فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۸۰۱ تا ۳٬۸۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
بنابر تفسیر هیدگر «سوبژکتیویسم» بنیاد متافیزیک است که از افلاطون آغاز می شود و با دکارت شتاب افزون تری یافته و تا هگل و نیچه استمرار پیدا می کند، هیدگر در تفسیری که از کانت و هوسرل ارائه می دهد معتقد است نه تنها ایشان راه دیگری غیر از آن چه از بدو ظهور مابعدالطبیعه در افلاطون و در ادامه با ارسطو و پس از آن در دورة قرون وسطی و نیز در دورة جدید با تفکر دکارتی استمرار یافته، نشان نداده است بلکه خود کانت مساهمت زیادی در بسط متافیزیک سوژه داشته است. این مقاله کوشیده است از رهگذر شواهدی ادعای هیدگر را مورد ارزیابی قرار دهد و با تمایز میان سنت متافیزیکی و استعلایی نشان دهد که تفسیر هیدگر از فلسفۀ کانت و هوسرل، قابل مناقشه و محل گفتگوست.
کثرت گرایی بیل و رستال؛ و وحدت گرایی حداقلی در مورد منطق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و دو پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
289 - 309
حوزههای تخصصی:
براساس دیدگاه کثرت گرایی در مورد منطق، چندین نظام درست از منطق وجود دارند. در بیشتر قرائت هایی که از این دیدگاه وجود دارد، نسبی باوری در مورد منطق پذیرفته شده و درستیِ یک نظام از منطق به نحوی وابسته به مؤلفه ای متمایز از آن نظام منطقی دانسته می شود. بیل و رستال اما مدعی ارائه تقریری از کثرت گرایی هستند که در یک زبان واحد ارائه شده و متضمن قبول نسبی باوری در مورد منطق نیست. در مقاله حاضر، برخی از مهم ترین انواع کثرت گرایی را معرفی کرده و نشان می دهیم که برخلاف ادعای بیل و رستال، کثرت گرایی ایشان اولاً نمی تواند در یک زبان واحد ارائه شود؛ ثانیاً متضمن قبول نوعی از نسبی باوری در مورد منطق است. بر اساس قبول این نتایج، تلاش می کنیم با معرفی دیدگاهی با عنوان «وحدت گرایی حداقلی» نشان دهیم که درصورتی که کسی بخواهد دیدگاه بیل و رستال را به عنوان یک دیدگاه قابل اعتنا در این حوزه در نظر بگیرد، لازم است وحدت گرایی حداقلی را بپذیرد.
بسط پذیری معارف وحیانی در تفکر دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۳
133 - 162
حوزههای تخصصی:
در این جستار، به بسط پذیری معارف وحیانی و گشودگی زمینه ارتباط انسان با منبع وحیانی - الهی بر پایه سه ساحت اندیشه های فلسفی و عرفانی اندیشمندان مسلمان و نیز قرآن و متون روایی پرداخته شده است. حکما و عارفان مسلمان معتقدند ولایت به منزله روح این جهان و مجرای فیض الهی است و همچنین باطن و جوهره نبوت است. انسان کامل با ارتقای وجودی و سیر باطنی و زدایش حجاب های گونه گون از نفس خویش در مرتبه نخست به مقام ولایت الهی می رسد. در چنین مرحله ای ولی خدا به ملأ اعلی متصل و مرتبط می گردد و حاصل این ارتباط و اتصال گشوده شدن باب گنجینه معارف وحیانی به روی او است. از طرفی ولی خدا مجرای فیض الهی تا لحظه وقوع قیامت است. هر کمال و خیری ازجمله معرفت و معنویت عرشی و قدسی در پرتو ولایت ولی خدا به انسان می رسد. همان گونه که گستره ولایت در نظام تکوین تا دامنه قیامت جریان دارد و حضور ولی خدا در جهان همیشگی است، ازاین رو معارف وحیانی نیز به تبع حضور ولی خدا در عالم تا آستانه واقعه قیامت بسط می پذیرد. بسط پذیری معارف وحیانی از پیامدهای استمرار ولایت محسوب می گردد و این بسط پذیری منافاتی با خاتمیت پیامبر اعظم (ص) ندارد؛ بنابراین بسط معارف وحیانی اختصاص به دوره انبیا و اوصیا ندارد و جایگاهی است که برای هر انسانی با لحاظ شرایط ویژه ازجمله طهارت درون و سعه وجودی گشودگی دارد. بسط ناپذیری وحی رسالی و تشریعی با ختم نبوت امری قطعی است.
