فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۳۶۱ تا ۳٬۳۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
187-212
حوزههای تخصصی:
نبود یک فصل یا مدخل مجزا در باب «صدق» در نقد عقل محض ، وجود برخی عبارات و اظهارات مبهم، پیچیده و تفسیربردار درباب صدق در برخی بخش های آن اثر و شکل گیری تفسیرهای افراطی ضد و نقیض راجع به این اظهارات از جانب برخی شارحان و مفسران کانت، از جمله موانع مهم پیشروی کانت پژوهان معاصر در زمینه ارائه یک دیدگاه واحد، منسجم و شفاف در باب نظریه صدق کانت بوده است. بنابراین، پرسش از چیستی صدق در نقد عقل محض به یک مسأله اساسی در میان کانت پژوهان تبدیل شده است. پژوهش حاضر، با تحلیل تلقی جدید کانت از «حکم» بعنوان یک نسبت معرفتی (و نه منطقی) میان تصورات، و نیز، بدون تمایل بی مورد به یکی از دو دیدگاه افراطی رایج در زمینه نظریه صدق کانت (که یکی کانت را به عنوان مدافع نظریه سنتی مطابقت صدق و دیگری کانت را مخالف نظریه مطابقت و بنیانگذار نظریه انسجام صدق قلمداد می کنند)، بر این نکته مهم تأکید می کند که ساختار کلی نقد عقل محض ایجاب می کند که نظریه سنتی مطابقت صدق نه کاملاً کنار گذاشته شود و نه کاملاً به آن صورت سنتی و رایج پذیرفته شود. به عبارت دیگر، نقد عقل محض ، با اصلاح و تکمیل نظریه سنتی مطابقت صدق، پایه های یک نوع تلقی جدید از صدق را بنا گذاشته است که می توان آن را «نظریه استعلایی مطابقت صدق» نامید. مطابق با این تلقی جدید، صدق جزء شرایطی است که یک حکم(Judgment) یا یک شناخت(Cognition) بدون آن نمی تواند مطابق با متعلق اش بوده و تبدیل به یک معرفت عینی شود؛ تصورات تشکیل دهنده یک حکم یا شناخت تنها به شرطی می توانند تبدیل به معرفت صادق یا حکم تجربی عینی شوند که در مطابقت با تجربه ممکن (یعنی اصول و قواعد کلی و پیشینی تجربه) تألیف یافته باشند.
بازخوانی نظریه قانون طبیعی درالاهیات فلسفی: بررسی رویکرد فرااخلاقی پروفسور فینیس و علامه طالقانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در تاریخ اندیشه اسلامی و مسیحی قانون طبیعی از مهم ترین نظریه هایی است که به توضیح سرشت اخلاق مورد توصیه دین پرداخته است. پروفسور فینیس (فیلسوف و متأله مسیحی) و علامه طالقانی (فیلسوف و متأله اسلامی) دو چهره شناخته شده در فلسفه و الاهیات به شمار می روند. در این نوشتار با صرف نظر از محتوای اخلاقی نظریه این دو تفکر، به بررسی پیامدهای مترتب بر مبانی آنان می پردازیم و نشان می دهیم که بازخوانی منطقی مبانی آنان از زاویه الاهیات، انسان شناسی، معرفت شناسی و متافیزیک، به خوانشی حداکثری از نظریه دینی قانون طبیعی منجر می شود؛ مقصود از خوانش حداکثری، خوانشی است که در کنار متافیزیک واقعگرایانه به نوعی «معرفت شناسی طبیعی» در اخلاق دینی قائل است، بدین معنا که افزون بر قول به عینی بودنِ هنجارهای اخلاق دینی، که از نظر این دو متفکر همان قانون طبیعی است، شناخت مفاد این هنجارها را نیز بدون مراجعه به متون مقدس و صرفاً در پرتو خردطبیعی ممکن می داند.
