فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۲۱ تا ۳۴۰ مورد از کل ۱٬۷۱۰ مورد.
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۶
109 - 128
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر تمرین هوازی و هوای آلوده به ذرات کربن سیاه بر بیان ژن اینترلوکین-شش در هیپوکمپ و قشر قدامی مغز موش های صحرایی نر بود. 24 سر موش نر نژاد ویستار هشت تا ده هفته ای به طور تصادفی در چهار گروه الف) کنترل، ب) آلودگی، ج) تمرین و د) تمرین- آلودگی قرار گرفتند. از دستگاه تزریق ذرات و اتاقک (فالونک) به منظور قرارگیری حیوانات در معرض ذرات کربن سیاه با قطر کمتر از ده میکرون استفاده شد. موش های گروه های آلودگی و تمرین- آلودگی به مدت چهار هفته (پنج روز در هفته، دو ساعت در روز) در معرض هوای آلوده به ذرات کربن سیاه قرار گرفتند. پس از هر جلسه آلودگی، گروه تمرین – آلودگی به همراه گروه تمرین به اجرای برنامه تمرین هوازی با 50 درصد سرعت بیشینه خود (60 دقیقه در هر جلسه) پرداخته و 24 ساعت پس از آخرین جلسه حیوانات قربانی شدند. با استفاده از روش ریل تایم- Pcr ، بیان ژن اینترلوکین-شش بافت های هیپوکمپ و قشر قدامی مغز موش ها مورد ارزیابی قرار گرفت. جهت تعیین معنادار بودن تأثیر تمرین و آلودگی از تحلیل واریانس دوطرفه استفاده گردید. هوای آلوده به ذرات کربن سیاه منجر به افزایش معنی داری در بیان ژن اینترلوکین-شش بافت های هیپوکمپ ( 0.007 = P ) و قشر قدامی مغز ( 0.010 = P ) گردید، بااین وجود تمرین هوازی تأثیر معنی داری بر بیان این ژن نداشت. باوجود عدم معنی داری تأثیر تمرین هوازی بر بیان ژن اینترلوکین-شش نتایج این تحقیق نشان داد که میزان بیان این ژن در گروه های تمرین و آلودگی- تمرین کمتر از گروه آلودگی بود. بنابراین به نظر می رسد تمرین می تواند با کاهش اینترلوکین-شش در مغز اثرات التهاب عصبی ناشی از آلودگی را تعدیل کند.
تأثیر حاد فعالیت تداومی و تناوبی شدید بر سطوح پلاسمایی ایی سلکتین و شاخص های گلبول های سفید در بیماران عروق کرونر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر حاد فعالیت تناوبی شدید و تداومی بر سطوح پلاسمایی ایی سلکتین و شاخص های گلبول های سفید در بیماران عروق کرونر بود. بدین منظور، از بین بیماران قلبی مرد داوطلب با سابقه عمل جراحی بای پس و استنت گذاری، 30 بیمار انتخاب شدند و در سه گروه کنترل، تمرین تداومی و تناوبی شدید جای گرفتند. فعالیت تناوبی شامل: گرم کردن، هشت تکرار چهار دقیقه ای فعالیت (دو دقیقه فعالیت با شدت 90 درصد اوج اکسیژن مصرفی و دو دقیقه استراحت فعال با شدت 30 درصد اوج اکسیژن مصرفی) و سرد کردن بود. فعالیت تداومی نیز دربرگیرنده 30 دقیقه فعالیت با شدت 60 درصد اوج اکسیژن مصرفی بود. نمونه های خونی قبل و بعد از فعالیت جمع آوری شده و برای اندازه گیری ایی سلکتین و شاخص های گلبول های سفید آنالیز گردیدند. از واریانس یک راهه و هم بستگی پیرسون برای تحلیل آماری داده ها استفاده شد. نتایج نشان می دهد که بین افزایش ایی سلکتین در سه گروه تفاوت معنا داری وجود دارد ( P<0.001 ، F 2,27=27.8 ). نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی نیز حاکی از آن است که بالاتر بودن میزان افزایش ایی سلکتین در گروه تناوبی نسبت به گروه کنترل ( P<0.001 )، گروه تداومی نسبت به گروه کنترل ( P=0.001 ) و گروه تناوبی نسبت به گروه تداومی ( P=0.009 ) به لحاظ آماری معنا دار می باشد؛ اما تغییرات شاخص های گلبول های سفید در سه گروه تفاوت معنا داری را نشان نمی دهد ( P>0.05 ). به طورکلی، یک جلسه فعالیت ورزشی برای بیماران عروق کرونر باعث تحریک مسیرهای التهابی و افزایش شاخص های التهابی در بدن می شود که با افزایش شدت فعالیت به واسطه فعالیت تناوبی شدید، این پاسخ افزایش می یابد؛ لذا، استفاده از این فعالیت ها برای یک جلسه در بیماران قلبی پیشنهاد نمی شود.
