فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۴۱ تا ۲۶۰ مورد از کل ۳۶۴ مورد.
حوزههای تخصصی:
مسیحیت در ادوار تاریخ
حوزههای تخصصی:
دوگانگی در کیش زرتشت
منبع:
چیستا آبان ۱۳۶۰ شماره ۳
حوزههای تخصصی:
معرفی انجیل خطی هُوانِس با تأکید بر تحلیل بصری نگاره ها و معرفی مکتب واسپوراکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فرهنگ ارمنی، نسخه های خطی، ارزش والایی دارند و کتاب آرایی و نگارگری از هنرهای شاخص ارمنیان به شمار می رود. انجیل هُوانِس متعلق به نیمه ی دوم قرن 14 در موزه ی خاچاطور گِساراتسی، نمونه ی شاخصِ شیوه ای از نگارگری ارمنی است که در مکتب واسپوراکان پدید آمد.
تاکنون پژوهش های انجام شده درباره ی هنر ارمنی در ایران، بیشتر به معماری و نقاشی های دیواری ارمنیان اصفهان پرداخته و نگارگری ارمنیان یکی از هنرهای شاخص ایشان در ایران ناشناخته مانده است. این پژوهشِ نظری با روش توصیفی تحلیلی و انتخاب یک نمونه ی شاخصِ این مکتب و تحلیل 5 نگاره ی آن، در پی یافتن این پرسش هاست: پدیدار شدن مکتب واسپوراکان در قرن های 13و14 تحت تأثیر چه عوامل تاریخی و فرهنگی بوده است؟ ویژگی های گرافیکی انجیل هُوانِس کدام است؟ کدام ویژگی های مکتب واسپوراکان در انجیل هُوانِس بارز است؟
طریقت ذهبیه در عصر صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ذهبیه، سلسله صوفیانه شیعی بود که در تمامی دوران حکمرانی صفویان در ایران حضور داشت و در عرصه های اجتماعی – سیاسی ایفای نقش کرد. این طریقت نسبت به دیگر سلسله های صوفیانه عصر صفوی اعم از شیعه و سنی، در طول حیات خویش، فراز و فرود کمتری داشته است. با این وجود روابط آنان با دولت صفوی، تحت تأثیر شرایط سیاسی و مذهبیِ جامعه ایران عصر صفوی را می توان به سه دوره متمایز تقسیم کرد. این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی و با تکیه بر منابع کتابخانه ای و استفاده از متون اصلی تاریخی و طریقتی در پی پاسخ برای این پرسش است که فعالیت های سیاسی- اجتماعی طریقت ذهبیه و تعامل آن با شاهان صفویه چگونه بوده است؟ یافته های پژوهش حاکی از آن است که می بایست دلایل تمایز این سلسله با سلسله های صوفیانه دیگر را در 1- نزدیکی و قرابت سلسله صفوی با ذهبیه 2- تلاش ذهبیه در جهت حفظ و تثبیت حکومت صفوی3- تلاش در جهت احیاء صبغه صوفیانه دولت صفوی و نپذیرفتن مقامات دیوانی و درباری و در نهایت4 - سلوک عرفانی معتدل از جمله دلایل تمایز این سلسله با طریقت های دیگر بود.
جایگاه تشیع در اندلس در مقایسه با مذاهب دیگر (تحلیلی بر علل گسترش نیافتن تشیع در اندلس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسلمانان از سال ۹۲ تا ۸۹۸ ق/۷۱۱ تا ۱۴۹۲ م، در اندلس حضور داشتند و این منطقه بخشی از دنیای اسلام محسوب می شد. با بررسی جایگاه تشیع در اندلس، این مسئله برای ما آشکار می شود که در دوره حاکمیت مسلمانان در این سرزمین، تشیع نفوذ و گستردگی نداشت و اندلس وضعیت متفاوتی با مناطق شرقی خلافت داشت.