رویکردهای فلسفی و کلامی معاصر در باب بداءپذیری امر محتوم: مطالعه موردی علامه طباطبایی، آیت اللّه خویی و میرزا مهدی اصفهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آموزه بداء یکی از اعتقاداتی است که در روایات شیعی تأکید فروانی بر آن شده است. یکی از مسائلی که باید ذیل این اصل مورد بررسی قرار گیرد بداءپذیری امر محتوم است، که در این پژوهش رویکردهای فلسفی و کلامی معاصر در این باب مورد مطالعه قرار گرفته است. برای این منظور، در میان فیلسوفان معاصر، علامه طباطبایی، و در میان متکلمان، آیت الله خویی و میرزا مهدی اصفهانی انتخاب شده اند. نوشتار حاضر بر آن است تا نشان دهد: اولاً، در میان عالمان مذکور تنها میرزای اصفهانی، ضمن پذیرش امکان بداء در امور محتوم، وقوع آن را می پذیرد. ثانیاً، اگرچه علامه طباطبایی با قاطبه فیلسوفان در باب «اراده ذاتی خداوند» اختلاف نظر دارد، او نیز امر محتوم را تغییرناپذیر می داند، چرا که بنا به تصریح خودش اختلاف وی با حکیمان پیشین لفظی است. ثالثاً، اگرچه آیت الله خویی و میرزای اصفهانی در مباحث «علم و اراده الهی» اشتراکاتی دارند، مسئله «تکذیب رسل توسط خداوند» باعث شده تا دیدگاه های متفاوتی اتخاذ کنند.
آگاهی، ویژگی نوخاسته یا برخاسته از جوهر نفس؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
151 - 168
حوزههای تخصصی:
در نگاه نوخاسته گرایان ویژگی ها، آگاهیْ صرفاً ویژگی ای است که از فرایندها و همسازی های ریزترین اتم ها، مولکول ها، پروتئین ها، پلیمر ها، سلول ها تا بافت ها، ارگان ها و اندام ها، براثر تعامل با کل جهان هستی و گذر از مراحل تکامل نوخاسته شده است و به این زیرلایه ها فروکاسته نمی شود؛ بلکه تمایز وجودی با اجزا و ساختار سیستمِ زیرلایه فیزیکی، شیمیایی و عصبی خود دارد؛ درعین حال، خصوصیتی نیست که حاکی از جوهر ذهن/نفس باشد. درمقابل، نوخاسته گرایی جوهری، بر تحقق جوهر مجردِ نفس/ذهن استدلال کرده است. تجزیه، تحلیل و تکمیل فلسفی استدلالی این دو مدعا، مسئله اصلی است. نوخاسته گرایان ویژگی ها، به دلیلِ نگاه سیستمی و وابستگیِ آگاهی به حالات عصبی و نواحی مغزی و نیز مشاهده اختلالات عصبی روان شناختی، حالت آگاهی را به زیرلایه عصبی نسبت می دهند و وجود جوهر ذهن/نفس را نمی پذیرند؛ ولی براساسِ خصوصیات آگاهی ازجمله منظر اول شخص، ارجاع، وحدت ذهنی، کیفیات ذهنی (کوالیا)، علّیت ذهنی آگاهی، وضع نداشتن و محال بودن انطباع آن بر ماده، اتمی و انفعالی نبودن، بلکه ارتباطی، تفسیری و استنباطی و ابداعی بودنِ آگاهی، می توان بر تحقق جوهر مجرد ذهن/نفس استدلال کرد. منشأ اختلالات اعصاب و روان، تعلق ذاتی نفس به بدن در مرتبه گیاهی و تعلق عارضی آن در مرتبه جوهری است.
پاسخی از طرف سهروردی به نظریه اصالت وجود ملا صدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اختلاف مشهور ملاصدرا با سهروردی بر سر مدلول وجود است. سهروردی می گوید "در جهان چیزی نداریم که حقیقتش هستی باشد" در حالیکه ملاصدرا می گوید "جز حقیقت هستی درجهان حقیقتاَ چیزی نداریم". یک پاسخ ملاصدرا به استدلال سهروردی مبتنی بر تحلیل تازه ای از محمول "موجود" است که در آن " امری دارای هستی" جای خود را به " هر آنچه هست" می دهد. در نتیجه ملاصدرا می کوشد هم اشتراک معنوی مفهوم وجود را حفظ کند و هم این مفهوم را حاکی از واقعیت بداند و هم اشکال تسلسل را رد کند. می توان از جانب سهروردی به راهبرد ملاصدرا خرده گرفت: این تحلیل تازه یا منحصراً در باب محمول "موجود" صائب است یا در باب همۀ مشتق ها. شق اول استدلال ملاصدرا را دوری می کند و شق دوم با مثالهای نقض فراوان مواجه است. در نتیجه، می توان کما کان از موضع سهروردی دفاع کرد؛ یا "موجود" مشترک معنوی نیست و یا محمولی ذهنی و اعتباری ست. راز این اختلاف در مبادی نظریۀ معناداری اسم عام یا مفهوم است.
