فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۶۱ تا ۵۸۰ مورد از کل ۴٬۴۲۱ مورد.
حوزههای تخصصی:
"مقدمه: رابطه ی بین مکانیسم های دفاعی و اضطراب در متون علمی مطرح می باشد. با توجه به شیوع اختلال اضطراب منتشر (GAD) به ارزیابی سبکهای دفاعی و ارتباط آن با اضطراب حالت- صفت در دانشجویان مبتلا به GAD پرداختیم.
روش کار: تعداد 30 دانشجوی مبتلا به GAD و 30 دانشجوی غیرمبتلای 27-19 ساله (15 پسر و 15 دختر در هر گروه) که از نظر متغیرهای جمعیتشناختی همتاسازی شده بودند به روش نمونه گیری در دسترس از بین داوطلبان انتخاب شدند. تمام دانشجویان تحت مصاحبه ی بالینی ساختیافته و پرسش نامه ی سلامت عمومی قرار گرفتند تا معیارهای ورود را داشته باشند. سپس دو گروه به پرسشنامههای سبک دفاعی-40 (DSQ-40) و اضطراب حالت- صفت اشپیلبرگر (STAI) پاسخ دادند. برای تحلیل دادهها از آمار توصیفی، آزمون های تی مستقل، ضریب همبستگی و تحلیل واریانس دوسویه استفاده شد.
یافته ها: به طور معنی داری استفاده از سبک دفاعی پخته در گروه غیرمبتلا بیشتر بود (032/0P<) و مکانیسمهای دفاعی شوخی(048/0P<)، انکار(034/0P<)، فرونشانی(035/0P<)، گسست(040/0P<) و دلیلتراشی(0005/0P<) در گروه غیرمبتلا و فرافکنی(002/0P<) و جسمانیسازی (001/0P<) در گروه مبتلا بیشتر مورد استفاده قرار گرفته بودند. همبستگی معکوس متوسط و معنی داری بین نمره ی اضطراب حالت- صفت با نمره ی سبک دفاعی پخته وجود داشت. همبستگی بین سبک دفاعی ناپخته و اضطراب حالت اندک بود و بین سبک دفاعی نوروتیک و اضطراب حالت- صفت رابطهای مشاهده نشد.نتیجه گیری: افراد با سطح مطلوب سلامت عمومی و نمره ی اضطراب حالت- صفت پایین، از سبک دفاعی پخته استفاده میکنند. استفاده ی دانشجویان سالم از مکانیسمهای دفاعی شوخی و فرونشانی نیز این نتیجهگیری را حمایت میکند.
"
اثربخشی برنامه گروهی والدگری مثبت بر رابطه مادر- کودک در کودکان با اختلال بیش فعالی/ نارسایی توجه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چکیده مقدمه: هدف از مطالعه حاضر، تعیین اثربخشی برنامه گروهی والدگری مثبت بر روابط مادر- کودک در کودکان 4 تا 10 سال با اختلال بیش فعالی/ نارسایی توجه بود. روش: جامعه آماری شامل مادران 25 کودک با اختلال بیش فعالی/ نارسایی توجه مراجعه کننده به مراکز درمانی اخوان و رفیده شهر تهران بودند که به شیوه در دسترس انتخاب شدند و در 8 جلسه آموزشی برنامه گروهی والدگری مثبت (2 ماه؛ هفته ای 1 جلسه) شرکت کردند. مادران مقیاس رابطه والد- کودک، را قبل و بعد از شرکت در جلسات آموزشی تکمیل کردند. در پایان جلسات آموزشی، داده های حاصل از پیش آزمون و پس آزمون با استفاده از تحلیل واریانس یک متغیری با اندازه گیری های مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که اجرای برنامه گروهی والدگری مثبت به مادران کودکان دارای اختلال بیش فعالی/ نارسایی توجه منجر به کاهش معنادار تعارض و وابستگی و افزایش نزدیکی و به طور کلی موجب بهبود رابطه مادر- کودک شده است. نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش حاضر، آموزش گروهی برنامه والدگری مثبت می تواند رابطه مادر- کودک را بهبود بخشد.
مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری گروهی و درمان تلفیقی با مصاحبه انگیزشی بر علایم بیماران وسواسی-جبری(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: افزایش پاسخ دهی به درمان های فعلی از جمله درمان های شناختی رفتاری، اولویت مهم تحقیق بالینی است .این مطالعه به منظور تعیین اثربخشی مصاحبه انگیزشی بر شدت علایم مبتلایان به اختلال وسواسی-جبری انجام گردید.
