فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۴۱ تا ۱٬۲۶۰ مورد از کل ۲٬۰۳۵ مورد.
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر شخصیت های کانتربری را از چهار بعد:مطابقت با شرایط اجتماعی قرن 14 انگلستان، تفکرات مذهبی حاکم بر جامعه، زیبایی شناسی و روایت مورد نشانه شناسی قرار می دهد. از بعد اول، ظاهر و رفتار شخصیت ها با الگوهای اقتصادی، تاریخی و اجتماعی همچون گسترش بورژوازی، گسترش شهرنشینی، قیام دهقان ها و فساد اجتماعی رابطه معنی دار و تنگاتنگ نشان می دهد. از بعد مذهبی، برداشت های مذهبی متفاوت با پیروی محض از دستورات کلیسا در میان زائرین مشاهده می شود؛ چنانکه از نظر تاریخی این دوران با افول قدرت کلیسا و گسترش انتقادها همراه بود. از نظر زیبایی شناسی، شخصیت های کانتربری، افکار و احساسات متناقض نشان می دهند. از یکسو دارای حالات گوتیک و ترس از عذاب الهی، خشونت و آلام انسانی هستند و از سوی دیگر، گرایش به زیبایی های دنیوی، روابط پنهان عاشقانه و گناه دارند که این مغایرت از نشانه های تغییر و تحول در ارزش های فرهنگی یک جامعه در حال گذراست. همچنین کاربرد زبان عامیانه، دیدگاه دیالوژیک، سبک حلقه وار داستان ها، خروج از بعد زمان و مکان در انتهای سفر زیارتی به روایت زائرین، خاصیت اعتراف آمیز می بخشد و بیان اندیشه های نو همچون ضرورت توجه به فردیت، حقوق مردم و حقوق زن را در شرایط قرون وسطی ممکن می سازد؛ گفتمانی که تنها در بستر تکامل بشریت قابل درک است
تحلیل و نمادپردازی «پیامبر» نوشته جبران خلیل جبران با توجه به کهن الگوهای روان شناسی یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«پیامبر»، نوشته جبران خلیل جبران، کتابی بسیار کم حجم؛ اما سرشار از مفاهیم عرفانی، دینی، اخلاقی و فلسفی است. این کتاب اگرچه در ظاهر کتابی ساده و آسانیاب می نماید؛ اما دارای درونمایه ای بسیار غنی و کهن الگویی است. «پیامبر»، روایت گر سرگذشت یکی از کهن الگوهای ناخودآگاهی ماست؛ «پیغمبر» در انزوا نشسته ای که به عنوان پیر فرزانه و مهربان درون، هر لحظه انتظار «من» خودآگاه را میکشد تا با کمک «آنیما» وی را در طی طریق بیانتهای کمال یاری دهد و راه سبز فردیت و تمامیت روانی را به او بنمایاند. این اثر، نمایانگر مراحلی است که مردم شهر اورفالیز به یاری پیامبر و میانجیگری آنیمای «میترا» نام میپیمایند و با خویشتن خویش یگانه میشوند. آنچه درونمایه این اثر را شکل می دهد، سفری درونی است؛ سلوکی عرفانی که این اثر را عرصه حضور و فعالیت بسیاری از کهن الگوها و نمادهای مرتبط با این فرایند باطنی ساخته است. «من»، «خود»، «سایه»، «پیر دانا»، «آنیما» و نگاره نمادین «ماندالا» از برجسته ترین نمادها و کهن الگوهای موجود در این اثر برجسته خلیل جبران است.
بازنمایی اسطوره ی صعود در شاهنامه ی فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مساله ی اصلی این مقاله، شناخت اسطوره ی صعود در اندیشه ی ایرانی و بررسی بازتاب آن در شاهنامه ی فردوسی است. در اسطوره های اقوامی که به یک جهان فوقانی پس از مرگ اعتقاد دارند، راه های متفاوتی برای صعود بدان عالم وجود دارد. مثلاً نردبان، پلکان، بادبادک، تار عنکبوت، رنگین کمان و ... برخی از راه های صعود به جهان علوی هستند. در نزد ایرانیان باستان، راه صعود به جهان برتر از «کوه البرز» می گذرد. در این مقاله، پس از تصویر سیمای آیینی البرزکوه در اساطیر ایرانی و شاهنامه ی فردوسی، صعود شاهان و پهلوانانی مانند فریدون، زال، کیقباد و کیخسرو بر فراز البرز بررسی شده است. اینان در دوران پاکی خردسالی، بنا بر حادثه ای به فراز البرز که دروازه ی گروثمان (بهشت) است، راه می یابند. در این عروج، تن و روان پهلوانان با یکدیگر همراهند. پس از این مرحله، قهرمانان کمال یافته در حکم منجیانی که پیش از فرشکرد (دوران بازسازی جهان) ظهور می کنند، هریک کارهای شگفتی انجام می دهند و با دشمنان به مبارزه برمی خیزند. سرانجام، روان آن ها پس از مرگ که بازگشت طبیعی همه ی روان های نیک به مینوست، بار دیگر بر فراز البرز و در گروثمان آرام می گیرد.
