فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۲۶۱ تا ۲٬۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
149 - 164
حوزههای تخصصی:
هگل در فلسفه مدرن، بحرانی را تشخیص می داد که به باور او، ناشی از تناهی و جزئیت رویکرد سوبژکتیو به آگاهی، و شکاکیت و بیگانگی آگاهی با واقعیت به عنوان نتیجه آن بود؛ ازاین رو، یکی از اموری که هگل به خصوص در دوره اقامت در ینا، آن را مسئله ای اساسی برای فلسفه قلمداد می کرد، حل این بحران بود. این مقاله در صدد است تا با تمرکز بر فصل خودآگاهی از کتاب پدیدارشناسی روح ، یکی از مواقف مهم تلاش هگل برای برون رفت از بحران یادشده را که در نظریۀ بازشناسی متقابل و رویکرد اینترسوبژکتیو به آگاهی به میان می آید، بررسی و تحلیل کند. در این نوشتار نشان داده خواهد شد که چگونه اتخاذ دیدگاه فردگرایانه در آگاهی و تصدیق بی واسطگی خودآگاهی استعلایی به منزله شرط امکان آگاهی، همواره شناخت را دچار تعارضاتی اساسی می کند. همچنین، نشان داده خواهد شد برای غلبه بر تعارضات یادشده به وساطتی نیاز است که بازشناسی مفروض در تعاملات اینترسوبژکتیو آن را تأمین می کند. درنهایت، این ادعا که سوبژکتیویته نه در نوعی رابطه درونی با خود، بلکه با پذیرش و بازشناسی دیگریِ خود امکان کلیتی را می یابد که در آن شکاف میان آگاهی و واقعیت از میان می رود، به عنوان بینش مهم هگل در پدیدارشناسی برای حل بحران یادشده معرفی می شود.
The Indeterministic Weightings Model of Libertarian Free Will(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This article articulates and defends an indeterministic weightings model of libertarian free will (LFW). It begins by defining the conception of free will at issue and then goes on to present versions of the luck objection which is often made against theories of LFW. It is argued that the sort of indeterministic weightings model of LFW which has been defended in the recent literature by Storrs McCall and E.J. Lowe (2005, 2008) and John Lemos (2018, Ch.5) has the resources to answer such luck objections while possessing virtues which some other libertarian views lack. According to the indeterministic weightings model of LFW, in making undetermined free-willed choices between two courses of action, A or B, the reasons for choosing each option don’t come with pre-established evaluative weights. During the process of deliberation, the agent assigns weight in an undetermined way to the reasons for each option and this typically leads to the choice of the option that has been assigned a greater value. In the paper, it is not only argued that this theory can resolve worries about luck but also that the view has virtues which certain other libertarian views lack, as such the view is contrasted with the modest libertarian models of LFW from Daniel Dennett (1978) and Alfred Mele (1995) as well as Robert Kane’s view (1996, 2002, 2007, 2011, 2019).
نظریه اساس در بوته نقد؛ فیزیک- فلسفه جدید اشیاء را چگونه به تصویر می کشند؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
131 - 152
حوزههای تخصصی:
اینکه آیا اشیاء دارای جوهری هستند یا خیر، همواره موردنظر فیلسوفان بوده است. اساس گرایی یکی از نظریه های شناخته شده در متافیزیک تحلیلی معاصر است؛ جریانی که تلاش دارد پس از تبعید فلسفه از ساحت علم، بار دیگر فلسفه را با رویکردهای جدید به علم نزدیک کند و مفاهیم فلسفی را بر اساس رویکردهای جدید تجربی خاصه در فیزیک جدید بازتعریف کرده و مورد استفاده قرار دهد. در این سیاق، اساس گرایی به عنوان یکی از تلاش ها، سعی دارد ساختار شیء را بر مبنای دو مؤلفه جوهر و کیفیات تحلیل کند. این نظریه با معرفی جوهر اشیاء به عنوان اساس، در رویکردی تجربه گرایانه کیفیات را معرفی کرده و تبیینی از اشیاء انضمامی ارائه می کند. در مقابل، نظریه دسته ای از منظری وجودشناختی با انکار اساس، اشیاء انضمامی را صرفاً تشکیل شده از کیفیات می داند و فرایند دسته (خوشه) شدن این کیفیات را تبیین کرده است. این نوشتار ضمن تشریح این دو نظریه و داوری در باب دعاوی آن ها علیه یکدیگر، به نحو ضمنی نشان خواهد داد فیزیک جدید نه تنها در فرض هستنده های نامشهود برای تبیین ساختار وجودی اشیاء انضمامی به فلسفه نیاز دارد بلکه این علم برای فراتر رفتن از سطح کیفیات و پدیدارها و استفاده از مفاهیم تخصصی خود برای ارائه تصویری از جهان پیرامون، به فلسفه نیاز دارد.
