فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۶۱ تا ۶۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
الهیات سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸
129 - 148
حوزههای تخصصی:
والترسترف در مقاله حاضر به این پرسش می پردازد که آیا آموزه عفو گناهکاران در الهیات مسیحی مستلزم نقض عدالت نیست. وقتی فردی مرتکب گناه می شود، نظر می رسد که مجازات او لازمه اجرای عدالت است. اما والترسترف معتقد است ترک مجازات و عفو با عدالت ناسازگار نیست. به باور او، نبخشیدن و تقاص گرفتن حق کسی است که به او ظلم شده، اما تکلیف او نیست. انصراف از مطالبه این حق نیز مستلزم نقض حقوق دیگران نیست. لذا می توان عفو کرد بدون آن که عدالت را زیر سوال برد. این باور مختص به دین مسیحیت است و اندیشمندان یونانی و رومی این طور فکر نمی کردند. از نظر آنان، مجازات یک متخلف علاوه بر حق قربانی، تکلیف قربانی است. متفکران کلاسیک در آغاز اجرای عدالت را مستلزم مقابله به مثل می دانستند، اما دیدگاه ایشان درباره عدالت به مرور زمان تلطیف شد. آنان در نهایت پذیرفتند که در اجرای مجازات باید انصاف را دخیل کرد و مجازات را تخفیف داد، اما این بدان معنا نبود که مجازات در بعضی موارد می تواند به کلی حذف شود. از سوی دیگر، نظریه پردازان معاصر مجازات را به منزله اعلام عمومی انزجار از فعل نادرست می دانند. بر این اساس، بدون اجرای مجازات قبح فعل نادرست از بین می رود. دیدگاه والترسترف درباره این نظریه در قسمت دوم مقاله بیان خواهد شد.
مابه ازای معقول های ثانی فلسفی از نظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
280 - 295
حوزههای تخصصی:
در آثار ملاصدرا دو نظر دربارۀ مابه ازای معقول های ثانی فلسفی آمده است. طبق نظر اول، معقول های ثانی فلسفی مابه ازای خارجی ندارند، بلکه صرفاً منشأ انتزاع دارند. طبق نظر دوم که آن را نظر نهایی ملاصدرا می دانند، این مفاهیم دارای مابه ازای خارجی هستند و مابه ازای آن ها در خارج به عین وجود موضوع یا موصوفشان موجود است. بر این نظریه چند اشکال وارد است: یکم. دلیل ملاصدرا بر اثبات وجود خارجی مابه ازای این مفاهیم، مصادره به مطلوب و در نتیجه نامعتبر است. دلیلی هم که طباطبایی در حاشیۀ دلیل ملاصدرا آورده است، قابل قبول نیست؛ زیرا پیش فرضی دارد که منکرِ صدق نتیجه، به طریق اولی آن را نادرست می داند. دوم. این نحوه از وجود آن مابه ازا با قول به عدم آن و صرف وجود منشأ انتزاع تفاوت واقعی ندارد. سوم. روشن نیست که تفاوت مفاهیم ماهوی با مفاهیم فلسفی در چیست که به موجب آن مفاهیم ماهوی مابه ازای مستقل دارند، ولی مفاهیم فلسفی مابه ازای مستقل ندارند. در این پژوهش از روش تحقیق کتابخانه ای و تحلیل عقلی استفاده شده است.
