بررسیسیمایزن و مرد در امثال و حکم ده خدا یکیاز راه هاییاست که میتواند وضعیت و موقعیت زنان و مردان را در نگاه مردم مشخص کند. این مقاله، کوششیاست برایپاسخ بدین پرسش ها: در کتاب امثال و حکم ده خدا سیمایزنان و مردان ایرانیچگونه ترسیم شده است؟ سیمایزنان و مردان از نظر کلیشه هایجنسیتییا تصورات قالبیدر امثال و حکم به چه صورت نمایان شده است؟ چه صفات یا ویژگیهاییبه برخیاز رفتارهایزنان و مردان نسبت داده شده است؟ آیا تصورات قالبیمربوط به زنان و مردان در امثال و حکم وجود دارد؟ با توجه به تصورات قالبییا کلیشه هایجنسیتیچه توقع و انتظارهاییاز زنان و مردان در امثال و حکم وجود دارد؟ امثال و حکم ده خدا، مشتمل بر چهار جلد و دوهزار و شصت و چهار صفحه و بیست و دو هزار و صد و سیو چهار مثل و نکته حکمیاست. بطور کلیدر کتاب امثال و حکم، ما شاهد تایید باورهایقالبیهستیم. نتایج بدست آمده از این پژوهش در متن آورده شده است.
جلال الدین محمد مولوی بیش از هفت قرن است که دلهای زیادی را به دام سخن خویش گرفتار کرده است. او دریایی است که گمشدگان ساحل دریا می توانند آنچه در کون و مکان گم کرده اند در آن بیابند.این حقیر با مطالعه مثنوی و آثار دیگر مولانا از جمله فیه مافیه دریافتم که خیلی از مطالب مثنوی در فیه مافیه با زبان و عباراتی دیگر بیان شده است. لیکن به جز چاپ کتاب توسط مرحوم فروزانفر و توضیحات ایشان کار جدی دیگری صورت نگرفته است. البته کار مرحوم فروزانفر در جای خود مغتنم و ارزشمند است لیکن بیشتر به مقایسه مطالب کتاب با مثنوی و بیان مسایل تاریخی کتاب پرداخته شده که گاهی مطالب تاریخی از نظر زمانی مورد شک است و گاهی نیز به توضیح بعضی از لغات کتاب پرداخته شده است.در این مقاله خلاصه ای از آن تحقیق و بررسی، آن هم در بعضی از جهات که مقدور است خدمت خوانندگان تقدیم می گردد.
دیری نیست پژوهشگران دریافته اند که پیوند هنر و روان هنرمند، دو سویه است و می توان از رمزگشایی اثر هنری به کالبد و درون هنرمند راه یافت.
این گزارش می کوشد دریابد چگونه روان نویسنده به دیدگاه او و سپس نگاشتن یک تصویر می انجامد و چگونه هر تصویر گزینش شده، آشکار کننده گوشه ای از درون پر راز و ماز نویسنده می تواند باشد و آیا می توان گستره ادب را از روان هنرمند دور دانست.
داستانهای بیژن نجدی - نویسنده معاصر - که تصویرهای ناب او زیباست با این پندار مورد کند و کاو قرار می گیرد: نجدی چگونه رخدادها را می بیند و چه چیز در درون او سبب می شود تصاویر، این گونه بازتاب یابد؟
روش کار، گردآوری و کند و کاو اطلاعات است. داده ها در پنج شاخه پایه ای، جستار را پوشش می دهد و آن پنج شاخه عبارت است از: تخیل و تصویر، نماد و کهن الگو، تصاویر سیاه، همذات پنداری با اشیا، نگاه کودکانه در ترسیم تصاویر و در پایان دستاورد گزارش پیش داشته می گردد.
یکی از بهره های پژوهش در دیوان شاعران گذشته، غنی تر شدن دایره لغات و واژگان است. بدون بررسی و مطالعه تمام آثار ادبی، حتی آثار ادبی غیر مشهور، تهیه فرهنگ لغتی کامل و جامع غیر ممکن است. لذا نویسنده، که به کار تحقیق در دیوان بدر شروانی شاعر قرن هشتم و نهم در منطقه قفقاز مشغول است در این نوشته به بررسی واژگانی از دیوان این شاعر می پردازد که در فرهنگهای فارسی نیست و یا در فرهنگها از جمله لغتنامه دهخدا معنی آن ذکر شده است، بدون اینکه شاهدی از شعر یا نثر برای آن آمده باشد. تلاش بر این بوده است که برای لغاتی که شاهد ندارد، شواهدی از دیوان بدر بیاید و واژه هایی را که در فرهنگهای فارسی نبوده است در منابع دیگر از جمله فرهنگهای عربی و ترکی موجود یا دیوان شاعران دیگر یافته شود. با وجود این، بعضی از واژه ها پیدا نشد و به همین دلیل این لغات با توجه به شعر خود شاعر معنی شده است.
"برخلاف بسیاری از شاعران ادب فارسی به ویژه مشهورترین آنان، شناخت اندیشه و جهان بینی حافظ عمدتا منوط به اشعار اوست که بخش اصلی آن غزلیات است.
شرح تک بیت هایی از غزلیات حافظ سابقه دیرین دارد و در سال های اخیر سرمایه تحریر مقاله های فراوانی شده است.
در این مقاله ها به شرح تفسیری، یا تاویلی تمام بیت پرداخته شده، یا درباره کلمات و نکاتی از بیت اظهار نظر و بحث شده یا در درستی و اصالت صورت ضبط شده بعضی از مفردات و ترکیب های آنها تردیده شده است که بیشتر از نوع شرح و تاویل بیت است.
یکی از ابیات «بحث برانگیز» که تاکنون بیشترین شرح و اظهارنظر درباره آن انجام گرفته، این بیت است:
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید خرقه دردی کشان خوشخویم
بخش مهمی از شرح و تفسیرهای درباره این بیت، پس از انتشار تصحیح حافظ به دست مرحوم خانلری نوشته شده است. وی برخلاف تمام نسخه های پیشین، در مصرع اول، فعل «بنشیند» را بر «ننشیند» ترجیح داده و همین نکته بحث های فراوانی را در شرح بیت، برانگیخته است. در این مقاله با مراجعه به آرا و نظریات نویسندگان و شارحان درباره بیت، این نظریات، بررسی، مقایسه و تحلیل شده است.
با توجه به بررسی و تحلیل این نظریات در مجموع می توان نتیجه گرفت که حافظ در این بیت میان «عبوسی» و گرفتگی ناشی از زهد (که در چهره زاهد نمودار است) با گرفتگی و عبوسی ناشی از می زدگی و خماری دردنوشان مقایسه ای کرده، این را بر آن ترجیح می نهد و در تایید و تاکید این رجحان در مصرع دوم خود را مرید خرقه دردی کشان خوشخو می خواند.
"