مقایسه (میانِ) و نقد (بر) شرح های ترنس اروین و رابرت بولتن درباره ی روش های ارسطو در علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ساختار علم ارسطو استنتاجی است و به مقدماتی نیاز دارد که از طریق استنتاج به دست نیامده باشند. بنابراین، شناخت مقدمات علم مرحله مهمی در پژوهش های علمی به حساب می آید. ارسطو در تحلیل ها و توپیکا دو روش استقراء و جدل را برای این مرحله پیشنهاد می کند. شارحان ارسطو دراین باره اختلاف نظر دارند. به عنوان نمونه، بولتن استقراء و اروین جدل را ترجیح می دهد. مطابق تفسیر بولتن ارسطو فیلسوفی تجربه گرا است که از داده های جزئی محسوس آغاز می کند و به کمک استقراء به شناخت اصول کلی علم می رسد. اروین معتقد است پژوهش های ارسطو، به مثابه فیلسوفی عقل گرا، از دسته خاصی از مشهورات آغاز می شود و اصول علم از طریق نوع خاصی جدل شناخته می شود. در این مقاله تفاوت های دو تفسیر بولتن و اروین، ناظر بر موضوع روش شناخت اصول علم، را نشان می دهیم. سپس برخی از مهم ترین اشکالات تفسیر ایشان را بررسی می کنیم و در پایان پیشنهادهایی برای رسیدن به تفسیر مطلوب ارائه می دهیم.
حفاظت بنیادین از محیط زیست و زمین با تکیه بر مفهوم سکنی گزیدن در اندیشه هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۲
65 - 91
حوزههای تخصصی:
نحوه ی تعامل ما با محیط زندگی مان بستگی وثیقی دارد به تلقی و نگرشی که درباره ی آن داریم. این تعامل گاهی نسبتی است سلطه جویانه میان انسان و محیط زیست و موجودات ، چنانکه در تفکر سوبژکتیو مدرن شاهد آن هستیم. نسبتی که زمینه ساز ایجاد و تشدید بحران های زیست محیطی شده و حیات زمین و موجودات را با تهدیدات جدی مواجه ساخته است. در مقابل، می توان نسبت دیگری را در نظر آورد که بر اساس آن آدمی در برابر جهان و درباره ی آن واجد نسبتی از سر خویشاوندی است. در میان متفکران معاصر تفکر هیدگر مشیر به نسبتی با محیط زیست است که بر اساس آن می توان بر بحران های زیست محیطی غلبه کرد. تفکری که در عین حال به مباحث این حوزه اعتباری عقلانی اعطا می کند. در این مقاله نشان داده می شود اندیشه ی هیدگر درباره ی وجود و سکنی گزیدن می تواند نگاه ما را در خصوص نسبت آدمی با خود و جهان تغییر دهد. بنابراین بر پایه ی مفهوم سکنی گزیدن و معنی زمین و طبیعت در اندیشه ی وی ، شیوه ی دیگری از مواجهه ی انسان با محیط زیست و زمین مورد بررسی قرار می گیرد، شیوه ای مبتنی بر ذات سکونت که مطابق آن انسان در مقام نگهدارنده و وارث زمین و موجودات، با آنها نسبت برقرار می کند.
