فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۲۶۱ تا ۲٬۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
213 - 230
حوزههای تخصصی:
ارزش واعتبار معرفت شناختی آگاهی و معرفت شهودی همواره مورد بحث و نظر فلاسفه و عرفا بوده است . اما از منظر معرفت شناسی- به معنای عام آن یعنی مباحث اپیستمولوژیک یا معرفت شناسی پیشینی - جای این پرسش هست که چرا و به کدام دلیل باید کشف و شهود عارف را تصدیق و باور کرد؟ در سنت های عرفانی مختلف و حتی برخی مکاتب فلسفی از جمله حکمت متعالیه شهود عرفانی و عقلی و باورهای حاصله ازآن معتبر شمرده شده و به عنوان یکی از طرق مهم حصول معرفت پذیرفته شده است. شهود عقلی نزد ملاصدرا یکی از مراتب کشف و شهود معنوی است که با شهود عرفانی صرفأ تمایز تشکیکی دارد نه نوعی .ملاصدرا خود صراحتأ بر اساس نظریه مبناگروی به توجیه وحدت شخصی وجود پرداخته است اما به نظر می رسد نظریه اعتمادگروی می تواند گزاره ها و باورهای ناظر به هستی را که از طریق شهودعقلی- عرفانی حاصل شده، به نحو قابل قبولی توجیه نماید. وثاقت گروی از جمله رهیافت های برون گرایانه به توجیه معرفتی است که استعداد بیشتری برای توجیه آگاهی باطنی و شهودی دارد.
رابطه هستی شناختی سوژه بدنمند با جهان در پدیدارشناسی مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که در پدیدارشناسی مرلوپونتی بدن به مثابه سوژه بدنمند به واسطه نحوه های وجودی خاص خودش، از لحاظ هستی شناختی، رابطه ای وجودی با جهان دارد. برای تبیین این موضوع لازم است ماهیت ادراک را بشناسیم که ذاتاً با بدن و در نتیجه با جهان ارتباط وجودی دارد و نیز برای فهم رابطه وجودی بدن با جهان لازم است ماهیت نظرگاه بدنی را که بیانگر در-جهان-بودن جسمانی سوژه است را نیز تحلیل نماییم. به طور کلی مرلوپونتی با انتقاد از ثنویت روح و جسم دکارتی در سنت فلسفی و تقلیل روح یا سوژه به ساحت اندیشه، می کوشد با نفی این ثنویت هم بدنمندی سوژه را به اثبات برساند و هم نشان دهد که سوژه بدنمند از سنخ یا گوشت جهان طبیعی است و از اینرو رابطه آن با جهان رابطه ای طبیعی و وجودی است. این پرسش که بدن و جهان در فلسفه مرلوپونتی چه رابطه ای دارند یقینا جواب این پرسش معرفت شناختی یا روان شناختی نخواهد بود بلکه اگزیستانسیالیستی خواهد بود و این پاسخ از یک منظر خلاء معرفتی است که این مقاله در مرلوپونتی پژوهشی به دنبال پر کردن آن است. بنابراین، مرلوپونتی با طرح مفاهیمی مثل سوژه بدنمند، گوشت، نظرگاه بدنی، در جهان بودن و غیره در صدد آن است که به نحو هستی شناختی نشان دهد که ما روابط پیچیده ای با جهان داریم و بدون فهم این روابط نمی توان شناختی از خود و جهان داشت.
تحلیل شهودی هستی و استنباط وجود واجب نزد ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شیوه های کسب معرفت خدا همواره از دغدغه های فیلسوفان بوده است. در فلسفه اسلامی ابن سینا در آثار خود معرفت خداوند را مورد بررسی قرار می دهد و بخصوص در کتاب اشارات شیوه متفاوتی را در باره معرفت خداوند ارائه می نماید به نحوی که خود در نمط چهارم فصل بیست و نهم بدان عنوان صدیقین می دهد. هدف پژوهش حاضر دفاع از شیوه صدیقین سینوی است که به اشتباه به برهان صدیقین معروف گشته است. پرسشی که در این پژوهش بدان پاسخ داده می شود این است آیا روش جدیدی را که ابن سینا درباره معرفت واجب در کتاب الاشارات و التنبیهات معرفی نموده است از خطای استنباط مصداق از مفهوم رنج می برد؟ در این رابطه نویسنده با تکیه بر آثار ابن سینا ضمن ارائه تقریری شهودگرایانه نشان خواهد داد که ابن سینا در تحلیل شهودی هستی ، وجود واجب را به عنوان نتیجه تحلیل خود نشان می دهد و در این طریق او دچار خطای استنباط مصداق شئ از مفهوم ، نمی گردد. همچنین آشکار می گردد که ابن سینا در تحلیل شهودی خود بی واسطه و بدون نیاز به مقدمات معرفت هستی واجب را نشان می دهد. نتیجه و دستاورد پژوهش حاضر، این است که ارزش فلسفی شیوه ای – شیوه صدیقین -که ابن سینا در کتاب اشارات در رابطه با معرفت واجب ارائه نموده است درقالب تفکر فلسفی که با تکیه بر مفاهیم نظری مدعیات ، مورد تحلیل قرار داده می شود شیوه ای معتبر است. و در چهارچوب مفاهیم نظری گامی موفق و رو به جلو بوده است.
