فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۹۰۱ تا ۴٬۹۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
ریچارد داوکینز در پندار خدا، به تفصیل، به نفی خدایی که ناظم منظومه های طبیعی است پرداخته است. البته او در این کتاب، به اجمال، به نفی خدایی که اجابت کنندهٔ دعا، معجزه گر و همه توان در عینِ همه دانی نیز پرداخته است. بحث داوکینز در نفی خدای ناظم دارای سه مفهوم اصلی است: انتخاب طبیعی، پیچیدگی و احتمالِ ناچیز. او به هنگام قرار دادنِ «انتخاب طبیعی» به جای خدای ناظم، به جای نقد علمی این نظریهٔ پرطرفدار که از انتخاب طبیعی به عنوانِ طریقِ الهیِ خلقت یاد می کند، صرفاً با تمسخر از کنار این نظریه می گذرد. و در بحث از «پیچیدگیِ» خدای ناظم، دچار مغالطهٔ اشتراک لفظی می شود. همچنین او در بحث از پذیرفتنی یا قابل انکار دانستنِ آنچه واقعیتِ آن «احتمال ناچیزی» دارد نیز در کتاب خود به تناقض گویی می افتد. در این مقاله علاوه بر مطالب فوق، نشان داده خواهد شد که مهم ترین استدلال های داوکینز از مدت ها قبل از طرح آنها توسط او، در کتب اهل کلام، پاسخ های درخور تأملی یافته اند. اما داوکینز بدون انتقاد از آن پاسخ ها، در حقیقت بدون این که خود متوجه باشد، بحث خود در وجود خدا را ناتمام رها کرده است. در ضمن در مقاله حاضر قرائنی حاکی از جانبدارانه بودن پژوهش داوکینز در پندار خدا ارائه خواهد شد.
بررسی تبیین تکاملی ماهیت انسان و مقایسه آن با نظریه فطرت در جهان بینی دینی (با تأکید بر انسان به عنوان موجودی اخلاقی)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال دوم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۳
97 - 119
حوزههای تخصصی:
زیست شناسی تکاملی و هم سو با آن، روان شناسی تکاملی، طیبعت انسانی را به عنوان چیزی که تکامل می یابد و نه ماهیتی ثابت و غیرقابل تغییر در نظر می گیرد. همان طور که کل طبیعت زیستی همیشه در معرض جریان های تکاملی است، طبیعت انسان نیز به عنوان جزیی از کل، تحت تأثیر تکامل قرار می گیرد. از طرفی در جهان بینی دینی، فطرت، سرشت ویژه و آفرینش خاص انسان است که غیر از طبیعت-که در همه موجودات جامد یا نباتی و بدون روح حیوانی یافت می شود- و متمایز از «غریزه» -که در حیوانات و در بُعد حیوانی انسان وجود دارد- می باشد. در جهان بینی دینی، فطرت، موهبتی است که از سوی خداوند به انسان عطا شده است تا او را به سوی کمال هدایت نماید. در این نوشتار تبیین زیستی از سرشت انسان با تأکید بر حس اخلاقی و تقریر دینی از فطرت (به عنوان خمیرمایه بنیادین ماهیت انسان و وجه تمایز او از سایر جانداران) مورد بحث قرار می گیرد و در نهایت نتیجه خواهیم گرفت که در تعریفِ مفهوم فطرت، می توان معنای موسعی را در نظر گرفت که هم موجودیت و سرشت خاص انسانی را در تمایز با سایر موجودات تبیین کند و هم با تبیینات زیستی از تکامل انسان هم خوانی داشته باشد. در این تعریف باید فطرت در نگرش دینی را معادل عقلانیت در نگرش زیستی در نظر بگیریم که در هردو نگرش با رشد و شکوفایی آن در گونه انسان، او را به سوی دین و اخلاق سوق می دهد.
