این مقاله سعی دارد ضمن کالبدشکافی سیاسی، نظامی و ترتیبات امنیتی در دریای سیاه به امتداد آن شامل امنیت انرژی از دریای خزر از طریق خط لوله باکو و جیهان»، به شرق مدیترانه با محوریت ترتیبات نظامی و حتی به طرح پلیس بین الملی نفت خلیج فارس و انتقال اضطراری آن از دریای سرخ به سمت کانال سوئز و دریای مدیترانه بپردازد.
در این میان ترتیبات امنیتی در دریای سیاه کریدور امنیت انرژی از دریای خزر به سمت اروپا است و هدف آن دور زدن روسیه و ایفای نقش کلیدی تر از جانب ترکیه در دریای سیاه و اسرائیل در دریای مدیترانه است. ترتیبات نظامی شرق مدیترانه از سال 1997 تا کنون فعال است. روسیه نیز به دنبال ایفای نقش کلیدی در صادرات گاز و نیز مشارکت در خطوط انتقال نفت به اروپا است. در واقع مقاله حاضر با مساعدت از متدلوژی های مدل سازی، شبیه سازی و تحلیل مدلی به گمانه زنی درباره امتداد صلح آمیز و یا قهرآمیز خطوط انتقال انرژی و تحقق امنیت آن در یک گستره وسیع جغرافیایی فراتر از دریای سیاه می پردازد.
توجه اسلام به عصر زرین در گذشته، به معناى تلاش براى وارونه کردن مسیر تحولات به منظور بازسازى کامل عصر نبوى نبوده است . نوگرایى آن نیز به معناى وا نهادن الگوها و آرمانهاى کهن و حرکت در فضاهاى مبهم و نامعین با چراغ خاموش نیست . توسعهى انسانى و پیشرفت جوامع بشرى منحصر و محدود به الگوى مدرنیتهى غربى نیست .
الگوهای همکاری و منازعه بین ایران و کشورهای جنوبی حوزه ی خلیج فارس از چنان فراز و نشیبی برخورار بوده است که بدون بهره گیری از یک چارچوب تحلیلی مناسب و عملی نمی توان آن را فهم نمود. هدف این مقاله این است که با کاربست نظریه ی سازه انگاری (ونتی) بر تعاملات این کشورها و ایران به فهم و شناسایی ریشه های الگوهای همکاری و تعارض پرداخته تا از اینرو تحلیلی آینده نگرانه در مورد چگونگی تحقق الگوهای پایدار همکاری، پیش زمینه ها و الزامات آن ارائه دهند. از این منظر، سازه انگاری مدل سیستمی الکساندر ونت با مفروضه های عام هستی شناختی خود چون ابتنای سیاست و منافع بر هویت و درون زا بودن آن، پذیرش دولت ها به عنوان واحد اصلی تحلیل و تاکید بر هویت اجتماعی آنها بر پایه ی فرهنگ های سه گانه (هابزی، لاکی و کانتی) در تعیین سیاست خارجی، می تواند ماهیت سیاست خارجی نخبه محور این کشورها را تحلیل کند. براین اساس پس از بیان درآمد نظری در بخش اول، تعاملات سیاست خارجی ایران و کشورهای حوزه ی جنوبی خلیج فارس براساس سه دوره ی ذیل در بخش دوم تحلیل و ارزیابی می شود.دوره ی اول: دهه ی 1980 تا پایان جنگ عراق علیه ایران ؛ سلطه فرهنگ هابزی (تعارض).دوره ی دوم: از جنگ اول خلیج فارس تا 11 سپتامبر؛ تعدیل فرهنگ هابزی و گذار به فرهنگ لاکی. دوره ی سوم: دوره ی پس از 11 سپتامبر؛ بازگشت به فرهنگ هابزی.در بخش سوم که در حقیقت بخش نتیجه گیری مقاله است، دلالت های سیاست گذارانه برای تحقق الگوهای همکاری ارائه می گردد.