تحلیلی بر مفهوم روش و بازتعریف آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طرح مباحث روش شناسانه مستلزم وجود فهمی روشن و مشترک از مفهوم و حقیقت «روش» است. این در حالی است که دانشوران در حوزه های مختلف علوم، تعریف های متفاوتی از این مفهوم ارائه کرده اند؛ به گونه ای که یافتن وجه مشترک میانشان دشوار می نماید. به همین دلیل، تحلیل دقیق این مفهوم و بازشناسی مؤلفه های اساسی آن، ضرورتی است انکارناپذیر. در این راستا، ابتدا روشن شد که مفهوم «روش»، مفهومی است فلسفی که فاعل، جهت، وضع موجود و مطلوب، الگو و قلمرو، مهم ترین لوازم آن است. با توجه به این نکات، بررسی توصیفی تحلیلی تعدادی از تعاریف این مفهوم و توجه به نقاط قوت و ضعفشان، روشن کرد این تعاریف کامل نیستند و تعریف روش به «کیفیت انتقال انسان از وضعیت نامطلوب به وضعیت مطلوب»، تعریفی است فاقد نقایص مذکور و متعهد به نوع این مفهوم و لوازم آن.
هردر و ظهور فلسفه فرهنگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
1-22
حوزههای تخصصی:
هرچند نخستین اندیشه ها درباره فرهنگ به یونان باستان، و حتی شاید پیش از آن، بازمی گردد، اما آنچه امروز مشخصاً تحت عنوان مفهوم «فرهنگ» شناخته شده است، مفهومی مدرن است که بیشتر از نظر ورزی های متفکران آلمانی قرون 18 و 19 میلادی متاثر است. علی رغم اندیشه های روسو، دیدرو، ولتر، ویکو، لایب نیتس و دیگران می توان نشان داد که یوهان گُتفرید فُن هردر (1744-1803) نخستین متفکری است که برای فرهنگ جایگاه و معنایی متافیزیکی و فلسفی قایل شد. او حتی انسان را موجودی ذاتاً فرهنگی معرفی کرد و برای تحلیل نسبت انسان و فرهنگ، به لحاظ نظری، بر نقش و کارکرد زبان و تاریخ تاکید ورزید. با این همه، او کتاب یا متن مستقلی درباره «فلسفه فرهنگ» یا حتی معنای فرهنگ ندارد. در نتیجه، مقاله حاضر می کوشد تا با بررسی مباحث و مطالب متنوع و پراکنده هردر درباره زبان، انسان، تاریخ، سیاست و فرهنگ، چگونگی ظهور ضمنی نوعی «فلسفه فرهنگ» را در آثار وی ردیابی نماید و نهایتاً به تاثیر آن بر متفکران بعدی این حوزه، به ویژه هگل، بپردازد. بر این اساس، مقاله حاضر صرف نظر از مقدمه ای کوتاه، دارای سه بخش اصلی است: اول) مبانی نظری اندیشه هردر و تاثیرپذیری او از اسلافش؛ دوم) استخراج نوعی فلسفه فرهنگ از بطن آثار هردر با تمرکز بر نقد روشنگری؛ و سوم) بررسی تاثیر هردر بر متفکران بعدی با تمرکز بر سیر تحول مفهوم فرهنگ.
