تمایزیافتگی اعضای خانواده، یک شاخص کلیدی عملکرد خانواده است. در این راستا پژوهش حاضر با هدف شناسایی وضعیت شاخص های تمایزیافتگی در خانواده های تهرانی انجام شد. روش پژوهش از نوع آمیخته بود که با به کار بستن روش کیفی راهبرد اکتشافی زنجیره ای و رویکرد پدیدارشناختی و روش کمی همبستگی اجرا گردید. در این تحقیق که در سال 1395 انجام شد، ابتدا از طریق مصاحبه های اکتشافی، عناصر و مؤلفه های شاخص های تمایزیافتگی در فرهنگ ایرانی استخراج و کدگزاری شدند. اعتبار شاخص های بدست آمده از طریق روش دلفی با گروهی از متخصصین بدست آمد. 12 شاخص اصلی و 78 شاخص فرعی برای تمایزیافتگی در خانواده های تهرانی شناسایی شد. سپس شاخص های بدست آمده تبدیل به مقیاس شده و به طور موازی با مقیاس تمایزیافتگی تجدیدنظر شده اسکورون و اسمیت (2003) بر روی نمونه 100 نفری از والدین شهر تهران اجرا شد. نتایج حاصل از مطالعه میدانی در سنجش وضعیت تمایزیافتگی، همبستگی مثبت به میزان 40/0 معنادار (001/0P<) بین این دو مقیاس را گزارش می کند. تمامی مؤلفه های مقیاس تمایزیافتگی برآمده از پژوهش، رابطه مثبت معنادار با یکدیگر داشته و همبستگی درونی دارند. در خانواده های تهرانی شاخص هویت بالاترین رتبه و واکنش های هیجانی پایین ترین رتبه را به خود اختصاص داد. این رتبه بندی درقبال تمامی شاخص های فرعی نیز ارائه گردید. نتایج بدست آمده نشان می دهد در رابطه با خانواده های ایرانی برخی شاخص های تمایزیافتگی از ارجحیت خاصی برخوردار است در حالیکه برخی شاخص ها مورد توجه و تمرکز این فرهنگ و قومیت نمی باشد بنابراین، توجه به مبانی فرهنگی و اجتماعی در شناخت وضعیت تمایزیافتگی مهم است.
سیر صعودی طلاق در ایران، به ویژه در دهه های اخیر، معلول عوامل روان شناختی و جامعه شناختی است ؛ که نیازمند پژوهشی جدی، با توجه به تأثیر پیامدهای ناگوار طلاق بر ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی است. پژوهش حاضر این پدیده را از جنبه جامعه شناختی و فقط از منظر زنان بررسی کرد؛ با این هدف که اولاً نشان دهد تغییر نگرش زنان، در ارتباط با کارکردهای خانواده بر طرز تلقی آن ها نسبت به طلاق، تأثیر گذاشته و در نتیجه سبب افزایش میزان طلاق در ایران شده است و ثانیاً حساسیت نهادها و ارگان های فرهنگی کشور را برای چاره اندیشی برانگیزد. پژوهش حاضر توصیفی – تحلیلی بود و به شیوه پیمایشی انجام شد. جامعه آماری تمامی بانوان ساکن تهران و جامعه نمونه، شامل 500 نفر بود که به شیوه تصادفی هدفمند از 5 منطقه (شمال، جنوب، مرکز، شرق، غرب) شهر تهران، برای تکمیل پرسشنامه محقق ساخته در ارتباط با ارزش های مرتبط با همسرگزینی و کارکردهای خانواده انتخاب شدند. نتایج پژوهش نشان دهنده آن بود که ارزش های مرتبط با نقش های خانوادگی و کارکردهای خانواده دستخوش تغییر شده است؛ به این معنا که بین دیدگاه دو نسل، در ارتباط با کارکرد های اساسی خانواده، شکاف عمیقی وجود دارد. همچنین تلقی نسل جوان از طلاق، متفاوت از نسل گذشته است، به طوری که از نظر در صد جالب توجهی از بانوان نسل جوان، طلاق امری مذموم و ناپسند به شمار نمی آید.
ازدواج موفق موجب افزایش سلامت جسمانی و روانشناختی می شود. بر همین اساس، مطالعه عوامل مرتبط با مشکلات و رضایت زناشویی و ابعاد مختلف آن به جهت تاثیری که بر بهداشت روانی افراد دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است.هدف اصلی این پژوهش بررسی رابطه بین روان سازه های ناسازگار اولیه با مشکلات زناشویی در زنان متاهل بود. روش پژوهش حاضر توصیفی، از نوع همبستگی و نمونه مورد بررسی 162 خانم متاهل بودند که با روش تصادفی انتخاب شدند. از شرکت کنندگان خواسته شد پرسشنامه روان سازه های یانگ (YSQ) و پرسشنامه وضعیت زناشویی گلومبرگ-راست (GRIMS) را تکمیل کنند. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد بین همه ابعاد روان سازه ناسازگار اولیه و مشکلات زناشویی رابطه مثبت معنادار وجود دارد؛ هر چه میزان روان سازه ناسازگار بیشتر باشد احتمال مشکلات زناشویی بیشتری تجربه خواهد شد. با توجه به نتایج به دست آمده و از آنجا که مشکلات زناشویی بر کیفیت و میزان بهداشت و سلامت روان افراد تاثیر می گذارد، بهتر است اقدامات رواشناختی لازم جهت بررسی، شناسایی و بهینه سازی روان سازه های اولیه در مشاوره های پیش از ازدواج که موجب پیشگیری از مشکلات زناشویی احتمالی بعدی می شود، انجام گیرد.
مقاله حاضر با هدف اثربخشی آموزش راهبردهای یادگیری خود تنظیمی بر یادگیری درس ریاضی و اضطراب دانش آموزان دختر دوره ی اول متوسطه شهرستان بستان آباد در سال تحصیلی 95-1394 انجام شد. روش تحقیق نیمه تجربی می باشد بدینگونه که ابتدا 40 نفر از دانش آموزان جامعه آماری که به طور تصادفی خوشه ای از آزمودنی هایی که دارای اضطراب بالا بودند انتخاب شده و سپس به دو گروه 20 نفری آزمایش و کنترل تقسیم شدند. برای هر دو گروه پرسشنامه اضطراب بک و آزمون یادگیری درس ریاضی اجرا شد و بعد از آن فقط برای گروه آزمایش 8 جلسه کلاس های راهبردهای یادگیری خود تنظیمی اجرا شد و برای گروه کنترل هیچگونه آموزشی ارائه نشد،سپس مجدداً پرسشنامه های پس آزمون برای هر دو گروه اجرا شد. جهت سنجش روایی پرسشنامه ها از اعتبار صوری و جهت سنجش پایایی از آلفای کرون باخ استفاده شد که برای هر دو متغیر مورد تأیید قرار گرفت. نتایج با استفاده از نرم افزار spssو آزمون ANCOVA انجام شده نشان داد: آموزش راهبردهای یادگیری خود تنظیمی بر بهبود یادگیری درس ریاضی اثربخش بوده است. همچنین آموزش راهبردهای یادگیری خود تنظیمی موجب کاهش اضطراب دانش آموزان شد.