فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۴۶۱ تا ۴٬۴۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۲۱ مورد.
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۶
7 - 30
حوزههای تخصصی:
خیال در اندیشه ابن عربی در افقی فراتر از افق عقل نشسته است، هم خیال متصل به عنوان ابزار معرفتی مهم می تواند به حقایقی وقوف یابد که عقل از دست یابی به آنها ناتوان است، و هم خیال منفصل حوزه وسیعتری از عالم را به خود اختصاص داده وتمام ماسوی الله را در بر می گیرد. ادراک خیالی همراه ترین معرفت با کل هستی است، در شناخت خداوند بدون خیال نمی توان از وجوه تشبیهی کلام او آگاهی یافت. انسان باید هر دو چشم خود را به سوی حقیقت بگشاید که یکی عقل ودیگری خیال است، و در شناخت کل عالم خیال موثرترین ابزار ادراکی است، چون خیال مذبذب بین وجود و عدم است، با جهانی که خود عین خیال است، می تواند همراهی نماید و به درک عمیق آن نائل شود. عقل از اصول ایستا و ثابتی برخوردار است و تنها قادر به درک جنبه تنزیهی خداوند است، در حالی که خیال همانند خود عالم، دائما در تحول و گشودگی است، معرفت خیالی همانند خود جهان و زندگی گشوده وسیال است و هیچگاه به دیدگاه ونظر منتهی نمی شود. خیال ابن عربی در فلسفه اسلامی تا حد قابل توجهی مغفول مانده، که احیاء مجدد آن، تحولات عمیقی را به وجود خواهد آورد.
تقریری از آرای جی. ئی. مور درباره نقش "شهود" در تشکیل تصوّرات و تصدیقات اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۳
77 - 90
حوزههای تخصصی:
یکی از پرسشهای اساسی درباره شهودگروی اخلاق شناختی مور این است که شهودچه نقشی در تشکیل تصوّرات و تصدیقات اخلاقی ایفا می کند. در این مقاله با بررسی پاسخ مور، به روشی تحلیلی، با تفکیک دو معنای «شهود» در نزد وی، یعنی شهود خاصّه «خوبی» - که آن را شهود ش. (1) نامیده ام - و شهود قضایای اخلاقی مشتمل بر محمول «خوب» که - آن را شهود ش. (2) نامیده ام - به نتایج زیر رسیده ام: 1) شهود ش. (1) از طریق مفهوم «خوبی» به عنوان علّت سایر مفاهیم اخلاقی، در تشکیل تصوّرات اخلاقی تأثیر می گذارد؛ 2) شهود مذکور از طریق مفهوم بسیط «خوبی» در تشکیل تصدیقات اخلاقی تأثیر می نهد؛ 3) شهود ش. (2) از طریق محمول بسیط «خوب» در تشکیل تصوّرات اخلاقی مرکّب تأثیر می گذارد؛ 4) شهود مذکور به موجب بداهت ذاتی و صدق ضروری قضایای اخلاقی مشتمل بر محمول «خوب» در تشکیل سایر قضایا یا تصدیقات اخلاقی تأثیر می نهد.
ارزیابی دیدگاه اثیر الدین ابهری در خصوص شکل چهارم قیاس اقترانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارسطو با معرفی سه شکل از قیاس اقترانی آغازگر مباحث پردامنه ای در این حوزه شده است. شکل چهارم بعدها به اشکال قیاس اقترانی اضافه شد. در سه قسم اول قیاس اقترانی اختلاف نظری دیده نمی شود بحث بر سر شکل چهارم قیاس و شرایط انتاج آن می باشد. در شکل چهارم قیاس سه اختلاف عمده دیده می شود: 1- جایگاه شکل چهار 2- شرایط انتاج 3- ضروب منتج. گروهی از متقدمان که منطق دانان قبل اثیر الدین ابهری را در بر می گیرد ( ابن صلاح همدانی تا افضل الدین خونجی) با شرایطی، پنج ضرب منتج را برای شکل چهار قائل اند و گروهی از متأخران که در برگیرنده برخی از منطق دانان بعد اثیر الدین ابهری می باشند با شرایط دیگری قائل به هشت ضرب منتج برای آن هستند. قابل ذکر است که اثیرالدین ابهری با شرایطی سه ضرب دیگر به ضروب منتج شکل چهار افزود و به مرور برخی منطق دانان(تفتازانی،حاج ملاهادی سبزواری و ..) بدون توجه به شرایط سه ضرب ارائه شده از سوی ابهری ، به طورکلی قائل به هشت ضرب منتج شدند.در این مجال به بررسی پیشینه شکل چهارم قیاس اقترانی و شرایط انتاج آن می پردازیم. ضمن اثبات درستی نظر متقدمان؛ به ریشه یابی نظر برخی از متأخرین پرداخته شده که مشخص می شود بدفهمی از عبارات اثیر الدین ابهری صورت گرفته و نظر وی در خصوص موجهات(مختلطات) به قیاس های غیرموجه(مطلقات) تسری داده شده است. در این پژوهش علاوه بر بیان روشن این خلط به چرایی این اشتباه نیز پرداخته شده است.