تحلیلی از شعر حافظ بر اساس اصول نقد ادبی آی . ا . ریجاردز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آی. ا. ریچاردز (1965-1893) یکی از تاثیرگذارترین متفکران قرن بیستم در حوزه های روان شناسی، نقد ادبی، زبان شناسی و فلسفه است. وی تحت تاثیر مکتب پوزیتیویسم با جسارتی فوق العاده، بر شیوه های نقد ادبی گذشته زبان اعتراض می گشاید و قلم رد می کشد. او بر پایه ی مطالعاتش در روان شناسی و اخلاق، نظریه ی کاملا متفاوت خود را در نقد ادبی بر اساس سه مفهوم تجربه، ارزش و ارتباط بنیاد می نهد. در مقاله ی حاضر، نخست با نگاهی به زمینه های فکری و فلسفی ریچاردز، کوشش شده مهم ترین اندیشه های وی در نقد ادبی، در پیکره ای کلی و منسجم ترسیم گردد. در دومین بخش، شعر حافظ بر اساس دیدگاه ریچاردز بررسی و تحلیل شده است. برای انجام بهتر این تحلیل، ابتدا مهم ترین اصول نقد ادبی ریچاردز در قالب پنج گزاره ی فشرده بیان شده و آن گاه مصادیق هر کدام از این گزاره ها در دیوان حافظ جست وجو شده است.
نتیجه ی این مطالعه نشان می دهد که یافتن مناسب ترین راه برای حل تعارض انگیزه ها و امیال متناقص انسانی که در نظریه ی ریچاردز کارکرد اصلی شعر شمرده می شود، در شعر و اندیشه ی حافظ نیز نقشی اساسی دارد. این نگاه تازه، از برخی جنبه های شعر حافظ، فهمی ژرف تر به دست می دهد. از این گذشته، نشان می دهد که ریچاردز در تدوین نظریه ای عمومی در نقد ادبی ، موفقیت بسیار داشته است.
سیاره ای خارج از مدار: نگاهی به پسامدرنیسم در رمان همنوایی شبانه ارکستر چوب ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با بررسی همنوایی شبانه? ارکستر چوب?ها از دیدگاه پسامدرنیستی، به طرح این موضوع می?پردازد که این رمان در عین برخورداری از ویژگی?های ادبیات داستانی پسامدرنیستی، در پیچ و تاب?های روایی خود جهانی را به تصویر می?کشد که بسیاری از ارکان آن زاییدة خرافات، باورها و تضادهایی است که مختص یک ذهن ایرانی است. این مقاله با استفاده از نظرات منتقدان برجستة مبحث پسامدرنیسم و با بهره?گیری از مفاهیمی چون برجسته سازی وجودشناسی، فراداستان، دور باطل، فروپاشی روایت?های اعظم، قداست?زدایی، پارانویا، بی?خودشدگی، غیاب، عدم قطعیت، بی?نظمی زمانی، و ازهم?گسیختگی نشان می?دهد که این ویژگی?های پسامدرنیستی حاضر در رمان، نه مجموعه?ای از تکنیک?های عاریه?ای، بلکه نتیجة طبیعی روایتی هستند که به آشفتگی ذهن انسان معاصر می?پردازد که خود بازتاب کنندة آشفتگی جهان اطراف اوست.
تمسخر و طعنه در مقامات همدانی و مقامات حریری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از درخشان ترین نمونه های نثر ادبی در ادبیات عربی، «مقامات» است. مقامات قصه هایی است که در ضمن روایت واقع گرایانه اخلاق و مرام و رفتار مردمان روزگاران گذشته، گستره واژگانی بسیار پرباری را در قالب سجعی ادبی و مقتدر به کار گرفته است. بدیع الزمان همدانی و به تبع او حریری، قلّه های مسلّم فن مقامات هستند. ایشان در مقامات خویش در پرده های نمایشی کوتاه، گوشه های زشت و محکوم شدنی جامعه را از نظر خواننده می گذرانند و به نقد می کشند. آثار اینان بی آنکه جنبه موعظه و نصیحت داشته باشد، آگاه کننده و افشاگرانه است. تهکّم/ریشخند/تمسخر عیوب اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، جسمی و روانی، در همه مقامات به چشم می خورد. در این مقاله به تفصیل درباره تهکم و مقایسه کاربرد آن در مقامات همدانی و حریری می پردازیم.
