این مقاله حاصل از نتایج یک پژوهش علمی است که با روش تحلیل محتوا جهت پی بردن به میزان انطباق تبلیغات بازرگانی پخش شده از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران (طی پاییز و زمستان 1387 و بهار و تابستان 1388) با دستورالعمل تبلیغاتی سازمان صدا وسیما[1]انجام گرفته است.با توجه به اینکه به نظر می رسد اصول و موازین چهارگانه اخلاقی، فرهنگی، دینی و حقوقی (قانونی) مطرح شده در چارچوب مفهومی پژوهش، مبنای تدوین دستورالعمل تبلیغاتی سازمان صداوسیما بوده است، نتایج نشان دادکه دوازده اصل از این اصول در تبلیغات بازرگانی مورد بررسی، به طور کامل رعایت شده اند. به جز این دوازده اصل رعایت شده، در سایر موارد که شامل شصت و چهار اصل می شود رعایت مفاد دستورالعمل، به طور کامل صورت نگرفته است. به این ترتیب بنابر دستاوردهای پژوهش، حدود 16درصد از اصول دستورالعمل یاد شده، به طور کامل رعایت و 84 درصد موارد، رعایت این اصول، کامل نبوده است. به عبارت دیگر، نتایج پژوهش، مؤید انطباق کامل آگهی ها با دستورالعمل صداوسیما نیست و در اغلب آگهی های بازرگانی مورد بررسی، نقض اصول دستورالعمل دیده می شود.با توجه به این نکته که دستورالعمل تبلیغاتی سازمان صداوسیما با هدف حفظ ارزش ها و موازین، تدوین شده است رعایت بیشتر و دقیق تر اصول دستورالعمل توسط تولیدکنندگان آگهی ها و شورای بازبینی، ضروری به نظر می رسد.
این پژوهش، درصدد شناسایی عوامل مؤثر در بروز پدیده وارونگی افکار عمومی است. روش تحقیق، کیفی و از نوع پدیدارشناسی بوده و در این راستا، با 21 تن از کارشناسان و صاحبنظران علوم ارتباطات، رسانه ، جامعه شناسی و روان شناسی، مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته انجام شده است. روش نمونه گیری نیز، هدفمند وابسته به معیار است. یافته های تحقیق نشان می دهد، وارونگی افکار عمومی- به عنوان پدیده ای چندبُعدی و موضوعی میان رشته ای- مسئله ای فرایندی و از جنس واکنش هاست که عواملی نظیر: ضعف عملکرد نظام اطلاع رسانی و رویکرد سنتی و انفعالیِ رسانه های رسمی، وجود شکاف در اجتماع و بی اعتنایی به نیازهای واقعی مردم، عدم توجه به ظرفیت های اقناعی و... از مهمترین عوامل مؤثر در بروز آن هستند. همچنین لازم است مسائلی مانند: جلب اعتماد عمومی و مراقبت دائمی از آن، اولویت بخشی به مخاطب در فرایند ارتباطی، توجه ویژه به مقوله اقناع در فرایند مدیریت پیام و... برای جلوگیری از بروز پدیده وارونگی افکار عمومی در دستور کار قرار گیرد.
شبکه های اجتماعی و مشارکت، مفاهیمی به شدت رایج در جهان معاصر به ویژه در میان دانشگاهیان است. اهمیت اشتراک دانش در این است که موجبات یادگیری را فراهم می سازد. در این میان نقش یادگیری به عنوان ظرفیتی بالقوه برای ایجاد توسعه پایدار جوامع انسانی در عصر فناوری دیجیتالی مورد توجه است. در این میان نقش یادگیری به عنوان ظرفیتی بالقوه برای ایجاد توسعه پایدار جوامع انسانی در عصر فناوری دیجیتالی مورد توجه است. هدف پژوهش حاضر ارائه الگوی رفتار اشتراک دانش دانشجویان در شبکه اجتماعی است. این پژوهش از نوع توصیفی- اکتشافی است و از روش پیمایش الکترونیک بهره مند است. 203 نفر از اعضای شبکه اجتماعی از جمعیت آماری شبکه اجتماعی دانشگاه تهران نمونه اتفاقی این پژوهش را تشکیل می دهد. پرسشنامه استاندارد رفتار اشتراک دانش از دو طریق ارسال ایمیلی و نمایش لینک پرسشنامه بر روی صفحه وب شبکه اجتماعی در مدت زمان 3 ماه و در دو نوبت توزیع گردید. برای بررسی کفایت حجم نمونه از شاخص KMO استفاده شده است. داده های به دست آمده از پیمایش، توسط تحلیل عاملی تاییدی با استفاده از نرم افزار LISREL مورد پردازش قرار گرفت. یافته ها نشان می دهد که به ترتیب عوامل گروهی، عوامل فردی و عوامل محیطی بر اشتراک دانش دانشجویان در شبکه اجتماعی اثرگذار هستند. بعلاوه، از عوامل گروهی: ارتباطات؛ از عوامل فردی: نگرش به منظور اشتراک دانش؛ و از عوامل محیطی: عامل محیط فرهنگی (آموزشی) بیشترین تاثیرگذاری را بر رفتار اشتراک دانش دانشجویان در شبکه اجتماعی داشته اند.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ، به عنوان دو رسانه با بردی وسیع همیشه مورد توجه صاحبنظران واندیشمندان و گروههای مختلف بوده اند و در رشد و تعالی جامعه اسلامی ما موثر واقع شده اند.
هدف مقاله حاضر، ارزیابی میزان اعتیاد به شبکه های اجتماعی موبایلی و اثرات فرهنگی و رفتاری ناشی از آن در بین دانش آموزان دختر دوره متوسطه شهرستان اردبیل بود. به همین منظور، 373 دانش آموز دختر دوره دوم متوسطه شهرستان اردبیل به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه بود که برای این منظور پرسشنامه ای محقق ساخته بر اساس پرسشنامه اعتیاد به اینترنت یانگ (1996)، پرسشنامه انگیزهمطالعه و تحصیل (هارتر، 1980؛ 1981) و پرسشنامه های محقق ساخته پایبندی به فرهنگ ملی و نوع پوشش و آرایش مورد استفاده قرار گرفتند. داده ها در دو سطح توصیفی و استنباطی و با استفاده از نرم افزار SPSS مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. نتایج تحقیق حاضر نشان داد که: 41 درصد دختران روستایی و 3/31 درصد دختران شهری در معرض اعتیاد به شبکه های اجتماعی قرار دارند. 9/1 درصد دختران شهری به این شبکه ها اعتیاد دارند؛ بین میزان شیوع اعتیاد به شبکه های اجتماعی موبایلی در دانش آموزان دختر شهری و روستایی تفاوت معنی داری وجود دارد و میزان شیوع اعتیاد به شبکه های اجتماعی موبایلی در بین دانش آموزان دختر شهری بیشتر از دانش آموزان دختر روستایی است. در نتیجه تعیین گردید که بین میزان اعتیاد به شبکه های اجتماعی موبایلی و انگیزه مطالعه و تحصیل و همچنین پایبندی به فرهنگ ملی در دانش آموزان دختر دوره متوسطه همبستگی معکوس معنی داری وجود دارد. اما بین میزان اعتیاد به شبکه های اجتماعی موبایلی و نوع پوشش و آرایش دانش آموزان دختر شهری و روستایی رابطه معنی داری وجود ندارد.