افول سوبژکتویسم و ظهور سوبژکتویسم در اندیشه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
23-49
حوزههای تخصصی:
در این مقاله کوشیده ایم تا نشان دهیم سوبژکتویسم، از درون اخلاق سر برآورده؛ غایتش نجات آدمی از تقدیر خدایان و رساندنش به خودبنیادی است. سوبژکتویسم به مثابه جنگ علیه خدایان، توسط سقراط از طریق بیرون راندن دیونوسیوس و غلبه آپولون آغاز می شود. افلاطون با معادله سقراطی فضیلت مساوی معرفت است و اعلان اینکه شناسایی تنها به باشنده تعلق می گیرد، سوبژکتویسم را تکامل می بخشد؛ اما ناگزیر از تکیه به خدایی واحد و متعالی می شود. با تعالی خدا از وجود در نوافلاطونیان، سوبژکتویسم به اوج می رسد؛ اما به دلیل بیگانگی با بدن، ناگزیر از تجسد خدای اش می گردد، تا بدن را تحت شناخت نجات دهد. وحدت خدا، سوژه و تن ممکن نبود مگر بر صلیب! پس خدا به آسمان بازگشت، بقای سوژه تحت ایمان به خدا تضمین شد و تن نفی گشت. با دکارت جای خدا و سوژه عوض می شود؛ عنصر عقلانی تن تحت عنوان امتداد نجات می یابد، اما سوژه ی دکارتی میان اسارت در خود، یا ضرورت در طبیعت معلق می گردد؛ کانت طبیعت را تحت قوانین فاهمه درآورده و با تقویم سوژه از درون اختیارش به سوژه نجات بخشیده و با طرح غایت مندی در جهان، آزادی سوژه در طبیعت مکانیکی را ممکن می کند. هر چند در کانت سوبژکتویسم به اوج خود می رسد اما تن، به منزله امر سرکوب شده تحت عنوان نومن از همان آغاز مفقود می شود و فلسفه نیچه به عنوان صدای این تن سرکوب شده با تحویل بردن نقد اول و دوم به نقد سوم، سوبژکتویسم مبتنی بر نفی تن را به پرسپکتویسم مبتنی بر تن تبدیل می کند.
بازخوانی نظریه «تروّح جسم انسان» از دیدگاه ملاصدرا به مثابه راه حلّی برای مسائل مربوط به آخرت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دیدگاهی غیرمشهور از ملاصدرا، افزون بر تطوّرات نفس ، بدن نیز سیری اشتدادی در پیش دارد و می تواند از مرحله کون و فساد تا مرحله اکتفاء بالذات، اشتداد یابد و حالتی به نام تروّح بیاید که در آن حالت ، با وجود بقا در نشئه دنیا ، چنان لطیف شود و خواص روحانی را چنان بپذیرد که به وِزان نفس ، مناسب حضور در آخرت باشد. بر این اساس ، همان طور که در ابتدا نفس با جسم ، تنها ترکیبی حقیقی ، ولی تعلّقی دارد و در انتها با بدن یکی است و در واقع ، با حفظ هویت روحانی خود ، متجسّد می شود ، جسم نیز می تواند _ در نهایت _ متروّح باشد و با حفظ هویت بدنی خود ، به نحوی با روح یکی شود. این نظریه (تروحن جسم انسان در آخرت)، از دیدگاه عرفا در باب تروحن انسان های کامل (اَبدال)، اتخاذ شده است که در این نوشتار به تحلیل آن دیدگاه پرداخته شده و بر اساس آن ، این نظریه ملاصدرا توضیح داده شده است. بر اساس این نظریه ، پاره ای از مفاهیم و نظریه های فلسفی مانند مجرّد و مادی ، معاد جسمانی ، تعلق نفس به بدن و ارتباط آن دو می تواند دستخوش تغییراتی شود و احیاناً راه حل هایی دیگر و بهتر بیابد.