دفاع از نظریه ی انگیزش موسیقی با تکیه بر مفهوم کاتارسیس ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنر به تعریفی نمود احساسات آدمی است. آثار هنری از یک سو دربردارنده ی احساسات خالقان خود هستند و از سوی دیگر می توانند برانگیزاننده ی احساسات مخاطبان باشند. موسیقی انتزاعی ترین هنر است زیرا تنها هنری است که در آن نه از تصاویر بصری برای انتقال مفهوم استفاده می شود و نه از کلمات و ساختارهای زبانی. موسیقی به دلیل منش غیر مفهومی و بی واسطه ی خود، می تواند بیش از دیگر هنرها عواطف و هیجانات مخاطبان را برانگیزد. فلسفه ی موسیقی شاخه ای از فلسفه است که به بررسی چیستی موسیقی، تفاوت و رابطه ی موسیقی با زبان، تأثیرات فردی و اجتماعی موسیقی، زیبایی و ارزش در موسیقی، رابطه ی احساسات با موسیقی و معناداری موسیقی می پردازد. در مبحث معناداری و رابطه احساسات با موسیقی، دو نظریه ی رقیب وجود درد. یکی نظریه ی بیانگری که احساسات هنرمند را مرجح می داند و کار موسیقی را بیان احساسات هنرمند می داند. دیگری نظریه ی انگیزش که اولویت را به احساسات مخاطب می دهد و کار موسیقی را برانگیختن احساسات شنونده می داند. پرسش اصلی این مقاله این است که کدام یک از این دو نظریه موجه تر و قابل دفاع تر است؟ کدام یک از ین دو نظریه تصویر جامع تری از رابطه ی موسیقی با احساسات ارائه می دهد؟ و کدام نظریه می تواند بهتر به ایرادات وارده پاسخ دهد؟ ابتدا هر دو نظریه را مطرح و بررسی می کنیم و به مرور استدلال های له و علیه هریک می پردازیم. نشان می دهیم نظریه ی انگیزش نه تنها تصویر موجه تری از رابطه ی احساسات با موسیقی به دست می دهد، بلکه همچنین، بهتر می تواند به ایرادات وارده پاسخ دهد. سپس مهم ترین ایراد وارد شده بر نظریه ی انگیزش یعنی «علاقه به موسیقی غمگین» را با کمک نظریات ارسطو در باب موسیقی، بالأخص نظریه کاتارسیس، پاسخ می دهیم و نشان می دهیم که چرا باور داریم پاسخ ما موجه تر از دیگر پاسخ های ارائه شده به این ایراد است.
روایی برهان تضایف بر اتحاد عاقل و معقول در دیدگاه حکیم سبزواری و نقد شبهات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸۸
11 - 27
حوزههای تخصصی:
احیای مسئله اتحاد عاقل و معقول در حکمت متعالیه و اقامه دلیل های نو از سوی حکیم سبزواری، از سویی گویای روند رو به تصاعد خردورزی است و از سویی نشان دهنده تعلق خاطر حکمای اسلامی به واکاوی مبادی و مقاصد معرفت و شناخت انسانی است. مبادی مسئله اتحاد، در ادوار پیشاصدرایی، بیش از همه از سوی ابن سینا، واکاوی شده، و در حکمت متعالیه این مبحث به تعالی و تفوق رسیده است. حکیم سبزواری با غنی سازی همان پیش نهاده ها، با بار معنایی متعالی به اقامه برهان هایی بر مسئله اقدام کرده است. برهان تضایف یکی از براهین مسئله است که در آن انگاره «تجرد عاقل و معقول» و نسبت سنجی مفهومی بین آن دو نقش اساسی دارد. برخی از پژوهندگان، به طرح شبهات به این برهان ها دست یازیده و مسئله اتحاد را به کلی بی بنیان معرفی کرده اند. واکاوی شبهات یکی از این مقاله ها بر این برهان،پس از تبیین عناصر اصلی در دلالت برهان و نقش مؤثر آن در اثبات مسئله اتحاد، مورد اهتمام این نگاشته است.
سارتر و جعل معنا: هستی شناسی وجود لِنفسه و نسبت آن با اخلاق انضمامی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۲ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲
1 - 16
حوزههای تخصصی:
انسان تنها موجود نیازمند به معنا می باشد او به همان میزان که برای زنده ماندن به غذا احتیاج دارد به معنا نیز همچون خوراک نمادین نیازمند است. در این بستر است که معنای زندگی یکی از مهم ترین موضوعات فلسفی، روان شناختی و دینی ، از چشم اندازهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته و در حوزه های مختلف از آن سخن به میان آمده است. به طور کلی دو دیدگاه در باب معنا در میان متفکرین و فلاسفه وجود دارد. فیلسوفانی که معنا را امری عینی، بیرونی و "مکشوف" می دانند و فیلسوفانی که آن را امری درونی، انفسی و "مجهول" تلقی می کنند که از درون انسان برخاسته و وابسته به شخص(Subjective) بوده و سرچشمه ی آن اراده و گزینش ها و تعهدات انسان است. سارتر نیز از جمله متفکرانی است که معنا را امری درونی و جعل کردنی می داند. ما در این پژوهش تلاش می کنیم تا با بررسی نسبت میان هستی شناسیِ وجود لنفسه و اخلاق انضمامی در فلسفه سارتر به مهمترین مسئله زیستی بشر امروز به طریق جعل معنا پاسخ دهیم. به اعتقاد سارتر آدمی ماهیت از پیش تعیین شده و ثابت ندارد؛ ماهیت او به واسطه ی انتخاب هایش همواره در حال ساخته شدن است. انسان به عنوان یک وجود لنفسه با تکیه بر آزادی خود می تواند ارزش های اخلاقی مورد تایید خود و جامعه اش را بسازد و با ایجاد حس تعهد و التزام معنایی برای زندگی جعل کند.