از کوگیتو تا یقین (بررسی مقایسه ای یقین در حکمت صدرایی و فلسفه دکارتی با تأکید بر جنبه الاهیاتی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یقین، از نگاه ملاصدرا تصدیق همراه با اعتقاد جازم و مطابق با واقع است که صرفاً با دستیابی به مبادی و اسباب به مدد اتصال نفس قدسی با ملائکه و دریافت علوم از آن ها فراهم می آید. یقین از نگاه دکارت، وضوح و تمایز ی که در حوزه روابط اعداد ریاضی و هندسی وجود دارد، در زندگی عینی و واقعی هم جاری است و همان معیار یقین است که با یقین عقلی به وجود نفس شروع شده سپس جسم اثبات می شود و نهایتاً به اثبات جهان خارج می انجامد . در اندیشه الهیاتی هر دو، خدا معیار و پشتوانه یقین است. ملاصدرا با نگرش وجودی به مسأله یقین ، یقین دکارتی را از بن بست عقل گرایی محض خارج نموده و با اعتقاد به اشتداد وجودی نفس و فعالیت و خلاقیت آن، مدعیِ تعامل حداکثری میان معرفت عقلی و شهودی است و نهایت مراتب یقین را به ساحت علم حضوری و شهودی می رساند. مقاله حاضر با تبیین مسأله یقین در گذر اندیشه این دو فیلسوف به وجوه تشابه و تمایز این دو اندیشمند در مبانی و اصول این بحث اشاره دارد.
نقش تمایز گردآوری/داوری در تبیین وظایف چهارگانه ی فلسفه از نظر رایشنباخ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هانس رایشنباخ نخستین فلسفه دانی است که در فلسفه ی علم دوره ی معاصر به طور مدوّن به ارائه ی تمایز میان مقام گردآوری و مقام داوری پرداخته است. تفکیک فلسفه ی علم از دیگر حوزه های مطالعاتی و انکار هرگونه منطق برای مقام کشف دو هدف اصلی وی از بیان این تمایز بوده است. پاسخ به ادعاهای اتو نوراث و چپ گرایان حلقه وین، ساختار سیاسی آلمان در دهه ی 1930 و تأسیس فلسفه ی علمیِ مستقل؛ انگیزه هایی برای طرح تمایز از سوی رایشنباخ شد. پس از رایشنباخ، خوانش های متفاوتی نسبت به این تمایز مطرح گشت. برخی قرائت ها از این تمایز، با دیدگاه نخستین و اولیه ی رایشنباخ هم سویی ندارد. او برای توضیح تمایز دو مقام، به چهار وظیفه و تکلیف اشاره می کند که یک وظیفه، خاصِ حوزه ی «روان شناسی» و وظایف «توصیفی»، «انتقادی» و «مشاوره ای» متعلق به قلمرو معرفت شناسی است. از دیدگاه رایشنباخ، مقام گردآوری ذیلِ وظیفه ی روان شناسی و مقام داوری در وظایف انتقادی و بخش دوم مشاوره ای نقش ایفا می کند و وظایف توصیفی و بخش نخست مشاوره ای بیرون از گستره ی مقام داوری هستند. هدف این پژوهش، بررسی و تحلیل تمایز مقام گردآوری/داوری است که از سوی رایشنباخ مطرح شده تا تحلیلی درست از جایگاه نخستین این تمایز داشته و نیز از طریق این تمایز به تبیین و توصیف وظایف چهارگانه ی فلسفه بپردازیم.
بررسی تطبیقی امتداد مبانی هستی شناختی نظام سرمایه داری و اسلامی در شکل گیری رفتارهای فردی و ساختارهای اقتصادی جامعه با تأکید بر بیانات رهبری (رویکرد اقتصادی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم بهار ۱۳۹۸ شماره ۹۱
131 - 168
حوزههای تخصصی:
پرداختن به موضوع امتداد مبانی هستی شناختی اسلامی از دو جهت حائز اهمیت است. نخست اینکه تمدن نوین اسلامی، باید بر پایه مبانی هستی شناختی اسلامی بنا شود. از جهت دوم، تمدن غرب با مبانی هستی شناختی متمایز و متباین با مبانی اسلامی، توانسته است مبانی خود را در رفتارهای فردی و ساختارهای جامعه امتداد دهد. از نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی، آیت الله خامنه ای، مبانی اسلامی هنوز در رفتارهای فردی و نیز در ساختار اجتماعی ما امتداد پیدا نکرده است. در این پژوهش با روش تحلیل متن چگونگی امتداد مبانی هستی شناختی با تأکید بر بیانات ایشان دنبال می شود. همچنین این پژوهش در پی بررسی تطبیقی چگونگی امتداد مبانی هستی شناختی نظام اقتصادی سرمایه داری و اسلامی، با تأکید بر بیانات رهبری است. در این نوشتار منطقی برای امتداد مبانی در نظام اقتصادی طراحی می شود و این منطق در شکل گیری نظام اقتصادی سرمایه داری و اسلامی بررسی می گردد. نتایج نشان می دهد رفتارها، روابط و ساختار نظام اقتصادی سرمایه داری بر اساس همین منطق سامان یافته اند و اجرایی کردن این منطق در نظام اقتصادی اسلام منجر به رفتارها، روابط و ساختار متفاوتی خواهد شد.