تأثیر تمرین مقاومتی بر سطوح سرمی پروتئین شبه آنژیوپویتین-چهار و نیمرخ لیپیدی در زنان یائسه چاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۶
39 - 58
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر تأثیر تمرین مقاومتی را بر سطوح پروتئین شبه آنژیوپویتین-چهار و نیمرخ لیپیدی در زنان یائسه مورد بررسی قرارداده است. بدین منظور بیست زن چاقِ (شاخص توده بدن33/3 ± 93/30 کیلوگرم بر مترمربع، سنین 5 ± 8/57 سال)، یائسه و کم تحرک به طور تصادفی به دو گروه تجربی (دوازده نفر) و کنترل (هشت نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی در دوازده هفته تمرینات مقاومتی، به شکل تمرین با وزنه، سه جلسه در هفته ، شامل هشت حرکت در سه دوره با هشت تا دوازده تکرار و با شدت چهل تا شصت و پنج درصد یک تکرار بیشینه شرکت کردند. سطوح سرمی پروتئین شبه آنژیوپویتین-چهار و سطوح کلسترول، تری گلیسرید، لیپوپروتئین با چگالی زیاد ، لیپوپروتئین با چگالی کم و لیپوپروتئین با چگالی خیلی کم خون و شاخص های آنتروپومتری قبل و بیست و چهار ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین اندازه گیری شدند. تجزیه و تحلیل داده ها با آزمون تی مستقل وآزمون همبستگی پیرسون درسطح معنی داری 0.05< P انجام گرفت. نتایج آزمون تی مستقل نشان داد اجرای دوازده هفته تمرینات مقاومتی می تواند سبب تفاوت معنی دار تغییرات سطوح پروتئین شبه آنژیوپویتین چهار بین گروه تجربی و کنترل گردد. از بین شاخص های آنتروپومتریک نیزتغییرات بین گروهی درصد چربی بدن معنی دار بود. بنابر نتایج آزمون همبستگی پیرسون ارتباط معنی داری بین سطوح اولیه و تغییرات پروتئین شبه آنژیوپویتین-چهار با سطوح اولیه و تغییرات فاکتورهای خونی و شاخص های آنتروپومتری پس از اجرای تمرینات مقاومتی وجود نداشت. بنابراین ممکن است؛ تمرینات مقاومتی با کاهش درصد چربی بدن و کاهش سطح سرمی پروتئین شبه آنژیوپویتین-چهار در زنان چاق یائسه کم تحرک، بتواند در پیشگیری و درمان چاقی و بیماری های همراه با آن نظیر بیماری های قلبی- عروقی نقش داشته باشد.
بررسی تغییرات عوامل خطر متابولیکی قلبی عروقی متعاقب هشت هفته تمرینات استقامتی، مقاومتی و ترکیبی در کودکان چاق غیر فعال هشت تا 12 سال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۶
89 - 108
حوزههای تخصصی:
هدف از این مطالعه، بررسی تغییرات مقاومت انسولینی، آدیپونکتین و عامل رشد فیبروبلاستی 21 سرمی به عنوان عوامل خطر متابولیکی قلبی عروقی متعاقب هشت هفته تمرینات استقامتی، مقاومتی و ترکیبی در کودکان چاق غیر فعال 8-12 سال بود. 60 کودک پسر چاق (سن: 41/1 ± 05/10 سال و شاخص توده ی بدنی: 77/1 ± 36/32 کیلوگرم بر متر مربع) به صورت تصادفی به چهار گروه 15 نفری تمرین استقامتی، تمرین مقاومتی و تمرین ترکیبی و کنترل تقسیم شدند. تمرینات ورزشی چهار جلسه در هفته به مدت هشت هفته اجرا شد. تمرینات ترکیبی شامل دو جلسه تمرین استقامتی و دو جلسه تمرین مقاومتی به صورت مجزا بود. نمونه گیری خونی قبل و بعد از دوره ی تمرینی از آزمودنی ها جهت اندازه گیری متغیرها جمع آوری شدبرای ارزیابی داده ها از آزمون تحلیل واریانس با داده های تکراری و یک طرفه و نرم افزار اس پی اس اس نسخه 21 استفاده گردید. یافته ها نشان داد مقاومت انسولینی در گروه تمرینی نسبت به گروه کنترل کاهش و میزان آدیپونکتین و عامل رشد فیبروبلاستی 21 سرمی افزایش معنی دار نشان داد ( P<0.001 ). روش تمرین استقامتی نسبت به روش های تمرینی مقاومتی و ترکیبی باعث افزایش بیشتری در بهبود آدیپونکتین سرمی شد ( P<0.001 ). بنابراین، می توان گفت سه نوع تمرین ورزشی مورد استفاده در این تحقیق، به ویژه تمرین استقامتی را احتمالاً بتوان به عنوان یک روش غیردارویی جهت پیشگیری و کاهش عوامل خطر متابولیکی قلبی عروقی و اختلالات مربوط به چاقی در کودکان چاق در نظر گرفت.
تأثیر بارگیری کوتاه مدت نانو ذره سلنیوم و تمرین وامانده ساز بر شاخص های اکسایشی در بافت قلبی رت های نر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جهت انجام پژوهش، 36 رت نر ویستار دو ماهه ( 200±8 گرم ) به طور تصادفی به چهار گروه کنترل ( 12 رت )، نانو سلنیوم ( 12 رت )، تمرین ( شش رت) و نانو سلنیوم تمرین ( شش رت) تقسیم شدند. بارگیری نانو ذره سلنیوم (mg/kg/day 1/0 ) طی 14 روز به روش تزریق زیر صفاقی در گروه های دو و چهار صورت گرفت. سپس از گروه های یک و دو، شش رت انتخاب شد و نمونه برداری قلبی ( در حالت استراحت ) انجام پذیرفت. علاوه براین، برنامه تمرینی وامانده ساز برای گروه های سه و چهار به مدت دو ماه اجرا گردید. پس از دو ماه، از تمام گروه ها ( گروه های سه و چهار بلافاصله پس از آخرین جلسه تمرین؛ گروه یک و دو در حالت استراحت ) نمونه برداری دوم بافتی به عمل آمد. از آزمون تی مستقل با استفاده از نرم افزار اس.پی.اس.اس 21 و سطح آلفای پنج درصد (P<0.05) جهت بررسی تغییرات مالون دی آلدئید، گلوتاتیون پراکسیداز ، سوپر اکسید دیسموتاز و ظرفیت آنتی اکسیدانی کل استفاده گشت. آزمون اول از نمونه های مرحله اول، نشان دهنده افزایش معناداری در گروه دو نسبت به گروه یک در ظرفیت آنتی اکسیدانی کل و گلوتاتیون پراکسیداز می باشد؛ اما در مالون دی آلدئید و سوپر اکسید دیسموتاز تفاوت معناداری مشاهده نمی شود. آزمون دوم از نمونه های مرحله دوم نیز بیانگر افزایش معنادار در ظرفیت آنتی اکسیدانی کل در گروه دو نسبت به گروه یک می باشد؛ اما تفاوت معناداری در دیگر شاخص های پژوهش مشاهده نمی شود. علاوه براین، در آزمون سوم از نمونه های مرحله دوم، کاهش معناداری در مالون دی آلدئید و افزایش معناداری در ظرفیت آنتی اکسیدانی کل و گلوتاتیون پراکسیداز در گروه چهارم نسبت به گروه سوم مشاهده می گردد؛ اما تفاوت معناداری در سوپر اکسید دیسموتاز به چشم نمی خورد؛ بنابراین، بارگیری کوتاه مدت نانو ذره سلنیوم از میزان استرس اکسایشی ناشی از فعالیت وامانده ساز، کاسته و سیستم آنتی اکسیدانتی بدن را تقویت نموده است.
