هدف از پژوهش حاضر، مقایسه تاثیر الگوی آموزش مستقیم با الگوی ساختارگرایی برافزایش دانش تلفیق تکنولوژی بود. چارچوب دانش تکنولوژیک پداگوژیک محتوا (TPACK) به عنوان الگوی کاربردی برای تعریف، اجرا و ارزیابی تلفیق تکنولوژی به کار گرفته شد. به منظور اجرای پژوهش از روش شبه آزمایشی با دو گروه آزمایش و نیز طرح پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد. به این منظور، دوکلاس با تعداد نمونه 44 نفر از دانشجویان گروه تکنولوژی آموزشی (درس پروژه) با روش نمونه برداری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند. در ابتدای دوره آزمون TPACK برای ارزیابی دانش تلفیق تکنولوژی به دانشجویان هر دو گروه به عنوان پیش آزمون داده شد. گروه های نمونه برای یک ترم کاربندی های آزمایشی را دریافت کردند (15 جلسه). به گروه آزمایش اول با الگوی آموزش مستقیم و گروه آزمایش دوم با استفاده از الگوی ساختارگرایی آموزش داده شد. محتوای درس علوم ابتدایی برای آموزش در دو گروه به عنوان محتوای لازم برای تلفیق تکنولوژی در تدریس انتخاب شد. در پایان ترم، داده های حاصل از پیش آزمون و پس آزمون، با استفاده از آزمون کوواریانس تحلیل شد. نتایج حاصل نشان داد بین تاثیر دو الگوی آموزش مستقیم و الگوی ساختارگرایی بر افزایش دانش تکنولوژیک پداگوژیک محتوا (TPACK) و مؤلفه های آن برتری معنی داری وجود ندارد(05/0> P).
روش انجام پژوهش حاضر فراتحلیل می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل مطالعات در دسترس مرتبط بود که در فاصله سال های 1370 تا 1392 در داخل کشور به صورت مقاله تمام متن، پایان نامه و طرح های پژوهشی در دسترس بودند. براساس ملاک های ورود و خروج و نیز تحلیل حساسیت 323 اندازه اثر از تقریباً 172 تحقیق مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج مربوط به ترکیب اندازه اثرهای تفاوت جنیست در تأثیرگذاری روش های مشارکتی و بحث برای مدل تصادفی در دختران 665/0 و در پسران 589/0 به دست آمد که هر دو اندازه اثر از لحاظ آماری معنادار بودند. براساس ملاک کوهن می توان گفت که میزان تأثیرگذاری این روش ها در در فراگیران دختر و پسر متوسط و مطلوب است. هم چنین، نتایج آزمون t مستقل نشان داد که بین میانگین اندازه اثرهای دختران و پسران از لحاظ آماری تفاوت معناداری وجود ندارد و باوجود بالاتر بودن اندازه اثر مربوط به دختران، این تفاوت معنادار نیست. بنابراین همان طور که از مبانی نظری این روش های تدریس برمی آید، این روش ها به سطح توانایی ویژه یا جنسیت محدود نشده، بلکه برای همه کسانی که در آن درگیر می شوند سودمند می باشند.
اهداف: یکی از مهم ترین ابعاد تضمین کننده سلامت در فرآیند یاددهی- یادگیری در نظام حرفه ای آموزش عالی، بحث اخلاق و مولفه های اخلاقی است. در این میان اساتید دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی نیازمند پرداختن به اصول اخلاقی در حوزه حرفه و رسالت خود هستند که رعایت اخلاق حرفه ای تدریس یکی از آن موارد است. هدف این مطالعه، مقایسه وضع موجود و مطلوب کیفیت اخلاق حرفه ای تدریس اعضای هیات علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان از دیدگاه دانشجویان بود.
ابزار و روش ها: در این مطالعه توصیفی- مقطعی در اردیبهشت 1394، 318 نفر از دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی دانشگاه سیستان و بلوچستان که در نیمه دوم سال تحصیلی 94-1393 مشغول به تحصیل بودند، به شیوه نمونه گیری طبقه ای دردسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسش نامه اخلاق حرفه ای تدریس بود. داده ها با استفاده از آزمون T گروه های هم بسته و با کمک نرم افزار آماری SPSS 21 مورد تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: میانگین نمرات وضعیت موجود کیفیت اخلاق حرفه ای تدریس و تمامی مولفه های آن با وضعیت مطلوب تفاوت معنی داری داشت (01/0p<). بین دیدگاه دانشجویان در زمینه کیفیت مولفه های اخلاق حرفه ای تدریس اساتید دانشگاه سیستان و بلوچستان براساس جنسیت، رشته و مقطع تحصیلی تفاوت معنی داری وجود نداشت (05/0p>).
نتیجه گیری: اخلاق حرفه ای تدریس اساتید دانشگاه سیستان و بلوچستان کمی بالاتر از حد متوسط ارزیابی می شود، اما بین وضعیت موجود اخلاق حرفه ای تدریس اساتید با وضعیت مطلوب آن فاصله وجود دارد.
تحقیق حاضر به بررسی تأثیر سازکارهای ساختاردهنده و مسئله ساز حمایت کننده بر روی مهارت های خودسازمان دهی نوشتار، توانایی نوشتن مقاله و زمان برنامه ریزی کلی در مرحله پیش نوشتار از مراحل نوشتن مقاله و همچنین بررسی نقش سطح زبان آموزان به عنوان متغیر تعدیل کننده در میان صد و بیست زبان آموز سطح پیش متوسط و صد و بیست زبان آموز سطح پیشرفته پرداخته است. پس از فرض نمرات پیش آزمون به عنوان همگام، محققان نتایج پیش آزمون و پس آزمون شرکت کنندگان را در یک آزمون مهارت نوشتار و یک آزمون مهارت خودسازمان دهی و همچنین زمان گزارش شده برای برنامه ریزی پیش از نوشتن مقاله در پیش آزمون و پس آزمون را مقایسه کردند. نتایج سه آنالیز کوواریانس دو سویه نشان داد که سازکارهای حمایت کننده به تغییرهای چشمگیری در مهارت های خودسازماندهی نوشتار و توانایی نوشتن مقاله انجامیدند. همچنین بر اساس نتایج به دست آمده سازکارهای ساختاردهنده و مسئله ساز حمایت کننده به طرز چشمگیری زمانی را که زبان آموزان بری برنامه ریزی قبل از نوشتار صرف می کنند، افزایش داد. نتایج نشان داد که در کل هنگامی که دو سازکار حمایت کننده با هم ارایه شدند، بهترین تأثیر را داشتند. همچنین هیچ تأثیر تعدیل کننده ای برای سطح زبان آموزان بر روی متغیرها مشاهده نشد.