توانش به مثابه روش؛ تاملی درباب روش شناسی فلسفی جورجو آگامبن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جورجو آگامبن فیلسوف معاصر ایتالیایی، بنابر گفته خودش در پی تکمیل پروژه «فلسفه آینده» والتر بنیامین از مسیر نوعی اندیشه دیرینه شناختیِ است. آگامبن معتقد است که کانت پیش از فوکو به «دیرینه شناسی فلسفی» راه برده اما آن را به انجام نرسانده است. خود او نیز در همین مسیر گام برداشته است، اما به دلیل تأثیراتی که از فلسفه هایدگر پذیرفته به شیوه ای طی طریق می کند که از امثال فوکو فاصله گرفته و راه به برخوردی با کلمات و نفس زبان می برد که آن را «دیرینه شناسی مفاهیم» می نامیم. دیرینه شناسی مفاهیم کاربرد دیرینه شناسی فلسفی در نسبت با زبان و جایگاهی است که کلمات در مواجهه آدمی به مثابه موجودی گشوده به هستی با هستی دارند. مفهوم، آبستن فهمی خاص و زمان مند و آبستن «آرخه ای» است که تنها با دیرینه شناسی می توان بدان راه یافت. لیکن از نگاه ما فهم درست روش شناسی فلسفی آگامبن نیازمند درکی روشن از مفهومی بسیار اساسی در کل فلسفه او است که آن را وامدار ارسطو است: «توانش». توانش گشاینده راهی به آرخه امور است. لذا دیرینه شناسی در بنیاد خود بر توانش استوار است. این مفهوم برای آگامبن امکان مواجهه ای متفاوت با مسائل دیرین و امروزین فلسفه و انسان را به طور کلی فراهم می سازد؛ و در قلب این مسائل نیز مسئله هایدگریِ هستی و زبان قرار دارد.
تبیین حرکت شناسی ابن سینا در سنّت تفسیری حلّ مشکلات الإشاراتِ طوسی بررسی نگارش های قطب الدین شیرازی، سید برهان الدین بخاری، بدر الدین تستری و میر سید شریف جرجانی (مقدمه، تصحیح متن و تعلیقات)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کتاب الإشارات والتنبیهاتاز نگارش های موجز و ژرف مربوط به اواخر دوران زندگی ابن سیناست. بعد از نشر الإنارات فی شرح الإشاراتِفخرالدین رازی در قرن ششم هجری، کتاب الإشارات والتنبیهاتکانون توجه اندیشمندان بعدی قرار گرفت و در پرتو آن ادبیات گوناگون و گسترده ای از حاشیه و تعلیقه گرفته تا شرح و تلخیص پدید آمد. یکی از این نگارش ها، حلّ مشکلات الإشارتنصیر الدین طوسی است. بر پایه سنجش نسخه های موجود از این دو اثر به نظر می رسد در سنّت آموزش فلسفه در ایران، متن إشاراتهمواره بر پایه تفسیر طوسی مبنای تدریس قرار می گرفته است. بدین صورت که استادان فلسفه از روزگار طوسی به بعد، شرح طوسی را شایسته ترین تفسیر از آراء ابن سینا به شمار می آورده اند و همان متن را به فراگیرندگان فلسفه تدریس می کرده اند. حرکت شناسی در آثار گوناگون ابن سینا چه مفصل مانند الشفاءو چه مختصر مانند عیون الحکمة مطرح شده است. امّا آنچه سبب شد تا در نوشتار حاضر بحث حرکت شناسی ابن سینا در نمط دوم (فصل ششم- فصل هشتم) از کتاب حلّ مشکلات الإشاراتطوسی مورد بررسی تفصیلی قرار گیرد این بود که اوّلاً در میان آثار ابن سینا کتاب الإشارات والتنبیهاتدارای سنّت تفسیری گسترده ای است و ثانیاً تأملات فلسفی قطب الدین شیرازی، سیّد برهان الدین بخاری، بدرالدین تستری و میر سید شریف جرجانی بر حلّ مشکلات الإشاراتناظر به این بحث تاکنون مورد توجه قرار نگرفته و منتشر نشده است. در این نوشتار ضمن ارزیابی پژوهش های جدید در مضوع یادشده کوشش بر آن بوده است تا اهمیّت کتاب الإشارت در پرتو سنّت تفسیری آن، نشان داده شود.