معرفت شناسیِ حقیقت وجود در فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ملاصدرا نه مفهوم وجود مشایی و نه نور ماهویِ اشراقی، بلکه حقیقت وجود، مبنای تمام مسائل فلسفی است. لذا با این نگاه، ملاصدرا با تفکیک بین مبدأئیت مفهومی و مبدأئیت مصداقی وجود، بر جایگاه هستی بخشی و معرفت بخشی حقیقت وجود تأکید می کند. بنابراین این سؤال مطرح می شود که حقیقت وجود به عنوان مبدأ التحقق و مبدأ المعرفه، چگونه شناخته می شود؟ با کاوش در آثار ملاصدرا به این نتیجه رسیدیم که ملاصدرا به اندازه بعد هستی شناختی، به بعد معرفت شناختیِ حقیقت وجود اهمیت نداده است، ولی برای شناخت حقیقت وجود دو پاسخ ارائه داده است: شناخت از طریق ماهیت که یک شناخت مفهومی و حصولی است و شناخت از طریق شهود و علم حضوری. در این مقاله تلاش می شود با رویکرد تحلیلی، این دو پاسخ مطرح و مورد واکاوی قرار بگیرد و این پرسش نیز بررسی می شود که علم حضوری به حقیقت وجود چه قسمی از اقسام علم حضوری است؟و اساساً مصداق حقیقت وجود در فلسفه ملاصدرا چیست؟
واکاوی رویارویی دیالکتیکی پارادایم ها در تاریخ هنر غرب (از رنسانس تا آغاز دوران مدرن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تاریخ زنجیره ای بدون گسست است که سیال از عصری به عصر دیگر گذر می کند. در این گذار پارادیم های غالب و نیز برآیند تلاش های هنری وابسته به آنها تغییر می کنند. هنر برآمده از این فرایند دیالکتیکی، همبستگی آشکاری با تحولات فلسفی، علمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عصر در آستانه ظهور دارد. این پژوهش در پی بررسی رویارویی پارادایم ها در اندیشه غرب پس از رنسانس و پی جویی تاثیر این جدال بر شکل گیری مکتب های هنری است. هنر رنسانس با رویکرد انسان خدای گونه نابغه، در برابر محوریت خدای متجسد بیزانسی قیام می کند. در همین دوره فاصله هنر شمال و جنوب آلپ به اندازه تفاوت در ساختار سیاسی اقتصادی این دو سامان است. هنرمند باروک نخستین گام ها را برای استقلال خود بر می دارد. هنر نوکلاسیک اندیشه های عصر روشنگری را در راستای اهداف انقلاب به کار می گیرد. رومانتیک ها در اعتراض به انقلابیون نسل پیش به تصویرگران سرکش و بی قرار طبیعت بدل می شوند. رئالیست ها فریاد طبقه فرودست را در هنرشان بازتاب می دهند و امپرسیونیست ها با عطش به نوآوری و ساختارشکنی این رویکردهای سنتی را به چالش می گیرند تا خود آغازگر ستیزه ای بی پایان برای روند پرشتاب تغییرات مداوم باشند.