اثر هشت هفته مصرف روی و تمرین هوازی بر سطح گلوکز پلاسما و تعداد سلول های بتای پانکراس در رت های دیابتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این مطالعه بررسی اثر مصرف مکمل روی و هشت هفته تمرین هوازی بر سطوح قند خون و توزیع سلول های بتا پانکراس در موش های صحرایی دیابتی است. به طور تصادفی 60 رت نر بالغ به شش گروه تقسیم شدند: کنترل سالم (C)، کنترل تمرین (CE)، دیابت کنترل (D)، دیابتی با روی ((DZ، دیابتی با تمرین (DE)، و گروه دیابتی با روی و تمرین (DEZ). پس از هشت هفته، رت ها بی هوش شدند، سپس پانکراس جدا و پردازش شد. بخش هایی به طور تصادفی تعیین و تعداد سلول های رنگی بتا پانکراس شمارش شدند. سطح قند خون (BGL) در هفته های مختلف در این تحقیقات اندازه گیری شد. تجزیه وتحلیل آماری از آزمون واریانس ها نشان داد که BGL به طور چشمگیری در گروه های DEZ و DZ در مقایسه با C و گروه های D و CE کاهش یافت (05/0>P). تعداد سلول های بتای جزایر لانگرهانس در گروه DEZ به طور معنا داری (05/0>P) بالاتر از گروه D (اندازه اثر 81٪) و DE (اندازه اثر 97٪) و DZ بالاتر از گروه D (اندازه اثر 99٪) بود و قابل مقایسه با گروه شاهد C و CE بودند. نتایج این مطالعه نشان داد که مکمل روی همراه با تمرین هوازی می تواند نقش مؤثرتری در مدیریت دیابت داشته باشد و احتمالاً با کنترل بیماری دیابت و تحریک سلول های بتا به افزایش ترشح انسولین منجر شود. همچنین تا حد زیادی از تخریب سلول های بتای باقی مانده به وسیله برخی از تغییرات پاتولوژیک مثل هیپرتروفی جلوگیری می کند.
تحلیل محتوای نشریه فیزیولوژی ورزشی پژوهشگاه تربیت بدنی و علوم ورزشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر تحلیل محتوای نشریه فیزیولوژی ورزشی در بازه زمانی (1395 1388) بود. تحلیل محتوا به صورت کمى و به لحاظ پراکندگى موضوعى انجام شد . پس از مراجعه به نسخه بایگانی شماره های منتشر شده نشریه و ورود داده های کمی خام در برگه کدگذاری، شاخص های آماری توصیفی توسط نرم افزار اس. پی. اس. اس محاسبه شد و جدول های توزیع فراوانی تنظیم گردید. نتایج نشان می دهد که از مجموع 263 مقاله بررسی شده به لحاظ حوزه مطالعاتی، 3/64 درصد در حوزه سلامت، 4/22 درصد در حوزه ورزش قهرمانی و 3/13 درصد در سایر مباحث بوده است. از نظر روش پژوهش نیز 9/9 درصد مقالات توصیفی، 8/76 درصد نیمه تجربی، 5/12 درصد تجربی و 8/0 درصد مربوط به سایر روش ها بوده اند. بررسی آزمودنی ها بیانگر آن است که از نظر سن، جوانان با 4/57 درصد دارای بیشترین سهم هستند و کمترین سهم از آن کودکان و سالمندان می باشد. همچنین، از نظر وضعیت سلامت به ترتیب افراد سالم (7/40 درصد) و بیمار (11 درصد) دارای بیشترین و کمترین فراوانی هستند. به لحاظ متغیر وابسته نیز قلب و عروق و تنفس (4/30 درصد) دارای بیشترین فراوانی بوده و تغذیه ورزشی (9/4 درصد) کمترین فراوانی را به خود اختصاص داده است. براساس یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که بیشترین سهم مقالات منتشر شده در نشریه فیزیولوژی ورزشی به لحاظ حوزه مطالعاتی در حوزه سلامت و به لحاظ روش پژوهش در حوزه مطالعات نیمه تجربی است. به لحاظ آزمودنی ها نیز به طور عمده، مطالعات روی افراد سالم، غیرورزشکار و گروه سنی جوانان انجام شده است. درمجموع، با توجه به عدم توازن مطالعات انجام شده در حیطه های گوناگون فیزیولوژی ورزشی، تعیین اولویت های پژوهشی برای این نشریه ضروری به نظر می رسد.