ضرورت آموزش فلسفه برای کودکان و نقش آن در ارتقای تفکر خلاق و مهارت های اجتماعی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
824 - 840
حوزههای تخصصی:
یکی از اهداف اصلی برنامه آموزش فلسفه برای کودکان بهبود شرایط آموزش تفکر در سیستم های آموزشی است هدف این برنامه کمک به کودکان است که یاد بگیرند چگونه خودشان فکر کنند. فلسفه برای کودکان یک فعالیت آموزشی است که منجر به بهبود تفکر خلاق و روابط اجتماعی در آن ها می شود. دانش آموز با آموزش فلسفه یاد می گیرد که چگونه خود را در موقعیت های جدید قرار دهد و راه حل های جدید بیابد. همچنین برنامه آموزش فلسفه برای کودکان بر ایجاد روابط اجتماعی و عاطفی کودکان تأثیر مثبت داشته و موجب پیشرفت آن ها در زمینة رفتار اخلاقی پسندیده در جامعه شده است. این مقاله به منظور واکاوی ضرورت آموزش فلسفه برای کودکان و نقش آن در ارتقای تفکر خلاق و مهارت های اجتماعی دانش آموزان با روش توصیفی-کتابخانه ای انجام شده است.
چیستی «عقل فعال» در نظریه عقل نزد ابن باجه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
127 - 148
حوزههای تخصصی:
«عقل فعال» در فلسفه ابن باجه در معرفت شناسی، اخلاق و سعادت انسان اهمیت دارد. ازاین رو مبحث «عقل فعال» از جهات مختلف مورد بحث است. «حقیقت عقل فعال» در جایگاه معرفتی و وجودی، صرف نظر از اهمیت آن برای غایت و سعادت انسان، مسئله حاضر در این نوشتار است. پرسش این است عقل فعال چه جایگاهی وجودی و معرفتی در نظریه عقل ابن باجه دارد آیا در فرد انسانی و مربوط به نفس است یا در عالم بالا و امری جدای از انسان است؟ واحد است یا متکثر؟ ابن باجه جایگاه معرفتی افاضه کننده علم و صور به عقول انسان و صور خیالی به حیوان برای عقل فعال قائل است و از حیث جایگاه وجودی عقل فعال نیز سخن او مشتت است و درباره واحدیا کثیر بودن عقل در مراتب مختلف عقل، بنا بر معقولات آن عقل و نسبتی که با هیولا دارد سخن می گوید و عقل مستفاد و عقل فعال را از هرجهت واحد می داند. بر این اساس برای بررسی این مسئله و پاسخ به پرسش های مطرح شده ابتدا نفس ناطقه را تبیین می کنیم سپس به مراتب عقل و چیستی عقل فعال در ابن باجه پرداخته و در آخر هم به تحلیل و بررسی مطالب گفته شده می پردازیم. مقاله با روش توصیفی- تحلیلی نگارش شده است
Popper’s Sociology of Science and Its Political Deficit(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
168 - 187
حوزههای تخصصی:
The paper offers a distinctive reading of Popper’s work, suggesting that his Logic of Scientific Discovery (LScD) might be re-interpreted in the light of his Open Society. Indeed, Popper can be interpreted as criticising certain aspects of his first book, and as a result improving upon them, in his second. It suggests translating what Popper says about ‘conventions’ into his later vocabulary of ‘social institutions’. Looking back, I believe that Popper never intended the language of conventions and decisions to be read individualistically. I remain unsure whether Popper was himself quite as clear about this as he could have been. My reading makes Popper a pioneer in the sociology of science. Scientific institutions are arenas of political power; but Popper did not discuss the structure and inter-relations of the social institutions of science, or offer a politics of science in the context of his methodology. What is missing from the skeletal sociology of LScD is the politics. We could put it in Popperian terms this way: scientific institutions are both open and closed. They are closed, firmly, to the inexpert, to the non-members; supposedly they are open to the qualified, provided the prerogatives of seniority and leadership are acknowledged. Despite these shortcomings, Popper’s critical and rational approach and his insistence on openness and intellectual honesty are still important today.