Illuminating Modern Western Skepticism(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The goal of this article is to explain how the concept of Illumination came to be a source of skepticism in the modern West. In ancient and medieval Christian thought it was essentially tied not only to Plato’s philosophy, but especially to Augustine’s invention of the notion that the soul is an inner chamber containing all his knowledge, but also the locus of his encounter with God. The concept of the soul or mind as an inner chamber re-emerged in early modern western philosophy, but it was no longer open to illumination, John Locke having made revelation into an entirely distinct category of knowledge. The set of ocular metaphors of which illumination is a part still has an important place in ordinary language, but can no longer provide for a philosophical theory of knowledge. Thus, different complex metaphors need to be employed. Alasdair MacIntyre’s account of human reason begins with social practices, and can be described as an extensive thesis reflecting the metaphor Knowing as Doing. With his incorporation of Thomas Aquinas into his account of tradition-constituted rationality, it is suggested that interesting parallels might be found with the work of Mulla Sadra.
بررسی معنویت به مثابه استعلا وجودی بر مبنای رویکرد اگزیستانسیالیستی یاسپرس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۵۸)
139 - 159
حوزههای تخصصی:
این مقاله می کوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که اگر معنویت به مثابه استعلای وجودی است، چگونه می توان بر مبنای فلسفه یاسپرس نگرش انسان شناسانه ای تبیین کرد که آن نگرش به منزله بنیاد معنویت قلمداد شود؟ نگارنده با ارائه تقریر وجودی از معنویت، نشان می دهد که ساحت های چهارگانه دازاین، آگاهی کلی، روح و اگزیستانز که در انسان شناسی یاسپرس مبنا و امکان جهش فرارونده آدمی را مهیا می سازد؛ به گونه تطبیقی امکان بیان قرائت جدید و بنیادین از «معنویت به مثابه استعلای وجودی» را فراهم می کند. بر این اساس، معنویت به منزله جهش درونی است که با درک وجودی از هستیِ خاصِ آدمی – اگزیستانز – معنا می یابد و قوام معنویت نیز به فعل از خود فراشدن برای تقرب به اگزیستانز است. از طرف دیگر، یاسپرس فلسفه را به سان فعل درونی می داند که انسان را به فراروی وجودی برای کسب آگاهی معتبر از خود و واقعیت رهنمون می کند. بر همین اساس، انسان معنوی که به استعلای وجودی اقدام کرده است، به خود اصیل خویش آگاهی می یابد. این آگاهی از جنس تعلق آگاهی فاعل شناسا به امور ابژکتیو نیست؛ چرا که این نحوه از آگاهی که به زعم یاسپرس در ساحت «آگاهی کلی» رخ می دهد قابل جایگزینی با هر ادراک دیگر بوده و یافته ای بین الاذهانی است؛ بلکه این آگاهی، درکی معنوی و یافته ای سوبژکتیو - اگزیستانسیال است که حیات فردی را معنا می بخشد.
مطلق به مثابه اندیشه خوداندیش: تأملی انتقادی بر تفسیر هگل از فعلیت محض نزد ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۵۸)
161 - 189
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین منازعات تفسیری حول فلسفه هگل، تأکید بر وجه مدرن یا کلاسیک اندیشه اوست؛ از یک سو برخی با تأکید بر وامداری هگل به کانت، پروژه او را تکمیل پروژه استعلایی کانت قلمداد می کنند و از سویی برخی دیگر، او را متافیزیکدانی می دانند که در بستر اندیشه های افلاطون و ارسطو، اندیشه های نوین خویش را بیان می کند؛ این مقاله با تمرکز بر تفسیر هگل از مفهوم ارسطویی خدا همچون اندیشه خوداندیش نشان می دهد که چگونه او از یک سو در تبیین یکی از کلیدی ترین مفاهیم فلسفه خویش یعنی ایده مطلق، وامدار ارسطو است، و از سوی دیگر چگونه با تصرف خود در این مفهوم، راه را برای تفسیری مدرن از آن می گشاید. به گونه ای که از یک سو با طرح وحدت میان شناسنده و متعلق شناخت، به عنوان ضابطه اندیشه خوداندیش، دوگانگی خودادراکی کانت با جهان مرتفع می شود و از سوی دیگر با نفی فعلیت طبیعت بی واسطه، همچنان ضابطه کانتی تعین بخشی مفهومی به جهان را حفظ می شود.