بررسی نگرش سودگروانه به دین در سپهر حکمت با رویکرد تحلیلی، تطبیقی و انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
307 - 337
حوزههای تخصصی:
نگرش سودانگارانه به دین، بیشتر، رویکردی نوظهور و متعلق به اندیشمندان جهان غرب به ویژه با تلقی عمل گروانه دین شناختی انگاشته می شود. گرچه چنین نگرشی به دین حاصل برخی نحله های فکری است که برای حقانیت و صدق گزاره ها اعم از دینی و غیر آن ارزش چندانی قایل نیست و ملاک اعتبار گزاره ها را وابسته به میزان سودمندی آن می داند، اما ریشه ها و نشانه های چنین نگرشی را می توان در اندیشه دین پژوهان جهان اسلام جستجو نمود. نگرش اندیشمندان مسلمان به این مسأله امری پسینی و بعد از حقانیت و صدق دین است. از منظر دین پژوهان مسلمان، نه تنها احکام فقهی و حقوقی بلکه اعتقادات دینی مشتمل بر مصالح و مفاسد و سود و زیانی است که بازگشت به زندگی بشر دارد. دین تنها یک سلسله مقررات تعبدی خالص نیست که فقط از ناحیه خدا صادر شده و بندگان مجبور به اطاعت از آن باشند؛ بلکه حقیقتی است که پایبندی به آن به سود و سعادت بشر می انجامد. سودمندی دین در زندگی مشروط و معطوف به معرفت و ایمان به خدا و زیست مؤمنانه است. مهمترین فایده دین به بشر معرفت بخشی، ارایه طریق هدایت، انگیزشو .... است. معرفت و ایمان به خدا و دینداری بستری برای ظهور فواید دین است. برخی فواید دین این-جهانی و عاجل و برخی نیز آخرتی و آجل است. نگرش انحصاری به سود این جهانی دین نگرشی فروکاهشی و وسیله انگارانه و فاقد ارزش معرفتی است و با ادیانی وحیانی سازگار نیست.
نگاهی دیگرباره به معیار علم دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۰
5 - 14
حوزههای تخصصی:
مراد از معیار علم دینی، شاخص یا شاخص هایی است که «علم دینی» (قدسی) را از «علم غیر دینی» (سکولار) به لحاظ «ماهوی» متمایز می سازد. به نظر راقم سطور دینی بودن علم در گرو دینی بودن «مؤلفه های رکنی پنج گانه» علم است. توضیح اینکه دانش ها از سه دسته عناصر «تکوّن بخش» و «تشخّص بخش» برخوردارند: 1. «مؤلِّفه های رکنی»؛ ۲. «ممیزه های ماهوی»؛ ۳. « مختصات هویتی صوری». «مؤلِّفه های رکنی دانش» را به عناصر تکوّن بخش آن اطلاق می کنیم. این عناصر عبارت اند از «مبادی نظری» (پیش انگاره ها)، «موضوع»، «مسائل»، «غایت» و «منطق» علم. عناصری چون «نحوه وجود» علم و قضایای آن، «مختصات معرفت شناختی» علم و قضایای آن، «مختصات ارزشی» علم و نیز «هندسه معرفتی» آن را در زمره ممیزه های ماهوی دانش به شمار می آوریم. ممیزه های ماهوی دانش، برساخته مؤلِّفه های رکنی اند. با توجه به توضیحات بالا علم دینی «بالمعنی الاخص» عبارت است از «دستگاه معرفتی ای که همه «مؤلفه های رکنی» آن دینی بوده، گزاره های تشکیل دهنده آن نیز به واقع «اصابت کرده» باشد. اطلاق عنوان «علم دینی» به این گونه دانشی، اطلاق حقیقی است.