منطق فازی تک نرم گزاره ای با ادات صدق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منطق تک نرم UL یک منطق فازی، زیرساختاری و نیمه ربطی است. سیستم گنتزن UL از حذف قواعد انقباض و تضعیف از سیستم گنتزن منطق فازی گودل بدست می آید. UL فاقد «طرد شق ثالث»، «پارادوکس مثبت» و «پارادوکس منفی» است. تابع ارزش تک نرم تضعیفی ربطی از تابع t-نرم است. در این مقاله منطق جدید ULΔ را معرفی می کنیم. ULΔ با افزودن اپراتور وجهی Δ به UL بدست می آید. ULΔ که بسطی از منطق کلاسیک است، یک منطق موجهات نرمال نیمه خطی است. یعنی نسبت به یک جبر مرتب خطی به طور قوی صحیح و تمام است. ULΔ با قضیه ی (p→q)∨Δ(q→p) از دیگر سیستم های استاندارد منطق موجهات متمایز می گردد. Δφ شهوداً تعبیر می شود که «صادق است که φ» یا به عبارت دقیق تر «به طور کلاسیک صادق است که φ». در این مقاله منطق نیمه کلاسیک ULΔ را با چهار رویکرد اصل موضوعی، حساب ابررشته ها، معناشناسی جبری و معناشناسی استاندارد معرفی می کنیم. فراقضیه هایی که بررسی می کنیم عبارت اند از: استنتاج دلتا، صحت قوی، تمامیت استاندارد قوی و تعریف پذیری منطق کلاسیک.
منطق علیه هستی شناسی در تراکتاتوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی امکان سخن گفتن از هستی شناسی نزد ویتگنشتاین متقدم در تراکتاتوس (رساله ی فلسفی- منطقی) می پردازیم. در گام اول، خوانش های مختلف مفسران از بخش اول این کتاب، معروف به بخش جهان بررسی می شود و آراء موافق و مخالف با فرض وجود نگاه هستی شناختی در آن، بیان می شود. در گام بعدی، تلاش می شود با کنار هم قرار دادن گزاره های بخش اول کتاب و تحلیل آنها، فهم دقیق تری از مفهوم جهان و دیگر مقولات هستی شناختی در آن حاصل شود. با بررسی دو مفهوم اصلی کتاب یعنی امور واقع و ابژه ها، این مقاله به این نتیجه می رسد که برداشت های هستی شناختی و رئالیستی از تراکتاتوس به خطا رفته اند و آنچه به عنوان هستی شناسی در بخش اول این کتاب شناخته می شود، در حقیقت بحثی در منطق است. بنابراین آنچه به عنوان جهان در تراکتاتوس از آن سخن گفته می شود فضای منطقی و قلمرو اندیشه است و برخلاف برداشت اولیه جهان بالفعل و انضمامی مورد بحث ویتگنشتاین نیست.
پدیدارشناسی؛ تنها روش هرمنوتیک فلسفی و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۹۳
37 - 65
حوزههای تخصصی:
هستی شناسی بنیادین هایدگر مبنای فلسفی هرمنوتیک فلسفی گادامر است. روش هایدگر در فلسفه بنیادین و در نتیجه روش گادامر در هرمنوتیک فلسفی- به تصریح خودشان- تنها پدیدارشناسی وجودی است. از این جهت در هرمنوتیک فلسفی مفاهیمی همچون حقیقت، وجود، فهم، معنا، جهان و... با رویکردی پدیدارشناختی بازتعریف شده اند و از این جهت استعمال این واژگان در این هرمنوتیک و فلسفه با استعمالشان در دیگر هرمنوتیک ها و فلسفه هایی که روششان پدیدارشناسی نیست، کاملاً متفاوت است. اما نکته اینجاست که پدیدارشناسی وجودی دچار نقدهای بنیادینی است که آن نقدها سبب می شود هم هستی شناسی بنیادین هایدگر و هم هرمنوتیک فلسفی گادامر دچار بحران جدی شود؛ زیرا پدیدارشناسی از اساس ایجاد شد تا تطابق عین و ذهن را حل کند؛ ولی عملاً ناکام ماند و با بازتعریف هایی که از مفاهیم بنیادی کرد، تنها صورت مسئله را پاک نمود و در نتیجه نمی تواند نقطه تکیه گاهی مناسب برای هرمنوتیک فلسفی فراهم کند. دیگر اینکه پدیدارشناسی به دلیل اینکه نهایتاً مبتنی بر فرد است و دایره تأثیر آن تنها در خصوص ظهوراتی است که برای مفسر ایجاد می شود، به نسبی گرایی و حتی ایدئالیسم منجر می شود.