مفهوم شناسی طبیعت گرایی روش شناختی به مثابه یک ابرپارادایم برای علم مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۹
213 - 242
حوزههای تخصصی:
طبیعت گرایی روش شناختی مهم ترین ویژگی علم معاصر است که بر اساس آن شناخت و تبیین جهان طبیعی فقط از طریق علل طبیعی موجه است و استفاده از هرگونه امر ماورائی مانند خدا و فعل او در شناخت طبیعت ممنوع است. در حال حاضر این خصیصه به عنوان یک قالب و ابرپارادایم برای علم مدرن شناخته می شود. بر اساس این ابرپارادایم، هر فعالیت معرفتی که بخواهد شایسته عنوان علم شود، باید این روش را رعایت کند. مفهوم شناسی طبیعت گرایی روش شناختی برای فهم بهتر پدیده پیچیده علم و نیز نظریه پردازی در مورد علم دینی مهم و حیاتی است؛ طبیعت گرایی روش شناختی معمولاً با برخی از مقولات مانند پوزیتیویسم یا طبیعت گرایی علمی اشتباه گرفته می شود. در این نوشتار بیان خواهد شد که هرچند طبیعت گرایی روش شناختی شباهت هایی با روش تجربی، تجربه گرایی فلسفی و علمی، پوزیتیویسم، پوزیتیویسم منطقی، علم گرایی، طبیعت گرایی علمی و طبیعت گرایی هستی شناختی دارد، اما با آنها متفاوت است. هدف از این مقاله جلوگیری از برخی خلط ها در فضای علمی کشور در بیان ویژگی های علم است.
مسئله علی الاطلاقیّتِ «مُطلقِ برابرایستا": ملاحظه ای درباره "ایده نوعی منطقِ استعلایی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۵ پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
105 - 128
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار خواهم کوشید تا کُلیّتِ یک دیدگاه درباره "مفهومِ نوعی مُطلقِ برابرایستا" در نقد عقلِ محض را پیش گذارم. در این راستا، به مفصل بندیِ مقاله ای با عنوانِ علی الاطلاقیّتِ منطقِ استعلایی به نزد کانت مشخّصاً از این جهت خواهم پرداخت که مقاله پیش گفته این دیدگاه را به نحوی متکافو و پی گیرانه طرح کرده است؛ در ضمنِ این مفصل بندی، ملاحظه ای را نیز درباره این کُلیّت به میان خواهم آورد. تعیُّنِ اصلیِ کُلیّتِ این دیدگاه عبارت است از تمرکز بر تعیینِ جایگاهِ «منطقِ استعلایی» به عنوانِ (1) نوعی منطقِ ضرورتاً «غیرصوری» که بااین همه، (2) هم چنان «کُلّی» یا هم چنان علی الاطلاق است. این گونه، «منطقِ استعلایی» می تواند به مثابه نوعی «هستی شناسیِ کُلّیِ» استعلایی به میان بیاید که موضوع اش عبارت است از «"مفهومِ مُطلقِ برابرایستا"». مهمّ این که بر اساسِ این دیدگاه «منطقِ استعلایی» برای احراز این دو شرط باید از هرگونه نسبتِ ذاتی با مرتبه "حسیّاتِ استعلایی" و "مُطلقِ شهود" تجرید شود. راهنمای این تجرید این قاعده است که «منطقِ استعلایی در معنای دقیقِ کلمه» فقط می تواند در مرتبه "مُطلقِ عقل" احراز شود و هرگونه رجوع به مرتبه نقد "مُطلقِ عقل" پیشاپیش «منطقِ استعلایی» را از کار می اندازد. خواهم کوشید تا ذیلِ یک ملاحظه از این بحث کنم که این دیدگاه، با حذفِ مرتبه "نقد عقلِ محض" از «منطقِ استعلایی»، تاچه اندازه به "ایده نوعی منطقِ استعلایی" پای بند می ماند.