عواملی چند موجب شد که در این منطقه از جهان اسلام، تشیع نتواند از کثرت جمعیت برخوردار شود. این عوامل را می توان این گونه برشمرد: فعال نبودن اصحاب و راویان روایات ائمه(ع) در آنجا؛ حضور نداشتن گسترده قبایل و خاندان های شیعی؛ حاکمیت امویان که مخالف هرگونه اندیشه و تفکر با بن مایه های شیعی بودند؛ حاکمیت مذهب اوزاعی و بعد از آن مالکی که مخالف تفکر و اندیشه های شیعی بودند. این مقاله در پی بررسی این عوامل است.
کشمکش های سیاسی در اندلس و نقش آن در معاهدات نظامی مرینیان با آراگون(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
مرینیان به عنوان ادامه دهنده سیاست مرابطون و موحدون در مقابله با نهضت استرداد مسیحی، در سده هفتم هجری در عرصه سیاسی مغرب اقصی ظهور کردند. آنان پس از تثبیت حکومت خود، به قصد جهاد اسلامی وارد اندلس شدند. مرینیان علی رغم درگیری هایی که با مسیحیان اندلس داشتند، گاه با برخی از دولت های مسیحی، از جمله دولت آراگون متّحد شده، هم کاری می کردند. این نوشتار با توجه به اوضاع و شرایط سیاسی اندلس و از طریق بررسی معاهدات نظامی مرینیان با آراگون و واکاوی علل و زمینه های هم کاری آنان به این نتیجه رسیده است که اختلافات آن دو دولت با پادشاهی قَشْتاله و حکومت بنی احمر، اهداف و منافع مشترکی را برای طرفین رقم می زد؛ به طوری که جهت دست رسی به آن اهداف، ناگزیر به هم کاری با یک دیگر و بستن معاهدات نظامی بوده اند.
بازشناسی جریان هشام بن حکم در تاریخ متقدّم امامیّه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
توجّه به جریان ها و صف بندی های داخلی فرق و مذاهب اسلامی از مسائلی است که می تواند راه گشای بسیاری از پژوهش ها در شاخه های مختلف علوم اسلامی باشد و بسیاری از گره های ناگشوده، به خصوص در فهم گزاره های تاریخی، را بازکند. یکی از برجسته ترین جریان های امامیّه در سده های متقدّم که به سهولت می توان شواهد حضور آن را ردیابی کرد، جریان هشام بن حکم است که البته در مطالعات کلاسیک کم تر بدان توجّه شده است. این مقاله بر آن است با تحلیل گزاره های تاریخی، جایگاه جریان هشام بن حکم را در تاریخ متقدّم امامیّه بازشناسی کند. از این ره گذر در آغاز شواهد حضور تاریخی این جریان را ردیابی می کند. سپس، مهم ترین عامل تمایز اجتماعی این جریان، یعنی اتّهام تشبیه را می-کاود و از آن به عنوان عاملی برای جریان سازی علیه هشام و سلسله ی شاگردانش و حتی منزوی نمودن آن ها سخن می گوید. در نهایت نیز به برخی دیدگاه های خاصّ جریان هشام درباره ی علم امام و قیاس، به عنوان مؤلفه های بعدی تمایز اجتماعی این جریان، اشاره می کند.