مقایسة ساختارهای منطق الطیر مثنوی معنوی و بوستان
حوزههای تخصصی:
در این مقاله نویسنده به مقایسه ساختارهای سه منظومه منطقالطیر عطار، مثنوی مولانا و بوستان سعدی پرداخته و به وجوه اشتراک و تفاوتهای موجود میان این سه منظومه اشاره نموده است. وجوهی چون حضور دو جزء عمده در سه منظومه همچون گفتارهایی در بیان نظری افکار و نیز حکایات و تمثیلهایی برای مصور ساختن آن افکار، وجود اندیشهورزی در هر سه منظومه با ویژگیهای خاص و منحصر به فرد در هر یک.
المنهج السیمیائی: آلیه مقاربه الخطاب الشعری الحدیث وإشکالیاته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عرف المنهج السیمیائی فی العقود الأخیره من القرن العشرین تحولات عده فی التعاطی مع الخطاب الشعری الحدیث على وجه الخصوص، هذا ما أثار العدید من الإشکالات فی کیفیه مقاربه النص الأدبی مقاربه واعیه على مستوى الأدوات الإجرائیه، أوعلى مستوى التأویل واستنطاق النص بشکل لا یفسد دلاله المعانی الحقیقیه للبنى العمیقه، ومن هنا یعدّ نقد ""الخطاب الشعری الحدیث والمعاصر"" من القضایا النقدیه المهمّه التی تناولها نقادنا المحدثون، فی ظل المنهج السیمیائی الممارس فی تحلیل علامات هذه النصوص دون المساس بهویتها العربیه بلا إفراط أو تفریط.
والتحلیل المقترح، لا یتوقف عند الإحالات إلى المعارف والعلوم المختلفه، وکذا لا ینتهی عند دلاله معینه، بل یفتح النص على سیل من المعارف المتنوّعه، لأنه بالغ التنوّع والتعدد، ویحیل إلى معارف وإیدیولوجیات مختلفه، ولهذا فإن التحلیل السیمیائی یستوعب کل هذا ویضعه ضمن استراتیجیاته. لقد أصبحت المقاربات النصّانیه منهج بحث نقدی، ونظریه علمیه تطرح العدید من التصورات والرؤى المنهجیه والإجرائیه فی تناول النص العربی الحدیث على مستوى التنظیر أو الممارسه التطبیقیه، والتی لا یمکن الاستغناء عنها، خاصه أثناء التحلیل.
وعلیه تکشف هذه المداخله عن أهمیه المنهج ""السیمیائی"" فی مقاربه النص العربی الحدیث، وأهم المشاکل التی یشکو منها الخطاب الشعری الحدیث خاصه من خلط بین النقاد فی تناول الظاهره الأدبیه، وطرق وأسالیب التحلیل التی تبقى محتشمه على مستوى الأدوات الإجرائیه، أو على مستوى التأویل الصحیح فی استنطاق النص.
موتیف چیست و چگونه شکل می گیرد؟
حوزههای تخصصی:
موتیف یکی از اصطلاحات رایج در هنر و ادب و همچنین علم و فن است. بحث از موتیف در نقد و تحلیل جنبه های ساختاری و محتوایی آثار ادبی فواید و کارایی های بسیاری دارد. از این رو اطّلاع از جوانب معنایی و تعاریف آن برای پرداختن به آثار و تحلیل آنها ضروری است. با توجّه به این ضرورت، در این مقاله سعی شده علاوه بر معانی و تعریف های چندگانه موتیف، اصطلاحات نزدیک به آن نیز مورد بحث قرار گیرد و نسبت و دایره کاربرد آنها روشن شود.
موتیف در نقّاشی و هنرهای تجسّمی و نمایشی و ادبیات به کار می رود و مهمترین ویژگی آن در این هنرها خصلت تکرار شوندگی و برانگیزندگی آن است. در ادبیات نیز کم و بیش همین ویژگی ها در اجزا و عناصر ادبی، گوناگونی موتیف را شکل می دهند. با توجّه به تنوّع عناصری که می توانند کارکردِ موتیف داشته باشند( شامل: موقعیّت، واقعه، عقیده، تصویر، شخصیّت نوعی، ویژگی بارز یک شخصیّت، مضمون مکرّر و...) این اصطلاح با اصطلاحات دیگری ارتباط می یابد که عبارتند از: درونمایه، تپس، لایت موتیف، کهن الگو. در این مقاله پس از ارائه تعاریف و نسبت های این اصطلاحات به نحوه شکل گیری و کاربرد و کارکرد موتیف در آثار ادبی پرداخته شده است.