افسانه های ایرانی پریان ابزاری برای فکرپروری کودکان (رهیافتی آموزشی بر اساس نظریه لیپمن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لیپمن برنامه فبک را بنیان نهاد و داستان را ابزاری اساسی برای فکرپروری و آموزش کودکان معرفی و شالوده ای نو برای آموزش آن ها پی ریزی کرد. این پژوهش بسندگی ادبی، فلسفی و روان شناختی پنج افسانه ایرانی پریان را بر اساس نظریه لیپمن در پاسخ به پرسشی که چگونه این افسانه ها پاسخ گوی برخی اندیشه های کودکان هستند؟ با رویکردی توصیفی- تحلیلی بررسی کرده است. یافته های تحقیق حاکی است که این افسانه ها مفاهیمی متعالی مانند زیبایی، عشق، دانایی، خودبینی و ... دارند و درون مایه فلسفی آن ها غنی و زمینه ساز تکوین پرسش های چالشی در ذهن کودکان است. افسانه های «ثروتمند حسود و مار» و «دژهوش ربا»، گفت وگوهای بیشتری نسبت به افسانه های دیگر دارند که از این زاویه چالشی ترند و نیز افسانه دژ هوش ربا الگویی از حلقه کندوکاو دارد. این افسانه ها از منظر زبانی و انتقال مفاهیم، غنای روان شناختی مطلوبی برای کودکان دارند، امّا داستان «زردپری» و «بی بی ناردونه» قسمت های خشنی دارند و با شرایط اجتماعی کنونی مطابقت ندارند. رویکرد ادبی این افسانه ها شخصیّت های پویایی را نمایش می دهند که کودک را با خود همراه می کنند، امّا نیازمند تغییر پیرنگ در چارچوب برنامه فبک هستند. موضوع این افسانه ها علاوه بر تحلیل محتوایی از جنبه تجویزی که شامل رویکردهایی مطلوب برای گسترش آموزش تفکّر فلسفی در کودکان است، تحلیل شده است.
تردد راز آلودجایگاه وجود شناختی و معرفت شناختی عقل فعال در رساله های رمزی سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عقل فعال، شخصیت محوری رساله های رمزی سهروردی است که در عالم مثال و در قالب مثالی پیر رازآموز متمثل گشته است. پژوهش حاضر، در صدد است نقش محوری عقل فعال را در رساله های رمزی سهروردی و در دو حوزه جهان شناسی و معرفت شناسی بررسی نموده و تردد رازآلود این حقیقت متافیزیکی را در مراتب وجود و مراحل سلوک نفس، رمزگشایی نماید. حاصل این بررسی آن است که عقل فعال، عقل دهم مشائین و نور اقرب (عقل اول) در حکمت اشراق است و در عین حال روح القدس یا جبرئیل ادیان است که در رساله های رمزی سهروردی، به عنوان پیر و مرشد و راهنمای سالک حضور دارد و در مرتبه ای دیگر در سلسله انوار قاهر عرضی، حقیقت روح القدس یا «عقل فعال» در هنگام برقراری رابطه فردی با یک فرد خاص انسانی، در قالب «طباع تام» وی ظاهر می گردد. تردد راز آلود این حقیقت متافیزکی در سلسله مراتب انوار قاهر (طولی و عرضی) اشراقی مبتنی بر نظریه تشکیک حقیقت واحد نور در حکمت اشراق است.