تحلیلِ «تناقض نمای معرفت حسی» در فلسفه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
7 - 28
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ارسطو معرفت از حواس آغاز میشود و ادراکاتِ حسّی از طریق فعالیت قوّه «نوس»، معرفت را برای آدمی به ارمغان میآورند. ارسطو برخلاف افلاطون منکر هرگونه معرفت فطری است؛ امّا از طرفی آشکارا بیان میکند که ادراکاتِ حسّی متعلّق معرفت قرار نمیگیرند و نمیتوان به محسوسات معرفت داشت. این امر باعث ایجاد یک تناقضنما در فلسفه ارسطو میگردد. اگر ادراکاتِ حسّی متعلّق معرفت نیستند چگونه از «آنچه متعلّق معرفت نیست»، معرفت پدید میآید و این ادراکات به دلیل فقدانِ کدام جزء از اجزای «معرفت»، متعلّق «معرفت» به حساب نمیآیند؟ از نظر نگارندگان راهحلّ این پارادوکس به تعریف «معرفت» و نقشِ قابلی ادراکاتِ حسّی در پیدایش معرفت در نظر ارسطو بازمیگردد. ارسطو معرفت را صرفاً «باور صادق موجّه» نمیداند بلکه با شروط دیگری همچون ضرورت و علیّت دایره «معرفت» را محدودتر میکند. بنابراین هرچند باور به محسوسات باوری صادق است ، امّا این ادراکات بهخاطر عدم وجود شرط کلیّت و علیّت، متعلّق «معرفت» واقع نمیشوند.
کارکردهای عقل اجتماعی از منظر علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
75 - 99
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با رویکرد تحلیلی نظریات علامه طباطبایی به موضوع عقل اجتماعی وکارکردآن پرداخته می شود.تشکیل اجتماع از منظرعلامه بر اساس منفعت طلبی و ضرورت انسان در بر آوردن نیاز های خود است وی با تقریر نظریه اعتباریات و استخدام توانسته تبیین مناسبی از اجتماع و کارکرد عقل درآن را ارائه دهد به طوری که این رویکرد اصول اجتماعی علامه را از نسبیت افراطی و سکولار خارج می کند. ضمن باز خوانی نظریه استخدام و اعتباریات در قالب یک نظریه وجود شناسی به استخراج لایه های آن به ضرورت عدالت و قوانین اجتماعی خواهیم پرداخت .علامه پیوند ناگسستنی میان شکل گیری عقل اجتماعی وقرار داد مشترک در اجتماع قائل است که به سوی مدنیت و حکومت رهنمون می کند. زیست جمعی از منظر علامه تبعی و نه از روی طبع بلکه بواسطه اضطرار بوده است .علامه اعتبار اجتماع را ملازم با اعتبار عدالت لحاظ می کند زیرا زیست متعادل همان عدالت است که اعتبارمی شود تحقق عدالت و دوام آن نیازمند پشتوانه دین است و لذا وی دین را ضامن اجرای عدالت معرفی می کند .
مقایسه آرای دیونوسیوس مجعول و سهروردی درباره زیبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
203 - 225
حوزههای تخصصی:
نوشته های دیونوسیوس مجعول آمیزه ای از اندیشه های مسیحیت، فلسفه متاخر یونان و عمدتا فلسفه نو افلاطونی است که به دلیل تعالی گرایی او به آسانی با دین تلفیق شده است. شرح دیدگاه دیونوسیوس درباره زیبایی در رساله اسماء الهی آمده است. به نظر می رسد که آرای زیبایی وی در حکمت اشراق نیز وجود داشته باشد، برای همین می توان مقایسه ای بین آرای دیونوسیوس و شیخ اشراق در باب زیبایی را انجام داد. سهروردی با طرح مضامینی مانند نورالانوار، بصیرت بیشتر، توانایی والای عارفان در درک زیبایی، و نور مسبب زیبایی، جمال و کمال، به بحث درباره زیبایی می پردازد و دیونوسیوس در معیارهای مطروحه خود اشاراتی به تثلیث، بی انتها، مرتبط بودن با خداوند، سرچشمه زیبایی و ... می کند و در حوزه های پیدایش و تاثیرگذاری و همچنین نمود و بروز زیبایی در اشیا و اجسام و غایت نهایی دیدگاه های خود را مطرح می سازد. پژوهش بر آن است که با بررسی دیدگاه های دیونوسیوس و شیخ اشراق شباهت های این دو دیدگاه را نشان دهد.