اثر پیش درمان تمرینات اینتروال همراه با ویتامین دی بر IL-10، BDNF و TNFα در مغز رت های مدل آنسفالومیلیت خود ایمن تجربی (EAE)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۶
129 - 142
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر پیش درمان تمرینات اینتروال و ویتامین دی ( D ) بر فاکتور نوروتروفیک مشتق از مغز (BDNF) و TNFα در مغز رت های مدل آنسفالومیلیت خود ایمن تجربی ( EAE ) انجام شد. بدین منظور، 30 سر رت نژاد لوئیس شش هفته ای، پنج روز در هفته و به مدت شش هفته تمرینات دوی اینتروال را به صورت ۱۰ تکرار ۱ دقیقه ای انجام دادند. نسبت کار به استراحت ۱ به ۲ و کل زمان دویدن ۳۰ دقیقه در نظر گرفته شد. بعد از اتمام دوره تمرینی، رت ها با نخاع خوکچه هندی و ادجوانت کامل ایمونیزه شدند. روند بیماری و تغییرات بالینی رت ها به مدت 2 هفته بعد از القاء مدل بیماری مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج نشان داد رت های ماده نژاد لوئیس مبتلا به آنسفالومیلیت خود ایمن تجربی افزایش معنی داری در اینترلوکین-10 (IL-10) ( P=0.003 ) و کاهش معنی داری در فاکتور نکروز توموری آلفا ( TNF-α ) ( P=0.001 ) داشتند اما تغییرات BDNF ( P=0.62 ) به حد معناداری نرسید. همچنین علایم بالینی در موش ها تمرین کرده با تاخیر ظاهر شد. با توجه به نتایج تحقیق حاضر، به نظر می رسد که تمرین اینتروال به مدت شش هفته به همراه ویتامین D میتواند ضمن به تاخیر انداختن بروز علایم بالینی، ذخایر شاخص های ضدالتهابی و التهابی را در مغز مدل های مبتلا به آنسفالومیلیت خود ایمن تجربی افزایش داده و در نتیجه به حفاظت عصبی کمک نماید.
پیش آماده سازی با فعالیت ورزشی از طریق افزایش بیان نوروتروفین های هیپوکامپ، اختلال حافظه فضایی ناشی از ایسکمی مغزی در موش های صحرایی را کاهش می دهد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، بررسی اثر پیش آماده سازی یک دوره فعالیت ورزشی بر اختلال حافظه فضایی و بیان «عامل رشد عصبی مشتق از مغز» و «عامل رشد عصبی» در ناحیه هیپوکامپ پشتی، در پی ایسکمی ریپرفیوژن مغزی در موش های صحرایی نر می باشد. بدین منظور، تعداد 21 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به صورت تصادفی انتخاب شدند و به سه گروه (شم، ایسکمی و ورزش + ایسکمی) تقسیم گردیدند. رت های گروه ورزش به مدت چهار هفته و به شکل پنج روز در هفته بر روی تردمیل دویدند. ایسکمی با انسداد هر دو شریان کاروتید مشترک نیز به مدت 20 دقیقه ایجاد شد. همچنین، عملکرد حافظه فضایی رت ها با استفاده از از ماز آبی موریس ارزیابی گشت و سطح بیان پروتئین ها با استفاده از رنگ آمیزی ایمونوهیستوشیمی تعیین گردید. یافته ها نشان می دهند که پیش آماده سازی فعالیت ورزشی منجر به کاهش معنا دار مسافت طی شده و مدت زمان سپری شده برای رسیدن به سکوی هدف در آزمون ماز آبی موریس شده است. همچنین، فعالیت ورزشی پیش از ایسکمی، به صورت قابل توجهی میزان بیان پروتئین های «عامل رشد عصبی مشتق از مغز» و «عامل رشد عصبی» در ناحیه هیپوکامپ پشتی را در مقایسه با گروه ایسکمی افزایش داده است. براساس نتایج می توان گفت که پیش آماده سازی با فعالیت ورزشی، احتمالاً از طریق تنظیم افزایشی عوامل نوروتروفیک می تواند در برابر آسیب های ناشی از ایسکمی ریپرفیوژن، اثرات محافظتی داشته باشد و اختلال ناشی از ایسکمی مغزی در حافظه کوتاه مدت را بهبود بخشد.
تأثیر کم آبی خفیف بر توجه انتخابی و مداوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی تأثیر کم آبی خفیف بر توجه انتخابی و مداوم بود. پژوهش از نوع نیمه تجربی و بر روی 22 دانشجوی دختر (21/2 ± 23/21) انجام گرفت. آزمودنی ها به صورت در دسترس انتخاب و تحت سه شرایط پایه، پرآب و کم آب قرار گرفتند. شرکت کنندگان در حالت پایه، هیچ گونه فعالیت بدنی نداشتند اما در شرایط پرآب و کم آب برنامة 60 دقیقه ای پیاده روی بر روی تردمیل و دوچرخه را اجرا نمودند. ابزارهای پژوهش شامل آزمون استروپ و عملکرد پیوسته نسخة چهار بودند که برای سنجش توجه انتخابی و مداوم استفاده شدند. جهت تحلیل آماری از آزمون تحلیل واریانس با اندازه های تکراری استفاده گردید. یافته ها نشان داد میانگین نمرات توجه انتخابی و مداوم در حالت پایه نسبت به کم آب و در حالت پرآب نسبت به کم آب به طور معناداری بهتر بود و کم آبی خفیف منجر به اختلال در توجه انتخابی و مداوم شد. لذا توجه به حالت هیدراتة مطلوب در زمان انجام فعالیت بدنی ضروری می باشد.
