این مقاله بر اساس نتایج به دست آمده از طرح پژوهش بررسی و تأثیر روش تدریس حل مسأله با روش تدریس سنتی در دروس علوم تجربی و ریاضیات بر پیشرفت تحصیلی و یادآوری دانش آموزان کلاس سوم راهنمایی مدارس دولتی شهر بهشهر و ارائه الگوی عملی تهیه شده است. تحقیق یاد شده طی یک سال تحصیلی بر روی 224 دانش آموز دختر و پسر با روش نیمه تجربه و استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای اجرا گردیده است و دانش آموزان هر جنسیت به دو گروه تقسیم شدند. نتایج نشان داد دانش آموزان که باروش تدریس حل مسأله به صورت گروهی آموزش دیده اند نسبت به دانش آموزانی که با روش تدریس سنتی آموزش دیده اند در دروس علوم تجربی و ریاضیات از پیشرفت تحصیلی و میزان یاد آوری بیشتری برخوردار شدند. همچنین روش تدریس حل مسأله و سنتی بر دانش آموزان دختر و پسر تأکید یکسان را نشان داده است.
در این پژوهش ارتباط میان ساختار قدرت در خانواده با تعارضات زناشویی مورد بررسی قرار گرفته است. منظور از ساختار قدرت در خانواده، الگوی تصمیم گیری زوجین در هزینه کردن پول، خرید امکانات برای خانواده، تربیت فرزندان و غیره می باشد. در این مطالعه از یک نمونه در دسترس شامل 67 زن و مرد 45) زن و 22 مرد( استفاده شده است. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش عبارتند از: پرسشنامه 42 سوالی به منظور اندازه گیری تعارضات زناشویی و پرسشنامه 63 سوالی برای اندازه گیری ساختار قدرت در خانواده (مقیاس قلمرو و حوزه قدرت، مقیاس ساخت قدرت یا روابط قدرت و مقیاس شیوه اعمال قدرت). به منظور تحلیل داده های جمع آوری شده از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است. در این پژوهش علاوه بر فرض رابطه بین ساختار قدرت در خانواده با تعارضات زناشویی، همچنین فرض شده است که بین ساختار قدرت در خانواده با -1 تملک منابع ارزشمند (تحصیلات زوجین، درآمد زوجین و تملک دارای زوج) -2 متغیرهای جمعیتی (بعد خانوار، مدت ازدواج، فاصله سنی زوجین و مرحله چرخه زندگی) ارتباط وجود دارد. نتایج نشان داد که بین ساختار قدرت خانواده با تعارضات زناشویی ارتباط وجود دارد و دو فرضیه دیگر مبنی بر ارتباط میان ساختار قدرت خانواده با تملک منابع ارزشمند و متغیرهای جمعیتی، به دلیل عدم معناداری رابطه مورد تایید قرار نگرفت.
پژوهش حاضر با هدف بررسی و مقایسه خودپنداره دانشجویان ایرانی و افغانی انجام گرفته است. جامعه آماری شامل دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاههای تهران می باشد. گروه نمونه پژوهش از 120 دانشجوی دختر و پسر،60 نفر ایرانی و 60 نفر افغانی به روش تصادفی انتخاب شده است. روش پژوهش توصیفی از نوع زمینه یابی بوده است. ابزار مورد استفاده در پژوهش مقیاس خودپنداره راجرز در نظر گرفته شده است. نتایج حاصل از آزمون تحلیل واریانس نشان می دهد که بین خود پنداره دانشجویان ایرانی و افغانی تفاوت معناداری وجود دارد. اما عامل جنسیت به طور معناداری بر خود پنداره تاثیر گذار نبوده است.