این نوشتار به معرفی بخشی از ادبیات دینی هندویی معروف به ادبیات پورانه ای می پردازد که خود حجم قابل توجهی از متون دینی هندو را تشکیل می دهد. ادبیات پورانه ای در یک تقسیم بندی شامل دو بخش اصلی است که هر کدام پورانه های مختلفی را در بر می گیرد: 1. مهاپورانه ها یا پورانه های بزرگ؛ 2. اوپه پورانه ها یا پورانه های کوچک. واژه «پورانه» به معنی «کهن» و «باستان» است و ادعای فرقه های هندویی بر این است که این متون شأنی همسنگ وداهای چهارگانه داشته و به مثابه ودای پنجم مطرح اند. این متون که عمدتاً حاصل ادبیات شفاهی و مربوط به طبقة شتریه ها (کشتریا=جنگاوران) بوده اند، انعکاسی از تاریخ، فرهنگ و دین عامه هندو بوده و برای شناخت آنها حائز اهمیت اند و با توجه به شواهدی که در آنها وجود دارد از سوی محققان جزو ادبیات کلاسیک دانسته شده اند. مهم ترین بخش ادبیات پورانه ای مهاپورانه ها هستند که به سه دسته شش تایی تقسیم شده و هر گروه متعلق به یکی از سه فرقه اصلی هندو است.
قالب های ویژه ی کلامی، تمایزات فقهی و مواضع خاص سیاسی، اساسی ترین نشانه های انشعابات مذهبی در تاریخ اسلام است که هر یک محصول مجموعه ای ازعوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محسوب می شود. این نشانه های سه گانه، گاه چنان در هم تنیده اند که باز شناسی و تفکیک آنها از یکدیگر مشکل می نماید. کشف رابطه ی میان شکل گیری تمایزات فقهی و تقویت مقاومت شیعیان در مقابل دستگاه حاکم، دغدغه ی اصلی این پژوهش است.
این پژوهش با رویکردی تحلیلی، در صدد بازنمایی تأثیر شکل گیری تمایزات فقهی بر تعمیق همگرایی سیاسی شیعیان امامیه در سه قرن نخست تاریخ اسلام، یعنی تا حدود پایان عصر حضور ائمه است. محقق تلاش می کند نشان دهد چگونه تفاوت های فقهی شیعیان با سایر آحاد جامعه ی اسلامی، اندک اندک به نوعی رفتار سیاسی و مقاومت در مقابل جریان فکری حاکم بر جامعه تبدیل گردید و به تقویت همگرایی میان شیعیان منجر گردید و نشانه ای از اقتدار و نفوذ ائمه بر پیروانشان تلقی شد.
منابع شناخت اسماعیلیه در هفت قرن اول هجری چهار دسته اند: امامیه، اسماعیلیه، اهل سنت، و تحقیقات اخیر. برای واکاوی دلایل اقبال شیعیان به اندیشة اسماعیلیه شناخت فضای فرهنگی، سیاسی، و کلامی حاکم بر این دوره ضروری است. تصور اولیه (ارشدیت اسماعیل و مورد علاقة امام بودن) و تکذیبة بعدی ایشان (گناه کار بودن اسماعیل) در کنار هم موجب بروز دو نوع اشتباه بزرگ شد. مبانی اقتدار اندیشة اسماعیلیه در ابتدا بیش از توسعة نظامی بر توسعة فکری استوار بود. لازمة این اقتدار نخبه گرایی و توجه به اندیشه و باطن هستی (باطنی گری) بود. بر این مبنا، «دعوت» اساس و بنیان اندیشة اسماعیلی بود. نگارنده در این مقاله به دنبال آن است که اثبات کند وجود سازمان تبلیغی تبشیری به نام سازمان دعوت یکی از عوامل اصلی در توسعة اقتدار اسماعیلیه محسوب می شود. هم چنین ضمن بیان جایگاه منابع اسماعیلی، به تجزیه و تحلیل مهم ترین مبانی فکری اقتدار این فرقه پرداخته شده است. روش تحقیق در این نوشتار بر تطبیق و مقابله با منابع دیگر و توصیف موضوع استوار است.