تأثیر کوتاه مدت مکمل دهی کوآنزیم Q10 و استراتژی پیش سرمایی بر شاخص های آسیب عضلانی شناگران نخبه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از مطالعة حاضر بررسی استفاده از مکمل دهی دوهفته ای کوآنزیم Q 10(CoQ 10) و پیش سرمایی بر سطح سِرمی کراتین کیناز (CK)، آسپارتات آمینوترانس فراز (AST) و لاکتات (LAC) پلاسمایی شناگران نوجوان نخبه حین تمرینات سنگین و رکوردگیری شنا بود. 32 پسر سالم داوطلب به صورت تصادفی به چهار گروه هشت نفری، مکمل دهی CoQ 10، پیش سرمایی، مکمل دهی+پیش سرمایی و کنترل تقسیم شدند. آزمودنی ها طی 18 جلسه در تمرینات ترکیبی شنای سرعت و استقامت به مسافت 5 کیلومتر در هر جلسه شرکت کردند. خون گیری سه مرحله ای، پیش از رکوردگیری اول و سپس قبل و بعد از رکوردگیری دوم در مسافت های 800، 200 و 50 متر جمع آوری شد. آنالیز داده ها با آزمون های تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرّر و آنکووا انجام گرفت. مطابق با نتایج، تفاوت آماری معناداری در مرحلة اوّل خون گیری با مقایسة بین گروهی سطح شاخص های CK، AST و LAC مشاهده نشد (05/0P˃). تفاوت آماری معناداری در مراحل دوم و سوم خون گیری با مقایسة بین گروهی مشاهده شد (05/0P˂). به طوری که سطح شاخص های CK، AST و LAC در گروه های پیش سرمایی و کنترل نسبت به گروه های مکمل دهی و مکمل دهی+ پیش سرمایی افزایش معناداری یافتند. در نتیجه، مکمل دهی CoQ 10از تغییرات نامطلوب شاخص های آسیب عضلانی در حین تمرینات سنگین و رکوردگیری شنا ممانعت می کند. درحالی که استراتژی پیش سرمایی به تنهایی تأثیری بر کاهش سطح شاخص های آسیب عضلانی ندارد.
مقایسه دور مچ دست، دور گردن و عوامل خطرزای قلبی- عروقی افراد فعال و غیر فعال از نظر بدنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: روش های متعددی برای ارزیابی ترکیب بدنی وجود دارد، اما اخیراً اندازه گیری دور مچ دست و دور گردن نیز به عنوان شاخص های جدید، برای شناسایی افراد دارای اضافه وزن و کم تحرک مورد استفاده قرار گرفته اند. هدف از این مطالعه تعیین مقایسه دور مچ دست، دور گردن و عوامل خطرزای قلبی- عروقی افراد آماده و غیر آماده از نظر بدنی بود. روش شناسی: جامعه آماری تحقیق حاضر کلیه مردان و زنان 30 تا 40 ساله شهر بیرجند بودند که بعد از دادن فراخوان از میان 130 فرد داوطلب شرکت در تحقیق، تعداد 97 نفر (تعداد 46 نفر مرد و 51 نفر زن) به طور تصادفی انتخاب شدند. با استفاده از پرسشنامه فعالیت بدنی بک، میزان فعالیت بدنی شرکت کنندگان بررسی شد و در ادامه با منحنی راک نقطه برش نمره فعالیت بدنی افراد محاسبه گردید و شرکت کنندگان به دو گروه فعال و غیر فعال تقسیم شدند. شاخص های قد، وزن، دور مچ دست، دور گردن، دور کمر، دور لگن، شاخص توده بدن و نسبت دور کمر به لگن؛ فشار خون، چربی های خون و قند خون آزمودنی ها با روش های معتبر اندازه گیری شدند. در نهایت، نتایج با استفاده از آزمون t مستقل و با نرم افزار spss نسخه 22 در سطح معنی داری 05/0p< استخراج گردید. یافته ها: نتایج نشان داد که WHR (009/0=p )، دور کمر (0001/0=p )، دور باسن (0001/0=p ) و BMI (002/0=p ) افراد فعال کمتر از افراد غیر فعال بود. با این حال؛ بین دور مچ دست، دور گردن، قند خون ناشتا، کلسترول تام، تری گلیسرید، لیپوپروتئین با چگالی بالا، لیپوپروتئین با چگالی پایین و فشار خون سیستولی و دیاستولی افراد فعال و غیر فعال از نظر بدنی اختلاف معنی داری مشاهده نشد (05/0P>). بحث و نتیجه گیری: داشتن فعالیت بدنی سبب بهبود ترکیب بدنی می شود. هر چند بین شاخص های دور گردن و دور مچ دست افراد فعال و غیر فعال از نظر بدنی رابطه معنی داری بدست نیامد، بر اساس نتایج بدست آمده بر حسب جنسیت، احتمال می رود که این دو شاخص بتواند به عنوان یک عامل پیشگویی کننده بیماری های قلبی- عروقی در جامعه زنان باشد. ، به ویژه در سنین کودکی گردد
تأثیر تمرینات ثبات مرکزی و ویتامین D بر شاخص های آمادگی جسمانی زنان جوان مبتلا به ام .اس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، تعیین تأثیر تمرینات ثبات مرکزی و ویتامین D بر شاخص های آمادگی جسمانی زنان جوان مبتلا به ام .اس بود. بدین منظور، 36 زن مبتلا به ام .اس از نوع عود کننده فروکش کننده با سطح وضعیت ناتوانی گسترش یافته( EDSS ) کمتر یا مساوی سه (با میانگین سنی 57/6±72/32 سال؛ قد 23/4±164 سانتی متر؛ وزن 4/11±1/65 کیلوگرم؛ سابقه بیماری 20/1±4 سال) به طور داوطلبانه در پژوهش شرکت کردند و به شکل تصادفی به چهار گروه (شامل: سه گروه مکمل، تمرین و ترکیب تمرین + مکمل و گروه کنترل) تقسیم شدند. قبل و بعد از دوره آزمایش، تمامی آزمودنی ها در آزمون قدرت عضلات اکستنسور بالاتنه با دینامومتر، استقامت عضلات فلکسور تنه با آزمون نگه داری تنه در زاویه 60 درجه، انعطاف پذیری با آزمون ولز، هماهنگی با آزمون پرتاب پی در پی توپ تنیس و تعادل با آزمون ایستادن تک پا شرکت کردند. تمرینات ثبات مرکزی به مدت هشت هفته و به صورت سه بار در هفته به طور فزاینده (جلسه اول، پنج ثانیه حفظ حرکت با شش تکرار تا جلسه آخر، هشت ثانیه حفظ حرکت با 10 تکرار) اجرا گشت. گروه های مکمل هر دو هفته، یک بارکپسول IU 1500 ویتامین D را مصرف می کردند. از آزمون آماری تحلیل کوواریانس برای ارزیابی اطلاعات استفاده شد. یافته ها نشان می دهد که تمرین ورزشی همراه با مصرف ویتامین D درمقایسه با گروه کنترل موجب بهبود قدرت (P=0.002) و استقامت (0.001=P) ) عضلانی، انعطاف پذیری (P=0.001) ، هماهنگی (P=0.001) و تعادل (P=0.001) شده و درمقایسه با مصرف ویتامین D، منجر به بهبود استقامت عضلانی (P=0.001)، انعطاف پذیری (0.001=P) ، هماهنگی (P=0.001) و تعادل (P=0.001) می گردد. همچنین، تمرین ورزشی بدون مصرف ویتامین D درمقایسه با گروه مصرف ویتامین D موجب بهبود استقامت عضلانی (P=0.015) شده و درمقایسه با گروه کنترل موجب بهبود استقامت (P=0.002)، هماهنگی (P=0.031) و تعادل(P=0.001) گشته است؛ اما مصرف ویتامین D به تنهایی، تأثیر مثبت و معناداری بر متغیرهای پژوهش نداشت (P>0.05). با توجه به نتایج پژوهش می توان گفت که به ترتیب اولویت، تمرین ورزشی همراه با مصرف ویتامین D و سپس تمرین ورزشی، تأثیر مطلوبی بر بهبود شاخص های آمادگی جسمانی دارد.