موریس بلانشو و مسأله زمان؛ بر اساس واکاوی رمان توما، ظلمت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
469 - 494
حوزههای تخصصی:
مسأله نسبت میان زمان و ادبیات از دیرباز مورد توجه و موضوع بحث متفکران مختلف بوده است. یکی از نویسندگانی که می توان این نسبت را از حیث فلسفی در آثار داستانی او جستجو کرد، داستان نویس، منتقد و متفکر معاصر فرانسوی، موریس بلانشو است. هدف مقاله حاضر پرداختن به همین نسبت در آثار بلانشو است. مطالعه دقیق آثار داستانی او سیر تطوری را نشان می دهد که در وهله نخست، در فهم فلسفی او از مسأله زمان به وجود آمده و سپس تلاش پیوسته او را در به چالش کشیدن آرای اندیشمندان دیگر نمایان می کند. به نظر می رسد همین امر بلانشو را به سوی صورت بندی تازه ای از مفهوم زمان سوق می دهد که ترسیم آن نیازمند یافتن ردّ و اثر به جا مانده از یافته ها، تعاریف و مباحثی است که در گفت و گوی بی پایان او با دیگر نویسندگان و اندیشمندان (مخصوصا با اندیشه دوست و همراه معاصرش امانوئل لویناس)، متجلی گشته است.
تلویزیون به مثابه شاعر، در بوته نقد افلاطونی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
522 - 545
حوزههای تخصصی:
نزاع افلاطون با شاعران و حکم به اخراج آنها از مدینه فاضله را از مطالعه جمهوری به خوبی می توان دریافت. او در کتاب سوم جمهوری به تعیین بایدها و نبایدها در خصوص شعر می پردازد و تعیین می کند که چه اشعاری باید برای جوانان خوانده شوند و چه اشعاری نباید خوانده شوند. این نقد تند و تیز افلاطون به شعر و شاعری، امروزه به نوعی می تواند ساختار هنری رسانه های جمعی مانند تلویزیون و سینما را نیز دربرگیرد. به نظر افلاطون واکنش های ما در برابر اتفاقات مختلف زندگی روگرفتی از واکنش های ما در برابر شعر هستند. همین امر، امروزه درخصوص تلویزیون نیز صادق است. تلویزیون صرفاً یک ابزار انتقال و پخش است و هیچ وسیله تازه ای برای تفسیر هنری واقعیت ارائه نمی دهد. به عبارت دیگر، تلویزیون جهان را آن گونه که هست تصویر می کند و به ما ارائه می دهد، یا به تعبیر افلاطونی، صرفاً روگرفتی از صورت ظاهر آن را عرضه می کند و در نتیجه، چنانکه افلاطون درباره شعر تأکید می کند، در برنامه های تلویزیونی نیز تقلیدها بر جای واقعیت می نشینند. در این جستار تلاش خواهیم نمود تا با تبیین دیدگاه افلاطون در خصوص هنر شاعری، آنگونه که در جمهوری بیان شده است، به نقد افلاطونیِ رسانه های جمعی در روزگار حاضر بویژه تلویزیون بپردازیم.