نقد و بررسی نظریه تداخل وجودی واجب و ممکن با توجه به معنای صحیح غیرمتناهی بودن حق متعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تداخل واجب در ممکن یکی از نظریات نوپدیدی است که در صدد توجیه رابطه میان حق با ماسوای خویش است. اما به نظر می رسد که این دیدگاه خالی از برخی مناقشات نباشد. آیا لازمه قبول نامحدود بودن حق متعال آن است که خداوند را به وجهی عین اشیاء دیدگاه رایج در تبیین وحدت شخصی وجود یا به وجهی داخل در اشیاء بدانیم دیدگاه استاد فیاضی یا این که ترسیم سومی هم از رابطه میان حق و خلق متصور است؟ این نوشتار بر آن است تا کاستی های نظریه تداخل وجودی واجب و ممکن را نمایان ساخته، سپس به تبیین دیدگاه سومی در این میان بپردازد که به نظر می رسد دیدگاه صواب و متّخذ از تعالیم عقلانی وحی همین نگاه سوم به رابطه خالق و مخلوق خواهد بود، که در عین پذیرش عدم تناهی و غیرمقداری بودن حضرت حق تعالی، نافیِ هر گونه تداخل و عینیت میان واجب و ممکن است. در این دیدگاه مشخص می شود که چون خداوند سبحان از هر گونه حدّ و مقدار منزه است، اصلاً هیچ موطنی را (ولو به نحو نامحدود) پر و اشغال نمی کند تا لازمه اش تزاحم وجودی خداوند با اشیاء دیگر باشد. پر و خالی کردن و تزاحم وجودی میان خالق و مخلوق زمانی متصور است که حق تعالی همسنخ با مخلوقات محدود و قابل زیاده و نقصان فرض شود، در حالی که خداوند سبحان به هیچ روی همسنخ با مخلوقات نیست. لذا در این نگاه، بدون هیچ محذوری هم وجود محدود اشیاء و هم وجود مُعرّای از حد و عِد ذات اقدس اله مورد تصدیق قرار می گیرد.
مفهوم و استعاره نزد دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
79 - 94
حوزههای تخصصی:
در این مقاله تفسیر و خوانشی از متن مهم دریدا درباره ی استعاره با عنوان «اسطوره شناسی سفید: استعاره در متن فلسفه» ارائه شده است. دریدا در این متن به مواجهه ی فلسفه با استعاره به منزله ی امری بیرونی نسبت به خود پرداخته و نتیجه گرفته است که فلسفه گرایش به درونی سازی هر امر بیرونی دارد. فلسفه با امر استعاری به عنوان چیزی برخورد کرده که باید بر آن تسلط پیدا کند. نتیجه این است که، وقتی در خود فلسفه استعاره را جستجو می کنیم، نه با خود استعاره، که با مفهوم استعاره مواجه می شویم. استعاره در متن فلسفه، استعاره ی فلسفی است. در نهایت دریدا از استعاره ی استعاره، حرکت بی پایان استعاره، و استعاره ی نامحدود به عنوان حقیقت استعاره سخن می گوید. دریدا در «اسطوره شناسی سفید: استعاره در متن فلسفه»، مقاله ای مستقل که در کتاب حواشی فلسفه منتشر شده است، به جایگاه ریشه ای استعاره در متون فلسفی می پردازد و بنابراین نسبتی اساسی را میان مفهوم به عنوان ابزار فلسفه و استعاره که ابزار ادبیات تلقی می شود برقرار می سازد. فلسفه با امر استعاری به عنوان چیزی برخورد کرده که باید بر آن تسلط پیدا کند. نتیجه این است که، وقتی در خود فلسفه استعاره را جستجو می کنیم، نه با خود استعاره، که با مفهوم استعاره مواجه می شویم. استعاره در متن فلسفه، استعاره ی فلسفی است. از نظر دریدا، استعاره، در تمام خصایص ذاتی اش، یک واژه ی فلسفی کلاسیک، یک مفهوم متافیزیکی، باقی می ماند.
هیوم و بیداری کانت از خواب جزمیت؛ نگاهی دوباره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایمانویل کانت در تمهیدات به صراحت می گوید که تذکر و هشدار دیوید هیوم بود که او را نخستین بار از خواب جزمیت بیدار کرد. علیرغم اذعان کانت، هنوز بر کانت شناسان روشن نیست که هیوم دقیقاً چگونه کانت را از خواب جزمیت بیدار کرد. اختلاف مفسران برخاسته از این است که در مورد هیچ کدام از جوانب این تأثیر و تأثر اجماعی وجود ندارد. آیا بحث هیوم از علیت کانت را از خواب جزمیت بیدار کرد، یا بحث او از تعارض های قوه تخیل؟ اگر اولی ست، کدام بحث هیوم از علیت؟ کدام کتاب هیوم بر کانت تأثیر گذاشته است؟ آیا کانت اساساً آشنایی دست اولی با مکتوبات هیوم داشته است؟ در مقدمه، پرسش های مختلف مرتبط با مسیله را متمایز می کنیم. در بخش اول، به جنبه تاریخی تأثیر هیوم و میزان آشنایی کانت با دو کتاب هیوم می پردازیم. در بخش دوم، استدلال می کنیم که بحث هیوم از «اصل علی عام» در کتاب رساله ای در باب طبیعت انسان کانت را از خواب جزمیت بیدار کرده است. اگر دیدگاه ما درباره نسبت هیوم و کانت درست یا موجه باشد، آنگاه سایر تأثیرات هیوم بر کانت را نیز باید با نظر به همین دیدگاه تبیین کرد. در نتیجه گیری، خلاصه ای از یافته های تحقیق را ارایه می کنیم.