بررسی طرح واره های تصویری جانسون در آیات توصیف کننده دوزخ و بهشت در چارچوب معناشناسی شناختی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۸ شماره ۷۹
119 - 152
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی طرح واره های تصویری حجمی، حرکتیو قدرتی مطرح شده توسط جانسون در میان آیات توصیف کننده دوزخ و بهشت در قرآن کریم می پردازد. پیکره ما سه سوره واقعه، انسان، الرحمن و همچنین تمامی آیاتی است که الفاظ جَنَّه، فردوس، روضه، عدن، دارالسلام، جهنّم، جحیم، نار، سقر و سعیر در آنان به کار رفته است. روش تحقیق، توصیفی- تحلیلی است. در این پژوهش به دنبال بررسی این مسئله هستیم که سه طرح واره مذکور، به چه میزان در آیات مورد نظر به کار رفته است. همچنین از منظر زبانی بررسی می کنیم که واحدهای نمادین هریک از طرح واره ها در پیکره موردنظر کدامند. هدف پژوهش حاضر، نشان دادن نقش برجسته طرح واره های تصویری به عنوان ابزارهایی معناشناختی، در ملموس ساختن فضاهای انتزاعی- مانند دوزخ و بهشت- در ذهن بندگان است. پس از تحلیل داده ها، مشخص شد که طرح واره حرکتی با 38 مورد بیشترین میزان و طرح واره قدرتی با 8 مورد کمترین تعداد را در پیکره مورد نظر دارا می باشند و در این میان طرح واره حجمی 37 مورد را به خود اختصاص داده است.
تحلیل نشانه شناختی «النبی الامی» بر اساس مدل «امبرتو اکو»(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۸ شماره ۷۹
153 - 180
حوزههای تخصصی:
در سال های اخیر با رواج رویکرد نشانه شناسی در مطالعات قرآنی، شاهد اکتشاف دقیق معنایی لایه های متن هستیم. معنای واژه «النبی الاُمّی» از دیرباز محل بحث عالمان مسلمان و غیرمسلمان بوده است و هرکس در اثبات نظر خود کوشیده است. این مقاله با استفاده از دانش نشانه شناسی، به عنوان دانشی روشمند و بر اساس مدل «امبرتو اکو» در فهم متن، این واژه را از منظر میدان پایه، میدان های معنایی همنشین، مقابل، کاربردشناسی متن، بافت متنی و میدان های بینامتنیت تفسیری در چند مرحله تجزیه و تحلیل نموده و ضمن تأکید بر نوآوری روش تحلیل این واژه، بدون تاثیرپذیری از مطالعات محققان پیشین، به این نتیجه رسیده است که در مقام منطوق و ظاهر، مغایر با درک متداول، این واژه به معنی «پیامبر غیریهودی»، یعنی پیامبری که از بنی اسرائیل نیست می باشد. معنای «اهل مکه»، در مقام مفهوم و در طول معنای منطوق قابل پذیرش، اما معنای «درس ناخوانده بودن» از این واژه برداشت نمی شود.
