مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
سفر قهرمان
حوزههای تخصصی:
مانگا وان پیس اثری شناخته شده و محبوب در جهان است، تعداد قسمت های این مانگا از هزار قسمت فراتر رفته و از آن، انیمه ای با همین نام توسط استودیو توئی انیمیشن ساخته شده است. باتوجه به افزایش محبوبیت مانگا در سراسر جهان، در این پژوهش مانگا وان پیس از قسمت 1 تا 1057 مطالعه شده و تم داستان قهرمانی بر اساس دیدگاه جوزف کمپبل، تحلیل شده است. هدف اصلی تحقیق شناخت بازتاب الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل در تصویرسازی مانگا وان پیس است. سؤال اصلی پژوهش این است که الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل چگونه در تصویرسازی مانگا وان پیس بازتاب یافته است. این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی صورت گرفته، روش گردآوری داده ها به صورت مطالعه اسناد و مطالعه کتابخانه ای است. نتایج نشان می دهد که الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل نه تنها در سیر داستان مانگا وان پیس، بلکه در تصویرسازی شخصیت هایش نیز بازتاب یافته است. این امر در طراحی کاراکترها، حالات چهره ی شخصیت قهرمان و فضاسازی ها مشخص است. شخصیت اصلی قهرمان این مانگا با نام مانکی دی لوفی احساسات و طراحی آناتومی مطابق با الگوی جوزف کمپبل را دارا است. قهرمان با پیش رفتن در سفر خود آرامش درونی، رهایی و پذیرش بیشتری در زندگی به دست آورده است. چهره نگران و ماتم زده ی او در دوران کودکی به چهره ای شاد و رها تبدیل شده است. لباس های کاراکتر لوفی ویژگی شخصیتی آزاد او را به خوبی نمایان می سازند. شخصیت های راهنما، پیر دانا، ایزدبانو و پدر بر اساس الگوی جوزف کمپبل تصویرسازی شده اند؛ این ویژگی ها در طراحی چهره، طراحی آناتومی و شخصیت بازتاب یافته اند.
خوانش فیلم «زنی به نام نیکیتا» براساس اسطوره شناسی تطبیقی ساخت گرای جوزف کمبل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آثار سینمایی بسیاری در سراسر جهان حول یک شخصیت کلیدی شکل گرفته اند که با ویژگی های مشترکشان در کنار هم، به کهن الگویی رهنمون می شود که جوزف کمبل آن را دست مایه نظریه ای قرار داد که فهم همه آثار و معانی پنهانشان را به سادگی میسر می کند. این کهن الگو که قهرمان نام دارد در غالب آثار به صورت یک مرد رخ می نماید حال آنکه قهرمان می تواند یک زن نیز باشد. نظر به محدودیت حضور قهرمانان زن در آثار سینمایی، این پژوهش بر آن است تا با مبنا قرار دادن فیلم «زنی به نام نیکیتا» به بررسی چند و چون حضور قهرمان زن در آثار سینمایی بپردازد. در این راه برای پاسخ به پرسش های پژوهش نظیر اینکه الگوی شکل دهنده به سرگذشت قهرمان در فیلم «زنی به نام نیکیتا» چیست؟ معنای پنهان در این اثر چیست؟ و شکل گیری معنا در این اثر به رغم شباهت ساختاری اش با سایر آثار قهرمان محور، چگونه انجام می گیرد؟ این نوشتار شیوه ای توصیفی و تحلیلی در پیش گرفت و با ابتنا به روش تحقیق اسطوره شناسی تطبیقی ساختگرا به این نتیجه دست یافت که الگوی شکل دهنده به سرگذشت قهرمان در فیلم «زنی به نام نیکیتا» همان الگوی تبیینی کمبل منتها با در نظر گرفتن جزئیاتی به خاطر تغییر جنسیت قهرمان است. معنای پنهان در این اثر از تقابل دوگانه های طبیعت/فرهنگ، آنیموس/آنیما، محبت/خشونت، بخشش/عدالت حاصل شده و همانا تقابل و تنازع با فرهنگ مرد سالارانه غرب است.