امر پیشین در اندیشه کانت، هایدگر و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر، ضمن پرداختن به پیشینه تاریخی امر پیشین تصریح می کند که این مفهوم در اندیشه کانت به مثابه قوام بخش احکام ضروری و معرفت شناختی ایفای نقش می کند و در اندیشه هایدگر و گادامر به وجهی دیگر ادامه حیات می دهد. این مقاله در جستجوی فهم این مساله است که وجوه معرفت شناسانه و هستی شناسانه از امر پیشین در اندیشه هایدگر و گادامر چگونه خود را نشان می دهد. کانت در ساحت معرفت شناختی و هایدگر در ساحت هستی شناختی امر پیشین را بکار برده و گادامر به روایتی دیگر امر پیشین را در امتزاج این دو دیدگاه معرفت شناختی و هستی شناختی با یکدیگر قرار می دهد. به اختصار می توان گفت، امر پیشین در معرفت شناسی کانت، جزء ساختار لاینفک ذهن بوده و لازمه تحقق حکم ناظر بر واقع است. در هستی شناسی هایدگر، امر پیشین درک پیشین از وجود است که بنیاد شناخت در ساحت تجربه است و در اندیشه گادامر امر پیشین، ضرورتی عقلانی است که تاریخمندی فرد و تعلق آن به سنت و جامعه، وجه هستی شناختی آن است
بررسی و نقد ساحت های دوگانه اخلاق شوپنهاور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چکیده شوپنهاور در حوزه اخلاق قائل به دو ساحت است.اولی ساحت فرد شفیق است که او در این بافت از آزادی و جبرباوری، مسئولیت اخلاقی، فلسفه حق، فضائل و رذائل اخلاقی، روان شناسی اخلاق و انواع خصلت ها بحث کرده و می گوید شفقت منبع همه کنش هایی است که واجد ارزش اصیل اخلاقی اند. دومی ساحت قدیس است که او در این بستر از مرگ، عدالت، متافیزیک عشق جنسی، ریاضت پیشگی و عرفان بحث می کند. در این ساحت، قدیس در جهت انکار خواست یا اراده، آگاهانه از زندگی کناره می گیرد و به زهد و ریاضت پیشگی روی می آورد و نسبت به هر چیز کاملاً بی تفاوت می شود. هنگامی که بر این این دو ساحت متمرکز می شویم، می بینیم که با هم در تعارض اند. او از یک طرف می گوید که هرگونه اخلاقی مبتنی بر شفقت است و از سوی دیگر می گوید که به لحاظ اخلاقی، مطلوب ترین حالت برای فرد روی گردانی از هرگونه اراده ورزی است؛ اما واضح است که بدون فعالیت اراده شفقت و همدردی با دیگران ناممکن است. و چنانچه شفقت را به عنوان بنیاد و اساس اخلاق بپذیریم، انکار اراده ورزی قدیس منتفی می شود. از طرف دیگر اراده به عنوان شیءفی نفسه و جوهر هستی صرفاً خواست است و از آن حیث که خواست است، نمی تواند نخواهد. بنابراین نمی تواند خود را انکار کند.