رهیافت باور بدون قرینه کافی بر اساس ارزیابی مبانی کلیفورد و جیمز(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۲ شماره ۹۵
111 - 142
حوزههای تخصصی:
کلیفورد با ثابت دانستن حقیقت عالم و صادق دانستن گزاره در مطابقت با آن، تنها راه توجیه باور را ارائه دلایل عقلی کافی می داند. او با اتخاذ رویکرد «لاأدری گری» در شرایط قفدان قرینه کافی، معیاری غیرقابل اجرا مطرح می کند و با غفلت از ساحات مختلف وجودی انسان، بسیاری از نیازها و باورهای مهم را به حالت تعلیق درمی آورد که در مواردی مستلزم قبول ناآگاهانه یک طرف قضیه می گردد. جیمز حقیقت عالم را سیال می داند و با توصیه به آسان باوری، حقیقت و صدق را به سودمندی فرومی کاهد و از اراده معطوف به باور سخن می گوید. او برآن است که هرگاه ساحت معرفتی نتواند دلایل کافی برای توجیه ارائه کند، بقیه ساحات، با استناد به ادله عملی، یاری گر انسان در کسب معرفتند. به نظر می رسد برای رهایی از نقاط ضعف مطرح در نظریه کلیفورد و جیمز، می توان رهیافت میانه ای را در پیش گرفت و گزاره های بدون قرینه را به نوعی تلقی به قبول کرد که در موضع صدق قرار نگیرد و با پذیرش آن گزاره، بدون فروکاستن معنای صدق و بدون ادعای صدق برای گزاره مفروض، از آثار آن بهره مند گشت.
مطالعه نظریه نبوغ کانت در نقد سوم بر اساس معانی اصطلاح بیلدونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش این است که با روش توصیفی تحلیلی به مطالعه ابعاد و معانی بیلدونگ در نظریه نبوغ کانت در نقد سوم بپردازد. در نبوغ به منزله موهبت طبیعی شخص تخیل آزاد می شود و فاهمه بدوا در هنرمند گسترش می یابد.از مطالعه این نتیجه حاصل شده که نبوغ بر اساس معانی بیلدونگ جنبه های زیر را دارد:1)فرم؛در فرم تأملی هنر زیبا،2)تصویر؛ هنر زیبا به منزله تصویر به واسطه ایده زیباشناختی به منزله میانجی معانی و ارزش های فرهنگی،۳)صورت بخشی/شکل دهی؛ به هماهنگی تخیل-فاهمه و حس مشترک نابغه و توافق قوای تماشاگر در تطابق با توافق قوای نابغه با طبیعت،4)پرورش ِقوا، پرورش ذهن و روح در نابغه و فراخوانی نابغه ای دیگر،۵)نقش آموزشیِ محصول نبوغ به لحاظ فن و سبک، پرورش قوا،6)تربیت؛ تربیت مقدماتی و اخلاقی تماشاگر برای قابلیت نوعی اخلاق عالی تر و برتر،7)آمادگی برای جامعه پذیری بر اساس حس مشترک در مسیر تکامل فرهنگ بر پایه هماهنگی توافقی (قوای فرد و افراد با هم). این پژوهش نشان می دهد مسئله خلق اثر هنری و نبوغ هنرمند نزد کانت ضمن تأکید بر سوبژکتیویسم در مسیر انسان شناسی او قرار می گیرد. درصورتی که وحدت فوق محسوس قوا را در ناخودآگاه به معنای لایب نیتسی قرار دهیم نبوغ کانتی با جهتگیری به فردیت بیان گرایانه، تفاوت فردی و تفردیابی رو به فلسفه آینده گشوده می شود.