سازمان همکاری اقتصادی (اکو) به عنوان یکی از هم پیوندی های اقتصادی متشکل از ده کشور در حال توسعه در منطقه ای با اهمیت ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک، جمعیت و حجم بازار قابل توجه و ذخایر عظیم نفت و گاز و منابع معدنی و مواد خام سرشار از بدو تاسیس مورد توجه و علاقه پزوهشگران و تحلیل گران مسائل بین المللی و منطقه ای بوده است. اخیرا اما این توجه و علاقه بیشتر رنگ و بوی نقد و انتقاد به خود گرفته است تا آنجا که برخی تحلیل ها دم از عدم توفیق این سازمان زده و یا آن را تنها مجمعی برای تبادل آراء و اطلاعات میان کشورهای عضو دانسته اند. این مقاله با واکاوی دقیق مهمترین استدلالات این منتقدان و ارائه پاسخهایی برای آنها، شاخص هایی دقیق تر و مناسب تر برای ارزیابی عملکرد اکو ارائه می نماید و بر اساس همین شاخص ها توفیقات و ناکامی ها این سازمان را به سنجش می گذارد. بر اساس همین سنجش، بخش انتهایی مقاله به ارائه راهکارهایی برای تقویت سازمان و تسریع روند دستیابی آن به اهداف تعیین شده اختصاص یافته است.
تاسیس کارخانه خارک در 1735 را باید با در نظر گرفتن برنامه های کمپانی هند شرقی هلند برای بهبود سطح، الگو و میزان سودآوری فعالیتهای تجاری اش در خلیج فارس مورد توجه قرارداد، اگر چه تاسیس شرکت جدید در جزیره خارک با شکست روبه رو شد.
شهروندی یکی از پدیده های بنیادینی است که جهانی شدن آن را به چالش کشیده است. در جهانی که در آن مردم پیوسته مرزها را پشت سر می گذارند، دیگر عضو یک دولت- ملت بودن مبنای مناسبی برای شهروندی نیست. در رابطه با شهروندی جهانی سه رهیافت وجود دارد. رهیافت دولت گرا مدعی است دولت های حاکم شهروندان را کنترل می کنند و رویایی است اگر فرض کنیم شهروندی را می توان با صورت بندی های مختلف سیاسی هم نشین کرد. رهیافت کانتی مدعی است افراد نسبت به نژاد بشری تعهد اخلاقی دارند که می تواند فراتر از تعهدات شهروندی آنها .
تداخل مفهومی میان امنیت، سیاست و استراتژی، همواره باعث ایجاد ابهام و وابستگی حوزه مطالعات امنیتی به حوزه های مطالعات سیاسی، استراتژیک و روابط بین الملل شده است. در این مقاله، با در معرض سؤال قرار دادن مفروضات ادبیات موجود در مطالعات امنیتی، تلاش می شود تا زمینه های برون رفت از این وضعیت مورد بررسی قرار گیرد. به اعتقاد نگارنده، برای حل مشکل تداخل مفهومی امنیت با سیاست و استراتژی و به تبع آن، برای رفع وابستگی مطالعات امنیتی به مطالعات سیاسی، استراتژیک و روابط بین الملل، بایستی مفروضاتی چون یکسانی مفهوم امنیت و مطالعات امنیتی، تأخر پیدایش مفهوم امنیت نسبت به سیاست و استراتژی و روابط بین الملل و محدودتر تلقی کردن حوزه مطالعات امنیتی نسبت به حوزه های مطالعات سیاسی، استراتژیک و روابط بین الملل، مورد بازنگری قرار گیرد. نوشتار حاضر ضمن تلاش برای بازنگری در این مفروضات، با نگاهی تبارشناسانه درصدد وضوح بخشیدن به مرزهای مطالعات امنیتی با حوزه های مطالعات سیاسی، استراتژیک و روابط بین الملل است و در کنار توجه به نظریات مختلف در این زمینه، می کوشد سیر تحول مطالعات امنیتی و نسبت آن با دیگر حوز ه های مطالعاتی را مورد بررسی قرار دهد.
این مقاله با بررسی سیاست جهانی پس از 11 سپتامبر و ترسیم مسائل اساسی آن همانند روابط اسلام - غرب، شمال - جنوب، وابستگی متقابل جهانی، و مواردی چون قطب بندی اجتماعی، مناقشات منطقه ای و ...، وضعیت کنونی سیاست جهانی را میان یک جانبه گرایی آمرکیا و جهان چند قطبی در نوسان دانسته و پیشنهادهایی برای اروپا مطرح می سازد....