Heidegger Never Got Beyond Facticity(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۸
45-58
حوزههای تخصصی:
(1) The “thing itself” of Heidegger’s thinking was Ereignis. (2) But Ereignis is a reinscription of what Being and Time had called thrownness or facticity. (3) But facticity/Ereignis is ex-sistence’s ever-operative appropriation to its proper structure as the ontological “space” or “clearing” that makes possible practical and theoretical discursivity. (4) Such facticity is the ultimate and inevitable presupposition of all activities of ex-sistence and thus of any understanding of being. (5) Therefore, for ex-sistence – and a fortiori for Heidegger as a thinker of Ereignis – there can be no going beyond facticity.
بررسی رویکردهای کلامی مکتب اصفهان در عصر صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۹۲
103 - 126
حوزههای تخصصی:
شکل گیری مکتب علمی اصفهان نقطه عطف در تاریخ اندیشه کلامی شیعه عصر صفوی است و در کنار پیدایش حکمت متعالیه، کلام اسلامی جایگاه ممتازی یافت و زمینه رشد و گسترش مباحث کلامی شیعه را در غالب سه رویکرد فراهم آورد. «کلام فلسفی» در مکتب اصفهان بر رویکردهای دیگر کلامی تقدم زمانی داشت و اوج آن در آثار و آرای فیاض لاهیجی تبلور یافت و این شاگرد برجسته صدرا، به نوعی تحت تأثیر اندیشه مشاء آثار کلامی خود را ارائه نمود. ظهور «کلام نقلی و روایی» با محوریت علامه مجلسی بر رونق کلام شیعی افزود. با وجود اعتماد شدید مجلسی بر روایات اهل بیت: نمی توان او را عالمی اخباری و ضد عقل انگاشت؛ زیرا او عقل را به عنوان ابزار کسب معرفت دینی دخالت می داد. افزون بر این دو رویکرد کلامی می توان از شکل گیری یک رویکرد ترکیبی توسط قاضی سعید قمی یاد کرد. او که از ذوق عرفانی برخوردار بود و مروج الهیات سلبی تلقی می شد، بر ایجاد تقارب بین ظواهر دینى و فلسفه تأکید داشت و رویکرد «کلام ترکیبی» را بنا نهاد. در این نوشتار ضمن اشاره به جایگاه کلام شیعی در مکتب علمی اصفهان، این سه رویکرد کلامی بررسی شده و تحلیلی از تفوق کلام فلسفی و پرهیز از عقل ستیزی نمایندگان کلام روایی ارائه می شود و اهم ابتکارات و نوآوری های کلامی عالمان عصر صفوی ارائه می گردد.
حکمت قرآنی و فلسفه ارسطویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۹۳
127 - 152
حوزههای تخصصی:
قبل از میلاد مسیح در یونان باستان امام حکما سقراط خود را فیلسوف نامید. هدف او از تعقل ورزی، یافتن واقعیت و راهبر رفتار بود. ارسطو غایت حکمت را معرفت محض و آن را برتر از حکمت عملی می دانست. با ظهور اسلام و طرح حکمت در قرآن، به خصوص در عصر نهضت ترجمه با توجه به تأثیر فلسفه ارسطویی در فیلسوفان مسلمان، این سؤال به وجود آمد که بین حکمت قرآنی و فلسفه ارسطویی چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا حکمت عملی قرآن، همانند فلسفه ارسطویی اَخَسّ است؟ فرضیه ما در این تحقیق، تفاوت بنیادین بین آن دو است؛ لذا با بررسی تطبیقی در این تحقیق مشخص گردید حکمت قرآنی و فلسفی در معنای واژه و تعالیم نوع حکمت، مسائل و غایت حکمت، مربّی و متربی حکمت، تنوع ارائه و روش کسب حکمت، مخاطبان حکمت و... از هم دیگر متمایزند. همچنین معلوم گشت که حکمت عملی قرآن گرچه از حیث ارتباط با امور اعتباری اخَسّ است، از حیث صائب و نافع بودن حکمت نظری، حکمت عملی معیار آن محسوب می شود و اَخَسّ نیست.