نقد و بررسی مکتب تفکیک با تاکید بر دیدگاه ایشان مبنی بر مخالفت دین با فلسفه(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
اخباری گری رویکردی ظاهرگرایانه است که به ترک بحث های مستقل عقلی در استنباط احکام فقهی توصیه می کند. به کارگیری این شیوه در مباحث اعتقادی «مکتب تفکیک» نامیده می شود. نحله سنتی مکتب تفکیک به گونه کامل با عقل و استدلال مخالف بوده، هم نوایی آن دو را با نقل برنمی تابد. اما نحله جدید ضمن پاس داشت عقل، دستاورد آنرا بشری و بیگانه از دین معرفی می کند. پیروان تفکیک، دلیل های گوناگونی بر مخالفت دین با فلسفه به دست می دهند که برخی از مهم ترین آنها عبارتند از: 1. اهداف سوء خلفا از ترجمه فلسفه؛ 2. وجود برخی روایت های ضد فلسفی؛ 3. مخالفت فقیهان با فلسفه. مقاله پیش رو پس از معرفی اجمالی مکتب تفکیک، به نقدهای یادشده پاسخ می دهد. برپایه این پاسخ ها: 1. خاستگاه و انگیزه طرح یک اندیشه، دلیل درستی یا نادرستی آن نیست؛ 2. در مجموعه روایی شیعه تنها دو روایت ضد فلسفی یافته می شود که یکی درباره فیلسوف نمایان و دیگری پیرامون فلاسفه دنیاطلب است. اما روایت های بسیاری در ستایش روش فلسفی (تعقل مستقل) دیده می شود؛ 3. ضرورت رجوع به متخصّص در مسائل تخصصی، روشن می کند که مخالفت برخی فقیهان بزرگوار که آشنایی کاملی با فلسفه ندارند ادعای اهل تفکیک را تایید نمی کند.
حرکت جوهری در پرتو «تعالی تفکر سینوی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی - کلامی سال بیستم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۷۷)
175 - 196
حوزههای تخصصی:
ابن سینا به عنوان بزرگ مشایین در عالم اسلام، تفکر مشایی را بسط داده و نظرات و آرای مهمی را نیز مطرح کرده است. هرچند او به فیلسوفی مشایی معروف است، ولی این نسبت چندان صحیح نمی نماید و او در تفکر خود رو به تعالی نهاده است. اوست که نخستین بار اصطلاح «حکمت متعالیه» را به کار برده است. بر اساس «تعالی در تفکر سینوی» تفکر شیخ نه تنها مشایی نیست، بلکه بسیاری از اصول و مبانی «حکمت متعالیه» در آن قابل ردیابی است؛ حال سخن در این است که آیا شیخ در بحث حرکت در مقوله جوهر، مشایی باقی مانده است و یا این که در این مسیله نیز رو به تعالی نهاده است و هرچند به حرکت در آن مقوله تصریح نکرده است، ولی می توان نشانه هایی از وجود حرکت جوهری را در تفکر او یافت. نگارنده در پرتو «تعالی تفکر سینوی» معتقد است که موضع انکاری شیخ - در مباحث حرکت - دیدگاه نهایی او نیست، بلکه نظر نهایی وی وجود حرکت در مقوله جوهر است؛ این مطلب از عبارات و آرای شیخ در غیر مباحث حرکت - به ویژه مباحث نفس شناسی - قابل استنباط است. در این نوشتار شواهدی بر تقویت موضع اقبال شیخ به حرکت جوهری ارایه می دهیم.
تجربه عرفانی و شهود باطنی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ «ویژه نامه فلسفه عرفان»
157 - 182
حوزههای تخصصی:
عرفان به عنوان معرفت، حاصل تجربه ای باطنی است که در سنت اسلامی معمولاً از آن به «کشف» و «شهود» و در سنت غربی جدید معمولاً از آن به «تجربه عرفانی» تعبیر می کنند. در فلسفه دین معاصر از «تجربه دینی» نیز بسیار سخن می گویند که نزدیک به تجربه عرفانی است. مباحثی هم که در این دو زمینه مطرح می شود، مشابه است و در مواردی هم پوشانی دارد. گاهی تجربه دینی را امری عام و تجربه عرفانی را قسمی از آن در نظر می گیرند که در این صورت نسبت آنها عام و خاص است. گاهی آنها را دو نوع تجربه متفاوت تلقی می کنند. در این تلقی تجربه عرفانی شهود مستقیم وحدت هستی است؛ اما تجربه دینی، تجربه امر مقدس بدون عنصر یگانگی هستی است. آنچه در این تلقی ها مشترک است، این است که تجربه عرفانی نوع برتر تجربه باطنی و معنوی است. برای شناخت چیستی و حقیقت تجربه عرفانی نخست به مهم ترین ویژگی هایش آن گونه که برخی از پژوهشگران غربی طرح کرده اند، خواهیم پرداخت؛ سپس نکاتی را در باب چیستی تجربه عرفانی خاصه شهود و اقسام آن در عرفان اسلامی طرح می کنیم.