مقایسه تطبیقی شخصیتِ قهرمان در تعزیه شهادت امام حسین (ع) با الگوی سفرِ قهرمان جوزف کمبل
منبع:
مطالعات هنر سال ۲ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۴)
119 - 142
حوزههای تخصصی:
هدف بنیادین این پژوهش، تحلیلِ شخصیت قهرمانی دینی، بر بستری تطبیقی با قهرمان اسطوره ای است. لذا مسئله بنیادین این تحقیق آن است که شخصیت امام حسین(ع) به عنوان یک قهرمان دینی در نمایشِ تعزیه، تا چه حد با الگوی سفرِ قهرمانِ جوزف کمبل که یک روایتِ یگانه از ساختار مشترک میان تمام داستان های اسطوره ای است، همخوانی و قرابت دارد. برای یافتن پاسخ این پرسش، با استفاده از پژوهشی بنیادین، مبتنی بر شیوه کیفی و به طور اخص، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، بر بنیان مطالعه ای تطبیقی، و همچنین تحقیقی مستند بر اسنادِ کتابخانه ای انجام شده و داده ها به شیوه استقراریی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. پس از درک نظریه کمبل و بازخوانی مراحل آن از متن تعزیه، به رغم افتراق هایی که در این دو زیست قهرمانانه مبتنی بر ابعاد درونی شخصیت قهرمانِ اسطوره ای و دینی وجود دارد، اما یافته های این تحقیق بر آن اذعان دارد که قهرمانِ تعزیه شهادتِ امام حسین(ع) تا حد زیادی با قهرمان اسطوره ای در الگوی کمبل مطابقت دارد. قهرمانِ تعزیه مراحل «عزیمت» و «تشرف» را همانند قهرمانِ اسطوره ای طی می کند، اما در مرحله «بازگشت»، تفاوت هایی میان این دو دیده می شود که بنا بر اعتقادات شیعیان مبتنی بر زندگی و رستگاری بعد از شهادت قابل توجیه است. انطباق قهرمانِ دینی تعزیه با قهرمان اسطوره ای کمبل نشان از سیر حرکتی مشابه در جهت کمال میان دو وضعیت متفاوت از شخصیتِ قهرمان دارد. چنانکه حرکت، تغییر و رشد لازمه شخصیتِ قهرمان در هر بستری است. همچنین قهرمانِ تعزیه مراحل دیگری را در جهت سلوک روحانی خود طی می کند که منجر به تأثیرگذاری بیشتر و پایداریش در اذهان جامعه می شود.
بررسی تطبیقی منظومه های مهدی اخوان ثالث از منظر نظریه سفر قهرمان جوزف کمبل
منبع:
هنر و ادبیات تطبیقی سال ۱ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴
49 - 68
حوزههای تخصصی:
نگاه روانشناسانه به اسطوره ها از زمان فروید به بعد شکل گرفت. در این مکتب اسطوره شناسی دو نگاه اصلی و مهم وجود دارد و اسطوره شناسان در این دو دسته تقسیم می شوند. فروید و شاگردانش در یک سو و یونگ و شاگردانش در سویی دیگر هستند. در بین شاگردان یونگ، جوزف کمبل نظریه ی تک اسطوره ی خود را مطرح کرد و معتقد است که تمامی اسطوره های جهان فقط شکلی از یک اسطوره ی واحد هستند و همگی به نوعی سفر قهرمانی را بیان می کنند. پس از آشنایی منتقدان ادبی در ایران با این نظریه، پژوهش های مختلفی در قالب مقاله و پایان نامه با کمک این نظریه بر روی متون ادب فارسی صورت گرفت. در اغلب این پژوهش ها سفر قهرمان در یک داستان تحلیل شده و مراحل مختلف آن تشریح شده است. مقاله ی حاضر قصد دارد با استفاده از نظریه ی کمبل نگاهی متفاوت با رویکرد تطبیقی به اشعار مهدی اخوان ثالث بیندازد و برخی از اشعار او را بازخوانی کند. نگارندگان این مقاله بر این باور هستند که می توان سفر قهرمان را در اشعاری چند از مهدی اخوان ثالث در دفتر شعرهای مختلف او به صورت تطبیقی پیگیری کرد و نشان داد که قهرمانهای او چرا هیچ گاه به مقصود خود نمی رسند و در کدام مرحله از سفر شکست می خورند.