پژوهشی بر عنصر آب در روش نقد ادبی گاستون باشلار (با نگرشی بر شعر کسایی مروزی) (عنوان عربی: دراسة عنصر الماء وفقا لمدرسة غاستون باشلار النقدیة (بالنظر إلی أشعار کسائی مروزی))
حوزههای تخصصی:
گاستون باشلار (1962-1884م.)، معرفت شناس، فیلسوف علم، نظریه پردازِ تخیل و از ساختارگرایان آغازین فرانسوی است که شیوه ای جدید در سخن شناسی و سخن سنجی بنیان کرد.تصویرپردازی های شاعران و نویسندگان، اغلب، در چهار عنصر اصلی -آب، آتش، خاک و باد- ریشه دارد.مجدالدین ابوالحسن یا ابواسحاق کسایی مروزی (391-341 ه- .ق.) یکی از شاعران نیمه دوم قرن چهارم و ابتدای قرن پنجم هجری قمری است. اشعار کسایی، ساده و روان و مفاهیم شعری و توصیف های او، اغلب، عینی، محسوس و طبیعت گرا است. درحقیقت، کسایی در شعر، نقاش است.اگرچه از دیوان اشعار این شاعر شیعی مذهب، تنها سیصد بیت باقی مانده است، با همین مقدار باقیمانده نیز به راحتی می توان به نگرش کسایی درمورد طبیعت، به ویژه کارکرد ویژه عنصر آب پی برد.در این مقاله سعی شده است با بررسی عناصر طبیعت، در شعر کسایی مروزی -به عنوان یکی از شاعران سنت گرا- و با به کارگیری روش نقد ادبی گاستون باشلار و نظریات وی در این زمینه، روشی نو در شناخت بیشتر و بهتر نگاه و اندیشه این شاعر ارایه شود.چکیده عربی:یعدّ غاستون باشلار، واحدا من الإیبستمولوجیین، والفلاسفة الفرنسیین، ولقدکرّس جزءا کبیرا من حیاته لفلسفة العلوم، وهو واضع نظریة الخیال، کما یعتبر من البنیویین الفرنسیین الأوائل، حیث أنشأ أسلوبا جدیدا فی النقد الأدبی. یعتقد هذا الناقد أن للأوصاف الأدبیة والصور الفنیة، نظاما معینا. کما یری أن النظریة الکاملة هی التی تقوم بتعریف هذا النظام، وتحدیده.فالصور الفنیة للشعراء والکتّاب، تنبع عن العناصر الکوسمولوجیة الأربعة للعالم (الماء، النار، الأرض، الهواء) وهذه العناصر، هی التی تخلق الخیال المادی. ووفقا لنظریة باشلار، هناک علاقة بین عناصر الکون الأربعة، وأسلوب الحیاة؛ فتختلف مشاعر الذین یتخیلون فی بیئة الماء والنار أو الأرض، والهواء. والشاعر الذی یصف خریر الأنهار، لیس مماثلا لکاتب یصوّر اضطراب شعلة النار.یحاول هذا المقال تقدیم طریقة جدیدة لمعرفة آراء کسائی مروزی باعتباره شاعرا تقلیدیا، بعد دراسة عناصر الطبیعة فی شعره، باستخدام أسالیب غاستون باشلار النقدیة، ونظریاته فی هذا المجال.
تحلیل بینا متنی روایت اسطوره ای «سالمرگی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همزادی و تلازم ادبیات داستانی با تحولات جهان جدید و ویژگی روایی رمان و توانایی این قالب داستانی معاصر در انعکاس موضوعات متنوع و بازتاب سلایق، روشها، سبکها و همچنین نمایش افکار و عقاید و گفتمانهای رایج جامعه، موجب شد ساختار و عناصر روایی رمان، گسترده ترین زمینه برای ظهور و انعکاس اسطوره ها یا اشاره به آنها به حساب آید. این رویکرد رمان نویسان اسطوره محور در استفاده و انعکاس اسطوره ها به دلیل توجه آنان به دلالتهای معنایی و نمادین اسطوره های مورد نظر خود به رمان اسطوره ای، امکان تحلیل بینا متنی می دهد.