زیباشناسی گردشگری بر اساس نگرش کانت به طبیعت در نقد قوه حکم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
546 - 579
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله مطالعه نگرش کانت به طبیعت در نقد سوم بر اساسِ مولفه های گرایش گردشگری طبیعی است. قصد این است با روش توصیفی-تحلیلی، به این پرسش پاسخ دهیم: چگونه و براساس چه مولفه هایی می توان از نقد سوم کانت چارچوبی برای زیباشناسی گردشگری فراهم کرد؟. مطالعات پژوهش نشان می دهد برای ترتیب دادن به چارچوب زیباشناسی گردشگری براساس نقدسوم کانت بهتر است مولفه های اساسی بخش نقد قوه حکم غایت شناختی را ابتدا طرح کرد. در بخش دوم نقد سوم با توجه به جایگاه ارگانیستی طبیعت و غایت مندی آن و نیز بسط مکانیستی طبیعت تحت اصل فوق محسوس ضمن رفع تناقض این دوگانه، درباره نقش غایات طبیعت و انسان به عنوان غایت واپسین بحث شده است. در این بخش زاویه دید گسترده ای برای رابطه انسان و طبیعت با توجه به غایت واپسین و فرجامین دیده می شود. انسان با توجه به زاویه دید کلی، از بخش غایت ها و شناخت جایگاه خود به عنوان غایت واپسین و عنایت به غایت فرجامین، به زاویه دید جزیی تر در تأمل بر جلوه ها و جاذبه های طبیعی و زیبایی های آزاد و وابسته متکی به طبیعت، مصنوعات و آثار هنری دست می یابد. در نتیجه نقش زیبایی و والایی طبیعت در پرورش بعد اخلاقی و اعتلای فرهنگ انسان به منزله یکی از پایه های اساسی زیباشناسی گردشگری به ویژه طبیعی مطرح می شود.
نسبیت و مدارا؛ ارزشهای مطلق اخلاقی و تأثیر آنها بر هم زیستی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
239 - 260
حوزههای تخصصی:
نسبیت گرایی اخلاقی یکی از مهم ترین موانع برای اتکای بر اخلاق جهانی به عنوان پیش نیاز همزیستی مسالمت آمیز پیروان ادیان دانسته می شود، از نگاه نسبیت گرایان، مطلق گرایی اخلاقی بستر مناسبی برای ترویج خشونت و اندیشه عدم مداراست. این مقاله بدنبال واکاوی مدعیات، پیشفرض ها و لوازم و نتایج هر دو قول نسبیت گرایی و مطلق گرایی اخلاقی و تعیین نسبت میان هر کدام از آنها با اصل مداراست. در این نوشتار ضمن تمییز میان نسبیت فرهنگی و نسبیت اخلاقی، نشان داده شده که نسبیتگرایی فرهنگی مانعی هم برای تحقق اخلاق جهانی ایجاد نخواهد بود؛ چرا که میتوان با به رسمیت شناختنِ آن و در عین حال قائل بودن به مطلقگرایی اخلاقی، بستر لازم برای تحقق اخلاق جهانی، و در پی آن، همزیستی ادیان فراهم می آید. با پذیرش اصل نسبیت فرهنگی امکان تأکید بر برخی اصول مشترک میان فرهنگ های مختلف - در عین حفظ تنوعات فرهنگی- وجود دارد که از جمله ی بارز ترین این اصول، «قاعده ی زرین» می باشد. این پژوهش مدعی است اخلاق جهانی و نیز همزیستی مسالمت آمیز ادیان با ابتنا بر چارچوب مشترکات اخلاقی از جمله «قاعده ی زرین» قابل دسترسی است، زیرا قرابت اصحاب ادیان از دریچه ی اخلاق -و نه اشتراکات عقیدتی- می گذرد. در پایان پیشنهاد شده است تقریب بین مذاهب و ادیان از طریق یافتن اشتراکات اخلاقی- به جای نقاط مشترک عقیدتی -پیگیری شود.
مسأله منشأ و اجتناب ناپذیری متافیزیک در فرامتافیزیک: مطالعه موردی دیالکتیک عقل محض بر پایه تفسیر مارکوس ویلاشک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این نوشتار این است که این پرسش را که چرا انسان ها، تقریباً به طور لاینقطع، پرسش های متافیزیکی طرح می کنند به عنوان پرسشی درجه-دوم در فرامتافیزیک پیش بکشد و نشان دهد که یک فرامتافیزیک بالغ، بدون بحث از «منشأ و وجه پرسش های متافیزیکی» که از آن به پرسش پذیری متافیزیک تعبیر می کنیم، نه تنها از تبیینِ برآمدن و باز-برآمدنِ این پرسش ها نزد انسان ها عاجز خواهد بود بلکه در متعین کردن پرسش های متافیزیکی نیز خام دستانه عمل خواهد کرد. در این راستا ابتدا می کوشیم چارچوبی نظری برای مواضع بدیل ممکن در باب پرسش پذیری را ترسیم کنیم و در انتها به عنوان یک مطالعه موردی، بر اساس تفسیر مارکوس ویلاشک از نقد عقل محض، فرامتافیزیک کانت را نمونه ای معرفی خواهیم کرد که چارچوب نظری مذکور در آن قابل ردیابی است و نشان خواهیم داد که بواسطه ی همین توجه، فرامتافیزیک کانت در نسبت با دیگر منتقدان متافیزیک، از خصلتی دو لایه برخوردار است. در مورد نقد کانت بر متافیزیک باید جور دیگری اندیشید.