تغییرات سایتوکاین های اینترلوکین 2 و اینترلوکین 12 در سلول های طحال موش های بالب سی به دنبال استفاده از یک وهله ورزش استقامتی به عنوان اجوانت واکسن ویروس هرپس سیمپلکس یک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در راستای افزایش کارایی واکسن ها، استفاده از اجوانت ها همواره موردتوجه ایمونولوژیست ها بوده است. فعالیت های ورزشی با توجه به تغییرات ایمونولوژیکی که ایجاد می کنند می توانند به عنوان اجوانت واکسن برای پاسخ های ایمنی مؤثر باشند. در این ارتباط، هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر اجوانتی یک وهله ورزش استقامتی بر تولید سایتوکاین های اینترلوکین 2 و اینترلوکین 12 از سلول های طحال در مدل واکسن ویروس هرپس سیمپلکس یک بود. بدین منظور، 24 موش نژاد بالب سی 5 4 هفته ( با میانگین وزنی 67/17 گرم) به سه گروه کنترل، گروه واکسن و دریافت کننده واکسن و یک وهله ورزش استقامتی تقسیم گردیدند. دو هفته بعد از سه دوره واکسن، تولید سایتوکاین های اینترلوکین 2 و اینترلوکین 12 پس از کشت سلولی طحال توسط تکنیک الایزا سنجیده شد. برای بررسی متغیرهای پژوهش از آنالیز واریانس یک طرفه استفاده گردید. نتایج نشان می دهد که بین گروه های پژوهش درمورد سایتوکاین اینترلوکین 2 تفاوت معناداری وجود دارد (P=0.008). نتایج آزمون پیگیری توکی نیز نشان دهنده وجود تفاوت معنادار بین گروه های کنترل و دریافت کننده واکسن و یک وهله ورزش استقامتی می باشد (P=0.006)؛ اما با وجود افزایش تولید سایتوکاین اینترلوکین 12 در گروه واکسن و یک وهله ورزش استقامتی، این افزایش معنادار نمی باشد. همچنین، نتایج حاکی از افزایش تولید سایتوکاین اینترلوکین 2 از سلول های طحال به دنبال استفاده از یک وهله ورزش استقامتی به عنوان اجوانت است. به نظر می رسد که استفاده از یک وهله ورزش استقامتی به عنوان اجوانت واکسن ویروس هرپس سیمپلکس یک احتمالاً توانسته است کارایی سیستم ایمنی را درجهت سلول های کمکی نوع یک به منظور مبارزه با عفونت های ویروسی تقویت کند.
امکان سنجی پایش تمرین مقاومتی موش روی نردبان با زوایای متغیر به کمک ثبت لحظه ای حرکات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش تجربی، پایش تمرین مقاومتی به کمک ثبت لحظه ای حرکات موش میک بود. جامعه آماری پژوهش را موش های نر C57BL6 10 هفته ای با وزن تقریبی 18 تا 25 گرم تشکیل دادند که به صورت تصادفی انتخاب شدند. نمونه ها در دو گروه A (بدون محرک نوری؛ 12 موش) و B (دارای محرک نوری؛ 15 موش ) به کمک نردبان زاویه متغیر با حرکت در شیب در سه زاویه 30 ،60 و 85 درجه تمرین کردند. دستگاه مورداستفاده از چهار کانال مجزا با نردبان زاویه متغیر در کف تشکیل شده بود که دیواره های هر کانال دارای سنسورهای حرکت سنج بود و حرکت هر موش در تمرین به شکل جداگانه و به کمک سخت افزار و نرم افزار خاصی که مدل ریاضی حرکت هر موش را به طور جداگانه استخراج کرده و نمودار آن را ترسیم می کرد، ثبت می شد. مقایسه نمودار نتایج نشان می دهد که در پروتکل تمرینی فرضی، اعضای یک گروه در شرایط کاملاً مشابه نیز شبیه یکدیگر تمرین نکرده و مدل حرکت آن ها با توجه به نمودار سرعت، مدت و شدت، اختلاف قابل توجهی با یکدیگر دارد که این اختلاف حتی در تمرین روزهای مختلف یک موش در مقایسه با خودش نیز مشاهده می شود؛ ازاین رو، نمی توان فعالیت ورزشی گروهی از موش ها در یک تمرین مقاومتی را حتی در شرایط یکسان، مشابه فرض کرد و دقیق ترین راه تفکیک و گروه بندی موش های تمرین کرده، پایش لحظه ای تمرین در زمان انجام می باشد که با استفاده از این روش، تأثیر تمرین انجام شده برای هر موش به صورت مستقل از دیگران ثبت و تحلیل می شود.
