توافق بر سر وصایت و جانشینی علی(ع) موضوع مشترک میان همه فرق شیعی است و شاخص تفکر شیعی انقیاد در برابر ولایت امیرالمؤمنیین علی بن ابی طالب(ع) است.در میان فرقه های شناخته شده شیعه ،اسماعیلیان قرائتی متفاوت از جایگاه امام علی(ع) در سلسله مراتب ائمه دارند. جایگاه ممتاز و متفاوت امام علی(ع) و گاه منحصر بفرد وی در سلسله مراتب ائمه اسماعیلیه یافت پاسخ این پرسش اساسی را ضروری کرده است که جایگاه علی(ع) در سلسله مراتب ائمه اسماعیلیه چیست ؟ و این که تغییر و تطور جایگاه امامت علی بن ابی طالب (ع) در سلسله مراتب ائمه چه تاثیری بر سلسله مراتب ائمه اسماعیلیه به عنوان هفت امامیان داشته است ؟ دستامد این پژوهش به شیوه مطالعات تاریخی متکی بر منابع متقدم اسماعیلیه نشان داد که درمنابع متقدم اسماعیلیه علی (ع) امامت است منصوص که ضمن برخورداری از وصایت و وزارت نبی اکرم(ص) و دارا بودن مقام اخوت از مرتبه اساس به عنوان عالی ترین رتبه در سلسله مراتب عِلوی هم برخوردار است. در عقاید آنها این مرتبه به همراه وصایت تنها مختص علی(ع) است و هیچ یک از امامان هرگزدر این مرتبه قرار نمی گیرند. همین انحصار و این تغییر جایگاه در آراء متکلمان اسماعیلی همواره تابع تغییر بنیادین تفکرات کلامی ایشان بوده و همواره در جهت تقویت مشروعیت فاطمیان کاربست یافته است.
بنابر بررسی آثار و مکتوبات اهل سنت در طول تاریخ، بیشتر علما و اندیشه ورزان اهل سنت آموزه مهدی موعود را پذیرفته اند و تنها در نوع نگاه به امام و مصداق با امامیه اختلاف دارند. نگرش اهل سنت به امامت تاثیر عمیقی در نگاه آنان به مسئله مهدویت گذاشته است. نگاه آنان بیشتر روی کردی اجتماعی دارد.
در این نوشتار با تقسیم اهل سنت به متکلمان، اصحاب حدیث و سلفیه به این نکته دست یافته ایم که تمام متکلمان اهل سنت نیز آموزه منجی موعود را پذیرفته اند و حتی عقل گراترین آنان، یعنی معتزله نیز آن را قبول دارند. نگرش اصحاب حدیث به تفکر امامیه بسیار نزدیک است و حتی برخی از آنان در مصداق نیز همراه امامیه شده اند. سلفیه که در اخذ احادیث سخت گیرتر از بقیه عمل کرده اند، مهدیرا از عترت و اولاد فاطمه دانسته اند و به نقل نشدن روایات مهدی در صحیح بخاری و مسلم وقعی ننهاده اند. دیدگاه آنان درباره عادل بودن مهدی موعود، تصویری زمینی از آن حضرت ساخته که مهم ترین کارکرد آن رفاه اجتماعی است. بیشتر بزرگان اهل سنت کارکرد معنوی برای حضرت تصور نمی کنند و حتی برخی قیام حضرت را به جهان اسلام مختص می دانند و آن را جهانی نمی بینند. تفکر اصحاب حدیث متشیع در این باره نیز همانند تشیع با کارکردی معنوی و جهانی برای قیام حضرت است.
گونه شناسی های متفاوت از ماهیت و چیستی انقلاب اسلامی ایران و نظام معرفتی برآمده از آن، جایگاه راهبردی انقلاب اسلامی را در سطح ملی، منطقه ای، جهانی و تاریخی تغییر می دهد. در این مطالعه در روندی تحلیلی و مقایسه ای، مؤلفه ها و پیامدهای هستی شناسی اجتماعی انقلاب اسلامی مبتنی بر نظریه های انقلاب در جهان مدرن، با مؤلفه ها و پیامدهای هستی شناسی الهی انقلاب اسلامی مبتنی بر انگاره های دینی، مورد توجه قرار گرفته و پیامدهای معرفت شناختی آن، در دو جبهه تفکری مدرنیته اسلامی و تمدن اسلامی، با بررسی رویکردها و راهبردهای هر گروه مطالعه شده است. در انگاره مدرنیته اسلامی، نخست در تبیین ماهیت انقلاب، بر معرفی نوعی یا تعدادی از عوامل فرهنگی، جامعه شناختی، اقتصادی، روان شناختی و سیاسی برآمده از انگیزه ها و منافع اجتماعی گروه های خاص یا متکثر اجتماعی بسنده می کنند و دیگر این که روند تمدنی پسینی انقلاب را روندی تنزیهی نسبت به تمدرن مدرن در حوزه های معنوی و اخلاقی تعریف می کنند. اما در انگاره تمدن سازی، انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب ابعادی بزرگ و پیوسته تعریف می شود که با ولایت الهی، از مجرای رهبری یک بزرگ مرد الهی و با تمسک دین مدارانه و پیوسته مردم به آن، در امتداد درگیری جبهه حق و باطل و در مسیر رشد و رفعت اجتماعی برای امر زمینه سازی ظهور امام عصر(عج) برپا شد و دیگر عوامل اجتماعی در شکل گیری انقلاب اسلامی نقش و جایگاه ثانویه ایفا کردند. در بخش پایانی نوشتار، با اولویت بخشی گزاره تمدنی انقلاب اسلامی بر گزاره تجددی آن، به بررسی آسیب ها و کاستی های سویه تمدنی انقلاب اسلامی و بایسته های سیاستی مناسب آن ها در مسیر امر زمینه سازی پرداخته شده است.