زمینه های همگرایی در مناسبات مسلمانان و زرتشتیان در منطقه فارس (دوره آل بویه 447-322 ق)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از تحولات مهم پس از فتوحات اعراب، گسترش تدریجی اسلام و در نتیجه تبدیل مسلمانان به جمعیت غالب در سراسر فلات ایران بود. با این وجود به گواهی منابع مختلف در برخی مناطق مانند فارس عده ی زیادی از زرتشتیان بدون تمایز خاص با مسلمانان، زندگی نسبتاً آرام و مسالمت آمیز همراه با همگرایی را سپری می کردند. در شکل گیری این وضعیت زمینه ها، علل و مؤلفه های چندی اثرگذار بوده اند. سیاست همراه با تساهل و تسامح و اهتمام به حمایت و حفظ حقوق غیرمسلمانان و نیز مقابله با گروه ها و افراد تندرو از سوی آل بویه به ویژه در دوره قدرت، امکان زیادی جهت آخرین حضور پررنگ زرتشتیان در عرصه اجتماعی فراهم آورد. این رویکرد حکومت با دستورات دینی مبنی بر لزوم رعایت حقوق اهل ذمه و نیز وجود پاره ای تشابهات در اعمال و اندیشه ها و نیز فرهنگ و آداب ورسوم ریشه دار ایرانی که دچار تغییر چندانی نشده بودند، باوجود پاره ای مخالفت ها، تقویت گردید. هردو گروه مسلمان و زرتشتی میراث دار فرهنگ مشترکی بودند که به صورت طبیعی ایشان را جامعه ای واحد نشان داده سبب ایجاد رابطه عمدتاً مسالمت آمیز و همگرایانه گردید که در عرصه اجتماعی تاًثیر گذار بوده است. مهم ترین دستاورد پژوهش حاضر را می توان معرفی علل و مؤلفه هایی که به ایجاد جامعه ای به دور از تنش های مخرب انجامید دانست. در این جستار سعی داریم عوامل مؤثر در شکل گیری روابطی مبتنی بر همگرایی بین دو گروه در عصر آل بویه در ایالت فارس را با روش توصیفی تحلیلی با رویکردی تاریخی و تکیه بر مطالعات کتابخانه ای تبیین نماییم.
تاثیر رهبری کاریزماتیک ابن تومرت در پیروزی موحدین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
محمدبن تومرت(سده6ه ) به عنوان فقیه با اقامت در مساجد، تربیت مریدان و سهل انگار خواندن مرابطان در اجرای شریعت، به عنوان رهبر مخالفان مطرح شد. وی با تکیه بر ویژگی های شخصی خود، که برخاسته از رهبری کاریزماتیک او بود، سبب تغییر ارزش های پیروان و همسویی با خود گردید. ابن تومرت سپس با نمادسازی، اعمال شبه معجزه، طرح نسب علوی و عصمت، زمینه اعلام مهدویت و تداعی اسطوره جامعه مغرب را فراهم ساخت و موجب تقویت شخصیت کاریزماتیک و تثبیت همانندسازی اسطوره ای خود شد. جنبش موحدین پس از پیروزی به دلیل تضاد اقتدار کاریزمایی با اقتدار سنتی و عقلانی، در تقابل با آنها به ناچار نهادهایی را پدید آورد. این نهادها هر چند حس تعلق به گروه را در پیروانش تقویت کرد، اما کاریزما را در سراشیبی روزمره شدن و سرانجام نابودی قرار داد. این مقاله در پی بررسی رهبری کاریزماتیک محمدبن تومرت و چگونگی روزمره شدن آن بر اساس واکاوی نظریه های مشروعیت کاریزماتیک ماکس وبر و دیگر نظریه پردازان است.
آتش نیایش
منبع:
پشوتن آذر ۱۳۲۷ شماره ۹
حوزههای تخصصی:
استقلال و انسجام علم تاریخ ادیان
حوزههای تخصصی:
طریقت های صوفیه عاملی همگرا در نزدیکی کُردها به تشیع در چند قرن اخیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مظاهر مشترک میان طریقت های صوفیه و تشیع در کردستان، یکی از عوامل تأثیرگذار در گرایش طوایفی از کردها در چند قرن اخیر به پذیرش مذهب تشیع بود؛ زیرا در زیر سلطه دامنگیر آداب و مناسک طریقتی بر کردستان، نمادها و مظاهر بسیاری از عقاید شیعی در میان کردها رواج یافت و تبعیت مردم کُرد از مذهب امام شافعی را تا حد تکفف در نماز، کیفیت انجام وضو و ادای اذان تنزل داده بود. کردهای پیرو طریقت های صوفیه در موضوع توسل، زیارت قبور، تبعیت از شیخ طریقت و غیره به مانند شیعیان عمل می کردند و در فضای چنین اعتقادی اختلاف چندانی با شیعیان احساس نمی کردند. بنابراین طریقت های نقشبندی، قادری، نعمت اللهی و جلالی شایع در سراسر مناطق کردنشین، زمینه ورود افکار و عقاید شیعی به کردستان را فراهم کردند و در قالب افکار و عقاید صوفیه، مروج عقاید شیعی در میان کردها بودند. همگرایی و نزدیکی عقاید طریقت و تشیع، نزدیکی هرچه بیشتر طوایفی از کردها به مذهب تشیع را فراهم نمود و رشد تشیع در میان طوایفی از کردها - بخصوص کردهای نواحی جنوب کردستان - را بدنبال داشت. اما سقوط دامنه عقاید طریقت در کردستان که با سرعت از اواخر دوران پهلوی شروع و در دوران انقلاب اسلامی تمامی کردستان را در بر گرفت، به جدایی مرزهای تشیع و تسنن و افتراق آن ها در نواحی کردنشین انجامید.
دیدگاه امام هادی (ع) و معتزله در زمینه اختیار
حوزههای تخصصی:
امام هادی (ع) دهمین امام شیعیان از تاریخ 220 تا 254 هجری امامت شیعیان را بر عهده داشتند. بر ارباب معرفت پوشیده نیست که امامت، ادامه رسالت است و این رکن عظیم، عامل بیداری و جهش مسلمانان پس از رحلت رسول الله (ص) و زمینه ساز فرهنگ و تمدن غنی اسلامی بوده است. درباره امام هادی (ع) و نحوة زندگی و رفتار ایشان و آثار جاویدانی که در زمینه های عقیدتی و فقهی و قانونگذاری و اخلاق و تربیت و مبارزات سیاسی از خود بر جای نهاده اند، سخن گفتن از ارزشمندترین تجسم خارجی و راستین دین باوری و مجاهدت در راه تحقق آن است. امام هادی (ع) در دوران خویش مرجعیت علمی جامعه اسلامی بوده اند و به همین جهت است که می بینیم همواره محور حرکت ها و مبارزات علمی با جریان های انحرافی و افراط و تفریط های علمی ایشان بودند. از جمله این گروه ها معتزلیان هستند که امام هادی (ع) با کوشش ها و مناظرات علمی خود سعی در پاسخ گویی به رفع شبهات آن ها در مسائل مختلف از جمله بحث اختیار را داشته اند. در این پژوهش سعی شده است با روش توصیفی تحلیلی با استفاده از منابع تاریخی اصلی به این مسئله پاسخ گوییم که: امام هادی (ع) با استناد به چه مبانی و روشی در جهت رفع شبهات معتزلیان به ویژه مسئله اختیار تلاش کرده اند؟ امام هادی (ع) با استفاده از دلایل قرآنی و روائی و عقلی به تبیین اعتقادات شیعه و نقد مبانی معتزله پرداخته اند و به رفع شبهات و انحرافات اقدام کرده اند.
به منظور یادگیری و یادآوری از دیگران: ایرانیان در حال بازدید از پرستشگاه یهودی دورا-اروپوس
حوزههای تخصصی:
بررسی سیاست های مذهبی سربداران (783 737ق) با تکیه بر مسکوکات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پس از مرگ ابوسعید(716-736 ق)، آخرین ایلخان بزرگ مغول، سربداران(737-783 ق) از میان قیام های تاثیر گذار گروه های محلی، موفق به تشکیل حکومت گردیدند که با توجه به شرایط پیش رو، در دوره های مختلف حکومتشان سیاست مذهبی متفاوتی در پیش گرفتند. این پژوهش با استفاده از نشانه شناسی سکه ها تلاش دارد بدین پرسش پاسخ دهد که سیر تطور سیاست مذهبی سربداران چگونه بوده است؟ نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که در سال های آغازین، سکه های شاهان مغولی خراسان به نشانه پذیرش استیلای دولت ایلخانی در قلمرو سربداران رایج بوده و در دوره ی دوم؛ سربداران سکه های بی نام به طراز اهل تسنن ضرب کردند که حکایت از سیاست مدارا و مصلحت اندیشی آنان دارد. سکه های سومین دوره، مظاهری از نظام دین سالار بنیادگرا (تئوکراسی رادیکال) است و گاه چنان اغراق شده که نام حضرت مهدی(عج) با عنوان سلطان محمد المهدی آمده است. اصطلاحی که در میان شیعیان اثنی عشری مقبول نبوده و نیست.