بیان نسبی ژن های کلیدی متابولیسم لیپید به دنبال مصرف رژیم غذایی پرچرب و تمرین هوازی در کبد موش صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به منظور بررسی سوخت وساز کبدی لیپیدها، 44 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به طور تصادفی در دو گروه با رژیم غذایی طبیعی و پرچرب قرار گرفتند. هر گروه به سه زیرگروه کنترل، گروه با تمرین هوازی متوسط و گروه با تمرین هوازی شدید تقسیم شد. پس از هشت هفته تمرین، بیان نسبی ژن های گیرنده X فارنزوید (FXR) ، گیرنده فعال شده با تکثیر پرواکسیزوم آلفا (PPAR-α) و پروتئین پیوندی عنصر تنظیمی استرول c 1 (SREBP-1c) در بافت کبد مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین، مقادیر پلاسمایی نیم رخ لیپید و آنزیم های آمینوترنسفراز برای مطالعات بیشتر اندازه گیری شد. داده ها نیز توسط آزمون تحلیل واریانس دو سویه و در نرم افزار اس. پی. اس. اس نسخه 22، در سطح معناداری 95 درصد تجزیه و تحلیل گردید. برمبنای نتایج، رژیم غذایی پرچرب باعث اختلال لیپید و احتمالاً آسیب کبدی شده و تنها بیان ژن SREBP-1c را افزایش داده است. همچنین، باوجوداین که تمرین اثری بر بیان ژن FXR نداشته است؛ اما بیان PPAR-α مستقل از شدت تمرین در گروه های با رژیم غذای پرچرب را افزایش داده است. نتایج حاکی از آن هستند که بیان SREBP-1c در گروه با تغذیه طبیعی با تمرین شدید کاهش پیدا کرده است. به طور کلی، اختلال لیپید و تجمع چربی در بافت کبد می تواند از عواقب مصرف رژیم های پرچرب باشد که احتمالاً از طریق افزایش بیان SREBP-1c که منجر به فعال شدن مسیرهای لیپوژنیک می شود، صورت می گیرد؛ اگرچه مداخلات تمرینی این پژوهش بیان ژن ها را تغییر داد؛ اما اثر مشهودی بر پروفایل لیپید و آمینوترنسفرازها نداشت.
مقایسه اثر زمان های متفاوت مصرف کربوهیدرات قبل از فعالیت ورزشی بر MFO و Fatmax در دوندگان استقامتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثر زمان های متفاوت مصرف کربوهیدرات قبل از فعالیت ورزشی بر بیشینه اکسیداسیون چربی و شدتی از فعالیت که بیشینه اکسیداسیون چربی در آن رخ می دهد (Fatmax ) در دوندگان استقامتی بود. در این پژوهش هشت دونده استقامتی حرفه ای ( با میانگین سنی 61/2 ± 6/21 سال؛ حداکثر اکسیژن مصرفی 7/8 ± 0/63 میلی لیتر بر کیلوگرم در دقیقه؛ درصد چربی بدن 92/1 ± 1/9 درصد؛ سابقه ورزشی 3 ± 7 سال) به عنوان آزمودنی در چهار آزمون جداگانه شرکت نمودند. در جلسه اول، آزمودنی ها ساعت هشت صبح و در حالت ناشتا، آزمون فعالیت ورزشی فزاینده (شامل فعالیت روی نوارگردان تا مرحله خستگی) را به منظور تعیین میزان بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax انجام دادند. در جلسه دوم، سوم و چهارم نیز با فاصله هفت تا 10 روز، آزمودنی ها درحالت ناشتا، مقدار یک گرم گلوکز به ازای هرکیلوگرم وزن بدن به همراه 500 میلی لیتر آب را در فواصل پنج دقیقه، یک ساعت و سه ساعت قبل از شروع آزمون فزاینده مصرف نمودند. مقدار بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax از طریق روش کالری سنجی غیرمستقیم با استفاده از دستگاه گازآنالایزر با کمک معادلات عنصرسنجی اندازه گیری گردید و آزمون تجزیه و تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر برای تجزیه و تحلیل آماری مورد استفاده قرار گرفت. زمانی که کربوهیدرات، پنج دقیقه و یک ساعت قبل از اجرای فعالیت ورزشی مصرف شده بود، بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax به ترتیب کمترین و بیشترین کاهش را نشان می داد. همچنین، بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax در وضعیت ناشتا به طور معناداری نسبت به وضعیت مصرف کربوهیدرات در فواصل پنج دقیقه، یک ساعت و سه ساعت قبل از فعالیت ورزشی بالاتر بود (0.05 >P )؛ اما تفاوت معناداری در میزان بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax بین وضعیت های متفاوت مصرف کربوهیدرات مشاهده نگردید. به طور کلی، نتایج حاکی از آن است که مصرف کربوهیدرات در زمان های متفاوت قبل از فعالیت ورزشی باعث کاهش بیشینه اکسیداسیون چربی و جابه جاییFatmax به شدت پایین تری از فعالیت می شود؛ بدان معنا که شروع کاهش اکسیداسیون چربی در شدت پایین تری رخ می دهد و آزمودنی ها بیشتر به منابع کربوهیدرات وابسته می شوند.