مواد و روش ها: پژوهش کارآزمایی بالینی یک سو کور است که با طرح پیش آزمون ، پس آزمون با گروه کنترل و در زمان های مختلف بر روی 40 نفر مبتلا به اختلال وسواسی-جبری در سال 88 اجرا شده است.افراد از طریق نمونه گیری در دسترس با رعایت معیارهای ورود انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه جایگزین شدند. مداخله ده جلسه درمان شناختی رفتاری گروهی بود که با اصول مصاحبه انگیزشی تلفیق و به گروه آزمایش ارائه شد. داده های بدست آمده از طریق پرسشنامه های یل بروان و مقیاس ناتوانی شیهان، بااستفاده از آزمون های آماری آنالیز اندازه های تکراری و t تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: نتایج نشان داد میانگین نمره یل بروان در مورد شدت علایم وسواسی-جبری گروه کنترل در مرحله قبل، بعد و پیگیری بترتیب 64/29 ، 92/19 و 20 و در گروه آزمایش 58/34 ، 23/17 و 35/19 است.آزمون تحلیل واریانس با اندازه های تکراری نشان داد گرچه اختلاف معناداری بین دو گروه وجود نداشت( 06/0 =P ) ولی پس از مداخله میزان کاهش شدت علایم وسواسی-جبری در گروه دریافت کننده مصاحبه انگیزشی بیش از گروه کنترل است( 0001/0 =P ) و این کاهش تا مرحله پیگیری همچنان ادامه یافته است.
نتیجه گیری: تلفیق اصول مصاحبه انگیزشی گروهی با درمان شناختی رفتاری معمول ، روشی موثر برای کاهش شدت علایم اختلال وسواسی-جبری و نهایتا"" کاهش میزان ناتوانی ناشی از علایم است.
اثربخشی برنامه فرزندپروری مثبت بر سلامت روان مادران کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، اثربخشی برنامه گروهی فرزندپروری مثبت بر سلامت روان مادران کودکان 4 تا 12 ساله مبتلا به اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه است. در یک مطالعه شبه تجربی با استفاده از طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل، مادران20 کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه، به صورت در دسترس از دو مرکز درمانی وابسته به دانشگاه، انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه تحت آموزش برنامه گروهی فرزندپروری مثبت قرار گرفت. آزمودنی ها به وسیله مقیاس سلامت روان عمومی در 3 مرحله (قبل از مداخله، بعد از مداخله و مرحله پی گیری) مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که اجرای برنامه آموزشی منجر به افزایش معنادار سلامت روان مادران گروه آزمایش در مقایسه با مادران گروه کنترل شده است. در نتیجه برنامه فرزند پروری مثبت در ارتقاء سلامت روان مادران دارای کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه، مؤثر است؛ لذا پیشنهاد می شود درمانگران از این روش برای کمک به این گروه کودکان استفاده نمایند.
تاثیر زوج درمانی شناختی در کاهش میزان افسردگی و افزایش رضایت زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: زوج درمانی شناختی یکی از انواع درمان های متداول در کاهش مشکلات روان شناختی ازجمله افسردگی و بازسازی شناختی زوج ها در بین درمانگران و مشاوران خانواده است. هدف این پژوهش تاثیر زوج درمانی شناختی در کاهش میزان افسردگی و افزایش رضایت زناشویی در زوج های مراجعه کننده به مرکز مشاوره خانواده و مداخله در مجتمع بهزیستی فیاض بخش شهر اهواز بود.
روش: در این پژوهش 20 زوج زن و مرد از بین زوج مراجعه کننده به مرکز مشاوره فوق به صورت تصادفی ساده برگزیده شدند و بعد آنها به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل واگذار شدند. قبل از انجام مداخله ی آزمایشی (زوج درمانی شناختی) میزان افسردگی و رضایت زناشویی زوج ها در گروه های آزمایش و کنترل اندازه گیری شد. در مرحله ی بعد گروه تحت درمان 8 جلسه تحت زوج درمانی شناختی قرار گرفت و نه گروه کنترل. همچنین زوج های گروه آزمایش و کنترل دوباره دو هفته بعد از پایان آخرین جلسه ی درمانی، از لحاظ میزان افسردگی و رضایت زناشویی (پس آزمون) مورد سنجش قرار گرفتند.