بررسی روش شناسی بنیادین و کاربردی علم اقتصاد اسلامی در مقایسه با نام گرایی روش شناختی اقتصاد متعارف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۹۳
67 - 101
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی نام گرایی معرفت شناختی و آثار آن در علم اقتصاد متعارف می پردازد. نام گرایی تأثیراتی بر روش کاربردی علم اقتصاد دارد که تفکر فرضیه ای و فردگرایی روش شناختی از جمله آنهاست. این روش کاربردی موجب آثاری مانند شکل گیری نظریه جامعه مدنی، تغییر معنای عدالت توزیعی و نظریه مطلوبیت و تمرکز بر اقتصاد خرد در تحلیل ها گشته است. در مقابل، حکمت عملی اقتصاد اسلامی می تواند با بهره بردن از روش بنیادین حکمای اسلامی، به روش کاربردی متناسب با خود دست یابد. حکمت اسلامی به ویژه حکمت متعالیه با نقد نام گرایی، کلیات را دارای صدق و حکایت از خارج می داند. روش کاربردی اقتصاد اسلامی بر اساس هستی شناسی موضوعات شکل می گیرد و در هر موضوع تابع نوع هستی آن موضوع است. بنابراین تنها در موضوعات مادی که قابلیت تجربه دارد، از روش تجربی و قیاس استثنایی استفاده می کند و دیگر روش ها در موضوعات دیگر کاربرد دارد. از سوی دیگر ادله نقلی در روش کابردی اقتصاد اسلامی دارای جایگاه ویژه ای است. این روش کاربردی آثاری در پی دارد که شناخت جوهر انسان و ارتباط آن با کنش اقتصادی از جمله آنهاست. این نوشته با روش کتابخانه ای و تحلیلی انتقادی نام گرایی و آثار آن را در اقتصاد متعارف بررسی نمود، روش کاربردی جایگزین مناسب را برای حکمت عملی اقتصاد اسلامی پیشنهاد می دهد.
هیولای باورها؛ بررسی مبانی ابن عربی در مواجهه با مسئله تکثر ادیان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴ (پیاپی ۴۱)
655 - 675
حوزههای تخصصی:
تنوع ادیان از چالش برانگیزترین مسائل دنیای معاصر بوده که واکنش های گوناگونی از جمله پلورالیسم یا کثرت گرایی دینی را در پی داشته است که فیلسوفان دین معاصر، آن را در قالب نظریه منسجمی تبیین کرده اند. جان هیک مدعی است که فارغ از صورت پردازی این نظریه، محتوای آن قرن ها پیش توسط اندیشمندانی (از جمله ابن عربی) ابراز شده است. در این مقاله ضمن بررسی ادعای مذکور، بر آنیم که نوع مواجهه ابن عربی با مسئله تکثر ادیان را در ارتباط با مبانی و اصول تفکر او مطالعه کنیم. در این زمینه، تفکر ابن عربی را نظام منسجمی می یابیم که چند انگاره اصلی در کانون تصورات وی قرار دارند و حل بسیاری از مسائل نیز بر مبنای آنها صورت می گیرد. توجه ابن عربی به مسئله اختلاف عقاید و تنوع ادیان، نه از عوامل خارجی و مسائل اجتماعی، بلکه مستقیماً از انگاره های محوری او نظیر انگاره وحدت وجود، اسمای الهی، تجلی و ربوبیت آنها در کل هستی برمی خیزد. بر اساس این مبانی، او به مستقیم بودن تمامی صراط ها و محق بودن تمام ادیان و پیروانشان حکم می دهد. عنوان این مقاله، وام گرفته از عبارات خود ابن عربی در آثارش است که قلب خود را «قابل همه صورت ها» می نامد و به همگان توصیه می کند که «هیولای همه باورها» باشند.