تبیین و تحلیل نقش حس و تجربه در مراحل شناخت تصدیقی در نگاه صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
29 - 48
حوزههای تخصصی:
از جمله مسائل مهمی که در معرفتشناسی صدرایی میتوان مطرح نمود؛ این است که در نگاه وی معرفت تصدیقی تنها در یک مرحله برای نفس محقق میگردد یا دارای مراحل و مراتب متعددی است؟ از دل این پرسش و با ربطش به نقش حس و تجربه در نظام معرفتشناختی صدرایی به مسألهی دیگری دست مییابیم و آن این است که نقش حس و تجربه در مراحل شناخت قضیهای از منظر صدرالمتألهین چگونه است؟ نگارندگان در پژوهش حاضر بر اساس روش توصیفی – تحلیلی به دنبال تبیین و تحلیل نقش حس و تجربه در مراحل شناخت قضیهای در نگاه صدرالمتألهین هستند. ملاصدرا بر این دیدگاه است که مراحل شناختهای تصدیقی عبارتند از: تصدیقات و قضایای عقلی پایه، تصدیقات و قضایای حسی و خیالی جزئی و تصدیقات و قضایای عقلی مستنتج که از منظر صدرایی حواس در مرحلهی قضایای حسی جزئی دارای نقش مستقیمی هستند.درالمتألهین چگونه است؟ نگارندگان در پژوهش حاضر بر اساس روش توصیفی – تحلیلی به دنبال تبیین و تحلیل نقش حس و تجربه در مراحل شناخت قضیهای در نگاه صدرالمتألهین هستند. ملاصدرا بر این دیدگاه است که مراحل شناختهای تصدیقی عبارتند از: تصدیقات و قضایای عقلی پایه، تصدی
نسبت دوگانه انگاری ویژگی با فیزیکالیسم غیرتقلیل گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در تقسیم، تئوری های فلسفه ذهن، همه انواع فیزیکالیست ها اعم از تقلیل گرا و غیرتقلیل گرا، یگانه انگار محسوب می شوند؛ چراکه قائل به فیزیکی بودن همه چیزند. دراین بین فیزیکالیست های تقلیل گرا علاوه بر این که همه چیز را فیزیکی می دانند، قائلند همه چیز قابلیت دارد به سطوح پایین فیزیک تقلیل یابد؛ اما غیرتقلیل گرایان در فیزیکالیسم، با این که همه چیز را فیزیکی تلقیّ می کنند، قائلند در ساحت فیزیک با اموری «نوخاسته» مواجه ایم که نمی توان آنها را به ذرات بنیادین فیزیک تقلیل برده و تبیینی میکروفیزیکال از آنها داشته باشیم؛ چراکه اساساً با امری نوخاسته مواجه ایم؛ اما «دوگانه انگاری ویژگی» با قائل شدن به غیرفیزیکی بودن ویژگی های ذهنی، قائل به دو گونه امر در عالم شده و در نتیجه هردو نظریه فیزیکالیستی یگانه انگارانه را از اساس کنار زده است. علاوه بر این، هرچند در دوگانه انگاری ویژگی همانند فیزیکالیسم غیرتقلیل گرا با تیره ای از ناتقلیل گرایی و نوخاستگی مواجه ایم، اما ناتقلیل گرایی و نوخاستگی در دوگانه انگاری ویژگی، به ترتیب «گونه»ای و «بنیادین» است نه «نوعی» و «سطحی». مقاله حاضر با روشن کردن مرزهای دقیق دوگانه انگاری ویژگی با فیزیکالیسم، بالخصوص نوع غیرتقلیل گرای آن، مانع خلط های بعدی می شود.
