فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۶۱ تا ۱٬۱۸۰ مورد از کل ۲٬۸۹۷ مورد.
حوزههای تخصصی:
اثر حاضر بر آن است که مراتب تجلّی روح در تاریخ، بسط آگاهی و تحقق آزادی را در نظام فلسفی هگل، به منزلة جامعترین نظام فلسفی، تبیین و تصویر نماید. امّا ارائة این تبیین و ترسیم آن تصویر، چنانچه بخواهد مقرون به صحت و بازنمای دقت نظام هگلی باشد، ناگزیر است که دایرةالمعارف علوم فلسفی هگل را مواقف این تجلّی و مدارج آن ترقی در نظر گیرد و بدان طریق، سیر تکاملی روح را در گامهای بلند این کتاب به نظاره بنشیند. در این اثر، «آگاهی» یا «روح» در آغاز، چونان امری ذهنی و درونذات در طلب مطلق و در قالب منطق به سیر در مقولات اندیشه میپردازد. اما به دلیل محدودیتهای عالم اثبات و میل به عالم ثبوت، در کتاب «طبیعت»، این آگاهی به سمت امر برونذات و «اشیا»ی موجود در جهان خارج سوق مییابد و سرانجام در «فلسفة روح» است که روح به حظ نفس و وحدت محض میان ذهن و عین، یا اندیشه و هستی که اوج آگاهی و کمال آزادی است، دست مییابد.
میتوس و لوگوس
در باب انتقادهای وندواد بر کثرت انگاری انتقادی گادامر: چند سوال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیش از چهار یا پنج دهه نیست که هرمنوتیک هایدگر و گادامر مورد توجه اهل تحقیق قرار گرفته شده است؛ با این حال در طول این مدت کوتاه ما شاهد انتقادها و برخوردهای تندی نسبت به اندیشه های هرمنوتیکی آنها بوده ایم. هرمنوتیک فلسفی گادامر، پس از انتظار حقیقت و روش در 1960، با نقدهای بسیار زیادی مواجه شد. یکی از حوزه های مهمی که گادامر در آن با انتقاد مواجه شده معرفت شناسی است. اگر چه موضوع معرفت شناسی نقطه ثقل حقیقت و روش نیست، هرمنوتیک وی این سوال را به ذهن متبادر می کند که ما چه چیزی را می توانیم بشناسیم؟ و اینکه «فهم چگونه ممکن است، نه تنها در علوم انسانی بلکه در کل تجربه بشری از عالم؟» آیا هرمنوتیک گادامر به نسبی انگاری می انجامد، به خود آن چیزی که وی در نقدش بر تاریخ نگاری به آن می تازد؟ پاول واندولد یکی از کسانی است که اخیرا هرمنوتیک گادامر را از منظر هرمنوتیک سنتی مورد انتقاد قرار می دهد. او کتابی با عنوان «رسالت مفسر: متن، معنا و گفتگو» منتشر کرده است که دو فصل نخست آن به ویژه فصل دوم با عنوان «تاویل به مثابه یک رویداد و واقعه: نقدی بر پلورالیسم انتقادی گادامر،» را به حمله به بعضی از وجوه هرمنیوتیک فلسفی گادامر اختصاص داده است. من طرح کلی کتاب او و انتقادهایش بر گادامر را آن گونه که در 62 صفحه اول آن آمده مطرح می کنم. در نتیجه گیری، پنج پرسش یا تناقضی در مورد تئوری تاویل واندولد را مطرح می کنم.
تحلیلی بر نظریه اشیا ماینونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آلکسیوس ماینونگ یکی از فیلسوفان معاصر است که با نگرش خاص به مباحث وجودشناسی تاثیرات فراوانی را در بسیاری از فلسفه های مابعد خود و نیز مباحث منطق جدید بر جای گذاشته است. تفکرات او تا حد زیادی متاثر از سنت فلسفی یونان و نیز فلسفه های برنتانو و تواردوفسکی است. از جمله مباحث برجسته در فلسفه ماینونگ بررسی چیستی اشیا صرف نظر از هستی آنها است. به گفته او چیستی یکی شی فراتر از هستی و نیستی آن است. از جمله لوازم این رویکرد خاص بررسی چیستی اشیا ناموجود همانند مربع دایره است. بنابر اعتقاد ماینونگ بررسی علمی این دسته از اشیا، ارزشی همسان با بررسی علمی اشیا موجود دارد. ماینونگ قلمرو چیستی های اشیا را «آوسر زاین» (extra existence و به آلمانی: ausser sein) می نامد. او در «نظریه اشیا» به تحلیل این قلمرو خاص می پردازد. هر چند سخنان ماینونگ در تفسیر این قلمرو تا حدی ابهام آمیز و گاه همراه با تعارض ظاهری است ولی در نهایت می توان به این نتیجه رسید که عالم «آوسر زاین» فراتر از هستی و نیستی اشیا است؛ اشیایی که ممکن است موجود، ثابت و یا ناموجود و غیرثابت باشند. بنابراین در نظر ماینونگ عالم «آوسر زاین» عالم اشیا محض و از مرتبه ضعیفی از هستی برخوردار است.