یافته ها: تفاضل میانگین نمره های پیش آزمون و پس آزمون با استفاده از آزمون تی-تست نشان داد که بین زوج های تحت زوج درمانی شناختی (گروه آزمایش) و زوج های بدون درمان (گروه کنترل) از لحاظ میزان افسردگی و رضایت زناشویی تفاوت معنادار وجود دارد (کاهش میزان افسردگی و افزایش رضایت زناشویی در زوج درمانی شناختی). همچنین میزان بهبودی و افزایش متغیرهای افسردگی و رضایت زناشویی در گروه آزمایش به طور نسبی 30/59% و 92/67% بود.
نتیجه گیری: بر اساس یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که روان شناسان و مشاوران خانواده می توانند از روش زوج درمانی شناختی برای کاهش افسردگی و افزایش رضایت زناشویی زوج ها استفاده نمایند
تاثیر مداخلات به هنگام روان شناختی و آموزشی خانواده محور، بر سلامت روانی مادران دارای فرزند با نشانگان داون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از اجرای این تحقیق ، بررسی علل عدم پیشرفت متناسب با استعدادهای دانش جویان درخشان در زبان انگلیسی و ارتباط این عدم پیشرفت با ویژگی های شخصیتی ایشان بوده . بدین منظور یک گروه نمونه از بین دانش جویان درخشان دانشگاه اصفهان و گروهی دیگر از بین دانشجویان عادی همین دانشگاه به طور تصادفی انتخاب گردید . مقایسه نمرات زبان انگلیسی دانشجویان دو گروه در کنکور ورودی دانشگاه نشان داد که دانشجویان درخشان در زبان انگلیسی بهتر از دانشجویان عادی بودند . سپس برای بررسی میزان پیشرفت دو گروه در زبان انگلیسی نمرات پایان ترم اول تحصیلی ایشان که درس زبان انگلیسی عمومی دریافت نموده بودند مورد استفاده قرار گرفت . مقایسه نمرات دو گروه نشان داد که اگرچه بازهم دانشجویان درخشان از نظر دانش زبانی بهتر از دانشجویان عادی بودند اما پیشرفت گروه درخشان کمتر از گروه عادی بود است . برای یافتن علت این مسئله آزمونهای سنجش خلاقیت ، شخصیت ، هوش و پرسشنامه فردی اجرا گردید . تجربه و تحلیل های نشان داد که پیشرفت در زبان انگلیسی فقط با هوش دارای همبستگی مثبت معنی دار است و با دیگر و با ویژگی های شخصیتی همبستگی ندارد .
نقش تعدیل کننده خودتنظیم گری در رابطه بین سبک های دلبستگی و شدت اختلال های مصرف مواد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چکیده مقدمه: نقص و نارسایی در مکانیسم های تنظیم هیجان ها و شناخت ها، سیستم های پردازشی را تحت تأثیر قرار می دهند و فرد را با مشکلات جدی سلامت و اختلال های روان شناختی مواجه می سازند. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش تعدیل کننده خودتنظیم گری در رابطه بین سبک های دلبستگی و شدت اختلال های مصرف مواد انجام شد. روش: این پژوهش یک پژوهش اکتشافی از نوع طرح های همبستگی است. جامعه آماری پژوهش، مردان مبتلا به اختلال های مصرف مواد مراجعه کننده به چهار مرکز درمان مصرف مواد در تهران بودند. نمونه این پژوهش شامل 122 بیمار مرد بود که به روش هدفمند و بر حسب مراجعات متوالی به مراکز درمانی انتخاب شدند. از شرکت کنندگان خواسته شد مقیاس سبک های دلبستگی بزرگسال، مقیاس خودتنظیم گری و شاخص شدت اعتیاد را تکمیل کنند. داده های پژوهش با استفاده از روش ها و شاخص های آماری شامل فراوانی، درصد، میانگین، انحراف معیار، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره سلسله مراتبی تعدیلی مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که سبک دلبستگی ایمن با خودتنظیم گری رابطه مثبت و با شدت اختلال های مصرف مواد رابطه منفی دارد و سبک های دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دوسوگرا) با خودتنظیم گری رابطه منفی و با شدت اختلال های مصرف مواد رابطه مثبت داشتند. نتایج پژوهش همچنین نشان داد که خودتنظیم گری رابطه بین سبک های دلبستگی و شدت اختلال های مصرف مواد را تعدیل می کند. نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش، می توان نتیجه گرفت که خودتنظیم گری شدت اختلال های مصرف مواد را تحت تأثیر قرار می دهد.