مقایسه نیمرخ آنتروپومتریک، سوماتوتایپ و ترکیب بدنی ژیمناست های مبتدی و حرفه ای 6 تا 8 ساله(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این تحقیق مقایسه نیم رخ آنتروپومتریک، سوماتوتایپ و ترکیب بدنی ژیمناست های مبتدی و حرفه ای 6 تا 8 ساله بود. 40 نفر از ژیمناست ها در دو گروه (مبتدی 20 ژیمناست و حرفه ای 20 ژیمناست) در این آزمون مشارکت کردند. 17 متغیر آنتروپومتریکی، سوماتوتایپ و ترکیب بدنی از هر آزمودنی اندازه گیری شد. ابزارهای اندازه گیری پرسش نامه های اطلاعات فردی و ارزیابی سلامت عمومی، کرنومتر، متر نواری، قدسنج، ترازوی قابل حمل، کالیپر، کولیس و نرم افزار سوماتوتایپ بود. از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون تی در دو گروه مستقل) در سطح معناداری 05/ برای بررسی داده های تحقیق استفاده شد. بین درصد چربی (سه سر بازو، فوق خاری و ساق پا)، طول کل دست، محیط (ساق پا و باسن)، ترکیب بدنی (BMI)، اندومورفی و اکتومورفی تفاوت معنادار مشاهده شدp<0.05) ). ازمنظر آنتروپومتریکی، 6 تا 8 سالگی را می توان پایین ترین و بهترین سن استعدادیابی ژیمناستیک در نظر گرفت. براساس نتایج پژوهش می توان نتیجه گرفت که ژیمناست های حرفه ای دارای درصد چربی کمتر، طول دست بیشتر، محیط باسن و ساق کمتر، BMI کمتر، اندومورفی کمتر و مزومورفی و اکتومورفی بیشتری نسبت به مبتدی ها هستند. به طور میانگین ژیمناست های حرفه ای از لحاظ کلاس بندی سوماتوچارت در ناحیه اکتومورف- مزومورف و گروه مبتدی در ناحیه اندومورف- مزومورف قرار داشتند
مقایسه ی پویایی اکسیژن مصرفی دوره ریکاوری پس از دو فعالیت بیشینه پیوسته و اینتروال در بازیکنان بسکتبال زن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: پویایی اکسیژن پس از تمرین به عنوان شاخص مهم آمادگی و سلامت قلب و عروق محسوب می شود. هدف از این تحقیق، مقایسه پویایی اکسیژن دوره ریکاوری پس از دو فعالیت بیشینه پیوسته و اینتروال در بازیکنان بسکتبال زن است.
روش شناسی: در این پژوهش 7 بازیکن بسکتبال زن انتخاب و در 3 جلسه جداگانه با فاصله 48 ساعت در این آزمون شرکت کردند. جلسه اول شامل پروتکل ورزش فزاینده جهت تعیین حداکثر اکسیژن مصرفی و جلسه دوم شامل پروتکل فعالیت بیشینه پیوسته بالک و ویر(1959) تا سرحد واماندگی و جلسه سوم شامل پروتکل فعالیت بیشینه اینتروال با وهله های 1 دقیقه دویدن روی نوارگردان با شدت 120 درصد Vvo2 max و 2 دقیقه استراحت تا رسیدن به سرحد واماندگی اجرا شد. به منظور ارزیابی متغیرهای پژوهش، تغییرات گازهای تنفسی در تمام طول مدت فعالیت و 10 دقیقه از دوره ریکاوری ثبت گردید.
یافته ها: تجزیه و تحلیل داده های تحقیق با استفاده آزمون t همبسته در سطح0/05< P انجام گرفت. یافته های پژوهش حاضر نشان داد پس از دو فعالیت بیشینه پیوسته و اینتروال در نصف زمان ریکاوری اکسیژن (0/330= P ) و نصف زمان ریکاوری نبض اکسیژن (0/821= P ) و کل اکسیژن مصرفی دوره ریکاوری (0/760= P )تفاوت معناداری مشاهده نشد.
بحث و نتیجه گیری: با توجه به تحلیل داده ها مشخص می شود که روند تغییرات اکسیژن مصرفی در دوره ی ریکاوری پس از این دو نوع فعالیت ورزشی مشابه می باشد.
تأثیر مصرف مکمل منیزیم سولفات بر شاخص های الکترومیوگرافی آستانه خستگی، لاکتات و TTE در پی فعالیت هوازی حاد دویدن روی نوارگردان تا حد واماندگی در مردان دانشگاهی غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این تحقیق بررسی تأثیر مکمل گیری منیزیم سولفات بر شاخص های الکترومیوگرافی آستانه خستگی (EMG FT)، لاکتات و زمان رسیدن به واماندگی (TTE) در پی یک جلسه فعالیت هوازی دویدن روی نوار گردان تا حد واماندگی در مردان دانشگاهی غیرفعال بود. به این منظور 16 دانشجوی پسر غیرفعال ( با میانگین سنی 18/1 ± 25/25 سال، قد 75/4 ± 18/176 سانتی متر، وزن 65/25 ± 51/79 کیلوگرم) به طور تصادفی به دو گروه مکمل (8 نفر) و دارونما (8 نفر) تقسیم شدند. خون گیری در چهار مرحله، قبل و بلافاصله بعد از آزمایش بروس در پیش آزمون و پس آزمون انجام گرفت. داده ها با استفاده از آزمون اندازه گیری مکرر، آنالیز کوواریانس، آزمون t همبسته و مستقل در سطح معناداری 05/0 =P تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد، بعد از دوره مکمل گیری TTE گروه مصرف کننده منیزیم سولفات با افزایش همراه بود (44/5 درصد)، ( 05/0 P<). همچنین مکمل منیزیم سولفات بروز EMG FTرا 140درصدافزایش داد ( 05/0 P<). اما تغییرات لاکتات در دو گروه معنادار نبود (05/0 P>). نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که مصرف مکمل منیزیم سولفات موجب کاهش شیب فعالیت EMG FTعضله در پی یک جلسه فعالیت دویدن وامانده ساز روی نوارگردان می شود.