تفسیر هایدگر از فرونسیس در کتاب سوفیست افلاطون با نگاهی به کتاب هستی و زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
163 - 191
حوزههای تخصصی:
هایدگر در کتاب سوفیست افلاطون، به تفسیر کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس ارسطو و به ویژه مبحث فرونسیس پرداخته است. وی در این کتاب به پنج نحوه ی کشف و گشودگی دازاین یعنی اپیستمه، تخنه، سوفیا، نوس و فرونسیس می پردازد. وی «اپیستمه و سوفیا» را از سنخ نحوه ی معرفتی و «فرونسیس و تخنه» را از سنخ نحوه ی حساب گر نفس دازاین دانسته است. در واقع هایدگر پنج فضیلت عقلانی ارسطو را به عنوان نحوه های کشف و گشودگی دازاین معرفی می کند. وی سوفیا را به عنوان بالاترین نحوه ی معرفتی و فرونسیس را به عنوان بالاترین نحوه ی حساب گر دانسته است. لازم به ذکر است که هایدگر در نهایت فرونسیس را به جهت توجه در عمل به عنوان بالاترین نحوه ی کشف و گشودگی دازاین معرفی نموده است. از سوی دیگر در کتاب هستی و زمان در مباحث مربوط به دازاین و بویژه مناسبات دازاین با دازاین های دیگر، می توان به فرونسیس به عنوان نحوه ای از وجود دازاین پی برد. در واقع نحوه ی وجود اگزیستانسیال دازاین همان نحوه وجود فرونتیک است. نکته قابل توجه در نوشتار حاضر این است که هایدگر در کتاب سوفیست افلاطون همان تفسیری را از فرونسیس ارائه داده که در کتاب هستی و زمان وی قابل برداشت است. در واقع هایدگر برای بیان فرونسیس به وجود اگزیستانسیال دازاین اشاره و در نهایت نحوه رفتار اصیل را در عمل بر اساس ندای وجدان دانسته است؛ همان چیزی که در سوفیست افلاطون به عنوان وجدان فراموش نشدنی تعبیه شده است.
شناخت جواهر مفارق از نظر ابن سینا و توماس آکوئینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴
۲۹۶-۲۷۸
حوزههای تخصصی:
از جمله مسائل مابعدالطبیعه، مسأله جواهر مفارق و نحوه شناخت مفارقات است. پیچیدگی بحث شناخت جواهر مفارق تا حدّی است که فیلسوفان هنگام بررسی و تأمّل در باب آن، آراء متفاوت و گاه متعارضی را ارائه می دهند. از جمله اندیشمندان دوره میانه، می توان به ابن سینا و توماس آکوئینی اشاره کرد که هر یک از ایشان با ذکر دلایلی و شواهدی چند دو نظر مقابل در خصوص شناخت جواهر مفارق اعلام می دارند، چنانکه در برخی موارد شناخت جواهر مفارق را برای نفس انسانی ممکن می دانند و در مواردی نفس انسانی را قادر به شناخت نمی دانند. با این وصف اگرچه آراء دو اندیشمند مردّد و ناسازگار می نماید اما با تحلیل آراء ایشان و به دنبال ارائه تقسیم ثُنائی برای شناخت، یعنی شناخت حقیقت و شناخت حقیقی، می توان تعارض ظاهری را مرتفع ساخت و در نهایت اعلام داشت که به اعتقاد هر دو اندیشمند، نفس انسانی قادر به شناخت حقیقت جواهر مفارق است؛ با این تفاوت که از نظر ابن سینا شناخت حقیقت منوط به افاضه عقل فعال بیرونی است، حال آنکه از نظر آکوئینی، شناخت حقیقت مستلزم اِعداد عقل فعال درونی است و از سوی دیگر هر دو اندیشمند، اتفاق نظر دارند بر اینکه شناخت حقیقی جواهر مفارق برای نفس انسانی امکان پذیر نیست، بلکه شناخت حقیقی مختص جواهر مفارق و خداوند است و در نهایت اینکه از طریق علم حصولی نمی توان به شناخت حقیقی مفارقات نائل شد.