روش شناسی در بازتولید نظام اجتماعی قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و دوم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۸۴
195 - 225
حوزههای تخصصی:
فهم هر پدیده، از جمله درک یک نظام ناگزیر از بحث روش کشف و تولید و تبیین آن می باشد. این امر زمانی که با تکیه بر دغدغه مندی ساخت نظام اجتماعی از کتاب وحی باشد، اهمیتی مضاعف می یابد. روش تحلیل در یک نظام تا به عنوان یک مسئله اساسی مورد پی جویی قرار نگیرد، ترسیم درست از نظام نیز ناممکن می باشد. روش شناسی حلقه اتصال میان فلسفه و نظریه هایی است که تمام ابعاد ذهنی و عینی نظام را به طورمنطقی و به شکل پازلی کامل در کنار هم قرار دهد. قرآن با توجه به ذخیره های فراوانش رویکرد جامعی ارائه می دهد که روش شناسی ناظر به واقع از آن استکشاف می شود. تعلیل به جامعیت این ذخیره ها درواقع استشهاد به جامعیت روش شناختی آن نیز می باشد که دارای ویژگی های خاصی است. این نوشتار پیوستگی سازواره عناصر کلی نظام را با تأکید بر متدلوژی کشف و بازتولید نظام اجتماعی مورد بحث قرار می دهد.
کارکرد اقتصادی دین اسلام (توزیع ثروت و درآمد)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و دوم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۸۶
103 - 128
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحث محوری در مکاتب و نظام های اقتصادی، نحوه توزیع درآمد و ثروت در بین افراد می باشد. این مسئله معمولاً با عدالت گره خورده است و به رغم اینکه معیارهای توزیع عادلانه در مکاتب متفاوت است، اغلب سعی کرده اند معیارهایی که برای توزیع منابع معرفی کرده اند، عادلانه بدانند. گرچه نظام سوسیالیست برابری در توزیع و نظام سرمایه داری توزیع بازار را عادلانه دانسته است، نظام اقتصادی اسلام، با به رسمیت شناختن تفاوت های ذاتی ناشی از استعدادها و موقعیت های جغرافیایی افراد و نیز تأیید سهم بیشتر بر اساس تلاش بیشتر، حداقل هایی را برای همه در نظر گرفته است که تأمین کننده زندگی آنها در حد وسط جامعه باشد. این سیاست ها در سه حوزه توزیع اولیه، توزیع بعد از تولید و توزیع مجدد سامان داده شده است. در این مقاله با روش تحلیلی- توصیفی و با استفاده از منابع استنباط، معیارهای توزیع در این سه محور از نگاه اسلام دنبال خواهد شد. یافته های تحقیق نشان دهنده این است که توزیع درآمد و ثروت در نظام اقتصادی اسلام در سه حوزه توزیع قبل از تولید، توزیع بعد از تولید و توزبع مجدد بر اساس معیار کار و تلاش از یک سو و نیاز از سوی دیگر خواهد بود و تأمین کننده عدالت در نظام می باشد
نقد و بررسی نسبت خداوند با بشر (دوئالیسم تجرد - تجسد) در آرای فمینیستی دیلی، ایریگاری، جانتزن و اندرسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
669 - 695
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به اهمیت خداوند در آثار فمینیستی، انتقادهای الهیدانان و فیلسوفان فمینیست به مفهوم خدای ادیان توحیدی و راه حل جایگزین آنها برای نسبت خداوند و بشر می پردازد که در این ارتباط، آرای متفکران فمینیستی چون مری دیلی، ایریگاری، جانتزن و اندرسون درباره دوئالیسم تجسد - تجرد، مورد توجه قرار می گیرد و در ادامه تفکر و راه حل های ایشان نقد و ارزیابی خواهد شد و انتقادهای افرادی نظیر هالیوود، اندرسون، تالیافرو، بایرن، منفرد هاوک و سارا کوکلی مطرح می شود و در نهایت رأی علامه جوادی آملی و استاد مطهری به عنوان نمایندگان تفکر اسلامی در مورد صفات خداوند و جایگاه زنانگی در دین مطمح نظر قرار خواهد گرفت.
An Investigation of Norm of Belief’s Proper Formulation(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۱
69 - 74
حوزههای تخصصی:
That falsity is a defect in belief can be captured with a prohibitive norm holding that truth is the necessary condition for permissibility of belief. Furthermore, such a formulation avoids the difficulties encountered in earlier literature that offered prescriptive norms. The normativity of belief thesis is widely discussed in the literature. I criticise bi-conditional formulation of the norm of the normativity of belief thesis which holds that truth is both the necessary and sufficient condition for the permissibility of belief formation. I argue that the part which holds that truth is the sufficient condition for the permissibility of belief formation is redundant. The argument follows from clarifying the key ideas at stake in the normativity of belief thesis, namely, that false belief is a defect and that the normativity thesis is supposed to distinguish the concept of belief from other cognitive attitudes and the slogan that belief aims at truth.
