثانویه، همانندسازی با پرخاشگر، فرافکنی، جبران، تغییر جهت به سمت خود و جابه جایی است.
بازتاب اگزیستانس در داستان «آتما سگ من»
حوزههای تخصصی:
اگزیستانس -فلسفه اصالت وجود- یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین مکتب های فلسفی و ادبی جهان است که مهد پیدایش آن «اروپا» است. در این مکتب فلسفی و ادبی، فرد انسانی در تجربه هستی و لمس معنای وجود، به طور بی واسطه با موقعیت های مرزی «مرگ، رنج، ترس وگناه» رویارو شده است، این موقعیت ها سبب می شوند تا انسان از ابعاد نهفته درونی خویش اطلاع یافته، خود را بهتر بشناسد. فلسفه اگزیستانس تحلیل خود از سرنوشت بشر را بر سه استنباط بنیادی استوار ساخت وسه نشانه هستی برای آن در نظر گرفت. هدف این مقاله روشنگری سه اصل اگزیستانس (استحسانی،اخلاقی وایمانی) در آتما سگ من است. نتایج تحقیق حاکی از تأ ثیر جهان بینی چوبک از تحلیل های فیلسوفان است. داستان های این نویسنده سراسر پر از مضامینی چون (مرگ،رنج،ترس وگناه) است. این نویسنده می کوشد تا زشتی ها، فساد و نابرابری های موجود اجتماع را در برابر چشم خوانندگان به تصویر بکشد، علاوه بر آن پیامدهای این بی عدالتی را نیز بیان می کند. نتایج این پژوهش که به روش توصیفی - تحلیلی انجام شده است، نشان می دهد در داستان «آتما سگ من»، شخصیت اول پس از گذشتن از مرحله اگزیستانس استحسانی واخلاقی به مرحله اگزیستانس ایمانی نائل می شود.
بررسی نوع اقتباس شیار 143 از کتاب های چشم سوم و اختر و روزهای تلواسه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پایداری سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۳
201 - 228
حوزههای تخصصی:
سینمای اقتباسی، روش مناسبی برای تبدیل آثار ادبی به آثار تصویری است. با این روش می توان حوزه شنیداری را با حوزه دیداری وصل و برد تأثیرگذاری اثر را افزون تر نمود. در جهان غرب از این روش برای انتقال فرهنگ خود به دیگر ملل بهره فراوانی برده اند و می برند. در ایران نیز برخی از کارگردانان و فیلم نامه نویسان ایرانی از این روش بهره برده اند. خانم نرگس آبیار، یکی از موفق ترین کارگردان ها در گونه سینمای اقتباسی- حداقل در مرزهای ایران- است. او با تولید فیلم شیار ۱۴۳ از روی رمان «چشم سوم» و کتاب «اختر و روزهای تلواسه» توانست بستری را برای انتقال مظلومیت مادران مفقودین جنگ فراهم آورد. او با بهره بردن از شیوه اقتباس آزاد و ایجاد تغییراتی- همچون مکان، نام افراد، تعداد شخصیت های فیلم نسبت به کتاب، تغییر در برخی کنش های افراد فیلم نسبت به کتاب و ... - سعی در ایجاد رابطه ای عاشقانه- همچون یعقوب و یوسف- میان مادر و فرزندی را دارد که با جنگ، میان او و فرزند فاصله افتاده است و مانع وصل را رادیوی بر کمر مادر قرارداده؛ رادیویی که با باز شدن آن از کمر مادر، دیدار میسر می گردد. در این مقاله ما برآنیم تا با بررسی تفاوت ها و تشابهات میان فیلم شیار ۱۴۳ و رمان چشم سوم و اختر و روزهای تلواسه نوع اقتباس اثر و میزان وفاداری فیلم نسبت به کتاب را بسنجیم. این مقاله به روش تحلیلی- توصیفی تدوین شده است.