بررسی و نقد تحول معرفت شناسی در فلسفه سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
129 - 150
حوزههای تخصصی:
معرفت شناسی فیلسوف مسلمان مبتنی بر نظریه وی درباره هویت نفس است. فلاسفه مشاء نفس را جوهر مجرد می دانستند. سهروردی نیز در ابتدای فلسفه ورزی به پیروی از فلاسفه مشاء نفس را جوهر مجرد می دانست اما بعد از تحول درونی و تغییر مشی فلسفه ورزی، نظریه مشاء را درباره هویت نفس نقد می کند و برای نفس هویت نوری قائل می شود. بر خلاف فلاسفه مشاء که با تکیه بر تجرد نفس، نظام معرفتی خود را بنیان نهادند سهروردی نور بودن نفس را محور معرفت شناسی خود قرار می دهد. می توان گفت سهروردی با این انقلاب در هویت نفس، معرفت شناسی اشراقی را بنیان می گذارد. وی با تکیه بر این انقلاب، معرفت شناسی فلاسفه مشاء را در تعریف علم، ملاک علم، اقسام علم و منابع علم مورد نقد و ارزیابی قرار داده و در نهایت مبتنی بر نفس به عنوان نور محض، نظریه معرفت خود موسوم به معرفت اشراقی را مطرح می کند. در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی-انتقادی ضمن ارائه و ارزیابی انتقادات سهروردی بر معرفت شناسی مشایی، تحول فکری سهروردی در نظریه معرفت نیز مطرح شده و نهایتا به محدودیت های معرفت شناسی اشراقی اشاره می شود.
بررسی نظریه حیثیت تقییدیه در ارتباط هستی شناسانه حق با خلق در حکمت متعالیه و عرفان اسلامی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
ارتباط حق با خلق یکی از مهم ترین مسائلی است که در حکمت متعالیه و عرفان اسلامی مطرح شده است. آنچه در دیدگاه حکمت متعالیه و عرفان اسلانی بدان تأکید شده، آن است که حقیقت مطلق، تنها ذات مقدس حق تعالی است و همه کثرات امکانی، تجلیات و شئونات آن حقیقت مطلق هستند. ارتباط حق با خلق دارای تبیین ها و تحلیل های دقیقی است که یکی از راه های تحلیل این ارتباط از طریق حیثیت تقییدیه است که این مقاله در پی نمایاندن آن است. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی نگاشته شده و بر آن است که براساس نظریه حیثیت تقییدیه، رویکرد توحیدی به عالم هستی را به دنبال داشته باشد و ارتباط حق با خلق را با نگاه حیثیت تقییدیه بررسی کند.
تحلیل فلسفی حب از نگاه علامه طباطبائی؛ تبیین، بررسی و نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
93-110
حوزههای تخصصی:
نقش و تأثیر «حُب» در فعل اختیاری فاعل مختار امری غیرقابل انکار است؛ اما فهم دقیق این مطلب در گرو طی مراحلی ازجمله تحلیل فلسفی حقیقت حب است. از معدود فیلسوفانی که درصدد تحلیل حب برآمده اند، علامه طباطبائی است. هدف ما در این مقاله، تبیین و بررسی دیدگاه علامه درباره حب با رویکردی تحلیلی انتقادی است. از نگاه علامه طباطبائی «حب ارتباطی وجودی بین محب و محبوب است و چنین ارتباطی یک رابطه قائم به دو طرف است» و از اینجا نتیجه می گیرد که حب از آن جهت که حب است متوقف بر وجود شعور و آگاهی نیست و اینکه در برخی مصادیق، وجود آن منوط به وجود شعور است ویژگی مصادیق مذکور است. همچنین علامه حب را حقیقتی مشکک می داند که در همه موجودات ساری است و معتقد است هر شیئی ذات خود را دوست دارد. اینکه «حقیقت حب منوط به شعور و آگاهی نیست» مورد اشکال است. حب، وجودی قائم به محب و گاه عین او است. تعریف علامه از حب، بر حب ذات صدق نمی کند و تحلیلش ناتوان از تبیینِ حب ذات است؛ بلکه چنین تصویری از حب، مستلزم انکار حب ذات است. البته حب حقیقتی ذات اضافه است و در مواردی که متعلَق حب، با محب تغایر وجودی دارد وجود حب در گرو وجود عینی محبوب نیست؛ بلکه حصول نوعی آگاهی نسبت به محبوب برای حصول حب کافی است.