رمزگرایی و نماداندیشی در زبان دینی از دیدگاه ابن عربی و پل تیلیش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم بهار ۱۴۰۰ شماره ۹۹
29 - 53
حوزههای تخصصی:
عالمان الهیات مسیحی و اسلامی در طول هزاران سال تلاش کرده اند در برابر جریان های فکری و دینی، تبیینی قابل دفاع از آموزه ها و گزاره های دینی ارائه کنند. این پژوهش با بهره مندی از مقایسه دو سنت مسیحی و اسلامی در تحلیل زبان دینی و با بهره مندی از معنای صحیح روش نماداندیشانه پل تیلیش و رمز گرایانه ابن عربی، در صدد است سهم بسزایی در شناخت واقعیت دین و زبان دینی ایفا کند و پاسخی متناسب به این مسئله دهد که آیا در پرتو هر یک از این دو چارچوب فکری، دیگری را می توان بهتر فهمید و با برقراری مقایسه میان دو چارچوب فکری و نظام معرفتی، الگوی جامع و کلان دیگری ارائه کرد؟ در این زمینه با مفهوم کاوی معنای اصیل و حقیقی نماد، رمز و تأویل به ضرورت نمادگرایی و رمز گرایی در زبان دین دست یافته و مرز و محدوده اصیل و حقیقی تأویل در آنها را به روشنی مشخص ساخت. ظرفیت تنسیق و صورت بندی نوین از عرفان ابن عربی و مواجهه عرفان ابن عربی با پرسش های نوینی از سوی مکتب فکری الهیاتی فلسفی پل تیلیش ، تمهیدی است از برای فحص از دستیابی به پاسخ ابن عربی در این زمینه معرفتی است؛ با دلالت پژوهی و علت کاوی به کار رفتن نمادها و رمزها در زبان دینی، مواجهه متن پژوهانه بهتری با متون مقدس صورت یافته و از پیدایش شبهات پیرامون آنها حذر شود. برای پاسخ به این مسئله، روش پژوهش، مقایسه متوازن مبتنی بر تحلیل منطقی مفاهیم است.
تأملی در امکان یا امتناع «هنر ارزشی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم بهار ۱۴۰۰ شماره ۹۹
167 - 195
حوزههای تخصصی:
بحث از هنر ارزشی و غیر ارزشی، مقوله ای پردامنه و دیرپا در فلسفه هنر، مطالعات فرهنگی و علم الاجتماع است و ناخواسته صحبت از نسبت فرم و معنا، چیستی امر زیبا و زیباشناسی هنر، نسبت هنر، ایدئولوژی و دین را به میان می کشد. ظهور ایده «هنر برای هنر» در قرن نوزدهم که ریشه در زیبایی شناسی کانت داشت، آغاز مواجهه ای نو با «هنر متعهد به ارزش» یا «هنر ارزشی» بود و اساس سنت هنری گذشتگان را به نقد می کشید. در این مقاله پس از تعریف و تدقیق مفاهیم اولیه و بررسی پیشینه تاریخی مسئله ، به زمینه های معرفتی و غیر معرفتی شکل گیری ایده «هنر برای هنر» اشاره کرده و امکان و بایستگی تعهد یا عدم تعهد هنر به ارزش را در سه ساحت تحققی و تاریخی، نظری و فلسفی، و مطالعه ذیل گفتمان دینی مورد بررسی قرار داده ایم. در نتیجه با ارائه ادله و بررسی مدعیات مشخص شد که نه تنها وجود هنر ارزشی به لحاظ امکان و تحقق غیرقابل انکار است و در گفتمان دینی نیز تنها این سنخ از آفرینش هنر به رسمیت شناخته شده است، بلکه خلق اثری که تماماً ملتزم به ایده هنر برای هنر باشد، ممکن نیست و هنر ناگزیر از تعلق به ارزش- به معنای جامعه شناختی آن- است. در بخش پایانی مقاله نیز پس از اثبات امکان هنر ارزشی، نظر دین در باب ارزشمندی ذاتی هنر بازگویی شده است.
ضرورت توسعه کلام اجتماعی اسلام با تکیه بر اندیشه های استاد مطهری(ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
273 - 293
حوزههای تخصصی:
ایجاد گرایش «کلام اجتماعی» در علم «کلام اسلامی» با سه هدفِ «ارائه ابعاد اجتماعی آموزه های اعتقادی»، «تحلیل موضوعات اجتماعی جدیدِ مرتبط با مبادی اعتقادی» و «پاسخ به انبوه شبهات اجتماعی وارده به معارف دینی» ضروری به نظر می رسد و اندیشه های متکلمان معاصر اسلامی و به خصوص استاد مرتضی مطهری که در عین تأکید بر انسجام و یکپارچگی معارف دینی، بنا به ضرورت های جهان امروز توجه ویژه ای به ابعاد اجتماعی اسلام کرده اند، مواد علمی ارزشمندی برای نیل به این مقصود در اختیار گذاشته است. این مقاله به تبیین ضرورت و ظرفیت ایجاد چنین گرایشی با استخراج کلام اجتماعی استاد مطهری پرداخته است.