بررسی رابطه خوردن های آشفته با رفتارهای وارسی بدن در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان
حوزههای تخصصی:
اختلال های خوردن، از اختلال های شایع در روانپزشکی، هستند که بر روی یک پیوستار قرار دارند و در ابتدای آن خوردن های سالم ، در اواسط آن خوردن های آشفته و در انتهای آن بی اشتهایی و پراشتهایی است. اهداف پژوهش: الف) بررسی رابطه خوردن های آشفته ورفتارهای وارسی بدن ب) بررسی تفاوت مردان و زنان در رفتارهای وارسی بدن و خوردن های آشفته.از آن جا که عوامل موثر براختلال های خوردن، نقش مهمی در اجرای برنامه های پیشگیری بر عهده دارد ، انجام پژوهش حاضر ضروری به نظر می رسد. روش:140 نفر از دانشجویان زن و مرد دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان ، به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند.ابزارها شامل پرسشنامه وارسی بدن BCQو پرسشنامه نگرش های خوردن EAT-26 بودند.برای تجزیه و تحلیل آماری اطلاعات ازضریب همبستگی، رگرسیون گام به گام و آزمون t مستقل در گروهها استفاده شد. یافته ها: بر اساس نتایج به دست آمده درکل نمونه(0001/0 ≤ P ) و نیز در زنان(001/0 ≤ P ) خوردن های آشفته با رفتارهای وارسی بدن بیشترهمراه بود. هم چنین در کل نمونه(0001/0 ≤ P ) و در زنان (001/0 ≤ P ) و در مردان(02/0 ≤ P ) ، افزایش در نشانه های رژیم لاغری با رفتارهای وارسی بدن بیشتر مشاهده شد.و به طور کلی در زنان نسبت به مردان رفتارهای وارسی بدن بیشتر(002/0 ≤ P ) و در مردان نسبت به زنان رفتارهای پرخوری بیشتری(03/0 ≤ P ) مشاهده شد.
اثربخشی مداخله ترکیبی درمان دلبستگی و آموزش فرزندپروری در مادران دلبسته ناایمن بر نشانه های کودکان مبتلا به اختلال فزون کنشی/ نارسائی توجه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: این مطالعه به بررسی اثربخشی درمان ترکیبی بر علائم فزون کنشی کودکان مبتلا به اختلال فزون کنشی/ نارسائی توجه که مادران آنها سبک دلبستگی ناایمن داشتند پرداخت.
روش: برای انجام مطالعه از بین مراجعه کنندگان به مرکز آموزشی درمانی رفیده شش مادر که فرزند مبتلا به اختلال فزون کنشی/ نارسائی توجه داشتند، سبک دلبستگی آنها ناایمن بود و نمره افسردگی آنها در پرسشنامه افسردگی بک کمتر از21 بود انتخاب و با ترتیب تصادفی و به صورت پله ای وارد مطالعه شدند. اندازه گیری با استفاده از پرسشنامه افسردگی بک، مقیاس تجارب مربوط به روابط نزدیک و چک لیست علائم فزون کنشی انجام شد. هر یک از مادران 10 جلسه مداخله دلبستگی و 6 جلسه آموزش فرزندپروری دریافت کردند.
یافته ها: میزان کاهش علائم فزون کنشی کودکان گزارش شده توسط آزمودنیها در کل مطالعه از حدود 4% تا 26% بود.
نتیجه گیری: مداخله انجام شده در کاهش علائم فزون کنشی کودکان مبتلا به اختلال فزون کنشی/ نارسائی توجه در مادران دلبسته ناایمن مؤثر بود ولی میزان کاهش علائم در آزمودنیهای مختلف، متفاوت بود.
مقایسه طرحواره های ناسازگار اولیه ی افراد معتاد موفق و ناموفق به ترک و جمعیت غیر بالینی
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش به منظور مقایسه طرحواره های ناسازگاراولیه ی افراد معتاد موفق و ناموفق به ترک و جمعیت غیر بالینی انجام شد. روش: پژوهش حاضر از نوع مطالعه پس رویدادی (علی-مقایسه ای) بود. یکی از مجموعه های پوشش دهنده این افراد به نام جمعیت خیریه تولد دوباره به عنوان جامعه آماری در نظر گرفته شد. انتخاب افراد به روش نمونه گیری در دسترس انجام شد. افراد گروه نمونه 90 نفر (سه گروه 30 نفره) که به ترتیب در سه گروه معتاد موفق به ترک مواد افیونی، افراد معتاد ناموفق به ترک مواد افیونی و جمعیت غیر بالینی انتخاب شدند. به منظور انتخاب افراد موفق به ترک مواد افیونی (شش ماه بدون لغزش) و افراد ناموفق به ترک مواد افیونی(شش ماه با لغزش) مبنا قرار گرفت. همچنین، منظور از جمعیت غیر بالینی افراد عادی غیرمعتاد بود. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ استفاده شد. یافته ها: یافته ها حکایت از وجود تفاوت در طرحواره های ناسازگار اولیه داشت. نتیجه گیری: نتایج این تحقیق دارای تلویحات کاربردی در کلینیک های ترک اعتیاد است.