تأثیر فلسفه نقّادیِ کانت بر صورت بنیادی (فُرمالیسم) در موسیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۸۹
167 - 180
حوزههای تخصصی:
ادوارد هانسلیک، نخستین متفکر صورت بنیاد یا فُرمالیست در حوزه موسیقی، بر آن بود که موسیقی صورت ها یا فُرم های متحرک طنین ها یا نُت هاست. وی این گزاره را مبنا قرار می دهد و چنین استدلال می کند که موسیقی چیزی جز فرم نیست و محتوا یا درون مایه ای بیرون از فرم یا صورت خود ندارد. ازاین رو، موسیقی نمی تواند احساسی را که از بیرون بر آن وارد می شود بیان کند، بلکه اگر احساسی نیز وجود دارد، برآیند خود صورت ها و ساختار موسیقی است. تفاوت موسیقی با دیگر هنرها در همین است که نمی تواند بازنماینده واقعیت باشد. بنابراین، قضاوت زیباشناختی درباره موسیقی باید اندیشه ورزانه و مبتنی بر تأمّل باشد و نه احساس. درون مایه موسیقی نیز نمی تواند مفهومی باشد و ،ازاین رو، زیبایی موسیقی غایتمند نیست و امری خودمختار و خودبسنده است. ردّپای تمام این اندیشه های هانسلیک را می توان در نقد سوم ایمانوئل کانت با عنوان سنجش داوری زیباشناختی یافت. کانت بر آن بود که زیبایی در صورت پدیده هاست و هرگونه داوری زیباشناختی باید صرفاً برمبنای صورت انجام پذیرد. همچنین کانت اعتقاد دارد که قضاوت زیباشناسانه نباید برمبنای غرض و علاقه شخصی و یا غایتی خاص باشد، بلکه باید کلیت و عمومیت داشته باشد تا بتواند به مثابه حکمی کلی عرضه گردد، یعنی احساسات فردی و شخصی نباید در قضاوت دخیل گردد. رویکرد هانسلیک به نقد موسیقی نیز بر همین مبناست.
بررسی رگه های کانتی در تفکر ویتگنشتاین اول و دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
1 - 19
حوزههای تخصصی:
علی رغم فعالیت فلسفی ویتگنشتاین در بریتانیا و تعلق فکری وی به فلسفه تحلیلی، عناصر غیرتحلیلی نیز در افکار وی وجود دارد که این عناصر ریشه در تفکر آلمانی، به ویژه فلسفه انتقادی کانت دارد. پس می توان عناصری از افکار کانت را در فلسفه ویتگنشتاین دید. نوشته حاضر با تمرکز بر این عناصر و رگه های کانتی در اندیشه ویتگنشتاین از قبیل: نقد مابعدالطبیعه، ترسیم حدود حس و تجربه، تمایز میان گفتنی و شناختنی/ نشان دادنی، استعلایی دانستن منطق و اخلاق، مسئله علم و فلسفه و رد زبان خصوصی نشان می دهد که اولا،ً این عناصر و رگه ها نه تنها در رساله بلکه در پژوهش های فلسفی نیز قابل ملاحظه اند. ثانیاً، میان مفسرین ویتگنشتاین در این زمینه اختلاف نظر هایی وجود دارد. به عنوان مثال پیتر هکر با خوانش استعلایی رساله و پژوهش های فلسفی مخالف است و معتقد است براهینی که ویتگنشتاین ارائه می دهد نمی تواند صفت استعلایی به خود بگیرد و به طور کلی، کانت و ویتگنشتاین برداشت یکسانی از براهین استعلایی نداشتند. سرانجام با ملاحظه و بررسی مباحث مذکور، این پرسش مطرح می شود که آیا می توانیم وجود رگه های کانتی مشترک در رساله و پژوهش های فلسفی را دلیلی بر وحدت اندیشه ویتگنشتاین لحاظ کنیم. در این خصوص نیز میان مفسرین ویتگنشتاین همواره تردید هایی وجود دارد.
نسبت «حضور دیگری» و «معناداری زندگی» در اندیشه ی ژان پل سارتر و مارتین بوبر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
129 - 157
حوزههای تخصصی:
ژان پل سارتر و مارتین بوبر هر دو به انسان، مسائل و اضطراب های وجودی او توجه کرده و درباره آن ها فلسفه ورزی نموده اند. ازجمله ی این مسائل، موضوع «دیگری» و «معنای زندگی» است. هدف پژوهش حاضر بررسی حضور «دیگری» و تأثیر آن در «معناداری» یا «بی معنایی» زندگی ازنظر این دو متفکر است. آراء سارتر در جایگاه یک اندیشمند خداناباور درباره «دیگری» در دو رویکرد ظاهر می شود؛ ابتدا دیدگاه افراطی او نسبت به «دیگری» که به حدی بدبینانه است که او را جهنم می نامد و ارتباط «من» با «دیگری» را مبتنی بر «ستیز» می داند. زندگی در این نگاه پوچ و بی معناست. سارتر در آراء متأخرش رویکردی اعتدالی پیدا می کند و معتقد است که باید به «جعل معنا» برای زندگی پرداخت و «دیگری» می تواند در این معنایابی نقش مؤثری داشته باشد. از طرفی، مارتین بوبر، اگزیستانسیالیستی الهی است که «دیگری» و «معنای زندگی» را در پیوندی عمیق با یکدیگر می بیند. در اندیشه ی او دستیابی به ارتباط اصیل و در پی آن کشف «معنای زندگی» تنها وقتی ممکن است که «تو»یی وجود داشته باشد. البته «تو» مراتبی دارد و بلندمرتبه ترین «تو»، «توی ابدی» است که در سایه ی «فیض» او، «معنای زندگی» کشف می شود.