حقیقت هیولای اولی بر اساس مبانی فلسفه صدرا (از منظر شارحان معاصر حکمت متعالیه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ماده اولی یکی از ارکان فلسفه اسلامی است که در بسیاری از مسائل مهم هستی شناسی و معرفت شناسی آن، نقش سازنده ای دارد، لیکن هویت هیولا در حکمت متعالیه با چالش ها و ابهاماتی مواجه شده و همواره مورد اختلاف مفسرین حکمت متعالیه از جمله شارحان معاصر واقع شده است. اکنون پرسش این است که آیا از نظر شارحان معاصر، ماده اولی با همان تفسیر ارسطویی و مشائی همچنان مورد قبول این متفکران است یا تفسیر دیگری از آن ارائه شده است؟ و اگر هم اسمی و نامی از آن به میان می آید تنها اشتراک لفظی با تعبیر مصطلح و ارسطویی دارد؟ پاسخ این است که بر اساس رویکرد توصیفی- تحلیلی می توان گفت که ماده اولی، بر پایه مبانی فلسفه صدرایی به ویژه نظریه تحوّل و اشتداد وجودی، دیگر همان ماده المواد مرسوم و مشهور در بستر تاریخی و ارسطویی نیست و مفهوم ماده به عنوان یک مفهوم انتزاعی و معقول ثانی فلسفی از مقایسه وجود ضعیف در حال استکمال با مرتبه بعدی آن، انتزاع و حاصل می شود. تعبیرات صریحی نیز (مبتنی بر مبانی حکمت متعالیه) در آثار خود ملاصدرا و شارحان و مفسران آثار او وجود دارد که بر نفی هیولا به عنوان یک جوهر مستعد (مشائی) دلالت دارد و ماجرای حرکت را بر اساس تحول و شکوفایی وجود ضعیف و رقیقه تبیین می کند. تشریح و تبیین این نکته بنیادی، همان وظیفه ای است که این مقاله بر عهده گرفته است.
دفاع دوحدی و راه حل های فرانکفورتی مقابل آن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۱
131 - 153
حوزههای تخصصی:
براساس اصل امکان های بدیل، عامل، تنها در صورتی در قبال آنچه انجام داده است، مسئولیت اخلاقی دارد که می توانست به گونه ای دیگر عمل کند یا تصمیم بگیرد. در مقابل این دیدگاه، فرانکفورت تأکید می کند که گاه با شرایطی مواجهیم که اگرچه شخص وادار به انجام عمل نشده، اما اجتناب از انجام آن هم برای او ناممکن است و با این حال عامل را از نظر اخلاقی، مسئول می دانیم. دفاع دوحدّی مهمترین پاسخ فیلسوفان به الگوی فرانکفورتی و نفی اصل امکان های بدیل در آن بوده است و مطابق آن، چه تعیُّن علّی در میان پدیده ها حاکم باشد و چه نباشد، ادعای فرانکفورتی تحقق نمی یابد و ما نمی توانیم با عاملی مواجه شویم که از نظر اخلاقی در قبال فعلی مسئول باشد، در حالی که هیچ گونه امکان جایگزینی در اختیار ندارد؛ زیرا در حالت عدم تعین علّی، هیچ رابطه ضروری و قابل پیش بینی ای میان قرائن و حرکات پیشین عامل و انتخاب و رفتار لاحق او وجود ندارد. در حقیقت او هنوز امکان بدیل اجتناب از یک فعل مشخص را پیش رو دارد و در حالت وجوب و تعین علّی هم مسئولیت اخلاقی شخص، منتفی و بی معنا می شود. فرآیند مغزی مداخله گر و انسداد منطوی، از جمله پاسخ های فرانکفورتی به این رهیافت است که البته کارآمدی لازم در دفاع از فرانکفورت را ندارد.