Kant and Demystification of Ethics and Religion(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۱
175 - 190
حوزههای تخصصی:
Kant's demystification is meant to put away any metaphysical and revealed elements from ethics and religion. Kant, fulfilling this, first argues that metaphysical questions of reason, from theoretical aspect, have no certain answers. In practical reason, he establishes his moral foundations, based on own human being without any referring to metaphysical bases. In fact, Kant places human being as the base, legislator and finally the end of ethics, so that the totality of morality is depended on itself him/her and there is no moral reality out of our humanly understanding. Kant, then, by confirming the necessity of rational religion, believes that the age of revealed religions have been expired, since they were belonged to the childhood age of human being’s reason, while in Kant’s rational religion, this is human being’s subjective intellect that defines the nature and function of God. Therefore, for Kant’s moral and rational religion, there is no credibility for affairs like miracles, blessings and prayers, since they indicate religious misguidance. In Kant’s rational pure religion, the religion is relied on human being’s pure reason in which his/her reason is the only criterion of religious beliefs. Therefore, for Kant, religion means recognizing our duties as divine judgments, and that such religion pertains to our mundane life not for worshiping God in order to get his satisfaction or benefitting his grace. In short, Kant’s religion and morality are totally depended on our humanly and earthy rationality and understanding, and that there is no mystery out of our humanly willing. So the mysteries that are claimed by revealed religions are meaningless, since our reason, itself, determines the nature, function and virtues of God, moral axioms and religious beliefs.
نوع و گستره نقش وجود در حمل های ماهوی از منظر علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پس از اثبات اصالت وجود، بررسی نقشی که وجود در حمل های ماهوی ایفا می کند، خود اهمیتی در حد مسئله «اصالت وجود» دارد و به نوعی تکمیل پروژه اصالت وجود است. علامه طباطبائی در آثارش به حل این معما همت گمارده است اما به نظر می رسد شارحان، این بیانات را از جنبه نو آوری انداخته اند. در این نوشتار دیدگاهی نقد می شود که طی آن، وجود در قالب جزئی از موضوع نقش آفرینی می کند؛ به گونه ای که شکل گیری حملی ماهوی با موضوع واقع شدن ماهیت به قید وجود، محقق می گردد. در ادامه از دیدگاهی دفاع می شود که وجود را تمام الموضوع می انگارد. بر اساس این دیدگاه، اگر محمولات ماهوی، در قالب جمله ای درست ساخت ارائه شوند، در واقع محمولات وجود به شمار می آیند. از سویی به طور مطلق نمی توان از تمام الموضوع بودن نقش وجود دفاع کرد، بلکه این حکم به آثار خارجی ماهیت اختصاص می یابد و وجود به آثار ذهنی ماهیت متصف نمی شود.
نقدِ انتقاداتِ شباهت خانوادگیِ ویتگنشتاین به تعاریفِ ارسطویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریة "شباهت خانوادگیِ" ویتگنشتاین تأثیرگذارترین نظریة معاصر در باب "تعریف"، یا، به عبارت بهتر، در مقابلِ "تعریف" است. مقابلة اصلی این نظریة با "تعاریف ذاتی" است که ارسطو به عنوان سردمدار آن شناخته می شود. این نظریة را در دوران معاصر چالشی برای ذات گرایی در نظر گرفته اند. در این جستار، بعد از بیان نگرة شباهت خانوادگی و زمینه های بروز آن در تقابل با تعاریف ارسطویی، با استخراج انتقاداتِ این نگره بر تعاریف ذاتیِ ارسطو و یافتن پاسخ این انتقادات با توجه به متن آثار ارسطو، سعی دارم نشان دهم که طرح چنین انتقاداتی به تعاریف ارسطویی ناشی از فهم نادرست و ناآگاهی ویتگنشتاین نسبت به نگرة "تعاریف ذاتیِ" مدنظر ارسطو است. برای دست یابی به این مطلوب از دو روش پدیدارشناسی و تحلیلی بهره خواهم برد. بررسی آثار دست اولِ فلاسفة مذکور از اولویت های این پژوهش به شمار می آید.
