فرم از موضوعات اصلی در مباحث نظری هنر است. درک غالب از فرم به ساحت «ظهور» مربوط است؛ اما کوماراسوامی تعریفی خاص از فرم دارد و آن را «شکل محسوس» نمی داند، بلکه قایل است که فرم جان یا روح اثر است. در این مقاله، ابتدا، مفهوم فرم و سپس نسبت آن و مفاهیم مربوط به آن با درجات کمالِ اثر هنری و نیز فرایند آفرینش هنری از نظر کوماراسوامی بررسی و تحلیل شده و در انتها نیز، به مسئلة فرم در شمایل اشاره شده است.
ایران شاهراه تمدن های باستانی و مهد فرهنگ های قبل تاریخ، هزاران راز نهفته در خود پنهان کرده است. در این میان، سنگ نگاره ها از نو یافته ترین هنرهای ایران هستند که در نقاط مختلف ایران پراکنده اند و هریک نشان و کلامی از دنیای باستان دارند. در این پژوهش، سنگ نگاره های اسبقته (هسبخته) را انتخاب و بررسی کردیم. این آثار که در روستای شواز استان یزد قرار دارند، ازلحاظ قدمت و تنوع نقوش قابل بررسی هستند و نوع بینش و آداب زندگی انسان در آن دوران را نشان می دهند. این مقاله را با روش توصیفی- تحلیلی و جمع آوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای، مشاهده و مصاحبه انجام دادیم. با بررسی انواع نقوش حکاکی شده در این منطقه، با نمادهای باروری و زایش (بز کوهی و قوچ)، نمادهای مهرپرستی (چلیپا و حلقه مهر)، نماد جهت نما و نقوش حیوانی، انسانی و گیاهی مواجه می شویم که قدمت زیاد سکونت در این منطقه و اعتقادات و آیین های اولیه ساکنان را نشان می دهند.
در این مقاله، ابتدا این نکات تبیین شده است: محدودبودن انسان به درک واقعیتهای جهان اطراف خود بر حسب حقایقی که تعریف کرده است؛ محدودیت تعاریف حوزه معنی شناسی به درک انسانی، به ویژه تعریف معنی، و نبود تعریفی دقیق از موضوع این علم؛ محدودیتها و کاستیهای معنی شناسی و نشانه شناسی در درک و شناخت هنر و نشانه های هنری. مؤلف بر مبنای نکات مذکور چنین نتیجه می گیرد: وجود معنی شناسی ای که به مطالعه معنای همه نشانه های قابل درک برای انسان بپردازد ممکن نیست؛ ابزارهای علم، از جمله علم معنی شناسی، چندان در حوزه هنر کارامد نیست؛ تمیز هنر از ناهنر از توان علم خارج است.
ثبت تصویر «دیگری» در آثار انسان شناسی، به منزلة علمی که موضوعش «دیگری» است، از همان بدو پیدایش این علم محل توجه بوده است. با اختراع ادوات ثبت تصویر، این ادوات راهشان را به سرعت به سوی میدانهای تحقیق انسان شناسی گشودند که حاصل آن به وجود آمدن زیرشاخه ای مستقل در انسان شناسی به نام «انسان شناسی بصری» بودــ حوزه ای که در آن عکاسی و فیلم سازی از فرهنگهای مختلف و مطالعة مواد بصری آنها وجهة همت است. کارکرد آشکار تصویر در انسان شناسی ثبت اطلاعات و انتقال دادن آن به مخاطب است، ولی در عین حال می توان دلالتهایی در این تصاویر دید که ناشی از نیروهای سیاسی ـ اجتماعی و معرفت شناختی مؤثر بر پژوهشگر است. بررسی این دلالتها از حیث فاعلی موضوع این مقاله است ــ دلالتهایی مثل «بدویت»، «عقب ماندگی»، «نزدیکی به طبیعت» و«فرودستی». پاره ای دیگر از این دلالتها ناظر به امور ناخودآگاه جهان شمولی اند که حاوی فرضِ داشتنِ کارکردی جادویی و سلطه آفرین برای کسی اند که تصویر را در اختیار دارد.