توجه پایدار و بازداری پاسخ در کودکان مبتلا به نارسایی توجه/ فزون کنشی در مقایسه با کودکان عادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: توجه پایدار و بازداری پاسخ دو متغیر از آزمون عملکرد پیوسته و مؤلفه های مهمی از کنش های اجرایی اند. هدف این پژوهش بررسی این متغیرها در کودکان مبتلا به نارسایی توجه/ فزون کنشی در مقایسه با کودکان عادی بود.
روش: 21 کودک مبتلا به نارسایی توجه/ فزون کنشی و 21 کودک عادی 11-6 ساله با شیوه در دسترس از مدارس تهران انتخاب شدند و مقیاس سوانسون، نولان و پلهام- ویرایش چهارم، آزمون ریون رنگی کودکان و آزمون عملکرد پیوسته در مورد آنها اجرا شد. داده ها با روش تحلیل کواریانس چند متغیری و سپس آزمون های تحلیل کواریانس تک متغیری جداگانه تحلیل شدند. نمرات هوش به عنوان متغیر همپراش مورد استفاده قرار گرفتند.
یافته ها: نتایج نشان داد که اثر متغیر همپراش تنها بر زمان واکنش آزمون عملکرد پیوسته معنادار است. اثر عضویت گروهی بر ترکیب خطی متغیرهای وابسته، طبق آماره پیلایی در سطح کوچکتر از 001/0 معنادار بود. به منظور کنترل تورم آلفا، تصحیح بنفرنی روی سطوح معناداری انجام شد. نتایج آزمون های تک متغیری نشان داد که تفاوت های گروهی در هر سه متغیر وابسته توجه پایدار، بازداری پاسخ و زمان واکنش همگی معنا دارند.
نتیجه گیری: کودکان مبتلا به نارسایی توجه/ فزون کنشی در هر سه متغیر آزمون عملکرد پیوسته ضعیف تر از کودکان عادی عمل کردند.
مقایسه طرح واره های ناسازگار اولیه و ریش ههای والدینی آنها در مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری، اختلال وسواسی- اجباری و گروه غیربالینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: مقایسه طرح وارههای ناسازگار اولیه و ریشههای والدینی این طرح وارهها در مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری، اختلال وسواسی- اجباری و جمعیت غیربالینی.
روش: پژوهش حاضر از نوع پسرویدادی (علی- مقایسهای) و مقطعی است که در نمونهای 45 نفره (شامل 15 بیمار مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری، 15 بیمار مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری و 15 نفر از جمعیت غیربالینی) اجرا شد که به شیوه نمونهگیری در دسترس انتخاب شده بودند. آزمودنیها با استفاده از پرسشنامه طرح-وارههای ناسازگار یانگ و فرزندپروری یانگ مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تحلیل دادهها، از روشهای آماری تحلیل واریانس چندمتغیره و آمارهای توصیفی استفاده شد.
یافتهها: این پژوهش تفاوت معنادار گروه مبتلایان به اختلال وسواسی- اجباری را با گروه غیربالینی در تمامی طرح واره ها آشکار کرد. گروه مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری نیز در بیشتر طرح واره ها، به استثنای طرح وارههای ایثار، شکست و محرومیت هیجانی، با گروه غیربالینی تفاوت معنادار داشت. دو گروه بالینی (مبتلایان به اختلال وسواسی- اجباری و اختلال شخصیت وسواسی- اجباری) نیز فقط در طرح واره ناسازگار اولیه محرومیت هیجانی با هم تفاوت معنادار داشتند. در حوزه ریشههای والدینی، تفاوت گروه مبتلایان به اختلال وسواسی- اجباری با گروه غیربالینی بیشتر از تفاوت گروه مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری با گروه غیربالینی بود. دو گروه بالینی نیز بر اساس چهار طرح واره محرومیت هیجانی، نقص/ شرم، رهاشدگی/ بیثباتی و بیاعتمادی/ بدرفتاری در حوزه ریشههای والدینی از هم متمایز بودند.
نتیجهگیری: نتایج بهطور کلی تفاوت معنادار دو گروه بالینی را با گروه غیربالینی در طرحوارههای ناسازگار اولیه نشان می دهد. علاوهبر این، پژوهش بیانگر شباهت ساختارهای عمیق شناختی دو گروه بالینی و در نتیجه وجود ارتباط بین این دو اختلال است.