منطق فازی و مبانی مکانیک کوانتومی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال دوم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۳
31 - 44
حوزههای تخصصی:
منطق فازی یک منطق مقداری است. در مقابل منطق ارسطویی که یک منطق دو ارزشی محسوب می گردد، منطق فازی منطقی چند ارزشی است. به عبارت دیگر نگرش منطق فازی به پدیده ها یک نگاه قاطع با درجه ارزشی صفر یا یک نیست، بلکه از دیدگاه منطق فازی درجه ارزشی رخدادها می تواند از بی نهایت مقادیر مابین صفر یا یک تعیین گردد. لذا از منظر منطق فازی تغییرات در عالم هستی پیوسته و تدریجی است و این تغییرات در پارامترهای هستی، دارای خطوط واضح و مرزبندی مشخص نیستند. در مقابلِ منطق فازی، دیدگاه مکانیک کوانتومی در خصوص تغییرات در عالم هستی یک دیدگاه پلکانی و جهشی است. سطوح انرژی و همچنین کلیه پارامترهای وابسته به انرژی در این نگرش، کوانتومی و اساساً مفهوم فوتون به عنوان بسته هایی از انرژی دربرگیرنده پلکانی بودن تغییرات در مکانیک کوانتومی می باشد. در این میان مکانیک آماری با نگاهی میانه، تغییرات در سطوح ذره ای را پلکانی و کوانتیزه لیکن در سطوح ماکروسکوپی پیوسته و تدریجی می انگارد. در واقع از این منظر یک تغییر ماکروسکوپی حاصل معدل بی نهایت تغییر میکروسکوپی است که برخلاف کوانتیده بودن تغییرات ذرات در سطح میکروسکوپی می تواند نمودی تدریجی و پیوسته در تغییرات ماکروسکوپی داشته باشد. در این مقاله سعی شده است، از دیدگاه معرفت شناختی تأثیر این نظریات در متدولوژی شناخت عالم مورد بررسی قرار گیرد.
بررسى اندیشه هاى منطقى اثیرالدین ابهرى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اثیرالدین ابهرى، حکیم و منطق دان برجسته قرن هفتم هجرى، نقش بسیار مؤثرى در رشد و تکامل منطق سینوى داشته است. شناخت آراى منطقى او، در فهم آراء و روش هاى منطقى منطق دانان پس از وى، حایز اهمیت است. پیروى از نظام منطق نگارى دو بخشى ابن سینا، کشف قضیه طبیعیه و اعتبار مستقل آن به عنوان قضیه اى خاص، کشف انعکاس سالبه جزئیه در خاصتین، افزودن سه ضرب بر ضروب منتج شکل چهارم قیاس در موجهات مرکبه، حکم به بداهت مرکب بودن تصدیق، نفى بدیهى انگارى همه تصورات، نفى تلازم طرفینى دلالت مطابقه و التزام، تقسیم قضیه حملیه محصوره بر سه قسم ذهنیه، خارجیه و حقیقیه از آراى منطقى ابهرى است که ما در این نوشتار با روش تحلیلى توصیفى به ذکر و بررسى آنها مى پردازیم.