نئوداروینیسم؛ طبیعت گرایی در برابر شواهد تجربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
271 - 301
حوزههای تخصصی:
در این مقاله پس از تبیین محتوای نظریه تکامل از زمان داروین تا شکل گیری سنتز مدرن یا نئوداروینیسم به ابعاد و دلالت های فلسفی-الهیاتی آن پرداخته می شود. به طور ویژه خوانش نئوداروینیستی از تکامل برای بسیاری از نئوداروینیست ها بستری برای پیشبرد اید ه طبیعت گرایی است، اما نکته اساسی در دفاع نئوداروینیست ها از طبیعت گرایی، تاکید ایشان بر تبعیت از شواهد تجربی برای شکل دهی هستی شناسی و جهان بینی خویش است. در ادامه رویکرد دوم به تکامل، یعنی طراحی هوشمند تبیین می شود که اگرچه عموما ایشان را با ضدیت با تکامل به معنای نیای مشترک معرفی می کنند، اما ایده محوری این جریان اصل نیاز به طراحی در فرآیند تکامل است و ایشان لزوما پیدایش موجودات از نیای مشترک را منکر نیستند. اما جریان غالب نئوداروینیستی به دلیل آنکه معتقد است جریان طراحی هوشمند از روش علمی تخطی کرده و پای عوامل فراطبیعی مانند خداوند را در بستر علم طرح می کند آن را غیر علمی دانسته و معتقد به حذف آن از فضای علمی است. رویکرد مهم دیگر به تکامل، جریان سومی است که در ادامه مقاله تبیین می شود. این جریان مخالف طراحی هوشمند است اما بر اساس شواهد زیست شناختی جدید نقدهای مهمی بر خوانش نئوداروینیستی از تکامل دارد. با این حال به نظر می رسد، جریان نئوداروینیسم با وجود ابتناء کامل این جریان بر شواهد تجربی به دلیل تعهد پیشینی به طبیعت گرایی با آن مخالت می کند.
مطالعه و بررسی معناشناسی از منظر زبانشناسی با رویکرد فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
375 - 396
حوزههای تخصصی:
معنا بر آنچه که یک زبان در مورد جهانی -که ما در آن زندگی می کنیم- و یا هر گونه جهان احتمالی و خیالی -که در موردش توصیف می کند-، اشاره دارد. مطالعه و بررسی معنا(meaning) و زوایای مختلف آن معناشناسی(semantics) نامیده می شود. معناشناسی معمولا به تجزیه و تحلیل معنی کلمات، عبارات یا جملات و بعضا به معنی گفتارها(utterances) در کلام یا معنی کل یک متن اشاره دارد. برای مطالعه معنا در زبان رویکردهای مختلف زیادی وجود دارد. برای مثال، فلاسفه رابطه بین عبارات زبانی مانند کلمات یک زبان و اشخاص، اشیا و رویدادها را در جهانی که این کلمات به آنها اشاره می کنند، بررسی می کنند؛ برای نمونه ارجاعات(references) و نشانه ها(signs). از طرف دیگر زبانشناسان روشی را که در آن معنی در یک زبان شکل می گیرد، بررسی می کنند و بین انواع مختلف معانی تمایز قایل می شوند. مطالعاتی نیز در مورد ساختار معانی جملات (گزاره ها) وجود دارد. در این مقاله معناشناسی از ابعاد و زوایای مختلف فلسفی مورد بررسی و کنکاش قرار می گیرد. امید بر آن است که مطالعه حاضر کاربردهای مفید و موثری برای حوزه فلسفه داشته باشد.
واکاوی مبانی هستی شناختی تقابل مکان و فضا در معماری عصر مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
418 - 449
حوزههای تخصصی:
مکان بنیادی ترین مفهوم در معماری و شناخت ماهیت مکان از ضروریات امر طراحی معماری است و از آنجا که طی دوره مدرن با تغییراتی در فهم معنای مکان مواجهیم و این تغییرات بر طراحی های دوران مدرن و پس از آن، تأثیرات عمیق و گاه ناخوشایندی گذارده به شکلی که معماری، وظیفه اصلی خود یعنی ساخت مکان زندگی آدمی به نحو اصیل و پاسخگویی به وجه سکنی گزیدن آدمی را تا حدود زیادی فرو گذاشته است، لذا در این پژوهش سعی بر آن شده تا با شناخت مفاهیم مکان در یونان باستان(خاستگاه تفکرات غربی بعدی به ویژه تفکر مدرن) تا عصر مدرن و یافتن ریشه های تحوّل ماهیت و تطوّر معنای آن، به این پرسش ها پاسخ دهیم که مفهوم مکان نزد متفکران باستان و نیز علل تغییر فهم مکان در عصر مدرن چه بوده است و این دگرگونی، چه تأثیری بر فهم مکان در معماری عصر مدرن گذارده است. از یافته های این پژوهش دگرگونی معنایی عظیم مکان در عصر مدرن و جایگزینی آن با مفهوم فضا در معماری مدرن است که حاصل توجه عمده به ویژگی امتداد داری مکان، ظهور کار کردگرایی در افول مکان به مفهوم سایت و نگاه به مکان به عنوان کالا می باشد.
