چهره مولانا، در چشم کسانی که او را می شناسند، در همه جای جهان، چنان که باید، چهره ای عرفانی است. تصویر او تصویر انسانی است روحانی و معنوی که شکوه و جلال قدسی همچون هاله ای به گرد رخسار او حلقه زده است. شخصیت او، به دریایی عمیق و زلال می ماند که امواج بلند و سرکش عشق درآن، دم به دم، طوفان به پا می کند. این تصویر عمدتا از کتاب گران سنگ مثنوی او و دیوان غزلیات شورانگیز شمس حاصل شده است. اما مولانا را علاوه بر مثنوی و دیوان شمس و فیه ما فیه و مجالس سبعه، کتاب دیگری نیز هست که همانا مکتوبات اوست، مجموعه یکصد و پنجاه نامه کوتاه و بلند به جا مانده از او که به ما کمک می کند تا تصویری را که از شخصیت او در ذهن داریم برجسته تر و کامل تر سازیم.
مکتوبات مولانا بارها در ترکیه و ایران به چاپ رسیده است. مرجع ما در این مقاله آخرین چاپ این کتاب است که به تصحیح دکتر توفیق ھ. سبحانی و ویرایش احمد سمیعی به سال 1371 به همت مرکز نشر دانشگاهی در تهران چاپ و منتشر شده است و دو مقدمه عالمانه از شادروانان عبدالباقی گولپینارلی و دکتر فریدون نافذاوزلوق در آغاز و نیز چند فهرست و نمایه در پایان کتاب بر فواید آن افزوده است. چنان که افلاکی در مناقب العارفین می نویسد، مولانا روزانه ده دوازده نامه می نوشته و بنابراین، بر جای ماندن این تعداد نامه، از میان نامه های بسیاری که وی می نوشته، تعجب آور نیست...
تعلیم و تربیت انسان ها در شاهنامة فردوسی که سند معتبر و دیرپای فرهنگ اصیل ایران زمین است، مقام ارزشمندی را در سایة تاریخ داستانی این قوم علم دوست به خود اختصاص داده است. موضوع تعلیم در شاهنامه همواره به شیوة مستقیم و غیر مستقیم در بخش های مختلف به خصوص در داستان زال و رودابه برجسته شده است. در این جستار، نویسندگان برآنند تا با ذکر نمونه هایی، نشانه هایی از انواع تعلیم و تربیت عاطفی، عقلانی، اجتماعی، اخلاقی و دینی را بر اساس زبان نشانه بر پایة نظریات «بارت»، «لوی استروس»، «کالر»، «دوسوسور» و «اکو» تحلیل کنند و تعالیم انسانی و جهانی را از این داستان استخراج و تبیین نمایند. نتایج این مطالعه نشان می دهد داستان در تربیت عاطفی و اجتماعی به ترتیب بیشترین و کمترین فراوانی را داراست و انواع دیگر آن در حد تعادل است و با علم نشانه شناسی نیز از نظر ابیاتِ نشانه دار و بی نشانه سازگار است.
انسان ابتدایی اسیر طبیعت و جغرافیای زیستی خود بود و هر چیزی در اطرافش، رمز و راز غریبی داشت؛ به همین سبب برای زیستی کم خطرتر، باتوجه به دانش اش به بسیاری از ترس ها تقدّس بخشید. باورهای توتمی برخاسته از چنین ضرورت و اقتضایی است. انسان ابتدایی ای که به توتم باور دارد بر آن است که برخی حیوانات و گیاهان تأمین کنندة خوراک آدمی، حامل روح اجداد قبیله و نگهدار و نگاهبان آن قوم و قبیله اند و بنابراین از ارزش و تقدّس ویژه ای برخوردار هستند. هدف این پژوهش، بررسی توتم و نشانه های آن در منظومه های حماسی پس از شاهنامهاست. این منظومه ها دربردارندة بسیاری از باورها و آیین های کهن ایرانی پیش از ورود اسلام به ایران هستند؛ برخی از مهم ترین آنها مانند گرشاسب نامه، سام نامه، کوش نامهو برزونامهاساس کار این پژوهش قرار گرفته است. با ردیابی باورهای توتمی در این منظومه ها، نشانه های بسیاری از قداست جانورانی مانند گاو، اسب، سیمرغ و پرستش گیاهان و درختان، هم چنین نمونه هایی از توتم گرایی گیاهی و افسانه های مربوط به گیاه تباری و نقش درمانگری درختان و گیاهان مشاهده می شود که نشان دهندة وجود توتمیسم در اسطوره ها و باورهای ایرانیان باستان است؛ چنین اندیشه ای توجیهی برای نمونه های تابویی مثل منع کشتن و خوردن موجودات توتمی، در جامعه است.