Divine Foreknowledge and Human Moral Responsibility (In Defense of Muslim Philosophers’ Approach)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۸
275-290
حوزههای تخصصی:
According to most Muslim philosophers, the Divine foreknowledge, on the one hand, is so inclusive that encompasses each and every minor and timed action of moral agents, and because of the perfection of God in essence and attributes, any defects in His essence and attributes including any errors in His foreknowledge are impossible. On the other hand, these philosophers, like other defenders of free will, claim that significance of any kind of free will and responsibility of a moral agent depends on their access to alternate possibilities (PAP (and, consequently, their ability to do and not to do an action simultaneously. This paper aims to deal with this highly debated and rooted question that whether these two views are essentially in conflict with each other. To answer this pivotal question briefly based on a modified version of Frankfurt cases and Muslim philosophers’ definition of free will, we attempt to defend their initial approach to eliminating the conflict between Divine foreknowledge and free will or moral responsibility and show that, firstly, this infallible knowledge is contingent on the agent’s voluntary action and, secondly, despite the principle of alternate possibilities, moral responsibility of the agent does not depend on the person’s avoidance of the forthcoming action.
ماهیت پارادایم و ابعاد کل گرایانه آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
129 - 156
حوزههای تخصصی:
پارادایم مفهوم محوری فلسفه علم تامس کوهن است که در چارچوبی کل گرایانه تعریف شده است. کوهن با تمسک به این مفهوم پرسشهای تحلیلی تجربه گرایان پیش از خود را منحل کرد و با طرح پرسشهایی تاریخی و جامعه شناختی، در ادبیات فلسفه علم انقلابی ایجاد کرد که هنوز همه ابعاد آن آشکار نشده است. کوهن در تعریف مفهوم پارادایم به روشنی و عمیقا تحت تأثیر روانشناسی گشتالت است و با اینکه مفهوم پارادایم در آثار کوهن کاربردیکسانی ندارد، اما کوهن همیشه این مفهوم را برای اشاره به ابعاد کل گرایانه شناخت علمی به کار می برد. در این نوشتار با اشاره به کاربردهای متعدد مفهوم پارادایم از کل گرایی به عنوان مؤلفه مشترک آنها بحث خواهیم کرد. در بحث از قابلیتها و محدودیتهای ناشی از رویکرد کل گرایانه کوهن نیز به تلاش کوهن برای رفع برخی از ابهام ها در خصوص ماهیت پارادایم خواهیم پرداخت و میزان موفقیت کوهن در این خصوص را ارزیابی خواهیم کرد.
نسبت طرح واره سازی و انضمامی سازی در زیبایی شناسی پدیدارشناختی اینگاردن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
1 - 12
حوزههای تخصصی:
رومن اینگاردن یکی از برجسته ترین نمایندگان زیبایی شناسی پدیدارشناختی است. اینگاردن بنیان پدیدارشناسی خود را بر زیبایی شناسی استوار می کند. او برای اثر هنری موجودیتی متفاوت قائل است. آثار هنری به باور او ابژه هایی متعین و خودآیین نیستند و برای هستی یافتن به کنش های قصدی خالق و مخاطبانشان وابسته اند. اثرهنری "ابژه قصدی بین الاذهانی" به حساب می آید و اثر موسیقایی یکی از بهترین مصادیق ابژه قصدی محسوب می شود. در این مقاله از رهگذر بررسی دو مفهوم اساسی طرح واره سازی و انضمامی سازی، گام به گام نشان خواهیم داد که در نظر اینگاردن این ابژه قصدی ساختاری طرح واره و ناتمام دارد که با امکان انضمامیت یافتن به ابژه زیباشناختی مبدل می شود. اثر هنری ساختار معناشناختی بسته ای نیست که به دست مخاطب آشکارگردد، بلکه موجودیتی گشوده است که معنای آن از میان انضمامیت یابی های متنوع بر می آید. بدین سان، اینگاردن با طرح این تمایزات هستی شناسانه، اثر هنری را به موجودیتی همواره زنده و نوشونده تبدیل می کند.