الگوی سفر قهرمان در تعدادی از قصه های ایرانی
حوزههای تخصصی:
اسطوره سفر قهرمان یکی از انواع اسطوره است که در آن سفر پر فرازونشیب قهرمان از مباحث تکرارشونده داستان به شمار می روند. هدف از نگارش این مقاله ارائه الگوی روایی چهاررکنی است که در آن رکن اول رانده شدن؛ رکن دوم درگیری با مشکلات و موانع؛ رکن سوم نجات به دست نیرویی اغلب غیبی و ماورایی و گاه غیرمنتظره؛ و سرانجام رکن چهارم بازگشت افتخارآمیز و به دست گرفتن قدرت است. منظور از قهرمان در این مقاله معنای کلی و عمومی آن است نه معنای تخصصی. به عبارتی دیگر، منظور نه قهرمان جامعه، بلکه هر شخصیتی است که به نوعی قهرمان داستانی است که در آن روایت می شود، خواه قهرمان واقعی جامعه باشد، مانند سیاوش، خواه نباشد. تمرکز مقاله بردست یابی به شگردهای مختلف الگوی سفر قهرمان، و مقایسه چهار رکن اصلیِ الگوی مذکور در اسطوره-های ایران و جهان نظیر سیاوش، زال، داراب، کوروش، پرسئوس است. نتایج مقایسه نشان می دهد که ساختار روایی این اسطوره ها شباهت فراوانی با یکدیگر دارند و تفاوت آنها مربوط به ویژگی های مضمونی و محتوایی است که از تمایزها و اشکال ویژه تاریخی، فرهنگی، اجتماعی سرچشمه می گیرد.
بررسی تشرف درداستان های کوتاه گلی ترقی
حوزههای تخصصی:
نویسندگان به واسطه ویژگی های شخصیتی، تجارب و پیشینه کاری خود، در هر دوره تاریخی سبک خاص خود را ایجاد می کنند. در این پژوهش، مجموعه داستان های کوتاه گلی ترقی با به کارگیری کهن الگوی نظریه «سفر قهرمان» جوزف کمبل بررسی شده است. پژوهش پیشرو مطالعهای نظری است که به شیوه پژوهش کتابخانهای انجام شده است. محدوده و جامعه مورد مطالعه، مجموعه داستان های کوتاه گلی ترقی؛ شامل «من چه گوارا هستم»، «خاطره های پراکنده»، «جایی دیگر»، «دو دنیا» و «فرصت دوباره»، است. تقریباً در تمام داستان ها، نویسنده، شخصیتها را به گونه ای طراحی کرده است که به دنبال ایجاد تغییری هستند و می خواهند موقعیت خود را از آنچه نامطلوب آنهاست به مرحله مطلوب برسانند. آنها باید برای ایجاد این تغییر در خود، دیگری یا محیط پیرامونشان، تصمیمی اتخاذ کنند. شخصیت های داستانی با استفاده از ابزارهایی؛ چون سفر، یادآوری خاطرات، اجبار دیگران و موارد دیگر به نوعی از تشرف می رسند و تصمیم می گیرند امید دوباره خود را بازیابند. تصمیم ها گاه ممکن است، مانند خودکشی با ذهنیت مخاطب همخوانی نداشته باشد، اما همه در راستای خواست شخصیت داستانی و به زعم او برای رسیدن به وضعیت بهتر و تغییر شرایط است. این «تشرف» را میتوان ویژگی سبکی داستان های کوتاه گلی ترقی دانست.