تبیین نسبت مرجعیت، حقانیت، خاتمیت و توجیه باورهای دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و سوم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۸۹
6 - 35
حوزههای تخصصی:
آرای معرفت شناسی مختلفی در دوره معاصر بر توجیه باورهای دینی متمرکز است. از رهیافت های مهم آن، دیدگاه مبناگرایی است که از دو منظر درون گرایی و برون گرایی می نگرد و حتی به حقانیت و عدم حقانیت نیز توجه دارد. دیدگاه دیگر دلیل گرایی و سومین دیدگاه در باب معرفت شناسی، تجربه دینی است که به واسطه موافقت ها و مخالفت ها، پدیدایی رویکرد غایی را با نام مرجعیت رقم زد که در آن، بنیان گذار می تواند معیار توجیه باورهای دینی باشد و اتفاقاً کمتر از آن سخن رفته و پژوهش حاضر این موضوع را محور قرار داده است. کلیفورد در کتاب اخلاق باور نظریه مرجعیت را به عنوان یکی از رویکردهای باور دینی گستراند و آثار آن بر متفکران ما به ویژه در مسیله وحی نیز آشکار گردید. نتیجه نهایی این است که مرجعیت، ملاک ارزش داورانه توجیه بوده و عقلانی نیست. در مقابل قرایت هایی از خاتمیت که به شخص پیامبر باز می گردند، نه قرایت عقلانی شدن و جامعیت دین که فقدان پیامبر را معادل عدم خاتمیت می انگارد؛ لذا تصور ختم دین، ناسزا، سهو و ابتنای آن دو بر مؤسس قابل تأمل است.
دلوز: میل و بازگشت قانون در متافیزیک شدن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۶ بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱
97 - 115
حوزههای تخصصی:
اساس نظریه ی میل دلوز بر مفهوم ایجابیت و آفرینش استوار است. این نظریه در مقابل نظریه ی رایج روانکاوی فروید درباره ی میل است که در آن میل ورزی مبتنی بر یک فقدان اولیه و ازلی، یعنی تجربه ی اختگی و از دست دادنِ مادر با دخالتِ ممنوع کننده ی پدر، است. دلوز با همکاری گتاری، با پایبندی به درون ماندگاری اسپینوزایی، می کوشند تبیینی از میل به دست دهند که در آن دخالت هیچ نیروی بیرونی و متافیزیکی ای از نوع ادیپِ فروید منجر به کلیت بخشی ساختار میل و تکراری شدن مصادیق میل ورزی نشود. بدین منظور آنها صورت بندی ماشینِ میل را پیش می کشند. وجهِ آفرینشگر و پیشامدمحور عملکرد ماشین میل دلوز در برابر قانونمندی و اجبارِ بنیادین برسازنده ی نظریه ی میل فروید قرار می گیرد. همچنین درحالی که سوژه ی اصلی و بهنجار در نظریه ی میلِ فرویدی هیستریک است، در صورت بندی ماشین میل، فرض بر شیزوفرنیا است. درحالی که فروید سوژه ی شیزوفرن را یک اختلال و انحراف از معیار می داند، دلوز آن را هماهنگ ترین شکل سوبژکتیویته با سرشت خلاق هستی می انگارد. به زعم دلوز مرکزیت یافتنِ سوژه ی هیستریک در نظریه ی میل فروید، ناشی از تحمیل الگوی ادیپ است. حال آن که سوژه موجودیت پیشین ندارد، بلکه نتیجه و باقی مانده ی خود میل ورزی است.
شک گرایی وجهی ون اینواگن و گستره معرفت وجهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یک ایده بسیار معروف در معرفت شناسی امکان این است که تخیل پذیری یک گزاره، راهنمای خوبی برای امکان آن است. یبلو (1993) مدلی برای توجیه باورهای وجهی ارائه کرده است که بنابر آن تخیل پذیری یک گزاره، شاهدی بر امکان آن است. ون اینواگن (1998) بر این باور است که هر کسی که مدل یبلو را بپذیرد باید موضع او، شک گراییِ وجهی را بپذیرد. ون اینواگن برای اینکه برای موضع خود استدلال کند، وضعیت وجهی گزاره «آهن شفاف وجود دارد» را بنابر مدل یبلو بررسی می کند و ادعا می کند وضعیت وجهی این گزاره تصمیم ناپذیر است؛ یعنی ما نمی توانیم باور موجه داشته باشیم که ممکن است آهن شفاف وجود داشته باشد.به نظر می رسد پذیرش دیدگاه ون اینواگن درباره وضعیت وجهی گزاره آهن شفاف وجود دارد و توسعه و تعمیم آن، می تواند مدل یبلو (1993) در توجیه باورهای وجهی را با مشکلی جدی مواجه کند. به این صورت که اگر تحلیل ون اینواگن درباره وضعیت وجهی گزاره آهن شفاف وجود دارد را بپذیریم، باید گزاره های شهوداً ممکن را هم بنابر مدل یبلو تصمیم ناپذیر بدانیم. از سوی دیگر این امر کاملاً پذیرفتنی است که باورِ ما به امکانِ برخی از گزاره های شهوداً ممکن، موجه است: یعنی چنین گزاره هایی تصمیم ناپذیر نیستند. بنابراین مدل یبلو نادرست است. در این مقاله نشان می دهم که این استدلال در نشان دادنِ نادرستی مدل یبلو موفق نیست؛ یعنی برخلاف آنچه در ابتدا به نظر می رسید می توانیم هم مدل یبلو برای توجیه باورهای وجهی و هم نظر ون اینواگن درباره وضعیت وجهی گزاره های مثل آهن شفاف وجود دارد را بپذیریم.