پدیدارشناسی هرمنوتیکی به مثابه یک روش در فلسفه ی مارتین هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع اصلی که هیدگر در فلسفه خود مطرح می کند وجود است. در نظر وی، وجودشناسی بعد از افلاطون و ارسطو در مسیر فراموشی قرار گرفته و جای خود را به معرفت شناسی داده است. بی توجهی به معنای حقیقی وجود و اهتمام به موجود و ماهیت آن، احساس ناخشنودی را در هیدگر برانگیخت و باعث شد او محور فلسفه خود را بر وجودشناسی بنا نهد و برای فراتر رفتن از مفهوم وجود و رسیدن به حقیقت عینی و انضمامی وجود تلاش فراوانی کند. هیدگر برای رسیدن به این منظور به دنبال راهی برای شناسایی وجود است؛ به همین دلیل به انسان رو می آورد. از منظر او، انسان تنها موجودی است که توانایی پرسش از وجود را دارد و تنها پدیداری است که می تواند به همه پدیدارها معنا ببخشد. هیدگر وجودشناسی خود را با تحلیل وجودی انسان یا تحلیل اگزیستانسیال آغاز می کند و با روش پدیدارشناسانه قصد دارد خصوصیات و احوالات وجودی انسان را به تصویر بکشد. لازمه این نوع شناسایی وجود، تحلیل اگزیستانسی است که به سمت هرمنوتیک هدایت کند. هیدگر پدیدارشناسی را روش بازگشت به سمت وجود و هرمنوتیک را نیز وجه وجودی انسان و روشی برای مسأله هستی می داند؛ از آنجا که وجودشناسی باید در پی یافتن معنای وجود از طریق پدیدارشناسی هرمنوتیکی وجود انسان باشد، به وابستگی وجود شناسی، پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفه هیدگر می رسیم. پژوهش حاضر در پی بررسی پیوند هرمنوتیک و پدیدارشناسی و تحلیل پدیدارشناسی هرمنوتیکی به عنوان یک روش در فلسفه هیدگر برای شناسایی وجود است. روش به کار رفته، کتابخانه ای است و مطالب مقاله با مطالعه منابع و آثار مختلف و نیز تحلیل و تبیین آن ها جمع آوری شده است.
واکاوی بنیادهای تطبیق در اندیشه ی مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
169 - 180
حوزههای تخصصی:
با خارج شدن فلسفه های غربی از اطلاق اولیه شان این پرسش پیشاروی تفکر قرار گرفت که اندیشه ها چگونه می توانند با یکدیگر ملاقات کنند و نسبت آنها با یکدیگر چیست؟ این پرسش اساسی زمینه ساز آن نحو از اندیشیدنی شد که بعدها به مدد اندیشه ی متفکران متعدد فلسفه ی تطبیقی نام گرفت. اما فلسفه ی تطبیقی بیش از آن که یک روش یا یک الگو باشد، افقی بود که امکان ملاقات اندیشه ها را با یکدیگر بررسی می کرد. فلسفه ی تطبیقی در اساس خود بیشتر یک پرسش بود تا یک پاسخ و وروش؛ پرسش این است که شرط امکان روی آورندگی به غیر چیست؟ موضوع نوشتار حاضر بازخوانش مولفه ها و پاربن های اساسی تفکر هایدگر در جهت نشان دادن امکان های تطبیق در آنها و ذکر مختصر نمونه هایی است که هایدگر بر اساس این مولفه ها به دیگز متفکران روی آورده است. استدلال مقاله این است که هایدگر در دوره های متعدد فکری اش عمیقاً درگیر پرسش محوری فلسفه ی تطبیقی بوده است، وی با این که هرگز از عنوان فلسفه ی تطبیقی بهره نجست، فلسفه را عین مواجهه با دیگری لحاظ کرد. از نظر او وظیفه ی تفکر پی جویی مداوم سرآغازهای جدید برای اندیشه است؛ روی آورندگی اندیشه ی وی به پیشاسقراطیان، تفکر شاعرانه ی هولدرلین و مواجهه با سنت های شرقی شاید روشن ترین نمونه های این پی جویی ها باشند. پرسش راهنمای مقاله این است که آیا می توان بر اساس مولفه های بنیادین اندیشه ی هایدگر به طرحی برای فلسفه ی تطبیقی و پرسش محوری آن درمورد امکان مواجهه با دیگری رسید؟