این پژوهش با هدف بررسی تفاوت بین شبیه سازی بالا، متوسط و پایین و معرف بودن و معرف نبودن تمرین های شبیه سازی در دو نوع کانون ارزیابی بعد محور و کانون ارزیابی وظیفه محور در توانمندسازی کارکنان در محیط کار انجام شد.پژوهش حاضر از نوع پژوهش های شبه آزمایشی بوده و شرکت کنندگان در پژوهش شامل 24 نفر از مدیران یک شرکت صنعتی بودند که به صورت نمونه هدفمند و با توجه به جدول مورفی و میورز (1999) انتخاب شدند. ابزارهای استفاده شده در پژوهش شامل تمرین های شبیه سازی (ایفای نقش، بحث گروهی بدون رهبر، مطالعه موردی) و پرسشنامه توانمند سازی (اسپریتزر،1995) بود. داده ها توسط تحلیل واریانس یک راهه مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که در کانون ارزیابی بعدمحور، بین شبیه سازی بالا، متوسط و پایین تمرین های شبیه سازی تفاوت وجود دارد و در کانون ارزیابی وظیفه محور، بین معرف بودن و معرف نبودن تمرین های شبیه سازی کانون های ارزیابی تفاوت وجود دارد(05/0>P). بنابراین نتیجه گرفته می شود که شبیه سازی تمرین های شبیه سازی در کانون ارزیابی بعدمحور و معرف بودن تمرین های شبیه سازی در کانون ارزیابی وظیفه محور اهمیت دارد. نتایج پژوهش حاضر در روند استخدام و ارتقا کارکنان از طریق کانون ارزیابی مفید خواهد بود.
هدف: این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی دو روی آورد گشتالت درمانگری و معنا درمانگری، در کاهش میل به طلاق مردان متقاضی مشاوره صورت گرفت. روش: جامعه تحقیق شامل کلیه مردان مراجعه کننده به مراکز مشاوره سنندج بود که از این جامعه 45 مرد به شیوة تصادفی انتخاب شدند. با استفاده از پرسشنامه میل به طلاق و مصاحبة تشخیصی تکمیلی میزان میل به طلاق آزمودنیها تعیین شدند و به تصادف در سه گروه 15 نفری (گروه گشتالت درمانگری، معنا درمانگری و گواه) قرارگرفتند. با استفاده از پرسشنامه میل به طلاق میزان میل به طلاق آزمودنیها، در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری اندازه گیری شد. یافته ها: نتایج تحلیل کواریانس چند متغیری نشان داد که روی آورد گشتالت درمانگری و معنا درمانگری درکاهش میل به طلاق مؤثرند. همچنین نتایج پژوهش نشان داد، بین دو روی آورد گشتالت درمانگری و معنا درمانگری در کاهش میل به طلاق تفاوت معناداری و جود ندارد. نتیجه گیری: نتایج مطالعه اخیر اثربخشی قابل ملاحظه ای از گشتالت درمانگری و معنا درمانگری، در کاهش میل به طلاق مردان متقاضی مشاوره نشان داد.
مقدمه: اهمیت ارتباط الگوهای دلبستگی در کودکی با کیفیت روابط نزدیک در بزرگسالی، از جمله موضوعاتی است که در دهه های اخیر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در همین راستا، این پژوهش به منظور بررسی اثربخشی آموزش گروهی مبتنی بر دلبستگی بر روی بهزیستی روان شناختی نمونه ی غیر بالینی دانشجویان انجام شد.
روش کار: در این کارآزمایی بالینی با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، 16 نفر از دانشجویان دختر دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 92-1391 دارای سبک دلبستگی ناایمن دل مشغول، انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه جای داده شدند. پرسش نامه ی مقیاس های رابطه (RSQ) و مقیاس بهزیستی روان شناختی ریف- فرم کوتاه (RSPWB) در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفتند. گروه آزمون 7 جلسه ی 90 دقیقه ای آموزش گروهی مبتنی بر دلبستگی دریافت کردند در صورتی که گروه شاهد در لیست انتظار قرار گرفتند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه ی 19 و به کمک آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار) و نیز با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری، تحلیل شدند.
یافته ها: بر اساس نتایج، نمرات دو گروه آزمون و شاهد در پیش آزمون تفاوت معنی داری با هم نداشتند و مقایسه نمره ی کلی بهزیستی روان شناختی دو گروه در پس آزمون نیز تفاوت معنی داری نیافت (05/0<P).
نتیجه گیری: به نظر می رسد که آموزش گروهی مبتنی بر دلبستگی با وجود افزایش برخی از متغیرها منجر به افزایش معنی دار در نمره ی کلی بهزیستی روان شناختی نگردیده است.
هدف پژوهش حاضر بررسی کارایی آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کیّفیت زندگی و خود شفقتی مادران دارای کودکان ناتوان آموزش پذیر بود. پژوهش نیمه آزمایشی با روش پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری 45 روزه انجام شد. بدین منظور از بین مراکز نگهداری کودکان ناتوان آموزش پذیر ذهنی و جسمی- حرکتی، دو مرکز (شمیم و سعادت) انتخاب و از بین مادران این کودکان که نمره پایین تری (طبق معیار نقطه برش) در مقیاس های کیّفیت زندگی (WHOQOL-BREF) و خود- شفقتی (نف) کسب کرده اند، به شیوه نمونه گیری هدفمند به حجم 30 نفر در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) به صورت تصادفی جایگزین شدند. سپس گروه آزمایش به دفعات 8 جلسه و به مدت 90 دقیقه در جلسات آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد شرکت کردند، درحالی که به گروه کنترل این آموزش ارائه نشد. پس از اتمام دوره آموزشی، پرسشنامه ها مجدداً در هر دو گروه اجرا و داده های حاصل از پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری از طریق تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر تحلیل شد. یافته ها به واسطه تأثیر آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بین نمره های دو گروه آزمایش و کنترل و پایداری نتایج در مرحله پیگیری در متغیرهای کیّفیت زندگی و خود- شفقتی تفاوت معناداری را نشان دادند. با توجه به نتایج پژوهش می توان روش آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد را به عنوان شیوه ای آسان، کم هزینه، مؤثر و کارآمد با قابلیت کاربرد وسیع در بهبود کیّفیت زندگی و خود- شفقتی مادران دارای کودکان ناتوان آموزش پذیر به کار برد.