نسبیت و مدارا؛ ارزشهای مطلق اخلاقی و تأثیر آنها بر هم زیستی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
239 - 260
حوزههای تخصصی:
نسبیت گرایی اخلاقی یکی از مهم ترین موانع برای اتکای بر اخلاق جهانی به عنوان پیش نیاز همزیستی مسالمت آمیز پیروان ادیان دانسته می شود، از نگاه نسبیت گرایان، مطلق گرایی اخلاقی بستر مناسبی برای ترویج خشونت و اندیشه عدم مداراست. این مقاله بدنبال واکاوی مدعیات، پیشفرض ها و لوازم و نتایج هر دو قول نسبیت گرایی و مطلق گرایی اخلاقی و تعیین نسبت میان هر کدام از آنها با اصل مداراست. در این نوشتار ضمن تمییز میان نسبیت فرهنگی و نسبیت اخلاقی، نشان داده شده که نسبیتگرایی فرهنگی مانعی هم برای تحقق اخلاق جهانی ایجاد نخواهد بود؛ چرا که میتوان با به رسمیت شناختنِ آن و در عین حال قائل بودن به مطلقگرایی اخلاقی، بستر لازم برای تحقق اخلاق جهانی، و در پی آن، همزیستی ادیان فراهم می آید. با پذیرش اصل نسبیت فرهنگی امکان تأکید بر برخی اصول مشترک میان فرهنگ های مختلف - در عین حفظ تنوعات فرهنگی- وجود دارد که از جمله ی بارز ترین این اصول، «قاعده ی زرین» می باشد. این پژوهش مدعی است اخلاق جهانی و نیز همزیستی مسالمت آمیز ادیان با ابتنا بر چارچوب مشترکات اخلاقی از جمله «قاعده ی زرین» قابل دسترسی است، زیرا قرابت اصحاب ادیان از دریچه ی اخلاق -و نه اشتراکات عقیدتی- می گذرد. در پایان پیشنهاد شده است تقریب بین مذاهب و ادیان از طریق یافتن اشتراکات اخلاقی- به جای نقاط مشترک عقیدتی -پیگیری شود.
تفسیر هستی شناسانه نظام به مثابه ساختار نظم هستی نزد هایدگر (با تأکید بر اصل اینهمانی در نظام آزادیِ شلینگ)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
151 - 172
حوزههای تخصصی:
امکان «نظام» و خواست آن چونان شیوه ای از کشف مجدد هستیِ بشری مشخصه عصر مدرن است. هایدگر در رساله شلینگ دربابِ ذات آزادیِ انسان (1936)، با طرح پرسش از چیستی نظام و مقایسه آن با ایدئالیسم آلمانی، برای شناخت بنیان فکریِ دوره مدرن شرایطی را در نظر می گیرد که تشکیل نظام لازمه آن است. او با گذر از مفهوم نظام که ساختار آن براساسِ نظم ریاضیاتی و بنیان های سوبژکتیو تعیین می شود مفهوم نظام چونان ساختار نظم هستی را به کار می بَرَد. همسو با این تفسیر، پژوهش در اصل شکل گیریِ نظام و پرسش از امکان نظام آزادی مسئله اصلی شلینگ در رساله پژوهش های فلسفی دربابِ ذات آزادی انسان (1809) است. هدف این تحقیق تحلیل تفسیرِ هایدگر از مفهوم نظام است با تأکید بر اصل اینهمانی در نظام آزادیِ شلینگ. نوشتار حاضر در جست وجوی پاسخ به این دو پرسش است که چگونه تلاش شلینگ برای رفع سوء تفسیرهای موجود از این اصل، در تعبیر های مختلفِ همه خداانگاری، امکان سازگاری نظام آزادی را فراهم می آورد؟ در تفسیر هایدگر، چگونه خوانش شلینگ از ضرورتِ توجه به «است» به پرسش هستی شناختی از معنا و حقیقتِ هستی در اندیشه ایدئالیسم آلمانی راه می بَرَد و پرسش از نظام به شیوه اتصال ساختار موجودات به طورِ کلی تغییر می یابد؟