مطالعه انتقادی دیدگاه محقق اصفهانی درباره معاد جسمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معاد از مباحث مهمی است که اندیشمندان مسلمان در بستر آن آرای متعددی را پیرامون چگونگی جسمانی بودن آن و نیز چگونگی رجوع بدن در آخرت ارائه نموده اند. محقق اصفهانی یکی از بزرگ ترین متفکران و عالمان شیعی است که با تأثیرپذیری از آرای استادش، آقا علی حکیم، دیدگاه های متفاوت و تامل برانگیزی در این باره مطرح کرده و این آراء در تقابل با دیدگاه صدرالمتألهین در مورد چگونگی معاد جسمانی قرار دارد. حکیم اصفهانی با نظر به مبانی ای همچون تعلق نخستین نفس ناطقه به روح بخاری، وجود رابطه اتحادی میان روح بخاری و بدن با نفس ناطقه، علیت اعدادی روح بخاری برای نفس ناطقه و علیت فاعلی نفس ناطقه برای روح بخاری، بازگشت همه موجودات به سوی خداوند در قوس صعود، و نیز تأثیرگذاری خاص ملکات نفسانی بر بدن، بر بازگشت ابدان انسانی به نفوس ناطقه در آخرت استدلال کرده است. در این مقاله، پس از توضیح این مبانی و ادله نشان داده شده است که نقدهای متعددی را می توان بر آن وارد دانست که از مهم ترین آنها می توان بدین موارد اشاره کرد: برداشت نادرست از حیوانیت در تعریف انسان، فهم غیردقیق از رابطه علّی نفس و بدن و نحوه اثرگذاری آنها بر یکدیگر، ناسازگاری با اصل امتناع اعاده معدوم و عدم توجه به جایگاه قوه خیال در تبیین معاد جسمانی.
مقایسه فهم عامه مردم از مسأله شرّ با فهم فیلسوفان بر اساس رویکرد فلسفه ی مبتنی بر آزمون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در یک دهه اخیر جریانی نوظهور در سنت فلسفه تحلیلی به نام فلسفه مبتنی بر آزمون به وجود آمده است که بر لزوم مراجعه میدانی به شهود عامه و مقایسه آن با شهود فلاسفه برای فهم و تحلیل مسائل فلاسفی تأکید دارد. یکی از مسائل مهم فلسفی و الهیاتی که می توان با چنین رویکردی بدان پرداخت مسئله شر است. از آنجا که در فلسفه دین مسئله شر به دو شکل منطقی و قرینه ای مطرح شده است، پرسش نامه های پژوهش به گونه ای طراحی گردید که پوشش دهنده هر دو برداشت باشد، هرچند تأکید بیشتری بر مسئله قرینه ای شر شده بود. جامعه آماری این پژوهش 100 نفر از افراد مختلف جامعه بودند که مطالعات خاصی در زمینه های فلسفی و الهیاتی نداشتند. یافته های این پژوهش نشان داد که همدلی عامه مردم با تقریر منطقی از مسئله شرّ بیشتر از همدلی شان با تقریر قرینه ای از این مسئله است. با این حال، نسبت میان پاسخ های داده شده به کل پرسش ها از ناسازگاری قابل توجه در دیدگاه عامه درباره مسئله شرّ و نسبت آن با خداباوری حکایت دارد.