بررسی الگوی کنشگران از منظر گرماس در سه قصه قرآن
منبع:
مطالعات دینی رسانه سال اول تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲
119 - 142
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل پیش روی فرهنگ و هنر ما آن است که با جود بهره مندی از میراث فرهنگی سترگ به خصوص درزمینه عرفانی هنوزآنچنان که بایدوشاید راهکار انتقال این میراث بزرگ را به زبان هنری امروزی که مورد استقبال قرار بگیرد، به دست نیاورده ایم.سوال اصلی در این مقاله آن است که برای انتقال مایه های پرارزش حکایات عرفانی به زبان هنری و رسانه ای امروزی، چگونه فرمی مناسب است؟ به نظرمی رسد بهترین راهکار برای یافتن چگونگی این انتقال، تمرکز روی یک نمونه و تحلیل آن باشد. در این میان «رمان کیمیاگر» اثر «پائولو کوئیلو» به عنوان یکی از پرفروش ترین رمان ها در چندسال اخیر با مایه های عرفانی و مقتبس از حکایتی از داستان های مثنوی مولوی می تواند نمونه خوبی برای کنکاش در این مسئله (از جهت ساختاری و نه لزوماً معنایی) مورد توجه قرار گیرد. در این پژوهش، تلاش شده تا از روش «تحلیل روایی» و با تأکید بر «الگوی سفر قهرمان» این مهم مورد بررسی قرار گرفته تا درنتیجه الگویی عام ، برای اقتباس از حکایت های عرفانی میراث اسلامی ایرانی به دست آید.
تطبیق دگرگونی نقش مایه دیو در نگاره های خان آخر شاهنامه های قاجار با دوره های تیموری و صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شاکله و ساختار داستان ها، قصه ها و اساطیر تابع قواعد و اصولی قراردادی است که تحت عنوان "ساختارشناسی قصه های عامیانه" بازشناسی می شود. به طوری که هرگونه تعدیل، دخالت دادن علایق شخصی و به کارگیری سبک های ادبی در نسخ اصلی روایات، مانع از آن نمی شود که ساختار قصه رو به نابودی گزارد. مطالعه حاضر، حاکی از وجود برخی تغییرات فرمی و مضمونی در نگارگری صحنه آخر از داستان رستم در شاهنامه های دوره قاجار است. یعنی، هنرمندان با فاصله گیری از متن اصلی، آثار خود را به قواعد ساختاری قصه های عامیانه نزدیک کرده اند. نگارندگان با هدف بررسی علل و زمینه های صورت بستن این تغییرات، خود را ملزم به پاسخ گویی این پرسش کرده اند که زمینه ها و انگیزه های گرایش هنرمندان به تغییر سبک های پیشین چه بوده است؟ این جستار، داستان رستم را در سه مرحله منبع شفاهی، متن ادبی و تمایل به دگردیسی قهرمان به ساختار اولیه عامیانه مطالعه و با بررسی توصیفی – تحلیلی 21 نگاره انتخابی به روش کیفی از دو دوره قاجار و پیش از آن با موضوع "رستم و دیو سفید" بدین نتیجه رسیده که هنرمند دوره قاجار در همگرایی با میل عمومی و پیروی از ناخودآگاه جمعی، دیو آخر داستان را گونه ای بازنمایانده که این موجود خیالی چهره و رفتاری زنانه نگاریده شده و در شخصیت معشوقه ای ظاهر شده که در خان چهارم داستان به او دریغ داشته شده است. این امر در نتیجه تمایل جمعی انسانی به شنودن وقایع برابر الگوهای ساختاری قصه های عامیانه، رغبت عمومی به روایت عامیانه از داستان به جای روایت ادبی و تصویرسازی منطبق با روحیات عامه در زمان خودشان صورت گرفته است.