توحید صفاتی و بساطت ذات واجب تعالی از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاهم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
301 - 313
حوزههای تخصصی:
حکما، به ویژه صدرالمتألهین، بر نظریه «تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب تعالی» تأکید می کنند. این در حالی است که عرفا حمل صفات واجب را متأخر از مقام ذات دانسته و ذات واجب را مقام «لا اسم له و لا رسم له» می دانند. علامه طباطبایی در کتاب نهایه الحکمه قول به تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب را پذیرفته است، در حالی که در تفسیر المیزان، مهرتابان و رسائل توحیدیه قائل به نفی کثرت مفهومی از مقام ذات و تأخر صفات واجب از مقام ذات گردیده است. ما در این مقاله نشان خواهیم داد که لازمه نظریه «تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب تعالی» ترکیب واجب تعالی از وجود و عدم خواهد بود و نظر صحیح در این باب همان «نفی کثرت مفهومی صفات در مقام ذات، و تأخر صفات واجب از مقام ذات» است. و در انتها نیز با استفاده از حمل حقیقه و رقیقه و تمایز آن با حمل شایع، وجه جمعی برای سازگاری هر دو نظر علامه طباطبایی در نهایه الحکمه و تفسیر المیزان پیشنهاد خواهیم نمود.
احسایی: قول به اصیلین یا اصالت ماهیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۹
167 - 191
حوزههای تخصصی:
چکیده
با توجه به ظاهر برخی کلمات احسائی، قول به اصالت توأمان وجود و ماهیت را به او نسبت داده اند. اما به راستی آیا احسایی قائل به اصالت وجود و ماهیت با هم بوده یا اصالت ماهیتی بوده است؟ آیا تصور وی از اصالت با تلقی ملاصدرا از این واژه یکی بوده است یا این که دو تصور جداگانه از اصالت داشته اند. اگر متفاوت بوده است آیا باز هم می شود گفت که احسایی قائل به اصیلین به معنای صدرایی بوده است؟ با توجه به اینکه وجود و ماهیت از نظر احسایی معنای خاصی دارد و چنانکه خواهیم دید در جایی وجود و ماهیت را همان ماده و صورت می داند، به قول اصالت ماهیت نزدیک می شود و با تفسیری که از وجود ارائه می کند معلوم می شود که منظور او از وجود معنای اسم مصدری وجود نیست لذا نسبتی که سبزواری به احسایی داده است و وی را قائل به اصالت وجود و ماهیت با هم دانسته، نسبتی صحیح نمی تواند باشد. ما در این نوشتار این مسأله را مورد واکاوی قرار داده ایم و نشان دادهایم که با تامل بیشتر در آثار احسائی نمی توان این نسبت را مورد تأیید قرار داد
<br /> کلید واژگان: احسایی، وجود، ماهیت، اصیلین، اصالت، ملاصدرا.
رابطه هنر و اخلاق در فلسفه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۵ بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱
75 - 93
حوزههای تخصصی:
از آنجا که ارسطو، در هر دو زمینه اخلاق و هنر دارای رسالاتی مستقل است، لذا مطالعه آن دو و توجه به رویکرد اخلاقی در هنر از مباحثی است که غالب شارحان فلسفه ارسطو به نحوی از انحا به آن پرداخته اند. اما نظریات ایشان دارای اختلافات و بعضاً تناقضات آشکار با یکدیگر، و گاه حتی در تقابل با آرای ارسطو است. این نکته را می توان از یکسو ناشی از مفقود شدن بخشی از رساله فن شعر و دیگر آثار ارسطو و از سوی دیگر، به دلیل اختلاط دو نوع حکمت عملی و ابداعی دانست؛ از آنجا که در رسالات ارسطو پیوند حکمت عملی و اخلاق بدیهی است؛ لذا این ارتباط به حکمت ابداعی و اخلاق نیز تسرّی یافته است. همچنین در تبیین مفهوم کاتارسیس، ارسطو دو نوع هدف اخلاقی و آموزشی در هنر را از یکدیگر تفکیک نموده و کاتارسیس را صرفاً مربوط به گونه پر شور و شوق و برانگیزاننده هنر دانسته است و نه گونه اخلاقی آن. نوشتار حاضر پس از بیان کلیات آرای ارسطو در باب هنر و اخلاق، روشن می کند که بر خلاف آنچه غالب شارحان ارسطو در ادوار مختلف تاریخی عنوان داشته اند، نگاه ارسطو به هنر نگاهی مستقل از فواید مادی و اخلاقی است.