بستار فیزیکی و استدلال به سود طبیعت گرایی؛ بررسی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان طبیعت گرای برجسته ای همچون دیوید آرمسترانگ، دیوید پاپینیو و جیگوان کیم گفته اند بهترین استدلال به سود طبیعت گرایی مبتنی بر بستار علّی/فیزیکی جهان است. استدلال چنین است: در گام نخست، بستار فیزیکی چنین می گوید که هیچ امر غیرمادی که تأثیر علّی بر امور مادی داشته باشد وجود ندارد. در گام دوم، با تکیه بر تیغ اُکام یا اصل الیتیک چنین بیان می شود که امری که تأثیری بر جهان طبیعی نداشته باشد زائد و اضافی است و باور به آن معقول نیست (تیغ اُکام) یا آنکه اساساً امری که اثر علّی ندارد نمی تواند بهره ای از وجود داشته باشد (اصل الیتیک). این چنین ایشان به انکار خدا و هر گونه امر فراطبیعی دیگر می رسند. در این مقاله نشان می دهم که تعهد به بستار فیزیکی صرفاً در تعارض با علیت امور فراطبیعی همچون خدا نیست، بلکه با رکن اساسی سرشت اخلاقی و عقلانی انسان، یعنی علیت ذهنی و ارادی اش، نیز در تعارض است. این چنین به مسئله بستار فیزیکی و علیت ذهنی در دهه های اخیر فلسفه ذهن معاصر می پردازم و مهم ترین راهکارهای طبیعت باورانه مطرح شده برای آن را محک می زنم. با بررسی این راهکارها نشان می دهم که هیچ یک از آنها در حل مسئله علیت ذهنی و بستار فیزیکی موفق نیستند؛ و بنابراین شخص طبیعت گرا بر سر دوراهی دشواری قرار می گیرد. او مجبور است یا تعهد به بستار فیزیکی را حفظ کند و از علیت ذهنی دست بردارد یا اینکه از تعهد به بستار فیزیکی دست بردارد و از مهم ترین رکن استدلال خویش به سود طبیعت گرایی دست بشوید.
رابطه جاودانگی و آخرت باوری با معنای زندگی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جستجوی جاودانگی، یکی از ویژگی های ذاتی و اصیل انسان است. طلب کمالات مادی و معنوی دیگر نیز در راستای محقق ساختن میل نامیرایی انسان است. اما پدیده مرگ مهم ترین مانع تحقق میل جاودانگی انسان در این جهان است؛ زیرا با مرگ، امید انسان به نامیرایی در این جهان مادی برباد می رود. بنابراین اگر انسان تنها متعلق جاودانگی خود را این جهان مادی بداند، با پدیده مرگ، دچار یاس و ناامیدی شده و معنای زندگی خود را از دست می دهد. چنین انسانی تنها ممکن است احساس معنا داشته باشد، اما در حقیقت زندگی او معنایی ندارد. درپاسخ به این مشکل، مهم ترین راه کار، آموزه آخرت باوری است، یعنی باور به اینکه مرگ، پایان زندگی انسان نیست، بلکه متعلقِ حقیقی جاودانگی آدمی در جهان دیگری محقق شدنی است، که عالَم آخرت نامیده می شود. به کمک این آموزه، نه تنها حس جاودانگی انسان معنای اصیل خود را می یابد، بلکه او به مرگ، بعنوان مقدمه ضروری ورود به عالَم جاویدانِ آخرت خوش آمد گفته و خود را برای زندگی سعادتمندانه در آن مهیا می سازد. پس، آموزه آخرت باوری، ضمن تضمین متعلق واقعی حس جاودانگی طلبی آدمی در جهان دیگر، زندگی دنیوی او را معنادار و هرگونه یاس و ناامیدی را از او دور ساخته است و به رنج ها، سختی ها و خوشی های او معنا داده و شوق پرواز به سوی عالم جاویدان را در او شعله ور می سازد. بنابراین، آخرت باوری شرط لازمِ حس جاودانگی و معناداری زندگی انسان است. در این مقاله، ضمن تحلیل خصوصیات جاودانگی طلبی انسان، ارتباط آن با آخرت باوری و نقش آن دو در معنادار ساختن زندگی انسان تبیین و تحلیل خواهد شد.