تحلیلی از هم سویی خط فکری سید مرتضی با معتزلیان بصری در تبیین ماهیت اراده خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سید مرتضی، در کنار شیخ مفید، راهبری دو خط فکری در مدرسه کلامی بغداد را به عهده دارند. زمانه و زمینه علمی و فرهنگی آن دوران با حضور پررنگ و پرقدرت جریان کلامی اعتزال همراه و همزمان است، دورانی که امامیه تازه دوران خمود و خموشی کلام را پشت سر نهاده و با جریانی کلامی مواجه است که تمام میدان روش و ادبیات کلامی را از آن خود ساخته است. سید مرتضی و شاگردانش در چنین محیطی نسبت به ماهیت اراده خداوند نظریه پردازی می کنند و با گذشت و عبور از آنچه پیشینیان امامیه در مدرسه کوفه بدان اعتقاد دارند، تا اندازه ای به تبیین اعتزالی اراده الهی نزدیک می شوند. اراده خداوند اگر پیش تر در مدرسه کوفه امری حادث بود، که نه در ذات جای داشت و نه از ذات بریده بود، و اگر در نظر شیخ مفید به نفس الفعل و شی ء مکوّن خارجی شناسانده می شد، در دوران سید مرتضی و پس از او، اگرچه همچنان حدوث خویش را حفظ می کرد و به داعی و علم تحویل برده نمی شد، اما به لحاظ وجودشناختی چونان تلقی رایج معتزله بصری، در قالب حادث لافی المحل تبیین شد. خط فکری سید مرتضی در بغداد این ایده را تقویت می کرد و پوشش می داد.
ذات در فلسفه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با تأمل در آثار ابن سینا مشخص می شود ابن سینا ذات را در حوزه ذات نوعی در دو معنای ماهیت و طبیعت و در حوزه ذات فردی به ویژه، درباره واجب تعالی در معنای وجود به کار گرفته است. در این میان، معنای دوم (طبیعت) که حاصل پژوهش او در شناخت اشیاء است، بر معنای اول (ماهیت) ابتناء دارد. بر اساس همین معنای از ذات، وی در فرآیند آزمایش فکری و با استفاده از توان ذهنی انسان اعتبارات گوناگونی برای ذات مطرح ساخته، از لوازم و مقتضیات شکل گیری هر یک از این اعتبارت در علوم متفاوت سخن می گوید. تفکیک معانی در میان دو حوزه ذات نوعی و ذات فردی و تفکیک اعتبارت مذکور نزد ابن سینا منجر به آشکارسازی ایده ذات باوری وی شده، این نتیجه را به دست می دهد که ذات باوری ابن سینا با موجودباوری وی منافاتی ندارد و انواع و حدود تام به دلالت مطابقه نشان دهنده ذات اشیاء هستند.
بررسی تأثیر آموزه های «أبوعبدالرحمن سُلمی» بر اندیشه های «أبوسعید أبوالخیر»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تجربه شاگردی نزد اساتید متعدد را می توان یکی از ویژگی های کارنامه حیات علمی و عارفانه ابوسعید ابوالخیر برشمرد. در میان این شخصیت ها اما او از ابوعبدالرحمن سلمی تأثیر چشمگیری پذیرفته است. این جستار با رویکرد تاریخی و روش تطبیقی از طریق استخراج و تبیین شماری از تعالیم همانند در آثار سلمی و ابوسعید ابوالخیر در پی اثبات همین مدعاست. این تعالیم عبارتند از: بهره وری از وقت، ترک تکلّف، ترک تدبیر، نهی از خوردن به تنهایی، دوری از مصاحبت ناجنس، پرهیز از به کارگیری لفظ «من»، و مردم داری. همچنین در مقاله پیش رو به دو مورد دیگر، یعنی از منظرالهی به مردم نگریستن و مشاهده قدرت خداوندی در هستی گذرا اشاره رفته است. همه موارد فوق چنین احتمالی را قوت می بخشد که چه بسا آموزه ای از سلمی در مکتوبات خود او فرصت ظهور و بروز نیافته ولی شاگرد تربیت یافته و متأثر از وی در آثار خویش بدان متذکر شده باشد و این یعنی اینکه به منظور شناخت جامع الاطراف و فراگیر از تعالیم استاد نباید به آثار به جامانده از او اکتفاء نمود بلکه لازمست آراء و اندیشه های افرادی که در مکتب وی زانو زدند را نیز از نظر گذراند.
