در این تحقیق سعی شده است مهم ترین جریان ها یا مکاتب معرفت شناسانه ای که از زمان پیدایشِ تاریخ مکتوب بر ضد تاریخ به پا خاسته اند، مورد بررسی قرار گیرد. این جریان های ضد تاریخی که به نام موسسان آن ها ارسطو، دکارت و کنت نامگذاری شده است، منجر به منازعاتی بین اصحاب تاریخ و اصحاب غیر تاریخ که بیشتر فلاسفه بوده اند، شده است. اصحاب تاریخ معتقد به علم بودن تاریخ به عنوان رشته ای علمی و معرفت شناختی بوده و هستند، در حالی که اصحاب غیر تاریخ بر این باور بوده اند که انسان نمی تواند از تاریخ به معرفت حقیقی و یقینی دست یابد. هر کدام از این علما یا فلاسفه ضد تاریخی بر اساس یک بینش یا گفتمانی که در ذهن داشته اند، این عقاید معرفت شناسانه و ضد تاریخی را مطرح می کرده اند؛ که در این تحقیق سعی می کنیم گفتمان ایشان را کالبد شکافی کنیم.
مقاله حاضر تلاشی است در مسیر حل مسئله ارتباط قانونمندی جامعه و تاریخ با آزادی انسان. برخلاف دو نظریه جبرگرا و تاریخ نگر یا مخالفان قانون مندی حیات جمعی، این دو امر نه تنها هیچ گونه تعارضی با یکدیگر ندارند بلکه ارتباط دو سویه با هم دارند. به منظور اثبات این ادعا پس از بررسی مفاهیم تحقیق، مفهوم قانون مندی جامعه و تاریخ بررسی شده است، سپس نسبت آزادی با قانون مندی تاریخ،ذیل قوانین تکوینی و قواعد اجتماعی، مورد تحلیل قرار گرفته و تصویر دقیقی از رابطه فوق بیان شده است. در این نوشتار به محدودیت های اجتماعی در مسیر اعمال آزادی مانند خصلت مشروعیت اخلاقی، شی وارگی و درونی شدن اشاره شده است. علاوه بر آن به روش های اثرگذاری فرد بر جامعه و تاریخ نیز پرداخته شده که در این مورد به دو مسیر تغییر در «ایده آل ها و اهداف» و «کنش و پیامدهای آن» پرداخته شده است.
یقین، که از آن به قطعِ در باور تعبیر می شود و از بالاترین عیار آگاهی بهره مند است و جایی برای هیچ گونه احتمال رقیب باقی نمی گذارد، همواره در کانون دغدغه های تاریخ پژوهان بوده است.یکی از مسئله های مهم پیش روی تاریخ پژوهان در حوزه ی معرفت تاریخی، امکان یا عدم امکان شناخت یقینی معرفت تاریخی است؛ به گونه ای که این پرسش همچنان در پی پاسخ های شایسته ی خود است. این مقاله می کوشد با تکیه بر روش توصیفی تحلیلی، به شناخت مفهوم معرفت، به معنای عام، و معرفت تاریخی به معنای خاص، روی آورد و سپس با ایضاح مفهوم و ماهیت یقین نشان دهد که آنچه در معرفت تاریخی دست یافتنی است، یقین روان شناختی است؛ چه، مفاد و محتوای معرفت تاریخی، به حیث ماهیت خاص خود، نمی تواند راه را به سوی یقین منطقی (معرفت شناختی) بگشاید و آن را محقق سازد