فرایند هستی شناختی واژه «حیوه» در قرآن: بر اساس نظریه استعاره مفهومی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۰ شماره ۸۵
179 - 204
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی استعاره های هستی شناختی واژه «حیوه» در قرآن بر اساس نظریه استعاره مفهومی می پردازد. این پژوهش توصیفی- تحلیلی در صدد است کارایی این نظریه را بر اساس داده های قرآنی بسنجد. اینکه آیا استعاره به عنوان فرایندی شناختی برای بیان معانی انتزاعی و غیر حسی قرآن، حضوری مؤثّر دارد، پس از گردآوری داده ها با استفاده از نرم افزار حبل المتین بر اساس ترجمه آیت الله مکارم شیرازی، تفاسیر المیزان و نمونه و با توجه به دیدگاه معاصر استعاره (لیکاف و جانسون، 1980) و اصول استعاره شناختی جاکل (2002) تحلیل داده ها صورت گرفت. در شواهد به دست آمده، واژه «حیوه» به شکل های مختلفی از جمله کالابودن زندگی دنیا، تشبیه زندگی دنیا به بازی و سرگرمی و تشبیه مجازات و عذاب به غذا و نوشیدنی مفهوم سازی شده است. کمک به ترجمه روان تر قرآن و راهگشا بودن در حوزه های علوم شناختی و قرآنی از کاربردهای عملی این پژوهش است. یافته های این پژوهش، افق جدیدی در اختیار مخاطب قرار می دهد تا به درک بهتری از آیات دست یابد.
معنای زندگی، عاشقانه ترین جهان ممکن و اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شلنبرگ برای اولین بار در سال 1993 استدلالی با عنوان «اختفای الهی» را علیه خداباوری ارائه کرد. از آن زمان تا کنون استدلال او در کانون نقد و دفاع قرار داشته است. در این نوشتار، که با رویکرد تحلیلی-انتقادی انجام می پذیرد، ضمن تقریر استدلال شلنبرگ، افزون بر مهم ترین نقدهای مطرح شده بر استدلال او، دو نقد متفاوت دیگر بر این استدلال مطرح می شود. یکی از این نقدها از طریق معنای زندگی است. شلنبرگ در رابطه با مزیت ارتباط عاشقانه با خداوند معتقد است که چنین رابطه ای به بهزیستی انسان کمک می کند. او ارتباط شخصی با خداوند را دارای ارزش ذاتی و مهم ترین عامل در معنادار بودن زندگی انسان می داند. اما پرسش اصلی این است که آیا ارتباط شخصی با خداوند، یعنی ارتباطِ آگاهانه، تعاملی و معنادارِ مثبت با او، حقیقتاً مهم ترین عامل در معنادار بودن زندگی انسان است؟ نقد دوم از طریق عدم فعلیت عاشقانه ترین جهان ممکن است. در این نقد بیان می کنیم که هر جهانی را که در نظر بگیریم، می توانیم جهانی عاشقانه تر از آن را نیز تصور کنیم و آن جهان نیز امکان فعلیت دارد. بنابراین، اگر عشق کامل الهی مستلزم فعلیت یافتن عاشقانه ترین جهان ممکن نباشد، پس با تحققِ ناباوریِ قاصرانه نیز سازگار است.