تحلیل جنبه های تفکر خلاقانه در نقاشی کودکان 3 تا 5 سال (گروه سنی الف)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تصاویری که در نقاشی و تصویرسازی کودکان خلق می شوند در بیشتر موارد برخاسته از تفکری خلاق و دارای موضوعاتی خاص است. شناخت دقیق مضامین و ویژگی های خلاقانه نقاشی کودکان و تحلیل و تفسیر درست آنها، ما را در شناخت نحوه تفکر آنها یاری می رساند. این مضامین از محیطی به محیط دیگر و یا در فرهنگ های مختلف، تفاوت هایی را نشان می دهد. این پژوهش به منظور شناخت دقیق ترِ مضامین نقاشی و ویژگی های فکری و خلاقانه نقاشی کودکان گروه سنی الف از طبقه متوسط شهر تهران در فاصله سالهای96 تا 97 انجام شده است. پژوهش حاضر از جمله پژوهش های کیفی است که به روش تحلیل مضمون انجام شده و جامعه آماری پژوهش، مهدکودک های شهر تهران و حجم نمونه شامل 100 کودک از ده مهدکودک در مناطق یک، دو، هفت، دوازده و چهارده تهران(در سال تحصیلی 96-95) است. نمونه گیری به صورت تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انجام شده و نهایتاً مضامین آثار خلق شده توسط این کودکان، پس از کد گذاری و طبقه بندی بر اساس شاخصه های خلاقیت مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفته است.
تحلیل انتقادی مغالطه سوم از «مغالطات عقل محض» کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۸ شماره ۲۶
103-121
حوزههای تخصصی:
کانت در مغالطه سوم از مغالطات عقل محض بر آن است که نشان دهد شناخت اینهمانی و شخصیت نفس امکان پذیر نیست و استدلالی که مدعی اثبات اینهمانی و شخصیت نفس است، یک استدلال مغالطی است. اما سخنان و توضیحاتی که وی در این باره ارائه کرده است، تا حدود زیادی پیچیده و مبهم است. در اینجا کوشیده ایم اولاً با تأمل دقیق در این توضیحات و با عطف توجه به سایر آراء و دیدگاه های اساسی کانت، تصویر نسبتاً دقیقی از دیدگاه وی در مورد این به اصطلاح مغالطه بدست دهیم؛ ثانیاً و در ضمن آن به نقد و ارزیابی این دیدگاه بپردازیم. تحلیل و بررسی دقیق توضیحات کانت نشان می دهد وی از یک سو بر اینهمانی نفس به عنوان یک حقیقت تحلیلی و بطور پیشینی معتبر تصریح و تأکید می کند، اما از سوی دیگر و در عین حال هدف اصلی و تمام تلاش او این است که نشان دهد اینهمانی تحلیلی و بطور پیشینی معتبرِ نفس یک اینهمانی عینی نیست و بر همین اساس با استناد به آن نمی توان مدعی شناخت اینهمانی و شخصیت عینی نفس شد. حاصل ارزیابی ادعاهای اصلی کانت درباره مغالطه سوم این است که به دلیل تعارضات و ناسازگاری هایی که میان این ادعاها با برخی از دیدگاهها و مبناهای اساسی فلسفه وی وجود دارد، وی نمی تواند به نحو سازگار و منطقی شناخت اینهمانی و شخصیت عینی نفس را انکار نماید.