این مقاله به بررسی اهمیت «منطقه گرایی» در سیاست خارجی ایران در خاورمیانه می پردازد. بعضی از دیدگاه های موجود ویژگی های ساخت قدرت و سیاست در ایران را به گونه ای می دانند که هرگونه ائتلاف و همکاری سیاسی – امنیتی، اقتصادی و فرهنگی را در سطح منطقه ای دشوار می سازد.
با این همه، سخن نویسنده در این مقاله این است که تغییر و تحولات سیاسی، امنیتی و ژئوپلیتیک در سطح منطقه خاورمیانه بعد از حوادث 11 سپتامبر، جایگاه منطقه گرایی را در سیاست خارجی ایران تقویت کرده است. در اصل ارزش استراتژیک و نقش ایران در تقویت مؤلفه های منطقه ای به مولفه هایی نظیر دولت ملی قوی، هویت ژئوپلیتیک و ایدئولوژی پویای شیعی مرتبط است. از این دیدگاه، نویسنده به تعریف دو مفهوم «منطقه گرایی سنتی» و «منطقه گرایی جدید» در رویکردهای سیاست خارجی ایران می پردازد که هر یک با نگاه متفاوتی سعی در تامین منافع و امنیت ملی ایران دارند. نویسنده نتیجه می گیرد که جمهوری اسلامی ایران باید با بازتعریف مؤلفه های قدرت ملی خود در سطح منطقه ای، به حل معضلات استراتژیک سیاسی- امنیتی با قدرت های فرامنطقه ای از جمله آمریکا بپردازد و از آن طریق روند تثبیت فرصت های اقتصادی و توسعه پایدار را به جریان بیاندازد.
ابونصر محمد فارابی (339 259 هـ)، معلم ثانی و به نظر برخی صاحب نظران بنیانگذار فلسفه اسلامی برای نخستین بار در جهان اسلام اصطلاح فلسفه سیاسی را مورد استفاده قرار داد. وى در حقیقت نخستین اندیشمند بزرگ دوره اسلامى است که از دیدگاه تاریخ تحول اندیشه سیاسى و حکمت عملى و با تاثیرپذیری از فیلسوفان یونانى، مذهب تشیع و اندیشه ایرانشهرى، به تاملى ژرف در سرشت سیاست و ارتباط انسان با آن پرداخته است.
او در هر دو کتاب آرا اهل المدینه الفاضله و السیاسه المدنیه، متاثر از هستی شناسی فلسفی خود که نظام مدنی را در ذیل نظام عمومی عالم توضیح می دهد، ابتدا نظام خلقت و پیدایش اجسام آسمانی و شکل گیری افلاک را توضیح می دهد و سپس، پیدایش انسان و در نهایت شکل گیری جامعه و مدینه را به بحث می گذارد.
در نوشتار حاضر و در راستای پاسخ به چیستی و ماهیت فلسفه سیاسی فارابی تلاش می شود جایگاه مفاهیم بنیادین سیاست همچون عدالت، مدینه فاضله، فرد مدنی، سلسله مراتب اجتماعى، نظام اجتماعى و سیاسى، قانون، نبوت و شریعت در اندیشه و فلسفه سیاسی او توضیح داده شود
سیاست خارجی ایران در مقابل آمریکا، از جمله موضوعات مهمی است که در تکمیل سؤال از سیاست خارجی آمریکا در مقابل ایران، باید به آن پرداخته شود. این در حالی است که در جامعه علمی ما بنا به ضرورت های کاربردی، معمولاً سؤال دوم مد نظر بوده است. به منظور رفع این اشکال و با توجه به نقش محوری نظریه جیمز روزنا طی سال های اخیر جهت تحلیل و فهم سیاست های خارجی، در این مقاله سیاست خارجی ایران در قبال ایالات متحد آمریکا از منظر نظریه پیوستگی جیمز روزنا در طی سال های 1357-1332ش / 1979-1953م. بررسی شده است. سیاست خارجی ایران به دو دوره 1332- 1342 و 1342- 1358 تقسیم می شود و در هر کدام از این دوره ها، گفتمان حاکم بر سیاست خارجی ایران بحث می گردد. سپس، عوامل تاثیرگذار بر سیاست خارجی ایران مشخص می شود که مهم ترین عوامل تاثیرگذار بر سیاست خارجی ایران، پادشاه و ساختار نظام بین الملل بوده است. اهمیت این تحلیل از آنجا ناشی می شود که ما را در درک ریشه های وابستگی سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی و مؤلفه های خارجی مؤثر بر آن آگاه می سازد. موضوعی که در مدیریت سیاسی خارجی مستقل فعلی باید پیوسته نسبت به آن حساس و از بازتولید آن جلوگیری کرد.