تحلیل افسانه عربی «میمون باهوش» براساس کهن الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
افسانه های عامه همچون هر پدیده دیگری، از روان و اندیشه سازندگان آن نشئت گرفته است؛ بنابراین در جای جای افسانه ها می توان نمودهای مختلف ناخودآگاه جمعی اقوام و ملل مختلف را مشاهده کرد. بدین ترتیب الگوهای تکرارشونده در افسانه ها، به مبنایی برای تحلیل و کشف لایه های پنهان متن، تبدیل می شوند. یکی از این الگوهای تکراری، سفر است. جوزف کمپبل با ارائه کهن الگوی سفر قهرمان، اذعان می دارد که قهرمان داستان برای رسیدن به تعالی ابتدا از مکان نخستین خود جدا شده و در ادامه راه از سه مرحله عبور می کند که به ترتیب «عزیمت»، «تشرف» و «بازگشت» نام دارند. افسانه «میمون باهوش» یکی از افسانه های عربی است و هدف از این پژوهش بررسی این داستان براساس کهن الگوی سفر قهرمان است. بنابراین با روش تحقیق استنادی ابتدا به تعریف کهن الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل پرداخته شد. سپس داستان با روش توصیفی تحلیلی از این منظر مورد بررسی قرار گرفت و با این پرسش که چگونه می توان با توجه به این دیدگاه لایه های پیدا و پنهان مفهومی و معنایی افسانه را کاوید و به درک بهتری از نمادها و رمزها و تصویرهای داستان رسید. مشخص شد که در مرحله عزیمت، قهرمان داستان با زیرمجموعه هایی همچون: دعوت به آغاز سفر، امدادهای غیبی و عبور از نخستین آستان، مواجه می شود و از آن ها عبور می کند. مرحله بعد این افسانه، زیرمجموعه هایی همچون: جاده آزمون ها، ملاقات با خدابانو و برکت نهایی را دربر می گیرد و درنهایت مرحله سوم، با زیرمجموعه دستیابی به آزادی در زندگی قابل ردگیری است. همچنین اقتضای داستان موجب نادیده گیری و حذف برخی زیرمجموعه ها شده است. سرانجام باید گفت در این داستان قهرمان در سفر خویش، هفت مرحله تشنگی و جست وجوگری، ظاهر شدن راهنما، خطر (عقاب)، ورود به دنیای جدید، کسب آگاهی، بازگشت و تحول و بهره مندی را پشت سر می گذارد.
بررسی بازتاب تخیّلی عنصر باد در منطق الطیر عطّارنیشابوری با رویکرد به نظریه تخیّل ژیلبر دوران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۷۸
41 - 72
حوزههای تخصصی:
عناصر هستی بخش تصاویر تخیّلی گوناگونی در آثار هنرمندان و شاعران دارد. یکی از تجربیات خواننده شعر در مواجهه با تصاویر تخیّلی، کشف رمزهای شعری است و به ارتباط دو سویه با شاعر در تجربه های مختلف او می انجامد. این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی با این فرض که «مرغ زرّین» خود ِعطار است و رویکرد به نظریه تخیّل ژیلبر دوران مبنی بر منظومه تخیّل روزانه (قطب های مثبت و منفی) و شبانه (تعدیل و تلطیف این دو قطب)، به بررسی و تحلیل تصاویر تخیّلی باد در منطق الطیر به عنوان بازتابی از تجربیات درونی و بیرونی شاعر در ارتباط با خود، جهان، شعر و مخاطب، پرداخته است. خویشکاری های عطار با باد، مرغ زرّین، هدهد، سیمرغ و دیگر پرندگان، اسطوره قهرمان را شکل داده است. این نوع بررسی از تصاویر تخیّلی ارتباطی با صورخیال از نظر بلاغی وآرایه های ادبی ندارد؛ بلکه کشف ماهیت عنصری شاعر و هم چنین رمزگشایی لایه های پنهانی تر شعر او است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که عنصر باد در این اثر بیشتر دوگانه و در ریخت مثبت حیوانی با محرکه عروجی سفر است و از نظر ساختار اسرارآمیز و وضعیت های ترکیبی به نظام تخیّلی شبانه ژیلبر دوران نزدیک تر است.