سیستم های مغزی- رفتاری، باورهای فراشناختی و راهبردهای کنترل فکر در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: سیستم های مغزی- رفتاری تأثیر زیادی بر شخصیت و رفتار انسان دارند. سیستم بازداری رفتاری با رفتارهای اجتناب و کناره گیری مرتبط است؛ در حالی که سیستم فعال ساز رفتاری با رفتار روی آورد در ارتباط می باشد. بیش فعالی و کم کنشی هر یک از این سیستم ها می تواند دامنه وسیعی از اختلالات را تبیین کند. پژوهش حاضر به منظور بررسی رابطه بین فعالیت سیستم های مغزی- رفتاری، باورهای فراشناختی و راهبردهای کنترل فکر فراشناختی در بیماران مبتلا به وسواسی- اجباری انجام گرفت.
روش: در این پژوهش که از نوع مطالعات همبستگی بود، 80 بیمار مرد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری با روش نمونه گیری در دسترس از بین مراجعه کنندگان به مراکز روان پزشکی 22 بهمن و ابن سینای شهر مشهد در شش ماهه اول سال 1391 انتخاب شدند. آزمودنی ها پرسشنامه های وسواسی- اجباری مادزلی، شخصیت گری ویلسون، باورهای فراشناخت- 30 سؤالی و راهبردهای کنترل فکر را تکمیل نمودند. داده های پژوهش از طریق روش همبستگی و رگرسیون چندگانه گام به گام تجزیه و تحلیل شد.
یافته ها: باور نیاز به کنترل افکار و راهبرد تنبیه خود، بیشترین همبستگی را با سیستم بازداری رفتاری داشتند. خودآگاهی شناختی، باورهای مثبت درباره ی نگرانی و باورهای مربوط به کنترل ناپذیری و خطر؛ راهبردهای تنبیه خود و نگرانی؛ و سیستم بازداری رفتاری قوی ترین پیش بینی کننده های علائم وسواس بودند.
نتیجه گیری: بین باورهای فراشناختی، راهبردهای کنترل فکر و سیستم های مغزی- رفتاری در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری ارتباط معناداری وجود دارد. آشنایی با سطوح فراشناختی و انتخاب راهبردهای کنترل فکر مناسب در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری، می تواند چارچوب ارتباط این اختلال را با سیستم های مغزی- رفتاری مشخص تر سازد.
عملکرد تحصیلی نوجوانان مبتلا به اختلال دو قطبی نوع یک و تأثیر همبودی سایر اختلالات روانپزشکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: افت عملکرد تحصیلی به دنبال ابتلا به اختلال دوقطبی نوع یک (BID) گزارش شده است. در این مطالعه افت تحصیلی در سال های نوجوانی و نیز تاثیر اختلالات روانپزشکی همزمان بر عملکرد تحصیلی این بیماران بررسی شده است.
روش: در یک مطالعه توصیفی تحلیلی، نوجوانان مبتلا به BID بستری در بیمارستان روزبه در طول یک سال تحصیلی، از نظر سال های مردودی، ترک تحصیل و افت تحصیلی کلی و نیز تاثیر اختلالات همزمان بر عملکرد تحصیلی بررسی شدند. جمع آوری اطلاعات بر اساس گزارش بیماران و تشخیص اختلالات بر اساس مصاحبه بالینی بر مبنای DSM-IV بود.
یافته ها: تعداد 75 نفر ازمبتلایان به BID (52% دختر و 48% پسر) با میانگین سنی 15.41 سال (انحراف معیار 1.7) وارد مطالعه شدند. آزمودنی ها به طور متوسط 48/1 سال (انحراف معیار 8/1) افت تحصیلی و 60% آنها حداقل یکسال عقب ماندگی تحصیلی داشتند. تفاوت گروه بیماران بدون همبودی با گروهی که حداقل یک اختلال روانپزشکی دیگر داشتند از نظر میزان افت تحصیلی به لحاظ آماری معنی دار نبود.
نتیجه گیری: اختلال دوقطبی نوع یک در گروه نوجوانان بستری موجب افت تحصیلی شده، ولی وجود همبودی ها تاثیر چندانی در میزان افت تحصیلی ندارد.
مقایسه نیم رخ حافظه در دانش آموزان با ناتوانی یادگیری ریاضی بر اساس آزمون نوروسایکولوژی Nepsy با گروه شاهد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: در مطالعات متعددی نشان داده شده است که دانش آموزان با ناتوانی یادگیری ریاضی در حافظه مشکل دارند. پژوهش حاضر به منظور مقایسه نیم رخ حافظه دانش آموزان با ناتوانی یادگیری ریاضی بر اساس آزمون نوروسایکولوژی Nepsy، انجام شده است.