پدیدارشناسی اعتباریات و نیهیلیسم اعتباری سایبر براساس آرای علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال دوم بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
27 - 56
حوزههای تخصصی:
علامه نظریه اعتباریات را در تحلیل پدیده های مختلفی از قبیل معرفت، زبان دین، ارتباط ظاهر با باطن دین به کار گرفته است. به نظر علامه، زبان دین اعتباری است؛ یعنی مجموعه ای از اعتباریات زبان دین را در بخش معارف تشکیل می دهد که به حقایق بر می گردند.بحث از اعتباری مقابل حقیقی در آثار مرحوم علامه طباطبایی به دو صورت گوناگون مطرح شده است: (۱) بحث معرفت شناختی و بحث هستی شناختی. افزون بر این دو از پدیدارشناسی اعتباریات نیز می توان سخن گفت. مراد از «پدیدارشناسی اعتباریات» بررسی چگونگی ظهور روابط انسان با عالم و اشیاء دیگر در قالب امور اعتباری است. نسبت انسان با اشیاء دیگر بر چهار نوع است: حقیقی حقیقی؛ حقیقی اعتباری؛ اعتباری حقیقی؛ اعتباری اعتباری. این سنخ اخیر، رابطه اعتباری با چیزی است که انسان آن را بدون برگشتن به حقیقت و صرفاً بر اساس ارتباط با اعتباریات بی اساس دیگر می پذیرد. این گونه اعتباریات را «اعتباریات پوچ» نامیدیم. یکی از مهم ترین گونه های نیهیلیسم که در فضای سایبر به چشم می خورد نیهیلیسم اعتباری است و صورت های مختلفی از آن در این فضا به چشم می خورد. تکنولوژی و فضای مجازی با خود انبوهی از اعتباریات پوچ را به همراه آورده است و آدمی را در سیاهچال نیهیلیسم اعتباری گرفتار کرده است. راه دست شستن از آنها تنها بازگشت به اعتباریات حقیقی است؛ اعتباریاتی که ریشه در حقیقت دارند. رابطه وجودی که بشر جدید با فضای سایبر و تکنولوژی پیدا کرده، جایگزین رابطه با امر قدسی و خدا شده است.
بررسی تأثیر آموزش به روش مونته سوری بر تفکر خلاق کودکان کار شهر تهران
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش بررسی تأثیر آموزش به روش مونته سوری بر تفکر خلاق کودکان کار شهر تهران بود. روش کار: این پژوهش در طبقه پژوهش های مداخله ای شبه آزمایشی و از نوع پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل قرار دارد. جامعه آماری این پژوهش را کودکان کار در یکی از مراکز نیکوکاری حامی کودکان در منطقه 12 شهر تهران در سال 1402 تشکیل دادند. نمونه آماری شامل 40 کودک کار است که بر اساس روش تصادفی در دسترس از جامعه آماری انتخاب شده و به 2 گروه آزمایش و کنترل 20 نفری تقسیم شدند. ابزار گردآوری داده ها در این پژوهش آزمون سنجش خلاقیت تورنس تصویری فرم"ب" بود و جهت آموزش کودکان از برنامه آموزشی مونته سوری استفاده شده است. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج: یافته ها نشان داد آموزش به روش مونته سوری بر مقیاس های سیالی (p≤0/01)، انعطاف پذیری (p≤0/01) و بسط (p≤0/01) تأثیر داشته اما بر مولفه ابتکار اثربخشی مداخله مشاهده نشد. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتیجه گیری: جهت افزایش خلاقیت کودکان کار شهر تهران به جای به کارگیری روش های سخنرانی و بحث های نظری، بیشتر متکی بر کارکردن با ابزارها، امکانات و وسایل لازم و کافی شوند و نیز فرصت های لازم را برای استفاده از آن ها را برای کودکان فراهم نمایند.
فلسفه تعلیم و تربیت و تحلیل جایگاه تجربه دینی در آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله سعی دارد مساله تجربه دینی و نقش و جایگاه آن را از لحاظ فلسفی در فلسفه تعلیم و تربیت تحلیل نماید. مساله تجربه دینی یکی از مسائل مهم در فرایند تربیت در نظام آموزشی یک کشور است. لاجرم برای فهم این موضوع، یکی از روش ها یا تحلیل های فلسفی برای بررسی این امر روش پدیدارشناختی است. تجربه دینی در ساحت تعلیم و تربیت امری مهم و اساسی در فرایند آموزش است و اما روش پدیدارشناختی به توصیف تجربه زیسته از منظر اول شخص می پردازد و از این رو می توان تجربه دینی افراد را در امر آموزش و تعلیم و تربیت با این رویکرد توصیف و تحلیل نمود. اساساً یادگیری به عنوان هسته اصلی تعلیم و تربیت، خود یک تجربه است و پدیدارشناسی به عنوان علم تحلیل و توصیف تجربه، کاملاً با این امر ارتباط تنگاتنگی دارد. برای این منظور لازم است بعد از طرح مساله جایگاه تجربه دینی در تعلیم و تربیت، به اوصاف روش یا رویکرد پدیدارشناختی و نیز انواع تجربه دینی و نقش آن در فلسفه تعلیم و تربیت به طور کلی اشاره شده است. سوال اصلی این مقاله این است که چگونه این روش می تواند ما را به فهم بهتر تجربه دینی فرد در فرایند آموزش هدایت کند.