فلسفه میان فرهنگی بر مبنای فلسفه فرهنگ هردر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
137 - 163
حوزههای تخصصی:
آیا می توان از فلسفه فرهنگ هردر، الگویی(مدلی) برای آنچه امروزه فلسفه میان فرهنگی می نامند برداشت کرد؟ از آنجا که فلسفه میان فرهنگی، اندیشه ای است که در دنیای معاصر مطرح می شود، برای آن که بتوانیم هردر را در راستای این اندیشه بازخوانی کنیم، ناگزیر باید به مولفه های فلسفه میان فرهنگی در جهان معاصر توجه یابیم؛ تلقی رام ادهر مال و در یک مورد ویمر به همین مقصود مطرح خواهد شد. مهم ترینِ این مولفه ها از این قرارند: رد ایده هایی از قبیلِ اروپا محوری، جهان رواگری، مرکزگرایی و نسبیت گرایی؛ در عین حفظ هویت ها، تکثرها و مرکزها. با توجه به این مولفه های موجود در مال و ویمر (به شرحی که در متن خواهد آمد) به بازخوانی بخش هایی از اندیشه های فلسفه فرهنگ هردر می پردازیم تا اندیشه های پنهانِ هردردر این موضوعِ معاصر آشکار شود. هردر، پیش از دوره معاصر، با اندیشه تکثر فرهنگی، بستر اندیشه میان فرهنگی را در فلسفه فرهنگ خود آماده ساخت و با نقد اروپا محوریِ روشنگری و نژادگراییِ فلاسفه نامیِ این دوره، بزرگترین مانع را از راه آن برداشت. مرز دقیق اندیشه هردر، آنجاست که در عین باور به تکثر فرهنگی، حفظ هویت ها، مرکزیت ها و «تفاوت»ها، راه را بر نسبیت گراییِ بنیادین و شکاکیت بسته است، چنان که در عین باور به امور یاد شده در و پنجره های ارتباطات یا گفتگوی چند جانبه را در «منادها»ی فرهنگی و تمدنی گشوده است؛ گفتگویی که می تواند به داد و ستد آگاهانه و انتخابی در فرهنگ ها و تمدن ها منجر شود و انسان ها را در انسانیت گرد آورد.
چگونگ ی آگاه ی از معدوم ات از منظر فلسفه اسلام ی و فلسفه هوس رل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۱
61 - 90
حوزههای تخصصی:
مسیله مورد بحث در نوشتار حاضر این است که علم و آگاهی آدمی چگونه به امور معدوم و ممتنع و ناموجود در خارج تعلق می گیرد؟ باور به یک شیء ناموجود چگونه ممکن است؟ این معضل معرفت شناختی برای متفکران اسلامی و فیلسوفان غربی با اهداف و انگیزه های مختلف مطرح بوده است و هر کدام با تکیه بر مشرب فلسفی و فکری و زیرساخت تفکر خویش راه حل برون رفت از مشکل را ارایه داده اند. فرضیه این نوشتار آن است که با قطع نظر از مبانی فکری و بسترهای اجتماعی و فرهنگی شرقی و غربی و ماده و محتوای بحث، می توان نوعی مشابهت در صورت مسیله میان متفکران غربی و اسلامی تشخیص داد. و مهم تر این که طرح نوشتار برای یافتن صرف مشابهت و اختلاف میان متفکران نیست، بلکه درصدد بررسی و مطالعه راه حل های ارایه شده به معضل مورد بحث است. از فیلسوفان شاخص فلسفه اسلامی به آراء ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و بالاخره صدرالمتألهین اشاره می شود و پس از نقل آراء برنتانو، بولتسانو، ماینونگ و هوسرل از فلسفه غرب، میان آن ها تطبیق خواهد شد.