عینیت وجود متعالی، باور متعالی، گزاره متعالی در اندیشه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
409 - 434
حوزههای تخصصی:
از مباحث مهمی که اندیشمندان، در حوزه فلسفه دین را، بالاصاله و فی نفسه، یا در برابر ساخت گرایان، که قائل به ذهنی بودن و عدم عینیت خداوند هستند، به اندیشه و تأمل واداشته است، بحث واقعی بودن و به عبارت علمی، عینیت «امر متعالی» است. علامه طباطبایی از اندیشمندانی است که با بازخوانی اندیشه او می توان رویکرد او را در امر عینیت خداوند تبیین کرد. در این نوشتار پس از تبیین چارچوبه نظری در تشریح معانی عینیت، به تبیین، بازخوانی و تحلیل اندیشه علامه در حوزه عینیت خداوند پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که علامه هم در هستی شناختی و هم در مباحث معرفت شناختی، «در صدق باورهای مرتبط با خداوند»، و هم در مباحث معناشناختی «در تطابق گزاره ها با وجود خارجی خداوند به عنوان امری حقیقی و واقعی» به طرح عینیت پرداخته است. سه گانه عینیت (وجود متعالی، باور متعالی و گزاره متعالی) در اندیشه علامه به این معناست که وجود و ماهیت خدا، مستقل از ذهن است (وجود متعالی)، باور یا جمله درباره خدا از نظر مابعدالطبیعی عینی است (معرفت متعالی)، گزاره درباره خدا، پذیرای ارزیابی از طریق صدق و کذب است (گزاره متعالی) .
کالیکلس در برابر سقراط یا زندگی کنشگرانه سیاست مدار و زندگی نگرورزانه فیلسوف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
345 - 362
حوزههای تخصصی:
افلاطون در هیچ یک از آثارش بجز گرگیاس عنان سخن را به منتقد گستاخ و رک و راستی همچون کالیکلس نمی سپارد که چنین با اقتدار فلسفه نگرورزانه را به باد نقد بگیرد و چالشی ژرف در برابر زندگی فلسفی سقراطی بگذارد. چنین چالشی در واقع چیز جدیدی در قرون پنجم و چهارم پیش از میلاد نبود و نقل قول های متعدد کالیکلس از نمایش نامه مفقود آنتیوپه اوریپیدس حاکی از آگاهی افلاطون از اهمیت و عمومیت این مباحثه در جریان است. مقاله کنونی در صدد است تا با بررسی مباحثه زثوس و آمفیون در آنتیوپه و گفتار آغازین کالیکلس در گرگیاس، به ماهیت پیچیده ارتباط میان این دو مباحثه که به لحاظ زمانی و سبک نوشتاری باهمدیگر تفاوت دارند بپردازد. نتیجه ای که نویسنده در این مقاله می گیرد این است که دین افلاطون به آنتیوپه اوریپیدس چیزی بیش از صرف نقل لفظ به لفظ برخی عبارات آن نمایش نامه است. نویسنده بر خلاف این نظر که افلاطون در شخصیت کالیکلس، اعم از اینکه این شخصیت وجود تاریخی داشته باشد و یا صرفاً ابداع ادبی افلاطون باشد، پاره ای از وجود خودش را می دید که در غیاب هدایت سقراط شخصیت واقعی افلاطون را می ساخت، معتقد است می توان نشانه هایی از این برداشت را هم یافت که کالیکلس در واقع نمودگار مقاومت افلاطون در مواجهه با آن زندگی ایده آل و فلسفی گوشه گیرانه و به دور از سیاست و اجتماع سقراطی است. به همین دلیل نیز افلاطون تلاش می کند تا به مصالحه ای از آن دست که اورپیدس میان زثوس و آمفیون برقرار می سازد، یعنی مصالحه ای میان دو حد از افراط و تفریط، دست یابد
Making Sense of a Free Will that is Incompatible with Determinism: A Fourth Way Forward(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
For a half - century, I have been developing a view of free will that is incompatible with determinism and, in the process, attempting to answer the Intelligibility Question about such a free will: Can one make sense of an incompatibilist or libertarian free will without reducing it to mere chance, or mystery, and can such a free will be reconciled with modern views of the cosmos and human beings? In this paper, I discuss recent refinements to my earlier writings on such a view, refinements developed in recent years in response to the large critical literature on my views in the past several decades. My view has usually been designated an event-causal (EC) view of libertarian free will and distinguished from non-causal (NC) and agent-causal (AC) libertarian views. But I was never happy with this designation of my view as “event-causal” and did not use it myself in earlier writings. In this paper, I explain why I now reject it altogether. I have come to believe that to avoid numerous misunderstandings in current debates about free will, we must distinguish four different kinds of libertarian theories, not merely three: in addition to non-causal (NC), agent-causal (AC), and event-causal (EC) theories, we need to add a fourth kind, which might be called an agent-causal/event-causal (AC/EC) theory. My view has always been of this fourth kind. It represents what I call in the title of this paper the “fourth way forward” for making sense of an incompatibilist free will.