بازآفرینی اسطوره ها را در قالب روایت در دوره جدید، باید یکی از عناصر شاخص در رهیافت ادبیات پسامدرن به شمار آورد. ازاین رو، این مقاله در پی تحلیل روایت شناسانه با رویکرد بینا متنی «سالمرگی»، یکی از رمانهای پست مدرنیستی ایران است که با محوریت دو بنمایه کلیدی اسطوره ای یکی «تقابل مرگ و زندگی» در قالب روایتهای اسطوره ای پسرکشی و دیگری «قربانی» با تاکید بر مظلومیت قهرمانان شکل گرفته است. از آنجا که پردازش روایت اصلی داستان معطوف به جنگ تحمیلی یا متاثر از آن است، «سالمرگی» جزء نخستین تجربه های پسامدرنی رمان نویسان ایرانی درباره جنگ قرار می گیرد.
بایونگ و سنایی تاویل غزلی از سنایی بر مبنای روان شناسی تحلیلی یونگ(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
کارل گوستاو یونگ از نظر تاثیر بر اندیشه قرن بیستم و یاری به شناخت وضعیت انسان شخصیتی بزرگ و قابل تقدیر و هم ردیف روان شناسان بزرگی چون زیگموند فروید است. مفاهیمی که او ابداع کرد از جمله کهن الگوهای باستانی، ناخودآگاه جمعی، نقاب و سایه و نیز طبیعت هدفمند روان انسان که به سوی تفرد پیش می رود، جزیی از فرهنگ بشری معاصر است.از این رو ما در این مقاله برآنیم بر مبنای روان شناسی تحلیلی یونگ، یکی از غزلیات دیوان سنایی را تحلیل کنیم. یونگ شخصیت آدمی را به دو منطقه کلی «ضمیر خودآگاه» (ego) و «ضمیر ناخودآگاه» ( self) تقسیم می کند. ضمیر خودآگاه همان شعور ظاهر است که از احساسات و خاطره ها و افکار و تمایلات و عواطف و به طور کلی از هر آنچه که معلوم شخص است، یا می تواند باشد، تشکیل یافته است.ناخودآگاه طبق تعبیر یونگ دارای دو لایه است: لایه سطحی تر عبارت است از ناخودآگاه شخصی که شامل چیزهایی است که از خودآگاهی بیرون رفته اند و شامل گروه هایی است که حاوی تجربه ها و چیزهای واپس رانده شده یا فراموش شده اند. اما بر رفتار و پندار ما تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم دارند. اما لایه دوم عبارت است از ناخودآگاه جمعی شامل گنجینه ای است از خاطره آثار و چکیده تجارب نسل های بی شمار گذشته از نیاکان بسیار دور دست ما که درتاریک ترین بخش وجودمان جریان دارد.در این مقاله سعی داریم ایده یونگ را بر روی غزلی از سنایی پیاده کنیم و بر اساس آن ثابت کردیم که بسیاری از غزلیات سنایی و سایر عرفا در حقیقت بیانی شاعرانه است از واقعه دیدار با همین ناخودآگاه جمعی و فردی که به شکل سمبولیک بر آنها ظاهر شده است.
سیاست ادبیات
بررسی رابطة زمان و تعلیق در روایت پادشاه و کنیزک
حوزههای تخصصی:
پیدایش شیوه های تازه روایت در دو قرن اخیر، موجب پیشرفت روزافزون علم روایت شناسی در دهه های اخیر شده است. از جمله این مباحث، مقوله زمان در روایت است. یکی از محققانی که به چگونگی زمانمندی در روایت پرداخته، ژرار ژنت فرانسوی است که نظر خود را در قالب سه مبحث «نظم، تداوم و بسامد» مطرح کرده است. از آنجا که مطالعه دقیق عناصر سازنده یک روایت و بازنمود قوانین حاکم بر آن، ما را در شناخت بهتر سازوکار و روابط درونی عناصر روایی یاری می دهد؛ در این مقاله بر اساس نظریه ژنت، نشان می دهیم که چگونه مولانا، به عنوان یک داستان پرداز کلاسیک، از تمام ظرفیت های ادبی- روایی عنصر زمان در حکایت «پادشاه و کنیزک» در مثنوی بهره می برد و در مسیر حرکتش از زمان تقویمی به زمان روایی، با استفاده مناسب از تغییر در نظم خطی زمان پی رنگ و تفصیل و تکرار در شرح برخی کنشها، نوع خاصی از زمانمندی را ایجاد می کند که ارتباطی مستقیم و معنادار با القای حس تعلیق و انتظار در مخاطب داستان دارد.