بی تردید، روش شناسی فقه سیاسی پیوند تنگاتنگی با "اجتهاد" دارد. از این رو، فهم ویژگی ها و خصائص فقه سیاسی، به لحاظ روش شناسی، مستلزم فهم اجتهاد است. و فهم اجتهاد نیز به نوبه خود، مستلزم فهم پیوندهایی است که اجتهاد با "زبان" و "عمل" پیدا می کند. بر این اساس، می توان با فهم پیوندهای دوگانه مذکور، به ماهیت اجتهاد به عنوان روش شناسی فقه سیاسی راه یافت. مقاله حاضر، درصدد تبیین رابطه زبان و عمل با اجتهاد به منظور راهیابی به ماهیت اجتهاد و خصائص آن و در نهایت تبیین تأثیر آن بر ماهیت و جایگاه فقه سیاسی است. بدین منظور، با تحلیل محتوایی و مفهومی اجتهاد، پیوندهای مذکور را بررسی کرده، ماهیت اجتهاد و تأثیرات روش شناختی آن را در فقه سیاسی توضیح داده، ضمن بررسی تعاریف رایج از فقه سیاسی، تعریفی خاص از آن را با توجه به سرشت اجتهاد در حوزه سیاست ارائه می کند. اهمیت این تحلیل، به زعم نگارنده، از این روست که می تواند با کاوش در زوایای پنهان اجتهاد در حوزه سیاست و زندگی سیاسی، ضرورت تحول و تکامل آن را در جهت کارآمدتر ساختن آن در زندگی سیاسی امروزی مسلمانان مورد تأکید قرار داده، بر ضرورت ارتقاء جایگاه معرفت شناختی فقه سیاسی به عنوان یک دانش سیاسی اسلامی تأکید نماید.
در این نوشتار به بررسی موضوعات اقتصادی مطرح شده در باب بیست و یکم قابوس نامه می پردازیم. عنوان این باب در جمع کردن مال است. پس از استخراج همه مطالب مرتبط با موضوع اقتصاد از این باب، نکته های به دست آمده، در چهارده بخش دسته بندی شده است...
فارابی در تحلیل جامعه شناسانه از کنش و حیات اجتماعی، جامعه را به صورت سیستمی تحلیل می نماید که دارای ساختار سلسله مراتبی است که عامل تعیین کننده این سلسله مراتب ویژگی های طبعی و روانشناختی افراد و توانایی ها و مهارت های آنان است، و این توانایی ها به واسطه کار و تلاش فرد شکل گرفته است. اما این کار در درون ساختار اجتماعی تولید شده است که توسط سیاستمداران طراحی و نگهداری می شود، که به واسطه آن شرایط خاص اجتماعی بوجود می آید، بنابراین، فارابی برای نقش و عاملیت رهبری و سیاست اهمیت ویژه ای قائل است. اما به موازات اهمیت رهبری، فارابی برای آگاهی، اندیشه و مولفه های ذهنی و روحی و در نتیجه برای تعلیم و تربیت نیز اهمیتی ویژه قائل است که موجب پرورش استعدادها و مهارت های خاص در انسان می شود. بنابراین فارابی متفکری فرهنگ گراست که معتقد است ارزش ها، هنجارها، نمادها، اعتقادات و طرز تلقی افراد نقشی تعیین کننده در کنش اجتماعی آنان دارد. لذا باید گفت از نظر فارابی: بر هر مردمی کسانی حکومت می کنند که شایسته آنند؛ و این نیز مصداق این آیه قرآن است که می فرماید: "ان الله لایغیرُ اما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم".