فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۹۸۱ تا ۵٬۰۰۰ مورد از کل ۵٬۲۳۷ مورد.
حوزههای تخصصی:
تقلید به وسیله ی تصویر، رفتار، نمایش و گفتار در فرهنگ برخی از ملل باستان، بیانگر نوعی باور به وحدت یافتن با پدیده ها و قداست هستی از رهگذر این تقلید بود. افلاطون این واژه را برای طرح نظریه ای ادبی و در جهت مخالفت با هنرهای تقلیدی ، به کار برد. تأثیر نظریه ی میمسیس سبب گشته که در هر دوره ای از تاریخ نقد هنری وادبی اروپا و جهان اسلام ، طرحی از این نظریه جلوه گر باشد و نگاه های متفاوت به آن، نظریات جدیدی به وجود آورد. در این نوشتار تلاش شده در یک بررسی تطبیقی از رهگذر مطالعه ی کتابخانه ای و شیوه ی توصیفی- تحلیلی، نقش فاعلی هنرمند در آفرینش اثرهنری را بر اساس نظریه ی میمسیس از دیدگاه افلاطون، ارسطو و نو افلاطونیان شرح دهیم. در این میان نظرات اندیشمندانی همچون دموکریت، سیدنی، کالریج، بندتوکروچه، والتر بنیامین، تئودور آدورنو، گادامر، و نیز مطرح گشته و به طور تطبیقی بررسی شده اند. این بررسی تطبیقی نشان می دهد که نقش فاعلی شاعربراساس نظریه میمسیس درنظرافلاطون نقشی منفی وبازدارنده از حقیقت است اما فلوطین دربازخوانی خودازاین نظریه نه تنها نقش ادراک حاصل از سلوک را درآفرینش هنری بیان کرده بلکه همچون کروچه ادراک شهودی را بدون قدرت تجسم وبیان، شهودهنری ندانسته است. ارسطو نقش فاعلی شاعر راکشف وساخت زوایای طرح آفرینش شعری دانسته که ازرهگذرمیمسیس با نوع نگاه ، ادراک وترکیب وتصرف درپدیده ها حاصل می شود.نقش فاعلی شاعربراساس بازخوانیهای آدورنووبنیامین ازاین نظریه همانندسازی ویکی شدن با طبیعت ودرنظرگادامر بازشناسی است.
حریم ممنوع علم کجاست ؟ تاملی در حوزه معنایی و دلالت چهار واژه قرآنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بشر که در تلاش برای پیشرفت و سلطه بر جهان پیرامون، گاهی مقهور موانع زمانی، مکانی و معرفتی شده است در مقام مقایسه با میزان پیشرفت انسانهای نخستین، خود را موفق و بعضا در نقطه پایان و مرز نهایی پیشرفت می داند حال آن که گذر زمان و کشف و کسب دانسته های جدید همواره با پدیدار شدن مجهولات تازه همراه بوده است؛ از این رو بشر در سیر تلاش و تکاپوی پیوسته، خود را در مقابل این پرسش می بیند که کدام حریم علم است که از دسترس او خارج است و دیگر نباید برای ورود در آن ساحت، خود را به زحمت بیاندازد. این پرسش محور بحث در این گفتار قرار گرفته است و با اتکاء به معرفت قرآنی و بررسی معناشناسانه حوزه معنایی واژگان قرآنی و التفات به مباحث فلسفه علم به این برونداد منتهی شده است که بجز علوم خاص ذات حق تعالی و علومی که به اذن الهی برای همیشه در پرده غیب قرار گرفته است، سایر علوم بالقوه در دایره تسخیر بشر قرار دارد و انسان به اقتضای «مقام خلافت» و «امر به استعمار زمین» برای تحقق اراده خداوند متعال باید تلاش خود را برای دستیابی به آن علوم به کار بگیرد.
بلاغت سامی و قواعد نظم متقارن و نقد و بررسی آن در سوره صف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از نظریات درباره قرآن کریم، نظریه میشل کویپرس است. وی معتقد است با استفاده از بلاغت سامی و نظم متقارن و معکوس، رهیافتی نو به نظم و انسجام قرآن دارد. او با استفاده از بلاغت سامی به فن تالیف کلام توجه می کند و دیدگاهی کل نگر به متن قرآن دارد. وی طبق بلاغت سامی، متن را به سطوح مختلف تقسیم و آن گاه اشکال گوناگون تقارن یعنی توازی ترادفی، توازی تضادی،توازی تولیفی یا تکاملی، نظم محوری یا ترکیب دایره ای، نظم معکوس یاترکیب آینه ای یا مقابله عکسی را با کمک شاخص های تالیفی تجاور، دوتایی بودن، ترادف، تضاد، تشابه، تکرار یا این همانی، تماثل صوتی یا هم صدایی، مشابهت های صرفی، ساختار نحوی یکسان، مطرح کرده و به بررسی آن ها می پردازد. هدف این مقاله نقد و بررسی قواعد بلاغت سامی طبق شیوه کویپرس با روش تطبیق آن ها درسوره صف است. در این مقاله پس از تبیین و توضیح نظریه مذکور، جامعیت وکارایی آن ازطریق تطبیق قواعد مورد استناد کویپرس درسوره صف مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته و مشخص شده است قواعد بلاغت سامی در این سوره درسطح مَقطَع، سِلسِله در همه آیات کارآمد و در سطح مَفصَل، فَرع، قِسم و جُزء در تعدادی از آیات ناکارآمد است.
اصطلاح شناسی «بیان اساطیری» در مطالعات ادبی قرآن کریم و سنت تفسیری قرآن پژوهان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی - قرآنی سال هفتم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴ (پیاپی ۲۸)
137 - 171
حوزههای تخصصی:
یکی از اشکالات عمده در حوزه مطالعات میان رشته ای قرآن کریم، ابهام اصطلاحات و نبود اتفاق آراء بر سر استفاده از آن هاست. در این میان، «بیان اساطیری» که یکی از شاخه های نقد ادبی محسوب می شود، به دلیل ارتباط آن از یک سو با متن مقدس و از دیگر سو با مباحث اسطوره، از چالش بیشتری نیز برخوردار است؛ در حالی که این گونه ادبی، تنها یک رویکرد خلاق و هنری است و با اسطوره گویی متن، تفاوت اساسی دارد نوشتار حاضر بر آن است ابتدا به تعریف دقیق اصطلاح «بیان اساطیری» در دانش سبک شناسی ادبی و علم بلاغت بپردازد و سپس انواع یادکرد آن را در سنت تفسیری و علمی قرآن پژوهان مسلمان به بحث و بررسی بگذارد. سؤالات اصلی این تحقیق عبارتند از: بیان اساطیری چیست و جایگاه آن در حوزه مطالعات ادبی قرآن کریم کجاست؟ آیا می توان معادل ها یا جایگزین هایی را برای این اصطلاح در سنت تفسیری مسلمانان و قرآن پژوهان یافت؟ تفاوت هریک از این انواع با یکدیگر چیست؟ یافته های پژوهش حاکی از آن است که بیان اساطیری در قرآن کریم، فارغ از قدمت طولانی و اهمیت زیاد آن در مطالعات ادبی، لایه بلاغت متن مقدس را مورد مداقه قرار می دهد و در علم بلاغت سنتی مسلمانان، عمدتا با عناوینی همانند تشخیص، استعاره، مجاز، زبان تصویری و غیره قابل پیگیری است.
رهیافتی تحلیلی بر خوانش آیات الهی و فهم گفتمان قرآن (در پرتو واکاوی رویکرد زبانشناختی ایزوتسو و علامه طباطبایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی - قرآنی سال نهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۳۵)
105 - 126
حوزههای تخصصی:
توجه به سطح زبانی گفتمان قرآن و تبیین دقیق آیات، از مباحث ضروری در حوزه مطالعات قرآنی است. در زبان شناسی معاصر، شناخت رابطه واژگان و عبارات و نیز ارزیابی انسجام و نگریستن به کلّ آن چیزی که نتیجه این روابط است، اصلی مهم در فهم گفتمان متن تلّقی می شود؛ لذا تحلیل های ادبی قرآن به عنوان متنی منسجم، خارج از این اصل زبان شناختی نخواهد بود؛ زیرا قرآن محوری و معناشناسی مبتنی بر وحدت شبکه معنایی قرآن، نقش مؤثری در کشف مفاد و مراد الهی در آیات قرآن دارد؛ از این رو، واکاوی رویکردهای زبان شناسانه ای که قرآن پژوهان در تبیین آیات وحی به کار بسته اند، ضرورتی غیر قابل انکار است و از آنجا که دغدغه مشترک علامه طباطبایی و ایزوتسو در تبیین و معناشناسی واژگان قرآن، فهم مراد و کشف معنا از درون متن است، این پژوهش در صدد است با روش توصیفی تحلیلی، نقاط اشتراک و هم گرایی رویکردهای ادبی وزبان شناختی ایزوتسو و علامه را در خوانش آیات الهی و فهم گفتمان قرآن، واکاوی نماید. نتایج پژوهش حاضر بیانگر تأکید علامه طباطبایی و ایزتسو بر نظام واره بودن زبان قرآن و تبیین استقلال معناشناختی قرآن و پیوند معنایی میان آیات است. به طوری که فهم آیات قرآن را بیش از همه به خود متن قرآن و شواهد درون متنی وابسته می دانند و معتقد به تأثیر محوری پارادیم توحیدی در فهم گفتمان قرآن و ارتباط اندراجی معانی واژگان در متن هستند؛ گرچه کمیت و کیفیت بهره گیری از این مبانی مشترک نزد آنان متفاوت است. ایشان در حوزه ادبی وزبان شناسی نیز ضمن تأکید بر اعجاز بلاغی قرآن، از بافت درونیِ سخن و روابط بینامتنی در کشف مراد خداوند بهره می گیرند و به صورت ضمنی انسجام و جهان بینی زبانی قرآن را اثبات می کنند.
خوانش میان رشته ای و پسا استعماری داستان مجنونِ لیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بخش اول مقاله سعی بر آن دارد تا خوانش های جدیدی از داستان مجنون لیلی ارائه دهد. بخش دوم مقاله با رویکردی میان رشته ای و پسااستعماری به بررسی تاریخ سیر و تحول این داستان از ادبیات قرن هفتم هجری عربی تا اولین اقتباس اوپرایی آن در جهان اسلام (1908– در آذربایجان)، اولین اقتباس سینمایی آن به زبان مالایی (1933- در بنگلادش)، اولین پژوهش کاربردی در عرصه ی ادبیات تطبیقی (40/1398– در ایران)، وبالاخره جدیدترین اقتباس سینمایی آن (2011–در آمریکا) بپردازد. مهمترین دستاوردهای این سفر میان رشته ای و فراملّی و فرهنگی بررسی و تحلیل شده اند. مقاله با پیشنهاد جایگزین کردن مدل خطی- عمودی- ثنایی رایج در مطالعات ادبیات تطبیقی جهان اسلام با مدل دایره ای- افقی- تعدّدی بینارشته ای و پسااستعماری به کار خود پایان می دهد.
نقد ادبی تکاملی و کاربرد آن در تحلیل داستان؛ مطالعه موردی: رمان بامدادخمار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه«تکامل بر اساس انتخاب طبیعی» که در نیمه دوم قرن نوزدهم توسط چارلز داروین ارائه شد، صرفاً در حیطه زیست شناسی باقی نماند و بر درک عالمان علوم انسانی و اجتماعی از موضوعات مورد مطالعه خود، تأثیر ژرفی نهاد. روان شناسی و نقد ادبی، از جمله معارفی بودند که به لحاظ بینش و روش، تحت تأثیر این نظریه قرار گرفتند و داروینیسم ادبی را بنیان نهادند. داروینیسم ادبی مدعی است رفتارهای ادبی در طبیعتِ فرگشت یافته بشر ریشه دارد. البته گاه اصطلاح «نقد فرگشتی» جایگزین «داروینیسم ادبی» شده و به جای آن به کاررفته است.در این مقاله کوشیده ایم گزارشی از سیر تأثیرپذیری ادبیات و نقد ادبی از نظریه تکامل(فرگشت) ارائه نماییم و نشان دهیم که نقد ادبی تکاملی(فرگشتی)، با شناسایی نیازهای اساسی و مشترک انسان از قبیل جذابیت جنسی، فرزند آوری، موقعیت اجتماعی، بر پایه روانشناسی و زیست شناسی تکاملی ضمن ارائه خوانشی جدید از متون ادبی به کاوش در شخصیت های انسانی که در ادبیات بازنمایی شده، می پردازد. پس از معرفی این رهیافت به متون ادبی، با روشی توصیفی-تحلیلی، یکی از رمان های عامه پسند معاصر ایران (بامداد خمار) نوشته فتانه حاج سید جوادی را مورد نقد فرگشتی قرارداده، به این نتیجه رسیده ایم که نقدفرگشتی ادبی، ظرفیت بازنمایی محتوای زیستی متون داستانی را دارا است و طبیعت انسانی را به خوبی از طریق تحلیل این نوع متون به تصویر می کشد.
بوطیقای شهر در شعر فارسی: بازنمایی فضاهای شهر در اشعار نصرت رحمانی
منبع:
هنر و ادبیات تطبیقی سال ۱ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
39 - 54
حوزههای تخصصی:
شهرها از نخستین اشکال آن ها تا امروزی ترین و مدرن ترین شان، همواره به عنوان پدیده هایی جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی مطرح بوده اند؛ اتخاذ چنین نقش هایی در عرصه غیرادبی و همچنین قوت یافتن عنصر مکان در عرصه ادبیات مدرن، سبب گردیده است که شهر، هم به عنوان عاملی خوداتکا و هم به عنوان عنصری تأثیرگذار بر دیگر بخش های زندگی انسان مطرح گردد. بر همین اساس، شهر در شعر و داستان نیز جلوه ها و بازنمایی های خود را داشته است. در میان شاعران دهه سی ادبیات معاصر ایران، نصرت رحمانی از جمله شاعرانی است که نگاه ویژه ای به انسان شهری و شهر دارد. بازنمایی فضاهای عمومی شهری در آن سال ها از جمله فضاهایی هستند که بیشترین فراوانی را در دفاتر شعری او دارند. این مفاهیم در آثار نخستین رحمانی به چنان پیوندی با هم دست یافته اند که حتی در غیاب مفهوم و تصویر کلی «شهر»، فضاهای عمومی آن و به ویژه جغرافیای جنوب شهر را فرا خاطر می آورند. این امر از آن رو اهمیت دارد که دهه ی سی در حوزه جغرافیای شهری، آغاز نگاه مستقل به مفهوم شهر است و در عرصه ی ادبی نیز، با فاصله گرفتن از فضاهای غالباً عام، کلاسیک، روستایی و طبیعت محور شعر نیما یوشیج، نصرت رحمانی، اهمیت بازنمایی شهر را در شعرهای خود خاطر نشان کرده است. بر اساس همین نگاه، در این پژوهش تلاش می شود با توجه به نگاه رئالیستی آمیخته با رمانتیسم موجود در اشعار نصرت رحمانی، به بررسی تصویر شهر و مفصل بندی های اجزای آن در شعر بپردازیم، امری که سبب پدید آمدن تصاویر روشن، عینی، سطحی
بررسی متنیت سوره مدثر در رد نظریه ریچارد بل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در طول تاریخ موضوع عدم انسجام سوره های قرآن و روساخت بعضا گسسته آن، همواره مجالی برای شبهه پراکنی فراهم می کرده است. سوره مدثر از جمله سوره هایی است که از نگرگاه ریچارد بل سوره ای فاقد انسجام به شمار می آید. وی تفاوت سبک، طول و عدم ارتباط موضوعی آیه31 و نقض اختیار انسان در آیه 56 این سوره را شاهد مدعای خود بیان نموده است. براین اساس بازخوانی متنیت و انسجام سوره مذکور در راستای دفع ادعای بل امری اجتناب ناپذیر می نماید. بدین تصور نوشتار حاضر بر آن است تا در پرتو نظریه متنیت، ضمن روش توصیفی-تحلیلی عوامل متن بودگی و پیوستگی این سوره را استخراج نماید. تحلیل داده ها حاکی از آن است که متن قرآن کریم از ویژگی های متعدد و متنوع زبانی و متنی برخوردار است و توالی متنی آن به طول و ریتم و سجع و محل نزول آیات ارتباطی ندارد. همچنین با بررسی امکانات زبانی بینامتنیت، نیت/هدفمندی و انسجام به عنوان سه معیار در متن بودگی متن، مشخص گردید سوره مدثر علی رغم ظاهر گسسته آن، متنی منسجم و پیوسته است. دو عامل بینامتنیت آیه ای در آیه 31 این سوره به واسطه رابطه معنایی با واژگان «أصحاب النّار»، «عدّه» و «جنود» و هدفمندی کاربست آیه ای بلند و طولانی در میان آیات کوتاه را موجه می دانند. همچنان که بسامد قابل توجه عوامل انسجام پیوندی(اضافی)، دستوری (ارجاع)، واژگانی(تکرار، تضاد، مراعات نظیر) در این سوره حاکی از پیوستگی و انسجام این سوره و آیات آن دارد.
معناشناسی رابطه «مالکیت » در قرآن کریم با تکیه بر نظریه استعاره مفهومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«مالکیت» رابطه ای یک سویه است که میان مالک و مملوک وجود دارد و در آن مملوک همواره قائم به مالک است. گستردگی بحث پیرامون این رابطه سبب شده است که دانشمندان علوم مختلف از دریچه های متفاوتی به آن بپردازند. یکی از علومی که می تواند در این زمینه راهگشا باشد، معناشناسی شناختی است که با کمک الگوهای شناختی زبان می تواند فرایند فهم این رابطه را تسهیل نماید. به نظر می رسد مالکیت در زبان قرآن از الگوی استعاری تبعیت می کند؛ الگویی که در آن، مفهومی عینی، ویژگی های خود را بر مفهومی انتزاعی منطبق می کند تا درک آن را تسهیل نماید. بدین منظور از چارچوب نظریه استعاره مفهومی برای تحلیل روابط مالکیت در زبان قرآن بهره برده شده است. هدف از به کارگیری استعاره مفهومی، سنجش و ارزیابی کارکردِ استعاری واژگان حوزه مبدأ در مفهوم سازی و توصیف حوزه انتراعی مالکیت در قرآن کریم می باشد تا از این رهگذر، از یک سو کارکرد شناختی و تبیینی استعاره را در درک رابطه مالکیت نشان دهد و از سوی دیگر فرایند ساخت معانی ثانوی و همچنین اَبعاد این رابطه انتزاعی را در قالب استعاره ترسیم نماید . برای دستیابی به این هدف، تمامی آیه ها با کلیدواژه های مربوط به مالکیت در واحد واژگانی و دستوری شناسایی، استخراج و در قالب نظریه استعاره مفهومی لیکاف و جانسون و در چارچوب زبان شناسی شناختی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و در نهایت با توجه به معانی واژگان و تفاسیر، مفهوم آیات مربوطه، تبیین و تحلیلِ شناختی به دست آمده ارائه گردیده است. نتایج این بررسی نشان می دهد که استعاره ها کارکردی تبیینی دارند، نظامند هستند و بر پایه مجموعه ای از تجربیات بشر شکل گرفته اند؛ از جمله می توان به روابط تجربی، بنیان های فرهنگی اشاره کرد. با کشف لایه های معنایی جدید در پرتو استعاره مفهومی می توان به فهم دقیق تری از حوزه مفهومی مالکیت رسید که دستیابی به آن بدون بهره گیری از تحلیل شناختی امکان پذیر نیست.
کسب رضایتمندی در مثنوی مولوی با رویکرد نظریه مثبت گرایی سلیگمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روان شناسی مثبت با تمرکز بر توانایی های انسان مسیر رسیدن به آرامش را به جوامع بشری معرفی می کند. سلیگمن (Seligman) بنیان گذار این علم، با تبیین هیجان های مربوط به زمان (حال، گذشته، آینده) درصدد بیان چیزی است که ارسطو آن را «زندگی خوب» نامید. لذا، از نظر سلیگمن ماهیت شادی پایدار در گذشته، کسب «رضایتمندی» است. لکن او در زمان گذشته با به کارگیری مؤلفه های ذیل: «شیوه تغییر اندیشه افزایش شکرگزاری آموختن گذشت و بخشش»، رسیدن به رضایتمندی را قابل حصول بیان می کند. بر این اساس رضایت از زندگی بر مؤلفه های شناختیِ فرد استوار است. از طرفی، یکی از مفاهیم متعالی عرفان اسلامی نیز «رضایتمندی» است که با شناخت خویشتن و تبیین آموزه های مثبت گرایانه قابل دستیابی است. مولانا نیز با نگرشی مثبت و با محوریت انسان کامل، به آموزه های اخلاقی عنایت ویژه ای دارد. مطالعه چنین میراث گرانبهایی با رویکرد نوین، مبیّن این حقیقت است که مسائل نظری از جهان بینی و مواریث فرهنگی جدا و ناآشنا نیستند. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی ، برای دستیابی به رضایتمندی، به شناسایی و تطابق مؤلفه های روان شناسی مثبت در مثنوی پرداخته شده است. پرسش اصلی مقاله حاضر در متن مثنوی این است که، کسب رضایتمندی به عنوان نیاز بنیادی انسان امروزی، به چه میزان با مؤلفه های مطرح شده سلیگمن تطابق دارد؟ نتیجه یافته های تحقیق نشان می دهد دستاوردهای مشترک هر دو اندیشمند حاصل پیوند عمیق با «ایمان» و «معنویت» است. اما دیدگاه مولانا در این سنجه فربه تر می نماید زیرا با تکیه بر ارزش های معنوی الهی و عرفان اسلامی، رهنمونی برای رسیدن به سعادت ابدی است.
تحلیل و بررسی برجسته سازی واژگانی در سوره مبارکه غافر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خداوند در قرآن کریم با استفاده از تکنیک ها و شیوه های مختلف، درصدد برجسته سازی مفاهیم و معانی موردنظر خویش است. بدین واسطه، آن مفاهیم را پررنگ و در دل مخاطبین جای می دهد. خوانندگان و مردم نیز با مطالعه قرآن یا شنیدن آن، خیلی زود، جذب آن مفاهیم گشته و تربیت و هدایت بشر که هدف اصلی قرآن کریم است به منصه ظهور می رسد. هدف از این پژوهش، شناخت و بررسی این واژگان و چگونگی گزینش واژگان برای برجسته سازی، شناخت نوع واژگان برجسته شده، شیوه های برجسته سازی قرآن کریم و واکاوی کارکرد آنهاست تا ثقل معنایی و مفهومی واژگان قرآن کریم ونیز فصاحت و اعجاز آن را آشکار گردد. مسأله اصلی این پژوهش پیرامون این موضوع می چرخد که سوره غافر که سوره ای مکی است، در کدام گروه از واژگان از شیوه برجسته سازی استفاده کرده است، علت و انتخاب این فرایند چه بوده و بار معنایی و عاطفی واژگان برجسته شده چیست. نتیجه پژوهش نشان می دهد که این موارد در قرآن، متعدد و متنوع است و شامل مواردی چون خلاقیت و نوآوری، تکرار و توازن، ترادف و تناسب و تقابل و تضاد می باشد که این پژوهش درصدد بررسی آن ها بر اساس روش توصیفی تحلیلی است.<br />
واسازی و چالش های آن در تعامل با متن قرآنی بررسی موردی سوره توحید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی - قرآنی سال نهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۳۶)
102 - 136
حوزههای تخصصی:
واسازی(Deconstruction) در اشکال گوناگون ظاهر می شود: گاهی یک موضع فلسفی است، گاهی یک استراتژی سیاسی و فکری و گاهی نیز یک شیوه خوانش است، اما به طور کلی از دو زاویه قابل بررسی است: 1. واسازی به عنوان ابزار تحلیل متن که به تفکیک و جداسازی عناصر اساسی یک ساختار از یکدیگر به منظور کشف روابط این عناصر و شناخت تناقض ها و نقاط ضعف و قوت آن ساختار به شکلی هرمی و از کل به جزء می پردازد. 2. واسازی به عنوان یک مکتب انتقادی و یک جریان فلسفی و ایدئولوژیک در واکنش به ساختارگرایی. این جریان انتقادی - فلسفی از دیدگاه دریدا کنکاشی دائمی در سیاق متن و تزلزل و تفکیک در تمامی معانی بخصوص معنی حقیقت است که منشأ و مبنای خود را از لوگوس (Logos) دریافت می کند و تناقض، نسبی گرایی، تکثر و تعدد معنی و باز بودن کامل متن برای تمامی احتمالات و معانی را برملا می سازد و بر این اساس، با خالی ساختن متن از مؤلفه های خارجی از جمله بافت و سیاق و مؤلف و تاریخ و... هر گونه حد و مرز، قداست و ثبات را از متن می زداید و دوگانگی ها و اصول ثابت و حقیقت آن را نادیده می انگارد. این شیوه خوانش متن علیرغم تفاوت های اصولی و گسترده خاستگاه آن با بستر فرهنگی و شرایط خاص جوامع اسلامی، توسط برخی از اندیشمندان اسلامی در خوانش متون اسلامی به کار گرفته می شود. در مقاله حاضر با روش توصیفی- تحلیلی با استفاده از رویکردی معرفت شناسانه، ضمن روش شناسی خوانشِ واساز و مبانی فلسفی و زبانی آن، به این مهم پرداخته ایم که افسار گسیختگی رابطه میان دال و مدلول، چالش بزرگی را در حوزه متن قرآنی (در اینجا سوره مبارکه توحید) به وجود می آورد که ناشی از تفاوت فاحش دو نوع جهان بینی است. واسازی یک ایدئولوژی بشری است که با مرکزگرایی و مطلق محوری توحید، هماهنگی ندارد، بلکه دقیقا نقطه مقابل اندیشه توحیدی و دینی است. بنابراین برخلاف دیدگاه واسازی مبنی بر تقدم ارزشی "نوشتار" بر "گفتار" و مرگ مؤلف و تعدد معنایی، ما در متن قرآن کریم به عنوان هم "کتاب" و هم "کلام" الهی، بیش از آن که با تعدد معنی روبرو باشیم، با عمق، گستره و لایه های معنایی مواجه هستیم که در ضمن نظامی خاص و با قصدمندی بیان شده و برخلاف پیش کشیدن "غیاب" در واسازی، "حضور" و "غیاب" در متن مرکزگرای قرآنی همزمان به تناسب سطح ادراک خواننده به طور محسوسی جلوه گر است.
بازتاب جلوه های لذت این جهانی در شعر، نقاشی و معماری عصر صفوی با استفاده از رویکرد تطبیقی هنری رماک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله با مفروض داشتن ارتباط بین حوزه های متنوع اندیشه و هنر هر عصر، پژوهشی بینارشته ای در قلمرو ادبیات تطبیقی و بینارشته ای است که به مطالعه ی ارتباط بین شعر، نقاشی و معماری عصر صفوی می پردازد و با استفاده از نظریه ی ادبیات تطبیقی هنری رماک، و بررسی بینارشته ای شعر، نقاشی و معماری عصر صفوی در پی تبیین و تحلیل این موضوع است که چگونه مفهومی یکسان، به اشکال متفاوت در شعر، نقاشی و معماری این عصر نمود یافته است. بر اساس یافته های این پژوهش، لذت این جهانی و کسب لذت و سرخوشی، که از مؤلفه های اساسی زمینی شدن و روی گردانی از عوالم دیگر است، یکی از پیش فرض هایی است که اساس اندیشه و هنر این عصر را شکل می دهد. از این روی، شاعران، نقاشان و معماران عصر صفوی به اشکالی مختلف و متنوع، به جنبه ی لذت بخش بودن هنر خود توجه داشته اند و بر اساس آن به آفریدن و خلق آثار خود دست یازیده اند.
جلوه هایی از کارکرد آیرونی در نظام بلاغی قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی - قرآنی سال نهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۳)
119 - 143
حوزههای تخصصی:
آیرونی یا وارونه گویی از شیوه های برجسته آشنایی زدایی ادبی است که در آن مفهوم رویدادها در ژرفنا و سطح با یکدیگر تفاوت دارد. جستار پیش رو کوشیده تا به روش تحلیل محتوا و دقت نظر در مضامین قرآن کریم به مثابه یک متن ادبی، بن مایه ها و نشانه های پیدا و پنهان آیرونیک را در آن شناسایی، دسته بندی و تحلیل نماید. از این رهگذر کوشش شده به این پرسش پاسخ گوییم که کاربست مفهوم آیرونی (بالاخص طعنه طنزآمیز) در متن این کتاب مقدس، چه نتایج مضمونی و اغراض ادبی در پی دارد. قرآن کریم به عنوان متن گفتاری، با توجه ویژه ای که به مقوله فرهنگ دارد، در راستای باورپذیری تعالیم و نیز جذب مخاطبان خود، از این تکنیک زبانی و شیوه گفتار ادبی سود جسته است. قرآن با تکیه بر عناصر آیرونی، توانسته جلوه هنری خود را تا آستانه متنی ادبی-فرهنگی تعالی بخشد. پژوهش حاضر بر آن است تا نشان دهد گونه های متعدد و متنوع آیرونیک در نص قرآن کریم، در گستره ای فراتر از یک شگرد بلاغی یا هنری مطرح شده و غرض غایی آن، نه فقط پیدایی آیرونی؛ بلکه ایجاد تنبّه و آگاهی نسبت به مضامین و معارف اخلاقی است که دست مایه ایجاد ایماژهای آیرونیک ادبی شده است. بر همین اساس از میان ایماژهای آیرونیک که متن قرآن کریم از آن بهره مند شده، مواردی مانند: تعریض به وحیانی نبودن قرآن، پرهیز از تکبر، عبور شتر از سوراخ سوزن، خفه کردن بداندیشان به دست خودشان، اندام پوشالی منافقان و نیز شکستن بتها، در راستای تبیین جلوه های بلاغی این شیوه نقد ادبی و کاربست آن در تاثیرگذاری متن قرآن، تبیین و تحلیل موضوعی شده است.
بررسی و تحلیل سوره های فاتحه و بقره براساس نظریه بهینگی پرینس و إسمولنسکی (با محوریت کتاب معانی القرآن فراء)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی - قرآنی سال نهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۳۶)
137 - 162
حوزههای تخصصی:
نظریه بهینگی یک روی کرد محدودیت بنیاد در حوزه زبان شناختی جدید می باشد که در سال (1993م) توسط آلن پرینس و پاول إسمولنسکی مطرح شد. براساس این نظریه صورت های زبانی، ناشی از تعامل میان محدودیت های متقابل و متضاد می باشند و محدودیت ها، معیار تمایز میان برون دادهای برخاسته از درون داد اصلی قرار می گیرند. در این پژوهش با شیوه توصیفی– تحلیلی، انطباق معیارهای نظریه بهینگی در مسائل اسنادی برخی از آیات سوره های "الفاتحه و البقره " با محوریت کتاب معانی القرآن فراء مورد تحلیل قرارمی گیرد. هدف محوری این پژوهش، انطباق معیار های انگاره بهینگی بر شواهدآیات قرآن کریم می باشد. نتایج تحقیق حاکی از آن است که قرآئت های قرآنی به عنوان متونی مستند و مرجع در سطح إستعمال و أداء لغوی، دارای بهینگی می باشند؛ ولی در انطباق با معیارهای رایج نحوی، سطح بهینگی متفاوتی دارند. در بررسی شواهد این دو سوره مشخص می شود که محدودیت هایِ پایایی مراعات و محدودیتِ نشان دارِ تخطی پذیرِ مُهلِک (*!) به ندرت اتفاق می افتد و بیش ترین نقضِ محدودیت ها در مجال محدودیت هایِ نشان دارِ تخطی پذیرِ غیرمُهلک (*) واقع می شود و برون دادهای بهینه از منظر فراء، برون دادهایی می باشند که قرآئت مرفوع شاهد آیه را توجیه می کنند که این مساله متاثّر از تمایل فراء به اعراب مرفوع و نیز روی کرد او به عاملیّت مبتدا در رفع می باشد؛ در نتیجه در ترکیب های اسنادی، بیش تر به تقدیر، حذف وتأویل خبراهتمام دارد. محدودیتِ نشان دارِ غیر مُهلِک " الحذف والتقدیر" دارای بیش ترین نقض درتحلیل شواهد آیات می باشد.
بررسی استعاره مفهومی «معشوق نور است» در غزل عاشقانه فارسی و نقش مایه های ایرانی (با تکیه بر غزلیات سعدی و حسین منزوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ماهیت استعاره جمعی و اشتراکی است و بر این اساس که تاریخ و مسائل تاریخی در گزینش قلمرو های منبع/ مبدأ استعاره ها و کارکرد شناختی آن ها نقش دارند، مسئله ای که پژوهش حاضر بدان می پردازد، دلایل پدید آمدن استعاره مفهومی «معشوق نور است» در غزل عاشقانه فارسی است. جهت پرداختن به مسئله مذکور به روش توصیفی- تحلیلی به بررسی غزلیات سعدی شیرازی و حسین منزوی پرداخته و سپس به روش تطبیقی نقش مایه های خورشید نیز مطالعه و بررسی شد. نتایج پژوهش نشان می دهد که در شعر سعدی یکی از عوامل پدید آمدن این کلان استعاره، پوشیده رویی معشوق و لزوم وضوح بخشیدن به چگونگی زیبایی معشوق و چگونگی حضور او بوده است اما در شعر منزوی ازآن جایی که معشوق روی پوشیده نیست تا خورشید جایگزینی برای توصیف روی او باشد، کارکردهای شناختی این کلان استعاره تغییر قابل ملاحظه ای یافته است؛ خورشید به عنوان قلمرو مبدأ، دیگر آن خورشید قدرتمند شعر سعدی با نور خیره کننده و درخشانش نیست، خورشید به عنوان استعاره ای هستی شناختی در شعر منزوی گاه کارکردهای شناختی مشابه استعاره های شیئی مانند فانوس و شمع را دارد. بعلاوه این که حوزه مقصد خورشید از معشوق به عاشق میرسد تناظر بین حوزه مبدأ و مقصد، نگاشت هایی از قبیل گرمای خورشید/ گرمای حضور معشوق، روشنایی خورشید یا ماه/ درخشندگی و سپیدی روی معشوق، قدرت رویش و زایش نور خورشید/ قدرت باروری معشوق را قابل درک می نماید. نقش مایه های خورشید در دوران معاصر و تصویر خورشید خانم بر روی سفالینه ها امتداد حضور استعاره «خورشید ایزدبانو است» را نشان می دهد که با استعاره مفهومی «معشوق خورشید است» در غزل عاشقانه فارسی تناسب دارد.
تحلیل نقش توهم اشتباه حرکات و حروف اعرابی در برجسته سازی زبان قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از جمله شبهاتی که در مورد قرآن کریم وجود دارد ادعای مخالفت برخی حرکات و حروف اعرابی آن با قواعد ادبیات عربی است ؛ ولی این نوع تمایز اعرابی نه تنها عیب نیست بلکه بر اساس نظریه برجسته سازی یکی از وجوه زیبایی و بلاغت قرآن کریم است. هدف از این پژوهش بررسی نقش تغییر سبک حرکات و حروف اعرابی در قرآن کریم بر اساس نظریه لیچ ، زبان شناس انگلیسی با رویکردی تحلیلی- توصیفی و با استناد به تفاسیر است. وی اساس برجسته سازی را به دو شکل انحراف از قواعد حاکم بر زبان «قاعده کاهی» و افزودن قواعدی بر قواعد حاکم بر زبان «قاعده افزایی» می داند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که قرآن کریم با ایجاد تمایز اعرابی در برخی واژگان ، نوعی وقفه در کلام ایجاد و آن را برجسته می کند و از این طریق معنای مقصود را به مخاطب منتقل می سازد. اینگونه برجسته سازی در قرآن کریم در حوزه قاعده کاهی و هنجارگریزی نحوی به شیوه عطف اسم منصوب بر اسم مرفوع ، عطف اسم مرفوع بر اسم منصوب و عطف فعل مجزوم بر فعل منصوب و برای اغراضی چون مدح ، بیان تعجب و... رخ می دهد. همچنین در حوزه قاعده افزایی به شیوه تشبیه اسم غیرمنصرف به اسم منصرف توسط الف زائده و مرفوع شدن اسم إنّ برای خلق موسیقای کلام و توازن و اغراضی چون بیان عظمت و تعجب رخ می دهد.