مواد و روش ها: این پژوهش مقطعی به روش علی مقایسه ای انجام گرفته است. جامعه آماری پژوهش دانش آموزان پسر پایه سوم دبستان شهر اصفهان در سال تحصیلی 88-1387 بودند. نمونه پژوهش شامل 20 نفر از دانش آموزان پسر پایه سوم دبستان با ناتوانی یادگیری ریاضی بود که به شیوه نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند و 20 نفر دانش آموز پسر عادی (بدون ناتوانی یادگیری ریاضی) پایه سوم دبستان بودند که به شیوه نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده عبارت از آزمون عصب– روان شناختی Nepsy، مقیاس هوش کودکان و Wechsler و آزمون تشخیص حساب نارسایی بود. داده های به دست آمده با روش آماری تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: داده های به دست آمده با روش آماری تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. بین عملکرد دانش آموزان با ناتوانی یادگیری ریاضی و عادی (بدون ناتوانی یادگیری ریاضی) در انواع حافظه (حافظه چهره ها، حافظه اسامی، حافظه داستانی و حافظه مربوط به تکرار جملات) تفاوت معنی دار وجود دارد (001/0 > P).
نتیجه گیری: دانش آموزان با ناتوانیهای یادگیری ریاضی دارای نارساییهای حافظه هستند که باید با ابزارهای معتبر تشخیص داده شوند تا مداخلات مناسب آموزشی برای بهبود آن طراحی و اجرا شود.
بررسی علل مرگ و قتل ناشی از اعتیاد، قاچاق مواد مخدر و روان گردان ها
حوزههای تخصصی:
موضوع اعتیاد، مواد مخدر و روان گردان ها از نقطه نظر بیماریها، رواج خشونت، قتل و مرگ زودهنگام در میان معتادان، خانواده های آنان و اقشار دیگر جامعه که به طور مستقیم و غیرمستقیم با آن در ارتباط هستند، حائز اهمیت می باشد. در این میان، موضوع مرگ و قتل شامل خودکشی و دیگرکشی، به قتل رسیدن در منازعات و درگیریها، شهادت مبارزان با مواد و مجازات اعدام مجرمان و... از مواردی است که شمار آسیب این معضل را افزایش می دهد. در این پژوهش سعی بر آن است مرگهایی که به طور مستقیم و غیرمستقیم ناشی از مواد مخدر و روان گردان ها می باشد، بررسی و اهمیت بار منفی آن علیه نظام اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تبیین شود. بر اساس نتایج مطالعات می توان گفت که منشأ بسیاری از آسیبها و معضلات اجتماعی نظیر سرقت، فحشا ، قتل و ... ریشه در مواد مخدر و روان گردان ها دارد. دفتر پیشگیری از سوء مصرف مواد در سال 1990 طی مطالعات گسترده برآورد نمود که 49 درصد قتلها، 82 درصد تجاوزها، 69 درصد درگیریهای منجر به قتل ، 50 درصد مرگ و میرهای ناشی از سوانح رانندگی، 27 درصد خودکشی ها، 62 درصد دعواها و درگیری ها، بیش از 50 درصد همسرآزاری ها و 38 درصد کودک آزاری ها با مصرف مواد مخدر و الکل در ارتباط بوده است. از آنجا که مرگهای ناشی از مواد در بسیاری از موارد پنهان مانده است، لذا توجه به ابعاد آن می تواند از گسترش خشونت به خصوص در خانواده ها و جامعه پیشگیری نماید.
شاخص های کاربردی در رويکردهای درماني اختلالات افسردگی مزمن(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: بر اساس مطالعات انجام گرفته پیرامون تدوین درمانی اختصاصی و کاربردی در اختلالات افسردگی مزمن، محدودیت ها و نیز نارسایی های متعددی وجود دارد و شناسایی شاخص های کاربردی در رويکردهای درماني قبلی می تواند موجب تدوین درمانی جامع و کاربردی در این اختلالات گردد.
مواد و روش ها: مقاله حاضر به روش مروری ساده (Narrative review) بود و بر این اساس، با بررسی تحقیقات پیشین مرتبط با این اختلالات، از پایگاه هایی مانند PubMed و ScienceDirect، رویکردهای درمانی و مهم ترین شاخص های کاربردی در درمان اختلالات افسردگی مزمن از 71 مطالعه مداخله استخراج گردید.
