آدمیان از دیرباز، خاستگاه و گوهر خود را برتر از عالم مادی موجود می دانسته اند. اعتقاد به این باور که نیاکان بشر جایگاهی بهشتی داشته و در نتیجه گناه، به این خاکدان درافتاده اند، در غالب اسطوره ها و ادیان کهن بازتاب دارد و یکی از عناصر اصلی انسان شناسی ادیان قدیم و زنده را تشکیل می دهد. این مقاله به مرور و تحلیل داستان آفرینش، ویژگی های نخستین زیستگاه آدم و حوا (عدن) و علت هبوط آنان در کتاب مقدس می پردازد و آنها را با باورهای اسطوره های کهن تر خاورمیانه، از جمله اسطوره های بین النهرین، ایران و مصر مقایسه می کند؛ همچنین رهیافت های روان شناسانه و اسطوره ای اندیشمندانی چون کمبل، فروید،یونگ،تیلیش و جان گری در تفسیر اسطوره های هبوط بیان می شوند. این بررسی تطبیقی نشان می دهد که در کتاب مقدس و اسطوره های بین النهرین عناصر و نمادهای مار، درخت، زن، گناه، هبوط (اخراج) از پردیس و اجتناب خدا/خدایان از شراکت انسان در اوصاف الوهیت، به ویژه دارا بودن علم، قدرت و حیات جاودان نقش مهم و مشابهی داشته اند.
در برخی حکایات و افسانه های عاشقانه، جُفت جو در ابتدا به شکل جانور ظاهر می شود و پس از ازدواج، سیمای انسانی خود را باز می یابد. روایت های موسوم به حیوان – داماد در غرب از کیوید و پسیکه اثر آپولیس و در ایران از ازدواج ضحاک با خواهران جمشید تأثیر پذیرفته است. مطابق با اصلِ جابجایی اسطوره، بن مایه حیوان داماد در دوره اسلامی با شرایط و خصوصیاتِ مذهبی روزگار انطباق یافته و با تجلّی در یکی از حکایت های صوفیانه، جایی برای یادآوری در ذهن آیندگان پیدا کرده است. این حکایت، در هزار حکایت صوفیانهآمده و موضوع محوری آن، ازدواج گرگ با دختر انسان است.
در این مقاله، نخست سازه های این حکایت، با ماجرایِ ازدواج ضحّاک با خواهران جمشید در شاهنامه فردوسی و برخی افسانه های ایرانیِ حیوان داماد مورد سنجش و تطبیق قرار می گیرد. آن گاه، جنبه نمادین گرگ بررسی می شود. این حیوان، در اساطیر ایرانی، موجودی پرگزند و یکی از مظاهر شرّ و پلیدی است؛ ولی برعکس، نیای توتمی برخی همسایگان و دشمنان ایران قدیم به شمار می رود. بر پایه یافته های این پژوهش، ازدواج دختر انسان با گرگ نما در حکایتِ صوفیانه، با سنّت برون همسری پیوند دارد.
با تأکید بر عواملی که برای وزارت فرهنگ فرانسه، امکان رسیدن به مرحله پختگی و به ویژه شتاب در نوین سازی را در راستای اقدامات وزیران پیشین نظیر «آندره مالرو» فراهم کرده است، این مقاله به مطالعه سیاست گذاری های فرهنگی دوره وزارت «ژاک لانگ» (1986-1981 و 1993-1م) می پردازد. حوزه ادبیات نمایشی (تئاتر و سینما) تا اندازة زیادی گویای روند طی شدة ژاک لانگ، وزیر مشهور به حمایت از گونه های متنوع ادبیات نمایشی است. این مقاله با مطالعه نظرهای منتقدان فرانسوی و تحلیل نتایج و پیامدهای سیاست گذاری فرهنگی دوره وزارت لانگ، در صدد پاسخ به این پرسش است که آیا در این دوره، موازنه ای میان خلق و اشاعه، تنوع و کیفیت، و عرضه و تقاضا وجود داشته است؟ فرضیه این پژوهش بر پیشی گرفتن خلق بر اشاعه، تنوع بر کیفیت و عرضه بر تقاضا نهاده شده است. مقاله مذکور درصدد آن است که در این دورة وزارت، میزان اهمیت خلق و اشاعه آثار هنری در فرانسه را ارزیابی کند، برتری یکی را بر دیگری به اثبات برساند و در نهایت، با توجه به نظرات متفکران فرانسوی به تحلیل نتایج مثبت و منفی این سیاست گذاری ها و محدودیت های آن بپردازد