ژان لوک نانسی و آثارش
نومن و فنومن در فلسفه کانت(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
مسئلة «نومن و فنومن» که در فارسی معادل هایی همچون «بود و نمود»، «شیء فی نفسه و پدیدار» و «ذات معقول و پدیدار» بر آن نهاده اند، یکی از مهم ترین مسائلی است که ایمانوئل کانت در نظام فلسفی خود مطرح کرده است. پیامدهایی که این مسئله دارد می تواند اهمیت آن را بیش از پیش آشکار سازد. برخی از مهم ترین پیامدهای این مسئله عبارتند از: 1) تأثیر آن در اتخاذ موضع دربارة اصل شناسایی و معرفت به جهان خارج؛ 2) تأثیر آن در بحث اثبات ناپذیری خدا از طریق ادلة رایج در فلسفه و نیز در نحوة تلقی کانت از خدا؛ 3) تأثیر آن در فلسفة اخلاق کانت؛ 4) تأثیر آن در دور ساختن نظام فلسفی وی از اشکالات مطرح بر ایده آلیسم بارکلی، از یک سو و پدیدارگرایی هگلی، از سوی دیگر.مقالة حاضر برخی از ابعاد این مسئله را در چهار محور بررسی کرده ایم و پس از تبیین نظر کانت در تفکیک دو قلمرو نومن و فنومن از یک دیگر، ضمن اشاره به دو تفسیر از این تفکیک، به پیامدهای این نظریه و در نهایت نیز به برخی از نقدهای واردشده بر آن اشاره کرده ایم.
واژه استعلایی در فلسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واژة «استعلایی» از مفاهیم کلیدی تفکّر کانت است که اساساً نظام فلسفی خویش را با آن میشناساند [ایدئالیسم استعلایی]. با وجود این، واژة مذکور در فلسفة کانت در معنای یکسانی به کار نرفته است. با توجه به اینکه در گفته ها و نوشته های راجعبه کانت، عمدتاً یک معنا برای آن ذکر میشود [شرایط تجربة ممکن]، لذا روشن سازی معنای این اصطلاح، جهت جلوگیری از بدفهمی آنْ لازم می نماید. دستاورد این پژوهش ـ که اساساً با هدف رفع ابهام از ترکیب «آزادی استعلایی» صورت گرفته ـ این است که «استعلایی» در ترکیب مذکور و نیز موارد دیگری در فلسفة کانت ـ که در مقاله آمده است ـ به معنای «شرایط تجربة ممکن» نبوده و به معنای «متعالی» است؛ یعنی بنا به توجیهاتی که بیان شده است، کانتْ «ترانسِندنتال» را عادل «ترانسِندنت» به کار برده است.
بررسی تطبیقی اراده الهی در فلسفه اسپینوزا و استاد مطهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه اندیشه های فلسفی در ایران معاصر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
این نوشتار به بررسی اراده الهی از دیدگاه دو فیلسوف بزرگ، استاد مطهری و باروخ اسپینوزا می پردازد و هدف آن روشن کردن شباهت ها و تفاوت های موجود در دیدگاه های آن دو در باره این پرسش است که آیا خداوند دارای اراده است یا نه، و در صورت داشتن اراده آیا اراده او مطلق و آزاد است. جستار حاضر در این راستا به مقایسه نظریات این دو فیلسوف در مسائل زیر می پردازد: عقل الهی، اراده الهی، نسبت عقل و اراده به خداوند، قدرت خداوند، نسبت اختیار به خداوند یا قضا و قدر الهی، موجَب یا واجب بالغیر، اراده آزاد خداوند و فعلی بودن علم خداوند.
در باره گراماتولوژی
بررسی انسان شناسی اسلامی و انسان شناسی وجودگرا و مقایسهی آنها
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش، انسان از بعد ماهیت، آزادی و اختیار، مسئولیت، خودآگاهی و انسان کامل از دیدگاه دو مکتب اسلام و وجودگرا بررسی شده است. اسلام انسان را موجودی دوبعدی با فطریات و سرشت مشترک و آزادی و اختیار در انتخاب سرنوشت خویش معرفی می کند؛ اما مکتب وجودگرا برای انسان هیچ گونه سرشت مشترکی قایل نیست و آن را مغایر با آزادی فردی می داند. مکتب وجودگرا آزادی را حق انسان دانسته، با داشتن همین آزادی، او می تواند سرنوشت خود را آن طور که می خواهد، بدون هیچ معیار خاصی تعیین کند و در نتیجه، او فقط در مقابل خود مسئول است؛ در حالی که مکتب اسلام آزادی را حق انسان می داند تا با انتخاب های خویش و بر اساس الگوی معرفی شده (انسان کامل) سرنوشت خود را تعیین کند و در نتیجه، در مقابل خدا، خود و خلق مسئول و پاسخگوست. مکتب اسلام به اجتماع توجه دارد و توجه به فرد در بطن جامعه است و با تک روی و خودمحوری مخالف است؛ در حالی که وجودگرایان ملحد فردگرا بوده، تأمین منافع فردی را اصل می دانند و در واقع فردپرور هستند و به کل و منافع جمعی کمتر توجه دارند.