پیوند نظر و عمل برای استحکام و تداوم جامعه دموکراتیک (حسب نظر جان دیویی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله مقصود تبیین دیدگاه جان دیویی (John Dewey) پیرامون پیوند میان دو حوزه نظر و عمل در جامعه دموکراتیک است که از نظر او از طریق آموزش (education) محقق می شود. دیویی ضمن انتقاد از ثنویت های موجود در تاریخ فلسفه، رسالت فلسفه را نه در کشف روابط موجود در جهان و راز جهان بلکه در نحوه مهار و اصلاح آن می داند. وظیفه فلسفه، بررسی تعارض های اجتماعی به واسطه تفکر و حل این تعارض ها است. او در صدد تنظیم فلسفه ای همسو با مفاد زندگی دموکراتیک است و بنا دارد ضمن جمع بین نظر و عمل، شهروندان را برای حضور در جامعه دموکراتیک آماده کند. مفهوم دموکراسی از نظر دیویی به عنوان یک پراگماتیست، صرفا مفهومی سیاسی نیست. از نظر یک پراگماتیست، طراحی مجدد شکل (form) کلی جامعه ای که افراد مختلف در آن زندگی می کنند، از ضروریات جامعه دموکراتیک به شمار می آید. در این شکل، تعامل فراگیر اعضای جامعه با یکدیگر به نحوی که موجب پیوستگی اجتماعی(social continuity) شود، مورد تاکید قرار می گیرد. از نظر دیویی تحقق این معنا از مجرای آموزش میسر می شود و در این مسیر، امکان رشد تمامی افراد جامعه فراهم شده و اعضای جامعه به مدد دستیابی به مهارت حل مسئله (problem solving) و روش تفکر انتقادی (critical thinking) به سطح مطلوبی از بلوغ فکری می رسند. بنابراین دیویی که از سویی در پی حل مسائل زندگی و ناسازگاری های اجتماعی به واسطه فلسفه است و از سویی دیگر دموکراسی را بهترین شیوه زندگی می داند؛ در تلاش است با رویکردی پراگماتیستی، جامعه دموکراتیک مورد نظر خویش را به نحوی ترسیم کند که عنصر آموزش در فرد فرد جامعه، توانایی حل مسئله را در اعضای جامعه ایجاد کرده و امکان مشارکت آنها را در سازوکار جامعه، حل مشکلات جاری و تعارض های اجتماعی فراهم کند.
رورتی درمقابل کانِنت، «آزادی» بدون «حقیقت»: خوانش رورتی از اورول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
157 - 178
حوزههای تخصصی:
آیا «آزادی» بدون «حقیقت» معنای محصلی دارد؟ فریب مردم حمله به آزادی آنها تلقی می شود؛ اما بدون «حقیقت» چگونه می توان فریب را تشخیص داد؟ پاسخ مشهور رورتی این است که اگر ما مراقب «آزادی» باشیم، «حقیقت» مراقب خود خواهد بود. نزد او «آزادی» مقدم بر «حقیقت» است. کاننت، برخلاف رورتی، عقیده دارد «حقیقت» مبنای اساسیِ «آزادی» است. وی به رمان 1984 اورول اشاره می کند. کاننت «قساوت[1]» جهان 1984 را نتیجۀ حذف «حقیقت» در این جهان می داند. کاننت، در پی طراحی راهبرد ویژه ای برای واردساختن انتقاداتش بر رورتی است. او برخلاف منتقدان رئالیست رورتی، قصد ندارد به معنای «متافیزیکی» «حقیقت» استناد کند. کاننت با رورتی موافق است که «رئالیسم متافیزیکی» نمی تواند مبنای «آزادی» باشد؛ اما ازنظر او «حقیقت»، کارکردی «غیر متافیزیکی» در «عرف عام» دارد که نقشی اساسی در شکل گیریِ «آزادی سیاسی» ایفا می کند؛ اما کاننت در طراحی راهبرد انتقادی خویش موفق نیست. وی نه تنها گزارش دقیقی از اندیشۀ رورتی ارائه نمی دهد، بلکه برخلاف ادعایش، نمی تواند بدون توسل به رئالیسم متافیزیکی، کارکردهای غیررئالیستی حقیقت را برای دفاع از «آزادی» به کار گیرد؛ ازاین رو، ناچار، رئالیسمی نهفته[2] را وارد استدلال هایش می کند که منافی رویکرد غیرمتافیزیکی او است. [1] Cruelty [2] Crypto Realism