متافیزیک نزد پوزیتیویست های منطقی و ویتگنشتاین متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لودویگ ویتگنشتاین از پیشگامان و پدران فلسفه زبان است که در قبال متافیزیک رویکردی انتقادی اتخاذ می کند. ویتگنشتاین متقدم با طرح نظریه تصویری، در نهایت با توجه به اینکه گزاره های متافیزیکی تصویری از امور واقع نیستند، حکم به بی معنایی متافیزیک می کند. درک صحیح این حکم ویتگنشتاین در گرو داشتن تلقی درستی از متافیزیک است و در پرتو تفکیک موشکافانه هستی شناسی از زبانشناسی صورت می پذیرد. رأی ویتگنشتاین در باب متافیزیک رأییست ناظر به زبان و محدودیتهای آن و نه وجود یا عدم وجود حوزه ای از هستی. اما بسیاری، از جمله پوزیتیویستهای منطقی، در باب این سخن ویتگنشتاین دچار اشتباه شده اند. از نظر پوزیتیویستهای منطقی نیز متافیزیک بی معناست اما این بی معنایی با آنچه ویتگنشتاین ادعا می کند متفاوت است. تفاوتی که به روشنی در تراکتاتوس نیز قابل مشاهده است. ویتگنشتاین در تراکتاتوس آشکارا پا را از حدودی که معین کرده فراتر می گذارد و اعلام می کند که امر راز آمیز وجود دارد. هرچند بنا بر آموزه های تراکتاتوس چنین حکمی نیز در زمره بی معنایان قرار می گیرد با اینحال تفاوت آشکار رویکرد پوزیتیویسم منطقی و اندیشه های ویتگنشتاین را به خوبی نمایش می دهد.
تحول هرمنوتیکیِ پدیدارشناسی: هایدگر و ریکور(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۷ شماره ۷۵
109 - 138
حوزههای تخصصی:
هستی شناسی و هرمنوتیک در قرن بیستم تعاملاتی جدی با هم داشته اند؛ تعاملی که البته از طریق پدیدارشناسی ممکن شد و اوج این ارتباط را در آثار سه فیلسوف مطرح این قرن یعنی هایدگر، گادامر و ریکور می توان مشاهده کرد. در این مقالله مروری بر ویژگی های برجسته خط سیر فلسفی ریکور ارایه می شود؛ مسیری که او با گرفتن سرنخ از متفکران هرمنوتیک آلمان از جمله دیلتای، هایدگر و گادامر سعی در تلفیقی منطقی از دو شق عمده هرمنوتیک، یعنی هرمنوتیک رمانتیک و پدیدارشناختی دارد؛ تلفیقی که به دنبال آن است تا حق هر دو نگاه هرمنوتیکی را ادا نموده، در عین حال نقاط ضعف آنان را نیز تا حدودی پوشش دهد. درحقیقت ریکور در روند فلسفی خویش به جای اینکه همانند هایدگر مستقیماً به مسیله هستی شناسی بپردازد، با گذار از سطح معناشناسی و تلفیق آن با فلسفه تأملی درنهایت هستی شناسی را نیز مورد توجه خویش قرارمی دهد؛ ازاین رو برای ریکور نیز هستی شناسی مسیله بنیادین بود؛ اما او مسیری طولانی تر را برای رسیدن به این هدف برگزید؛ مسیری که در آن لازم بود پدیدار شناسی نیز در ساختاری جدید و به شکلی متفاوت از هوسرل و هایدگر مطرح شود. تلاش این نوشتار بررسی این مسیر طولانی تر در مقایسه با نگاه مستقیم هایدگر به مسیله هستی شناسی و بیان این ادعاست که برگزیدن این راه با وفادارماندن به هستی شناسی هم ممکن و هم لازم بوده است؛ از سوی دیگر بررسی و ایضاح نقش هایدگر و ریکور در تحول پدیدارشناسی هوسرل از طریق تزریق هرمنوتیک به آن، بخش دیگری از این نوشتار را تشکیل می دهد؛ همچنین این موضوع را نقد و ارزیابی خواهیم کرد که ریکور تا چه میزان توانسته است تاریخی بودن فهم انسان را در کنار جنبه عینی گرایانه معرفت شناسی حفظ کند و رویکرد او در تلفیق میان تبیین و فهم با چه چالش هایی روبروست.