بی شک یکی از نمادهای رایج در فرهنگهای مختلف نماد عروج است. نگارنده در این نوشتار سعی بر آن دارد تا انگاره های متعدد این نماد را پیش چشم آورد. پدیده تصور رابطه ای تنگاتنگ با نماد عروج دارد. در این نوشتار از نظرات متخصصان مختلف از جمله باشلار، لوروا گورهان و نیز از مثالهای گوناگون در زمینه انسان شناسی فرهنگی کمک گرفته شده است. طرح مساله نمادهای عروج و الگوهای دیرینه از دشواری خاصی برخوردار است که شاید محقق نماد شناسی را در مسیر بررسی و تعبیر دچار سردرگمی کند. گستردگی این دسته از نمادها در فرهنگ بشری از حوصله نوشتاری مختصر خارج است ؛ به ویژه تحقیق جامع درباره آن نیاز به اطلاعاتی وسیع و روحیه تلفیقی خاصی دارد تا بتواند تمامیت معنای این دسته از نمادها را در حیطه علوم انسانی همزمان با مفاهیم نمادین تصاویر استعلایی طبقه بندی کرده و در مجموعه ای گرد آورد. با این حال می توان به گونه ای مختصر مکانیسم و عملکرد این دسته از نمادها را در تصورات آدمی بررسی کرد و برخی نکته های برجسته آن را مطرح ساخت.
ادبیات فارسی سرشار از طنز است از متون ادبی گرفته تا متون تاریخی، عرفانی، فلسفی، دینی، علمی و حتی پزشکی و جغرافیایی. در ادبیات طنزآمیز فارسی برخی افراد حرفهای کار کردهاند و برخی غیر حرفهای که هدف گروه اول طنز و شوخی و گروه دوم اهدافی دیگر بوده است. نویسنده این مقاله عقیده دارد که سعدی هم به طور حرفهای و هم به طور غیرحرفهای طنز را به کار گرفته است. سعدی در بخش خبثیات طنزپردازی کاملا حرفهای است که طنز را برای طنز نوشته است. سعدی آثار دیگرش چون: گلستان، بوستان و غزلیاتش را به خاطر طنز ننوشته اما این آثار سرشار از طنز و شوخ طبعیاند. نویسنده در ادامه مقاله انواع سخنان طنزآمیز سعدی را در قالبهای گوناگون بررسی میکند.
امروزه به لطف پیشرفت مطالعاتِ ساختارگرا و نظریه های روایت شناسی، امکانِ بازشناسی گونه های مختلف روایی به شکل دقیق تری فراهم آمده است. شناخت قوانین روایی حاکم بر هریک از گونه ها و تفاوت های ساختاری میان آن ها، به درک بهتر تمایزهای میان ژانرهای گوناگون کلام کمک شایانی خواهد کرد. «حماسه» گونه ای است که بر اثر تکامل جنبه هایی از روایت اسطوره ای به وجود آمده است. هدف ما در این جستار، هم سنجیِ یک روایت اسطوره ای مشخّص (در اوستا و متون پهلوی) با ساخت همان روایت در شاهنامه است. مقصود از چنین مقایسه ای، بررسی این مسأله است که ساختِ این روایت اسطوره ای پس از انتقال و بازسرایی در شاهنامه، چه تفاوت هایی کرده است. با وجود شباهت برخی رئوس اصلی داستان جمشید در اسطوره و حماسه، تفاوت های مهمی نیز میان این دو وجود دارد که در این مقاله تلاش می کنیم به بررسی برخی از آن ها بپردازیم.