یافته ها: بر اساس بررسی نتایج مطالعات قبلی، دانش مربوط به اثربخشی درمان های روانی- اجتماعی بر اختلال افسردگی مزمن با کمبودهای فراوانی همراه است و اغلب نتایج تعمیم داده شده در افسردگی مزمن مربوط به افسردگی اساسی می باشد. روان درمانی روان پویشی، درمان شناختی- رفتاری (Cognitive behavioral therapy یا CBT)، روان درمانی بین فردی (Interpersonal psychotherapy یا IPT)، روان درمانی تحلیلی شناختی- رفتاری، گروه درمانی و درمان خانواده محور بر افسردگی مزمن مؤثر بود. هرچند نقاط ضعف عمده ای در هر کدام وجود داشت. زمان محدود، ارایه منطق صریح برای درمان، موضع فعالانه درمانگر، تمرکز بر روی مشکلات کنونی، خودبازبینی از تغییر و پیشرفت، ارایه تکالیف منظم و نگهدارای از دستاوردها، ترکیب دارو، روان درمانی و مداخله مبتنی بر خانواده، عناصر مشترک حاصل از بررسی درمان های صورت گرفته در درمان اختلالات افسردگی مزمن بود.
نتيجه گيري: در مقایسه با پژوهش در درمان افسردگی اساسی، پشتوانه تحقیقاتی در روان درمانی برای افسردگی مزمن به نسبت جوان می باشد و نیاز به تحقیق در این زمینه ضروری به نظر می رسد.
زبان پریشی، اختلالی شناختی: نگاهی تازه به حوزه ای بودن زبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی این فرضیه است که آیا حوزه تواناییهای زبانی در ذهن مستقل و مجزا از سایر تواناییهای شناختی است و یا بین تواناییهای زبانی و تواناییهای شناختی غیرزبانی ارتباط وجود دارد. بدین منظور، ارتباط میان توانایی درک نحوی و توانایی پردازش توالیهای شناختی در بیماران مبتلا به زبان پریشی بروکا اندازهگیری شد.
روش: این پژوهش از نوع توصیفی – مقایسهای بود. ده بیمار زبان پریش بروکا از مراکز گفتاردرمانی دولتی تهران به صورت هدفمند انتخاب شدند و دو آزمون درک نحوی کاپلان و پردازش توالیهای شناختی للکوف در مورد آنها اجرا و نتایج دو آزمون مقایسه شد.
یافته ها: نتایج نشان دادند که بین توانایی درک بعضی از ساخت های نحوی و توانایی پردازش توالیهای شناختی این افراد ارتباط مستقیم وجود دارد (ضریب همبستگی=0 5/0). ناتوانی زبانپریشان بروکا در انتساب درست نقشهای معنایی، به اختلال شناختی کلیتری مربوط میشود که ناشی از ضایعه ساختهای عصبی مشترک در پردازش درک زبانی و توالی شناختی است.
نتیجه گیری: برخلاف نظریه حوزهای بودن زبان، تواناییهای زبانی انسان را نمیتوان به یک قوه مستقل در ذهن محدود کرد و باید پذیرفت که تواناییهای زبانی و مهارتهای شناختی غیرزبانی در تعامل با یکدیگرند.
اثربخشی گروه درمانی شناختی- رفتاری به روش کندال بر اضطراب دختران نوجوان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: اضطراب یکی از شایع ترین اختلال روان پزشکی در نوجوانی است. هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی گروه درمانی شناختی- رفتاری به روش کندال بر اضطراب دختران نوجوان شهر خرم آباد بود.
مواد و روش ها: در یک مطالعه آزمایشی با دو گروه شاهد و پیگیری یک ماهه، به روش تصادفی ساده از 376 دختر بین 11 تا 13 سال که در مقیاس اضطراب کودکان Spence و مصاحبه تشخیصی ساختار یافته اضطراب بالایی داشتند، 30 نفر انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم شدند. سپس گروه درمانی شناختی- رفتاری به روش مقابله با اضطراب Kendall بر روی گروه آزمایش اجرا شد و در پایان دو گروه دوباره با مقیاس اضطراب Spence ارزیابی شدند. نتایج با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس یک متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل کواریانس یک متغیره نشان داد که بین نمرات اضطراب پس آزمون دو گروه آزمایش و شاهد تفاوت معنی داری وجود دارد، که با گذشت یک ماه از پایان درمان نیز این تغییر تداوم داشت.
نتیجه گیری: روش شناختی- رفتاری گروهی به روش مقابله با اضطراب Kendall در کاهش اضطراب دختران نوجوان ایرانی مؤثر است.